واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نامه ي نخستين (کتاب چند نامه) چند نامه به شاعري جوانمقدمه ي مترجمپاريس 17 فوريه 1903 آقاي عزيزم
نامه ي شما تازه به من رسيده است. از اعتماد تامّي که نسبت به من ابراز داشته ايد و نزد من گرانبهاست سپاسگزاري مي کنم و جز اين کاري از من بر نمي آيد. درباره ي چگونگي شعرهاي شما چيزي نمي گويم زيرا هيچ اهل بحث و انتقاد نيستم. از اين گذشته براي دريافتن هنر از بحث و انتقاد بدتر چيزي نيست. زيرا نتيجه اي که از انتقاد به دست مي آيد هميشه اشتباهاتي است که کم يا بيش به حقيقت نزديک است. همه ي امور، بخلاف آنچه مي گويند، دريافتني و گفتني نيست. آنچه روي مي دهد بيان ناپذيرست و در عالمي مي گذرد که هرگز پاي سخن بدانجا نرسيده است، و بيان ناپذيرتر از همه چيز آثار هنري است؛ اين وجودهاي نهاني که عمر جاودان دارند زندگانيشان با عمر گذران ما تماسي مي يابد. بر اين گفتار چيزي نمي افزايم جز اينکه در شعرهاتان چندان نشاني از خود شما نيست. البته جوانه هاي شخصيت در آنها ديده مي شود. اما هنوز ضعيف و پنهان است. اين نکته را خاصه از شعر آخرين شما که عنوانش «روان من» است دريافتم. آنجا به نظر مي رسد که بعضي خصائص شما قصد جلوه گري دارد و در سراسر شعر «خاطب به لئوپاردي(1)» يک نوع خويشاوندي ميان شما و آن امير خلوت نشين ديده مي شود. با اينهمه هيچ يک از شعرهاي شما، حتي شعر آخرين و قطعه ي «خطاب به لئوپاردي» قائم بذات نيستند و استقلالي ندارند. نامه ي مهرآميز شما نيز که همراه اين شعرها بود نقصهائي را بر من آشکار کرد که در خواندن اشعار دريافته بودم و نمي توانستم نامي بدانها بدهم. از من مي پرسيد که شعرهاي شما خوب است يا نه؟ اين نکته را از من مي پرسيد و حال آنکه پيش از من از ديگران پرسيده ايد. شعرهاي خود را به مجله ها مي فرستيد و آنها را با شعر ديگران مي سنجيد و چون بعضي روزنامه ها از نشر مشقهاي شعري شما خودداري مي کنند غمگين مي شويد. از اين پس، چون به من اجازه داده ايد که شما را رهنمائي کنم، تمني دارم که از همه ي اين کارها خودداري کنيد. نظر شما به خارج متوجه شده و همين نکته است که بخصوص بايد از آن بپرهيزيد، هيچکس نمي تواند شما را پند بدهد يا راهنمائي کند، هيچکس! براي رسيدن به مقصود يک راه بيش نيست. در خود فرو برويد و احتياجي را که موجب نوشتن شماست جستجو کنيد. ببينيد که آيا اين احتياج در ژرفيهاي دل شما ريشه دارد؟ از ته دل پيش خود اعتراف کنيد که اگر شما را از نوشتن باز مي داشتند مي مرديد؟ خاصه اين نکته را، در آرام ترين ساعت شب خويش، از خود بپرسيد که «آيا راستي من از نوشتن ناگزيرم؟» در دل خود بکاويد و صميمانه ترين پاسخ را از آن بجوئيد. اگر مي توانيد پيش چنين پرسش متيني دليرانه بايستيد و بسادگي و جرأت بگوئيد «آري، ناگزيرم» آنگاه زندگاني خويش را بر وفق اين احتياج مرتب کنيد. زندگاني شما، تا بيهوده ترين و تهي ترين دم آن، بايد نشانه و شاهد چنين شوقي باشد. پس به طبيعت نزديک شويد. بکوشيد، تا چنانکه گوئي آدم نخستين هستيد، از آنچه مي بينيد، از آنچه با آن و در آن زيست مي کنيد، از آنچه دوست داريد، و از آنچه گم کرده ايد سخن بگوئيد. شعر عاشاقانه نسرائيد. نخست از اين مضمون ها که پر معمول و بازاري است بپرهيزيد؛ زيرا دشوارترين مضامين همين هاست. آنجا که نمونه هاي باستاني کامل و عالي فراوان است شاعر خصائص خويش را نمي تواند جلوه بدهد مگر آنگاه که طبعش به منتهاي قوت و پختگي برسد. پس از موضوعهاي کلي بگريزيد و مضمونهائي را که زندگاني روزانه ي خودتان به شما مي دهد اختيار کنيد. از غمهاي خويش و آرزوهاي خوش، از انديشه هائي که به شما روي مي آورد و از ايماني که به جمالي داريد گفتگو کنيد؛ ببينيد که آيا اين احتياج در ژرفيهاي دل شما ريشه دارد؟ از ته دل پيش خود اعتراف کنيد که اگر شما را از نوشتن باز مي داشتند مي مرديد؟ خاصه اين نکته را، در آرام ترين ساعت شب خويش، از خود بپرسيد که «آيا راستي من از نوشتن ناگزيرم؟»و از همه ي اينها به زبان دل، به متانت و راستي و فروتني سخن بگوئيد. براي بيان معاني خويش چيزهائي را که پيرامون شماست و صورتهائي را که در خيال شماست و اجزائي را که در خاطرات شماست به کار ببريد. اگر زندگاني روزانه ي شما در نظرتان حقير مي نمايد تهمت ناچيزي بر آن نبنديد. تهمت بر شماست که چندان شاعر نيستيد تا جمال و جلال آنرا دريابيد. پيش هنر آفرين هيچ چيز و هيچ جا ناچيز و سرسري نيست. اگر نيز در زنداني باشيد که ديوارهاي آن راه همه ي اصوات دنيا را بر شما بسته باشد، آيا باز دوران کودکي که ثروتي شاهوار و گرانبها و گنجينه ي يادهاست براي شما نمانده است؟ پس انديشه ي خود را به سوي آن متوجه کنيد؛ بکوشيد تا تأثرات اين گذشته ي دور را از ته درياي فراموشي برآوريد. شخصيت شما قوت خواهد گرفت و خلوت شما چندان وسعت خواهد يافت که پناهگاه سپيده دم بشود و غوغاي بيرون هرگز در آن راه نيابد؛ و اگر در اين بازگشت به خويش و نزول در عالم دروني، شعري به وجد بيايد آنگاه ديگر در پي آن نمي رويد که مجله ها را به کار خود متوجه کنيد؛ ديگر در اين انديشه نخواهيد بود که ارزش آنرا از کسي بپرسيد؛ زيرا که آنرا ملک طبيعي خود دانسته مانند جزئي و وجهي از زندگاني خويش عزيز خواهيد داشت. هنر چون زاده ي احتياجي باشد هميشه خوب است. چگونگي پيدايش هنرست که ارزش آنرا تعيين مي کند و جز اين مشخصي در ميان نيست. بنابراين، آقاي عزيزم، من پندي جز اين نمي توانم به شما بدهم که در خود فرو برويد. ژرفيهائي را که زندگاني شما از آنجا سرچشمه مي گيرد بکاويد. پاسخ اين پرسش را که آيا بايد شعر بگوئيد يا نه از آنجا خواهيد شنيد. اين پاسخ را درست بشنويد و آنرا تعبير و تفسير نکنيد. شايد نتيجه آن بشود که هنر شما را طلب کند. آنگاه بايد اين سرنوشت را با همه ي سنگيني و عظمت آن تحمل کنيد بي آنکه هرگز در پي پاداش خارجي باشيد. زيرا هنر آفرين بايد براي خود عالمي باشد که همه چيز را در خويش و در آن قسمت از جهان که وابسته ي به اوست بيابد.بسا نيز ممکن است که از اين نزول در خويش، در خلوت خويش، اين نتيجه حاصل شود که دست از شاعري برداريد (به گمان من براي آنکه کسي از نويسندگي چشم بپوشد همين بس است که بداند بي نوشتن هم مي تواند زندگي کند) در اين حال نيز اين غواصي، که شما را بدان مي خوانم، بي سود نخواهد ماند زيرا در هر حال راههاي زندگاني خويش را خواهيد يافت. من بيش از آنچه در بيان بگنجد آرزومندم که اين راهها براي شما وسيع و آسان و سعادتبخش باشد.بيش از اين چه مي توانم بگويم؟ گمان مي کنم همه ي نکته هاي مهم را بيان کرده ام. مراد من از اين گفتار آن بوده است که شما را نصحيت کنم تا بدانگونه که طبيعت شما را مي پرورد بروئيد. اگر نظر خود را به خارج معطوف کنيد و پاداشي را که تنها احساسات صميمانه ي شما در آرام ترين دم مي تواند به شما بدهد از خارج چشم داشته باشيد جريان تکامل خويش را بر هم زده ايد...شعرهائي راکه از سر مهر براي من فرستاده بوديد پس مي فرستم و باز از اعتماد دوستانه و بي آلايش شما سپاسگزاري مي کنم.با ارادت و مهرباني راينر ماريا ريلکهپاورقي ها:1- لئوپاردي شاعر بزرگ ايتاليائي است که غزلهاي فصيح و غم انگيز دارد (1798-1837).راينر ماريا ريلکه / ترجمه : پرويز ناتل خانلريتنظيم:بخش ادبيات تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 616]