واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: هموطن-بهار... زندگي... رويش! جذابيت اين كلمهها را باور نكنيد! وقتي صبح، صبح يك روز بهاري در گوشه يك بيمارستان رواني باشد، «زندگي» و «رويش» حسرتي ميشوند، تمامناشدني! بهار ميآيد؛ اما تنها تا پشت پنجره بيمارستان... اين طرف، دخترك نگاهش را دوخته به درختان پر از جوانه خيابان. به آدمهاي پيادهرو، كه ميآيند و ميروند... سبز شدن دوباره زمين، دل همه را ميلرزاند، اما دخترك انگار ديگر دلي ندارد براي لرزيدن! دنبال مقصر نگرديد... هيچ كس چيزي نميداند... دختر حرف نميزند... غذا نميخورد... راه نميرود. چند ماه است كه فقط يك گوشه مينشيند و زل ميزند به روبهرو! حتي اگر آن رو به رو، «تو» نشسته باشي، باز هم، نگاهش روي صورت تو نمينشيند... روي چشمهاي تو زوم نميكند. انگار مسخ شده، عبور ميكند از تو... از لحاظ پزشكي، بيماري دختر، يك نوع خاص از افسردگي است؛ همين و نه بيشتر! اما مادرش از بيماري دختر ميترسد... مثل همه فاميل! ميگويد: «باور ميكنيد حتي خواهرم هم از بيماري دخترم خبر ندارد... ميترسيم وقتي كه خوب بشود، انگ ديوانگي رويش بماند...» زن حرف ميزند و دختر، بيتفاوت روي تخت، نشسته است... حوصلهمان را ندارد... اين را از چشمهايش ميشود فهميد... مادرش ميگويد: «اوايل مضطرب بود... وسواس داشت... يك روز يا چند ساعت شادشاد بود... منبع انرژي مثبت... باور ميكنيد؟!» و دخترك حتي حوصله مادرش را هم ندارد! «افسردگي» يكي از شايعترين بيماريهاي عصر ماست كه آن را به سرماخوردگي رواني هم تشبيه كردهاند و همچنان كه زمان شيوع سرماخوردگي تمام اقشار جامعه، در هر سن و سال و هر موقعيتي، در معرض مبتلا شدن به آن قرار دارند، افسردگي نيز، بيماري است كه هر فرد را تهديد ميكند! عوامل متعددي در ابتلاء افراد به بيماريهاي رواني دخيل هستند. مكانيسمهاي پيچيدهاي كه تاكنون شناخته نشدهاند. در اين ميان، روانشناسان، مراحل رواني، اجتماعي و عوامل زيستي بسياري را در ابتلاء افراد مختلف به افسردگي موثر ميدانند از اين نظر ساختار ژنتيكي و يا زيستي برخي افراد به گونهاي است كه در محيطهاي محرك بيماري و داراي عوامل اجتماعي و محيطي بالاي بيماريزا، زمينه ساز گرايش آنها به سمت افسردگي است. شواهد نشان ميدهند كه اختلال در تركيبات شيميايي مغز يك عامل مهم در اختلالات افسردگي به شمار ميرود. به عنوان مثال افرادي كه دچار بيماري افسردگي اساسي هستند، معمولاً در تركيبات شيميايي مغز آنها، يعني انتقال دهندههاي عصبي كه باعث شادي، آرامش، غم و... ميشوند، بينظمي پيدا ميشود. با تمام اين تفاسير، علل روان شناختي منجر به افسردگي، گروه وسيعتري را شامل ميشوند. برخي كارشناسان بر اين باورند كه استرس و فشارهاي عصبي ناخواسته، اولين محرك به سوي بيماري افسردگي است؛ رويدادهاي بزرگ برنامهريزي نشدهاي كه فرد ناگهان خود را در حصار آن زنداني ميبيند! وقايعي مانند: مرگ يكي از اعضاي خانواده، يك دوست يا يك همكار. استرسهاي زندگي براساس شدت تاثير درجهبندي شده است: اين مقياس، مرگ همسر را 100، طلاق را 75، بيماري شخصي را 53، ازدواج را 50، بارداري را 35، تغيير مسئوليت كار را 29، موفقيت چشمگير را 28، تغيير اوضاع زندگي را 25، مشكل داشتن با كارفرما را 22و تغيير فعاليت اجتماعي را 18 ارزيابي كرده است. دكتر شيما مجدفر، روانپزشك، در اين زمينه ميگويد: «يكي از دلايل عمده افسردگي در ارتباط مستقيم با زندگي خصوصي افراد قرار دارد. وقايعي كه در زندگي آنها اتفاق ميافتد و منجر به بهوجود آمدن احساس بيپناهي، نااميدي و بيارزشي در آنها ميشود، اين احساسات به مرور زمان به استرس تبديل ميشوند و در صورتي كه فرد نتواند آنها را كنترل كند، مستعد افسردگي ميشود. مسئله ديگر، تنها شدن و از دست دادن يك شخص مهم در زندگي است؛ شخصي مثل پدر يا مادر. البته در اينجا تغييرات ناشي از اين فقدان، اختلال را به وجود ميآورد، تغييراتي مثل از دست دادن حمايتهاي روحي، تغيير در شيوه زندگي و موفقيت اجتماعي، اقتصادي و...». اين روانپزشك در ادامه ميگويد، «خطر ابتلا به افسردگي در افرادي كه در خانواده آنها اين بيماري ديده ميشود نيز وجود دارد، چرا كه آنها از نظر بيولوژيكي ممكن است اين آسيب پذيري را به ارث برده باشند». افسردگي؛ بيماري قابل درمان از نظر علم پزشكي «روان درمان» و «دارو درماني؛ استفاده از داروهاي ضد افسردگي» از انواع متداول درمان بيماري افسردگي هستند، اولين قدم در اين راه، معاينه توسط يك روانپزشك است. دكتر فيروزه حناچي، متخصص ديگري است كه معتقد است: «در بسياري از موارد افسردگي غلط تشخيص داده ميشود و بيمار گاهي بايد به بيش از 5 پزشك مراجعه كند تا بيمارياش تشخيص داده شود. گرچه بسياري هم خودشان را بيمار تلقي نميكنند و حالتهاي عصبي خود را به ضعفهاي جسمي و روزمره ربط ميدهند؛ در نتيجه براي درمان اقدامي نميكنند!» در هر حال، مهمترين عامل در طول درمان افسردگي، نوع و شدت اين بيماري است. بررسيها حاكي از اين است كه در بسياري از آزمايشهاي باليني 50 تا 60 درصد بيماران طي چهار تا شش هفته و گاهي دو تا چهار هفته به درمان پاسخ مثبت ميدهند و درمان كامل از هفتههاي چهارم تا ششم صورت ميپذيرد. همچنين طول درمان افسردگي از طريق روان درماني طولانيتر است؛ تا جايي كه نشانههاي بهبودي در هفتههاي ششم تا هفتم نمايان ميشود و بيمار براي سلامت كامل به 12هفته وقت نياز دارد؛ در صورتي كه روان درماني موثر واقع نشود، دارو درماني شروع ميشود. دكتر حناچي به علايم مختلف افسردگي اشاره كرده و ميگويد: «كم خوابي، بدخوابي و يا حتي خوابهاي طولاني، غمگين، كاهش وزن در نتيجه كماشتهايي و نخوردن غذا، عدم تمركز فكري، احساس پوچي و نااميدي و... از علايم آشناي ابتلا به بيماري افسردگي هستند.» اما متخصصان علم روان پزشكي، بستري كردن بيماران افسرده را تنها در چند حالت توصيه ميكنند: زماني كه بيمار قصد خودكشي دارد، زماني كه چندان دلمرده شده است كه ميلي به غذا خوردن در او باقي نمانده و وقتي كه بيمار نشانههايي از روانپريشي با خود دارد و.... با اين حال از متداولترين درمانها جهت بيماري افسردگي، دو روش دارو درماني و روان درماني هستند، كه بيشترين نتيجه را نيز به همراه دارند. در هر حال، ايسنا از نتايج جالب توجه تحقيق يك عضو هيات علمي دانشگاه شهيد چمران اهواز در زمينه كاهش افسردگي در دختران جوان خبر ميدهد: مهوش نوربخش در پژوهش خود با عنوان «بررسي تاثير فعاليتهاي جسماني بر ميزان افسردگي دختران دانشجوي دانشگاه شهيد چمران اهواز» آورده است: «اختلالات بهداشت رواني از قبيل افسردگي و اضطراب بر زندگي ميليونها نفر از مردم جهان تاثير گذاشته و با افزايش مرگ و مير و هزينه مراقبتهاي بهداشتي ارتباط مستقيم دارد، اگر چه به نظر ميرسد كه روشهاي درماني متعددي از قبيل دارو درماني و روان درماني نيز در درمان اختلالات موثرند. بايد توجه داشت كه فعاليتهاي جسماني اثرات مثبتي بر بهداشت و سلامت جسمي و رواني افراد دارند. برخي محققان بر اين باورند كه فعاليت جسماني وسيله مهمي در پيشگيري و درمان افسردگي است.» براساس نتايج اين تحقيق، پيشنهاد ميشود كه از فعاليتهاي جسماني به عنوان وسيلهاي موثر جهت كاهش ميزان افسردگي دختران دانشجو استفاده شود. چرا كه ورزش يا هر گونه فعاليت بدني مشابه منجر به آزاد كردن تركيبات شيميايي مانند اندرفين در بدن ميشوند كه نشاط آور و آرامشبخش هستند. دكتر حناچي در ادامه ميگويد: «بايد دقت كرد افرادي كه زير چتر حمايتي دوستان و افراد خانواده خود قرار دارند، گرايش كمتري به سمت افسردگي پيدا ميكنند، در نتيجه دلسوزي و رفتار گرم و صميمانه اطرافيان با اشخاص در معرض بيماري، به عاملي براي ايجاد انگيزه و اميدواري در آنها تبديل ميشود.» چرا دختران بيشتر افسرده ميشوند؟ در دوران كودكي ميزان افسردگي بين دختران و پسران تفاوت چنداني ندارد. ولي در دوران نوجواني و جواني تعداد دختران افسرده به مراتب بيشتر از پسرهاست و مشابه الگوي افسردگي بزرگسالي است و تقريباً ميزان آن دو به يك است كه اين را ناشي از تاثير استرس و مكانيسمهاي سازگاري بدن انسان ميدانند. اين ميزان در تمامي جوامع صرف نظر از سوابق قومي و نژادي و يا موقعيتهاي اقتصادي آنها يكسان است. دكتر مجدفر معتقد است: «قبل از بلوغ اختلاف قابل توجهي در ميزان افسردگي بين دختران و پسران ديده نميشود. اما در سنين بين 11 تا 13سال ميزان افسردگي در دختران افزايش مييابد و تا سن 15 سالگي در دختران 2 برابر پسران ميشود. تا جايي كه دختران به علت وضعيت اجتماعي خاصي كه در اين سنين در آن قرار ميگيرند، نسبت به افسردگي آسيبپذيرتر ميشوند. براي مثال تحقيقات نشان ميدهد درحالي كه بسياري از پسران از تغيير اوضاع بدني خود در سن بلوغ خرسند ميشوند، دختران غالباً از تغييرات جديدي كه در بين آنها رخ ميدهد دچار ناآرامي ميشوند.» در هر حال، فشارهاي دوران بلوغ شامل شكلگيري هويت جنسي، جدا شدن از الگوها همراه با ديگر تغييرات هورموني ذهني و جسمي باعث تمايل به افسردگي ميشود كه در دختران بيشتر نمود افسردگي را به همراه دارد. حتي برخي كارشناسان معتقدند كه تربيت سنتي دختران در رابطه با نقش جنسي و بلوغ ميتواند موجب بروز اين گونه خصوصيات شده و احتمالا عاملي در جهت افزايش ابتلاء دختران به افسردگي باشد. در مراحل بالاتر، دختران جوان باز هم وقايع استرسزاي بيشتري را نسبت به مردها تجربه ميكنند. در بيشتر موارد آنها داراي درآمد كمتر، موقعيت شغلي پايينتر و كنترل كمتر بر سرنوشت خود هستند؛ برحسب مكانيزمهاي سازش، مردان جوان به راحتي از مسائل چشمپوشي ميكنند در حالي كه دختران بيشتر به مسائل ميانديشند. ساعت روي ديوار، خيلي وقت است كه شده است آينه دق! عقربههايش تندتند ميچرخند. زمان را هر روز جلوتر ميبرند... اما دختران زمان را نميفهمند... نميشناسند... مثل همه روزهاي قبل... امروز و ديروزش يكي است... مادرش ميگويد: «دلم ميخواهد زودتر خوب شود.» براي زن، حرف، حرف پايان بيماري است... و اين دلتنگي پايان ندارد...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 269]