واضح آرشیو وب فارسی:برترینها: گفتوگو با آرش برهاني كه مهمترين گل فروردين را زد من با لگدي كه خوردم مشهور شدم! بعضيوقتها يك كسي يا يك چيزي يا يك شانسي تو را به جايي ميرساند كه حتي در مخيله خودت هم نميگنجد! «لگد علي انصاريان، باعث شد مشهور بشم!»
بعضيوقتها يك كسي يا يك چيزي يا يك شانسي تو را به جايي ميرساند كه حتي در مخيله خودت هم نميگنجد! «لگد علي انصاريان، باعث شد مشهور بشم!» اين را خودش ميگويد و جالب اينكه وقتي يك جوان 19-18 ساله كرماني بود، وقتي هنوز كسي نميشناختش و وقتي داشت به هر دري ميزد تا براي خودش اسم و رسمي بههم بزند، با پيراهن تيم پاس جلوي مدافعي قرار گرفت كه آن روزها جرات ميخواست از كنارش رد شوي، چه برسد به اينكه بخواهي او را دريبل فانتزي بزني! اما آرش اين كار را كرد و علي انصاريان هم با لگدي كه به او زد، نامش را سر زبانها انداخت و باعث شد امروز در ورزشگاههاي ايران او را اينگونه صدا بزنند؛ «آرش آقاي گل.» (علي آقا اگر لگدهاي شما اين همه خاصيت و مزيت داره، ما رو هم درياب لطفا!) در اواسط ماه اول بهار، پاي صحبتهاي آرش برهاني نشستيم كه همين چند روز پيش با گلزني مقابل پرسپوليس، به قول خودش خيليها را از خودش متنفر كرد اما در عوض، دل خيليها را هم به دست آورد.
پرسپوليسي بودم امااستقلال را هم دوست داشتمدر تيم شهرداري كرمان بازي ميكردم كه سال 80 به تیم ملی جوانان دعوت شدم، اما هميشه در پستهای غیرتخصصی مثل پیستونها به كارم ميگرفتند! حس میکردم امثال مرا دعوت کردهاند براي اينكه نشان دهند از هر استان، یک نماینده به تیم ملی جوانان دعوت شده! اما تجربه بدي نبود و به همراه تيم در آسيا چهارم شديم. بعد از اينكه به كرمان برگشتم، چند پيشنهاد خوب از باشگاههاي سایپا، ذوبآهن و پرسپولیس دريافت كردم. كمكم داشتم به یکی از آرزوهای بزرگم، يعني بازی در یک تیم لیگ برتری تهرانی ميرسيدم. ابتدا چند جلسه زیرنظر ناصر ابراهیمی در پرسپوليس تمرین کردم، بعد از آن با باشگاه سایپا به توافق رسیدم، اما چون سال بعدش سرباز ميشدم، به پاس رفتم. بحث حضورم در پرسپوليس فقط در حد صحبت بود، اصلا هم دوست ندارم از علایق دوران کودکیام حرفي بزنم ولي اینطوري هم نبود که استقلال را دوست نداشته باشم.وقتي خون انصاريان به جوش ميآيدزماني كه در تيم پاس يك بازيكن تقريبا گمنام بودم، با پرسپوليس بازي داشتيم كه آن زمان مدافع مشهور و محكمي به نام «علي انصاريان» داشت. يادم ميآيد توپ را به گوشههاي زمين بردم و 3-2 بار علي را با دريبلهايم فريب دادم، به همين دليل علي هم كه جلوي طرفدارانش بازي ميكرد، حسابي خونش به جوش آمد و لگد خيلي محكمي به پايم كوبيد و خودش هم اخراج شد. از آن به بعد بود كه اسم من سر زبانها افتاد. به همين دليل هميشه گفتهام، لگد علي انصاريان باعث شد معروف شوم!مطمئن باشيد بهتر از اينها خواهم شدهمیشه سعی کردهام در هر تیمی که هستم، بهترین بازیها را ارائه بدهم. از همان اول که بهعنوان یک بازیکن جوان در پاس تهران به فوتبال ایران معرفی شدم، همه سعی و تلاشم این بود که در هر شرایطی بهترین بازی خودم را انجام بدهم. به هر حال معتقدم فوتبال هر بازیکنی، فاکتور شانس را هم تا حد زیادی میطلبد. شانس من هم تا همین حد بود که پیشرفتم تا همینجا باشد، ولی مطمئن باشيد هیچوقت دست از تلاش برنمیدارم و سعیام را میکنم، باز هم در هر شرایطی بهترین باشم. اما نيمنگاهي هم به حضور در ليگهاي معتبر دنيا دارم.اين واژه كابوس ماستدركل از زمانی که واژه «گلنزن» وارد فوتبال ايران شد، روزگار فوتبالیستهایی که بهعنوان گلزن در زمین حاضر بودند، سياه شد! فراری بودن از این لقب، کابوسی شده بود برای همه گلزنها! همیشه به محض خراب کردن هر موقعیت گلی، به این موضوع فکر میکني که نکند الان آقای گزارشگري كه آن بالا نشسته، این واژه را در مورد تو به کار ببرد. دركل از زمان بهوجود آمدن این واژه، بدبختی ما شروع شد.
بايد بسوزي و بسازيبازی در تیمملی نهایت آرزوهای هر بازیکنی است. مسلما من هم از این قاعده مستثنا نیستم. در برخی مقاطع به هر حال مجبوری با نبودنت در تیمملی کنار بیایی. به هر حال هر مربی سلیقه خاص خودش را دارد و تو نمیتوانی آن را تغییر بدهی. باید بسوزی و بسازی! باید آنقدر خوب باشی که قبل از بازی، هیچکس نتواند در مورد بازی کردنت شک کند.
شبها به جاي شام، افسوس ميخوردم! اوایل، وقتي شبها بعد از بازيهايمان به موقعيتهايي كه حين بازي از دست داده بودم فكر ميكردم، خیلی اذیت میشدم و مدام به این تصویرها فکر میکردم و همش با خودم میگفتم کاش این کار را میکردم یا کاش آن کار را میکردم ولی به مرور به این نتیجه رسیدم که فقط باید داخل زمین تمام سعی و تلاشم را انجام بدهم و تمرکز زيادي داشته باشم، وگرنه باز هم وقتي شب به خانه برگردم، دوباره بايد بنشينم و افسوس بخورم! این طرز فکر در موفقیتهای بعدیام خیلی تاثیر داشت و به بهتر و بهتر شدنم کمک کرد.به جاي آشپزي از رستوران غذا ميگيرمدرباره نحوه تغذيه و رژيم غذاييام بايد بگويم، وقتی در اردو هستیم همه چیز سرجای خودش است و برنامه غذاییمان زيرنظر مربيان و دكتر تغذيهمان مو به مو اجرا میشود. همه خوراکیها با تايید کادر پزشکی در اختیار ما قرار میگیرد و هیچ نگرانی در مورد خورد و خوراکمان نداریم، ولی خارج از این فضا، ماجرا کمی فرق میکند؛ باید خودم رژيم غذاييام را كنترل كنم؛ صبحانه را معمولا با لبنیات شروع میکنم و بعضی اوقات هم با تخممرغ. هر وقت بیدار شوم هم میخورم. ساعت دقیقی ندارد؛ تا 2 ساعت مانده به تمرین هم باید ناهارم را خورده باشم تا هنگام تمرین دچار مشکل نشوم. معمولا از رستورانهاي خوب و مطمئن غذا ميگيرم. شام را هم که دیگر در خانهام و معمولا آخر شب میخورم. اکثرا هم از غذای بیرون استفاده میکنم و زیاد اهل آشپزی نیستم.با لشكر بدخواهانم هيچوقت درگير نميشومدرباره كساني كه برايم كري ميخوانند و سعي ميكنند با حرفها و نوشتههايشان تحت فشارم قرار دهند، بايد بگويم همیشه کار خودم را میکنم و زیاد هم اهل کریخواندن نیستم. سعي ميكنم با بازیام جوابشان را بدهم. اگر بخواهم خودم را با لشكر بدخواه و مخالفانم درگیر کنم كه دیگر هیچ تمرکزی برایم باقی نمیماند و نمیتوانم به خوب بازی کردنم فکر کنم. مارك لباس برايم مهم نيستخيلي به نوع لباس پوشيدن و هماهنگ بودنش با سليقه و خواستهام اهميت ميدهم و چندان ماركدار بودن لباس برايم مهم نيست. بيشتر هم انتخابم لباسهاي اسپرت است تا رسمي. اكثر لباسهايم را سعي ميكنم هنگامي كه با تيم در اردو هستيم يا خودم به مسافرت خارجي ميروم بخرم، بهخصوص دوبي كه بهنظرم بهترين لباسها را ميتوان آنجا پيدا كرد. درباره عطر مورد علاقهام نيز بايد بگويم سالهاست ادكلن POLO را به بقيه ادكلنها ترجيح ميدهم.
هر وقت فوتبال ما حرفهاي شد، من هم حرفهاي ميشوم!هر وقت بشود به فوتبال ما لقب فوتبال حرفهای و لیگ حرفهای داد، آنوقت واژه فوتبالیست حرفهای را هم میتوان در مورد بازیکنها استفاده كرد! ولی وقتی خودمان را با همین کشورهای کوچک دوروبرمان مقایسه میکنیم، میبینیم فوتبال ما با حرفهای شدن فرسنگها فاصله دارد.ذاتا خودخواهم!اصلا اين موضوع را كه هنگام بازي يار كنار دستيام را فراموش ميكنم، قبول ندارم! مسلما تا آنجا كه احساس كنم خودم ميتوانم توپي را گل كنم، خودم هم آن را به سمت دروازه شوت ميكنم چون ذات يك مهاجم خودخواه است، وگرنه مهاجم نميشد! از دوچرخه تا بيامو 320! اولين هديهاي كه دريافت كردم و خيلي از آن خوشحال شدم، یک دوچرخه بود! البته بعد از آن پدرم چند دوچرخه برایم گرفت که همهشان را به نوعي خراب كردم! اما وقتي پول نخستين قراردادم را كه 8 ميليون تومان بود گرفتم، یک ۲۰۶ خریدم که برادرم ظرف چند روز چپش کرد! با باقيمانده پولم هم، يك خانه رهن كردم. بعد از آن هم يك زانتيا خريدم، بعد تويوتا كمري و الان هم BMW 320 دارم.وقتي خربزه ميخوري...هر كسي بگويد از اينكه مشهور شوم بدم ميآيد، مطمئن باشيد دروغ ميگويد. اصلا اين در ذات انسان است. خود من هم از اينكه مشهورم خوشحالم، البته بعضي اوقات دوست داري تنها باشي و كسي سراغت نيايد اما به قول معروف، وقتي خربزه ميخوري، بايد پاي لرزش هم بنشيني!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترینها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 5156]