تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 10 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):صدقه بجا، نيكوكارى، نيكى به پدر و مادر و صله رحم، بدبختى را به خوش بختى تبديل و...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835823147




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

کار چشم‌ها، فراتر از تماشاست


واضح آرشیو وب فارسی:برترینها: داستانی از آیزاک آسیموف کار چشم‌ها، فراتر از تماشاست در سال ۱۹۶۴، یکی از مجلات آمریکایی، از چندین نویسنده علمی تخیلی نویس خواست که بر اساس یک تصویر، داستان‌های کوتاهی بنویسند. آثار نویسندگانی مانند آرتور سی کلارک، فردریک پال و توماس ام دیش دریافت شدند و منتشر شدند، اما در این میان نوشته آسیموف قبول نشد! آسیموف هم اثر را در مجله فانتزی و علمی تخیلی در سال بعد چاپ کرد.

پس از صدها میلیارد سال، ناگهان خود را به عنوان «آمس» به یاد آورد. به عنوان خود صوت آمس و نه آن ترکیب طول موجی که اکنون در سرتاسر گیتی، معادل آمس بود. خاطره پریده‌رنگ و کم‌سویی از امواجی صوتی در او زنده می‌شد که پیشتر نه آنها را نشیده بود و نه می‌توانست بشنود.می‌خواست حافظه‌اش را برای یه یاد آوردن بسیاری از چیزهای بسیار بسیار کهن، وابسته به دیرین‌ترین دوران قرون ازل، متمرکز کند. گرادب انرژی‌ای را که تمامیت هستی‌اش از آن ساخته شده بود، چنان بگستراند که خط‌های نیروی آن تا ورای ستاره‌ها فراگسترد.سیگنال پاسخ «بروک» رسید.با خود اندیشید که بی‌شک می‌تواند موضوع را به بروک بگوید، حتما باید آن را به کسی می‌گفت. نقش انرژی جابجاشونده بروک، چنین پیام رساند: «نمی‌خواهی بیایی، آمس؟»-«چرا، چرا، البته.»- «ببینم، تو در انجمن شرکت می‌کنی؟»خط‌های نیروی آمس با بی‌ظنیمی می‌تپید. «بله، بله! حتما. این بار به یک بیان هنری سراپا تازه فکر کرده‌ام، چیزی به راستی نامعمول.»- «چه تلاش عبثی! چطور فکر می‌کنی که پس از دویست میلیارد سال، بتوان به دگرگونی تازه‌ای اندیشید؟ هیچ چیز تازه‌ای نمی‌تواند در کار باشد.»برای یک لحظه، بروک با او ناهمفاز شد و از دایره پیام بیرون رفت و همین، آمس را واداشت تا به تنظیم دوباره خط‌های نیروی خود بشتابد. هنگام این کار، موجی از اندیشه‌های دیگر او را در گرفت: سیمای کهکشان‌هایی پراکنده در زمینه مخملگون فضا و خطوط نیروی تپنده در جمعیت‌های جاودانی که حیاتشان در قالب انرژی بود و در فاصله بین کهکشان‌ها گسترده بودند.گفت: « بروک! خواهش می‌کنم، اندیشه‌ام را در خود فرابگیر. از من روی نگردان! من به ماده دست‌ساز می‌اندیم. فکرش را بکن! ترانه‌ای هماهنگ از جنس ماده: یک سمفونی از مواد! چرا این قدر نگران انرژی باشیم؟ انرژی که دیگر چیز تازه‌ای در خود ندارد. یعنی چطور می‌توان چیز تازه‌ای در آن یافت؟ همین به ما نمی‌گوید که باید به سراغ ماده برویم؟»- «ماده!»آمس، لرزهای ناخوشایند انرژی بروک را قطع کرد و گفت چرا نه؟ مگر نه اینکه خود ما هم خیلی خیلی پیش از اینها -شاید یک تریلیون سال پیش- از جنس ماده بوده‌ایم؟ پس چرا با ماده چیزی نسازیم، با شکل‌هایی انتزاعی نیافرینیم یا … -گوش کن بروک، با تو هستم! – چرا با ماده، بدلی از خودمان را چنان که قرن‌ها پیش بودیم، نسازیم؟بروک گفت: «به یاد نمی‌آورم که آنچه می‌گویی چگونه چیزی بوده است. یعنی، هیچ کس به یاد نمی‌آورد.»آمس، با تب و تاب و گفت: « ولی من چرا! مدتی است که به جز آن به هیچ چیز دیگری نیاندیشیده‌ام و اکنون کم‌کم آن را به یاد می‌آورم. بگذار نشانت بدهم، بروک. بگو که درست می‌گویم، بگو، بروک!»- «نه، نه، چرند است …نفرت‌انگیز است!»- «بگذار آزمایش کنم، بروک! هر چه باشد، ما با هم دوست بوده‌ایم، از آغاز، از همان لحظه‌ای که به آنچه امروز هستیم تبدیل شده‌ایم، تپش انرژی‌هایمان همواره با م بوده است، خواهش می‌کنم، بروک!»- «پس زود باش! معطل‌اش نکن!»آه، چند وقت می‌شد که آمس، چنین لرزه‌هایی را در خط‌های نیرویش احساس نکرده بود؟ راستی، چند وقت می‌شد؟ اگر آنچه اکنون برای نشان دادن به بروک انجام می‌داد، موفقیت‌آمیز از آب درمی‌آمد، دل آن را پیدا می‌کرد تا در برابر موجودات انرژیایی مونتاژ شده‌ای که از پس قرن‌های ازلی، به گونه‌ای ملالت‌بار و دلتنگ چشم به راه چیز تازه‌ای بودند، ماده را به صورت دست‌ساز بازآفریند.ماده، رقیق و تُنُک، در فاصله میان کهکشان‌ها پراکنده بود. آمس آن را از فضایی به ابعاد چندین سال نوری گردآورد. با دشواری، ذره ذره کنار هم گذاشت، اتم‌هایش را دستچین کرد. ماده، به سفتی گِل درآمد. آن‌گاه آن را به شگل تخم مرغی درآورد که در پایین پهن می‌شد.به آهستگی از بروک پرسید: «یادت می‌آید، بروک؟ به نظر تو، چیزی شبیه به این نبود؟»در حال، لرزه‌ای به گرداب انرژی بروک در افتاد: «وادار به یادآوردنم نکن! من چیزی را به یاد نمی‌آوردم.»- «این بالایش بود، انها به آن می‌گفتند کله. راستش دارد خیلی خوب یه یادم می‌آید. حتی صوتش را هم یه یاد می‌آورم.»کمی درنگ کرد. سپس گفت: «نگاه کن! تو هم آن را به یاد می‌آوری؟»در بالای شکل تخم مرغی، واژه کله پدیدار شد.بروک پرسید: «این چیست؟»- «واژه‌ای مربوط به سر است. مجموعه نمادهایی است که صوت واژه را می‌رساند. بگو که تو هم یادت می‌آید. بروک! بگو!»بروک با ترید گفت: «یک چیزی … یک چیزی هم در آن وسط وجود داشت.» و در همان جایی که منظورش بود، برآمدگی‌ای عمودی شکل گرفت.آمس گفت: «آفرین، خودش است، دماغ!» و در بالای برآمدگی واژه دماغ پدیدار شد. «در چپ و راست آن هم چشم‌ها قرار دارند.» و واژه‌های چشم چپ، چشم راست در همان جا که باید، پیدا شدند.آمس که خط‌های نیرویش به آهستگی می‌تپید، آنچه را که شکل بخشیده بود، بررسی کرد. آیا به راستی از آن خوشش می‌آمد؟با لرزه‌هایی خفیف گفت: «دهان، چانه و سیبچه آدم» و پس از درنگی افزود: «و ترقوه، عجب! و در همان حال، واژه‌ها روی شکل پدیدار می‌شدند.بروک گفت: «صدها میلیارد سال بود که من به آنها نمی‌اندیشدیم. چرا آنها را به یادم آوردی؟ چرا؟»آمس، دم به دم در اندیشه‌ها خود غرق می‌شد: «یک چیز دیگر هم می‌خواهد، چیزی برای گرفتن امواج صوتی، اندام‌هایی برای شنیدن. بله، گوش‌ها! اما، آنها کجا باید بنشینند؟ وه که نمی‌توانم به یاد بیاورم، باید در کجا بگذارمشان.»بروک فریاد کشید: «ولشان کن! گوش‌ها و همه چیزهای دیگر را می‌گویم! همه را ول کن. اصلا به یاد نیاور!»آمس با تپش‌هایی گنگ گفت: «چرا؟ مگر یه یاد آوردن چه اشکالی دارد؟»- «زیرا در زمان آنچه به یادش می‌آوردی، دنیای بیرون این چنین سرد و بی‌روح نبود، همه چیزی گرما داشت و جان داشت. زیرا چشم‌ها در من زنده بودند و به مهربانی نگاه می‌دوختند و لب‌ها در من پرلرزه بودند و داغ می‌سوختند.»خطوط نیروی بروک با لرزه‌هایی تند می‌زد و موج برمی‌داشت و باز می‌زد و موج برمی‌داشت.آمس با دستپاچگی گفت: «متأسفم! من … متأسفم!»- «آنچه تو زنده می‌کنی یاد آورم می‌شود که من، روزی یک زن بودم و عشق را می‌شناختم، یه یاد می‌آورم که کار چشم‌ها چیزی فراتر از تماشا کردن است و اینکه من اکنون چشمی ندارم که برایم چنان کند.»آنگاه، با درشتی، ماده را به آن کاه نخراشیده افزود و گفت: «پس بگذار آنها چنین کنند.» و چرخید و در آنی از آنجا گریخت.و آمس که شاهد بود یه یاد آورد که خود او هم زمانی یک مرد بوده است. با نیروی گردابش به کله شکل‌گرفته زد و آن را به دو نیم کرد و سپس چرخید و در پهنه کهکشان‌ها، در پی رد انرژی بروک، به دل گنبد بیکران زندگی گریخت و ناپدید شد.و چشم‌های ان کله در‌هم‌شکسته ماده، همچنان از نمی که بروک به عنوان نمایش اشک به آنها افزوده بود، می‌درخشید و برق می‌زد. آن کله مادی داشت کاری می‌کرد که تا آن زمان از موجودات انرژیایی ساخته نبود: اشک می‌ریخت، اشکی برای تمام انسانیت، اشکی برای زیبایی لطیف تمامی پیکرهایی که زمانی خود را به این تغییر سپرده بودند، زمانی دراز پیش از این، کمی نزدیک به یک تریلیون سال پیش.منبع : 1Pezeshk.com





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترینها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 278]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن