تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 17 آبان 1403    احادیث و روایات:  حضرت زهرا (س):از دنیای شما سه چیز محبوب من است: 1- تلاوت قرآن 2- نگاه به چهره ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826992704




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شعر و عالم واقع


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: شعر و عالم واقع
شعر
غالباً شعر را از آن‌جهت که سود عملي ندارد امري لغو و عبث مي‌شمرند. مي‌گويند شعر بر تخيل و تقليد مبتني است، ازاين‌رو آن را از حدود عالم واقع خارج مي‌پندارند.اين تقليد و تخيل که مبناي شعر محسوب مي‌شود چيست؟ نخست بايد توجه کرد که در شعر هرگز تقليد از تخيل جدا نيست، نه تقليد صرف وجود دارد نه تخيل محض. بلکه همواره تقليد که جنبه‌ي عيني شعر را مي‌سازد، با تخيل که جنبه‌ي ذهني آن را معين مي‌کند، مقرون مي‌باشد. تقليد مواد کار شاعر را از عالم واقع عاريه مي‌کند و تخيل صبغه‌ي ابداع بدان مي‌بخشد. اولي عالم خارج را منعکس مي‌کند و دومي جهان درون را نمايش مي‌دهد. بنابراين برخلاف آنچه منکران شعر پنداشته‌اند، نه آن تقليد چندان عبث و کودکانه است و نه اين تخيل آنقدرها با عالم واقع بيگانه. چه اگر شعر از تقليد عاري بود، با خيال‌بافيهاي کودکان تفاوت نمي‌کرد، و اگر از تخيل بي‌بهره بود، جز تصوير عبث و ساده‌اي از عالم خارج، چيز ديگري به‌شمار نمي‌رفت.درباره‌ي اين تخيل و تقليد مبالغه‌ي بسيار نبايد کرد. در واقع همان‌گونه که تجربه و استدلال وسيله‌اي‌ست که علم براي تبيين امور جهان به کار مي‌برد، تقليد و تخيل نيز جز وسيله‌اي که شعر براي ادراک و بيان جهان واقع به‌کار مي‌برد چيز ديگر نيست. به‌مدد اين دو وسيله است که شاعر مي‌تواند ادراک خود را که انعکاس عالم واقع در ذهن اوست، در سايه و روشني از حالات خود نمايش دهد. بنابراين مي‌توان گفت شعر عالم واقع است که از دريچه‌ي افکار و احوال شاعر جلوه مي‌کند. احوال و افکار شاعر به‌مثابه‌ي شيشه‌ي رنگيني‌ست که شعاع آفتاب را عبور مي‌دهد و رنگ و گونه‌ي خود را بدان مي‌بخشد.بدينگونه عالم واقع که از دريچه‌ي احوال شاعر رخ مي‌نمايد، آب‌ورنگ تازه‌اي مي‌پذيرد. خيال مبدع شعر آن را کوچک يا بزرگ مي‌کند، چيزي بدان مي‌افزايد يا از آن مي‌کاهد، آن را صاف و روشن يا تيره و کدر مي‌کند.سبک خاص هر شاعر از همين جا پديد مي‌آيد. از هر شعر رايحه‌ي تازه‌اي مشموم مي‌شود. اينکه بوفن مي‌گويد «سبک خود انسان است»، چون سبک هرکس مظهر و مبين احوال و افکار او محسوب مي‌شود، سخني درست است. وصف بهار را وقتي از زبان منوچهري مي‌شنويد، ذوق و شوري در وجود شما پديد مي‌آيد، و احياناً هوس مي‌کنيد که مانند او شادمانه بر سبزه و گل جست‌وخيز کنيد و در شادي و طرب از مرغ و گل و نسيم نيز پيشتر رويد. اما وقتي همان منظره را از گوشه‌ي چشم ناصرخسرو بنگريد، همه جا آثار و مظاهر بي‌ثباتي و ناپايداري جهان گذران را مشاهده مي‌کنيد و شايد نيز لحظه‌اي از جهان رنگها و فريبها دل برگرفته، به عالم باطن روي آوريد.آنچه در شعر ابداع و ابتکار نام دارد نيز از همين جا ريشه مي‌گيرد. زيرا آفاق جهان از دريچه‌ي چشم هر شاعر رنگ و جلوه‌ي ديگري دارد. اين رنگ و جلوه که به اقتضاي احوال دروني هرکس تفاوت مي‌کند، هرگز با همه‌ي اوصاف خود در نظر ديگري پديد نمي‌آيد.احوال و افکار شاعر به‌مثابه‌ي شيشه‌ي رنگيني‌ست که شعاع آفتاب را عبور مي‌دهد و رنگ و گونه‌ي خود را بدان مي‌بخشد.آنجا که حادثه‌ي ناگوار رخ مي‌دهد، آن‌که ترسو و زودرنج است آه و فغان آغاز مي‌کند و از ضعف و عجز در پناه تسليم و توکل مي‌گريزد، اما آن‌که گستاخ و پردل است به چاره‌جويي برمي‌خيزد و حوادث را به سردي تلقي مي‌کند. شاعري جهان را آکنده از آلام و محن مي‌بيند و ديگري جز شاديها و زيباييها در آن چيز ديگري نمي‌يابد. چرا؟ زيرا عالم واقع براي هر کدام مظهر افکار و احوال خاصي محسوب مي‌شود.شاعري که جهان را به چشم دل خود مي‌بيند، مي‌تواند به مدد خيال به ابداع و ابتکار راه جويد. اما آن‌که کاهلانه شخصيت خود را فراموش مي‌کند و از دريچه‌ي چشم ديگران به جهان‌بيني مي‌پردازد، هرگز نه به ابداع کامياب مي‌شود و نه سبک و شيوه‌ي خاصي ايجاد مي‌کند. باري، در تخيل و تقليد هرگز شعر از عالم واقع بي‌نياز نيست. عالم واقع نمونه و قالبي‌ست که شاعر جهان خود را بدان‌گونه مي‌سازد. اما جهان شاعر هرگز تابع اصول و قراردادهاي جهان واقع نيست. فيليپ سيدني مي‌گويد: «شاعر به ياري ذوق و قريحه‌ي خود جهاني مي‌آفريند که مظاهر و آثار آن يا از آثار و مظاهر جهان طبايع زيباتر است يا جلوه‌اي بديعتر دارد. از اينرو شاعر يار و همکار طبيعت است، تابع و فرمان‌بردار او نيست.»دعوي اين دانشمند انگليسي بر گزاف نيست. هرگز آن شادمانيها و زيباييهاي بي‌آلايش و عاري از کدورت را که شما في‌المثل در يکي از مسمطهاي منوچهري مي‌بينيد، در عالم واقع نمي‌توانيد يافت. آن عشق آکنده از شور و طلب و مقرون به پاکبازي و فداکاري را که سعدي در غزلهاي خود توصيف مي‌کند، در واقعيات عالم مشکل مي‌توان سراغ گرفت.اينها صورتهايي از احلام و آرزوهاي بشريت مي‌باشد. اينکه سولي پرودم، شاعر فرانسوي مي‌گويد «شعر تخيلي‌ست که در آن آرزوي زندگي بهتري منعکس مي‌باشد» مطابق واقع است. کيست که در خواندن اين‌گونه اشعار، آرزو نکند که در آغوش چنان بهار زيبايي، چنان عشق شيريني را دريابد؟ آيا در مواجهه با جهان زيبايي که آرزوهاي شاعري آن را ابداع مي‌کند، عالم واقع ما بس محقر و بي‌رونق جلوه نمي‌کند و بي‌آنکه مانند ولتر و شوپنهاور در بدبيني مبالغه کنيد، آن را از نقص و زشتي آکنده نمي‌يابيد؟ 
شعر
وقوف بر اين «نقص و زشتي» است که روح جوينده و ناراضي انسان را تحريک مي‌کند و او را به اصلاح نقص و طلب کمال رهبري مي‌نمايد. آن‌که از يک دنياي برتر و يک زندگي بهتر هيچ‌گونه تصوري ندارد، ناچار خود را با زندگاني حاضر که لامحاله از سختي و تلخي عاري نيست، خرسند و قانع مي‌کند و در جست‌وجوي وضع بهتري به کوشش و تلاش برنمي‌خيزد. اما کسي که همواره آرزوي بهبود در دل مي‌پرورد، به زندگاني حاضر، گرچه شاديها و راحتيهايي نيز دارا باشد، سر فرود نمي‌آورد و در پي تحقق آرزوي خود مي‌کوشد.بدينگونه شعر انگيزه‌ي شوق و طلبي خواهد بود که هدف آن وصول به کمال و جمال است و اگر آن شور و شوق در نهاد آدمي نباشد، زندگاني جز دخمه‌اي تيره و خاموش و آدمي جز پيکري جامد و بي‌جان چيز ديگري نيست.اگر اين آرزوي زندگاني بهتر را از آدمي بازگيرند، سير تکامل و تطور گرفتار وقفه و رکود مي‌شود و مرگ در مرز زندگي رخنه مي‌کند.آنجا که شعر، به قول نظامي عروضي، امور عظام را در نظام عالم سبب مي‌شود؛ موردي‌ست که در انسان شوق به کمال و نفرت از نقص را تلقين مي‌کند. در جامعه‌هاي قديم، شعر را پيوسته به‌مثابه‌ي وسيله‌ي مؤثري در اداره‌ي زندگي تلقي مي‌کرده‌اند.هُراس مي‌گويد: با شعر مي‌توان خشم خدايان را فرونشاندبا شعر مي‌توان کينه‌ي ارواح را تسکين داد.ترديد ندارم که بسيار از هموطنان او نيز بر اين عقيده بوده‌اند. در واقع، ملتي که شعر ندارد کمال مطلوب ندارد؛ و چنين ملتي اگر موجود باشد بيمار محتضري را مي‌ماند که در سرحد مرگ و حيات، يک لحظه از ناله و خروش لب برمي‌بندد و آرام آرام در ظلمت و سکوت مرگ فرومي‌رود. عبدالحسين زرين‌کوبتنظيم : بخش ادبيات تبيان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 504]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن