تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اندكى حقّ، بسيارى باطل را نابود مى كند، همچنان كه اندكى آتش، هيزم هاى فراوانى را م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816337759




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ادب ايران - خوشتر از نقش تو در عالم تصوير نبود


واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: ادب ايران - خوشتر از نقش تو در عالم تصوير نبود
ادب ايران - خوشتر از نقش تو در عالم تصوير نبود

مريم جعفري آذرماني:چقدر بايد درباره شعر حافظ بنويسيم؟ پاسخ روشن است: تا وقتي كه تزوير هست و بي‌ريايي هست، تا وقتي كه دروغ هست و راست هست... يعني تا وقتي كه نوع بشر هست. در اين مقال آيا احتياج هست درباره‌ جامع بودن شعر حافظ چه از لحاظ فني و چه از لحاظ انديشه‌اي صحبت كنم؟ تجربه‌هايي در رويارويي با شعر حافظ داريم كه شايد مشترك باشد. شايد هم تجربه‌هاي ديگران از تجربه‌هايي كه من داشته‌ام، قابل بحث‌تر و ژرف‌تر باشد، با اين حال ترجيح مي‌دهم تجربه‌هايم را در برابر خواندن شعر حافظ، با شما در ميان بگذارم. در هر دوره‌اي كه با شعر حافظ روبه‌رو مي‌شوم به نكته‌هايي پي مي‌برم كه دوره پيش با آن روبه‌رو نبوده‌ام و عجيب كه هر چه پيش مي‌رود به جاي آنكه شعرش برايم رمزهايش را آشكار كرده باشد، برعكس، سوال‌هاي جديدي را مطرح مي‌كند .

مثلا: «تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد / وجود نازكت آزرده‌ گزند مباد»
سلامت همه آفاق در سلامت توست / به هيچ عارضه شخص تو دردمند مباد
فكر مي‌كنم حافظ در اين غزل، معشوقش يا همان توي مورد خطاب شعرش را نفرين كرده است. چرا؟ خوب دليلي كه مي‌آورم حسي است و براي آن البته منطقي هم درست خواهم كرد! اما به هر حال من به اين دليل از اين غزل لذت مي‌برم كه در واقع يك نفرين‌نامه زيباست. ظاهرا در حال دعا كردن است اما در باطن در حال نفرين كردن، چون مبالغه و كنايه دارد، مي‌گويد: خدا نكند به ناز طبيبان نيازمند بشوي (ناز در اينجا هم معني ناز كردن و شفا دادن بيمار به وسيله طبيب را مي‌دهد و هم ناز كردن و تكبر كردن طبيبان به بيمار) مگر قرار است نيازمند شود؟ پس اين دعا كردن در واقع خبر از پيشامد بدي مي‌دهد كه شاعر آرزو دارد و قرار است براي معشوق يا توي مورد خطاب بيفتد و شاهدش مصراع دوم كه مي‌گويد وجود توي مورد خطاب نازك است يعني ظريف است و طاقت بيماري را ندارد.
در بيت دوم با مبالغه كردن در اينكه سلامت همه بشر به سلامت آن يك نفر مربوط است! انگار اين دعا كردن را با طعنه زدن به نفرين مي‌كشاند مخصوصا در مصراع بعدش با گفتن اينكه خدا نكند به هيچ عارضه‌اي دردمند شوي، با اين مبالغه كردن به هدف گفتارش نزديكتر مي‌شود و غزل مي‌رسد به اين بيت:
در آن مجال كه حسن تو جلوه آغازد / مجال طعنه بدبين و بد پسند مباد
يعني تازه اين دعاها( نفرين‌ها) را من مي‌گويم؛ مني كه بدبين و بدپسند هم نيستم. ديگران كه بدبين و بدپسندند با تو چه خواهند كرد؟ و در بيت آخر اعتراف مي‌كند كه تمام اين دعاها نفرين بوده است زيرا توقع دارد كه توي مورد خطاب به او توجه كند كه مي‌گويد: «شفا ز گفته شكرفشان حافظ جوي / كه حاجتت به علاج گلاب و قند مباد»

حالا به بيت‌هايي كه گاهي با آنها برخورد مي‌كنم و الان در حال نوشتن اين مطلب يادم هست مي‌پردازم مثلا: «الا‌ اي يوسف مصري كه كردت سلطنت مغرور / پدر را باز پرس آخر كجا شد مهر فرزندي»
بگذريم از اينكه اين بيت كنايه به پسر شاه شجاع است و بگذريم از اينكه اينجا حافظ يك نكته‌‌ را در داستان يوسف مطرح مي‌كند! اما معلوم نمي‌كند كه كدام سوال را طرح كرده‌است: كه يوسف چرا سراغ پدر را نگرفت؟ يا پدر چرا سراغ يوسف را نگرفت؟ معلوم نيست كه بايد از پدر پرسيد كه مهر تو به فرزندت به عنوان پدر كجاست؟ يا از يوسف پرسيد كه مهر تو به پدرت به عنوان فرزند كجا رفته است؟
يا مثلا اين بيت:
ببين در آينه جام نقش‌بندي غيب / كه كس به ياد ندارد چنين عجب زمني
اينكه هيچ كس چنين زمانه عجيبي يادش نيست، آن‌قدرها هم نامشخص نيست كه حتي احتياج به باز كردن چشم داشته باشد! اما بايد در آينه ديد (اولين مبالغه) آينه جام (دومين مبالغه) نقش‌بندي (يعني توطئه، پس سومين مبالغه) و غيب (چهارمين مبالغه) و چيزي كه با چشم بسته هم حتي مي‌شد ديد بايد در آينه جام توطئه‌اي كه از جايي نامعلوم چيده شده است آن را ديد و همين يعني اوج شعر.
مفاخره‌هاي حافظ هم هميشه جذبم مي‌كرده است كه البته در بعضي نسخه‌ها به شكل‌هاي ديگري آمده است اما به بعضي اشاره مي‌كنم:
مثلا: «ساقي مگر وظيفه حافظ زياده داد / كاشفته گشت طره دستار مولوي»
يعني ساقي مگر به حافظ بيشتر قدح شراب داده كه گوشه‌ دستار مولوي بر هم خورده! (در توضيح كلمه طره و نقش آن در اين بيت جايي خواندم كه وقتي دستار را دور سر مي‌پيچيدند انتهاي آن را مثل زلف در جلوي سر آويزان مي‌كردند )
يا مثلا: «چو سلك در خوشاب است شعر نغز تو حافظ / كه گاه لطف سبق مي‌برد ز نظم نظامي» يعني شعر من مثل رشته‌ مرواريد است و گاهي (يعني در واقع هميشه! اين اخلاق حافظ است!) از نظامي در تاييد ( بشري يا الهي يا با گذشت زمان كه بهترين تاييد كننده و رد كننده است) پيشي مي‌گيرد.
يا مثلا اين بيت حافظ را كه اخوان ثالث (در يك مقاله از قول ديگران و خودش بيت‌هايي را آورده و در مورد آن بيت‌ها و خود حافظ مقاله‌اي نوشته كه زحمت خيلي از ما را كم كرده روانش شاد)
حديث عشق ز حافظ شنو نه از سعدي / اگر چه صنعت بسيار در عبارت كرد
و توضيح داده كه بعد از سرودن اين بيت، پيري به حافظ گفت كه جاي سعدي چيز ديگري بگذار، تو اگر به سعدي كه پيش از تو بوده اين را بگويي بعدها به تو چه خواهند گفت كه حافظ هم گوش مي‌دهد و با اينكه چند نفر آن غزل را داشته‌اند به جاي سعدي مي‌گذارد «واعظ» و براي همين در بيشتر نسخه‌ها واعظ است:
حديث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ / اگرچه صنعت بسيار در عبارت كرد

البته بعدها به حافظ چيزي نگفتند!
بيت اخير من را ياد يكي از نامه‌هاي نيما يوشيج انداخت كه براي دوستي نوشته بود: «از تفاوت سعدي و حافظ پرسيدي؟ اگر اين مطلب براي شما پوشيده باشد يقين بدانيد كه هميشه پوشيده خواهد بود(1)» و به‌راستي كه چه نكته سنجانه پاسخ داده است.
و باز اخوان ثالث در همان مقاله مي‌نويسد: «بيت حافظ بيت نيست اقليم است. آن همه استقبال از قصيده‌ بوي جوي موليان كرده‌اند يك بيت حافظ در تضمين مصرع اول آن قصيده مي‌ارزد به اغلب ديوان و دفترهاي همه آن استقبال كنندگان، بل بيش(2)»

به جاست كه در انتها سخن نكته‌سنجانه‌ يكي از شاعران غزل‌سراي معاصر حسين منزوي را درباره حافظ نقل كنم:
«شايد اگر حافظ به جاي غزل، مثلا قصيده مي‌نوشت (شايد!) امروز، قصيده موقعيت غزل را داشت. يك نابغه، هميشه مي‌تواند در تعيين مسير تاريخي يك امر، دخالت مستقيم و موثر داشته باشد. تصور اينكه روزي برسد كه در ايران كسي حافظ نخواند مشكل به نظر مي‌رسد و تا روزي كه او، چنين سزاوارانه بر قله بلند شعر فارسي نشسته است، غزل نيز به زندگي سزاوارانه‌اش ادامه مي‌دهد(3)»
پي‌نوشت‌ها:
1 - نيما يوشيج- درباره شعر و شاعري، ص217، دفترهاي زمانه، چاپ1368
2 - مهدي اخوان ثالث، حريم سايه‌هاي سبز1، ص272، به كوشش مرتضي كاخي، زمستان چاپ بهار 72
3 - حسين منزوي «از شوكران و شكر»، مقدمه، ص 18، چاپ 1373
 سه شنبه 30 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[مشاهده در: www.donya-e-eqtesad.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 438]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن