واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: حرفهاي نويسندههاي بزرگ هميشه خريدار داشته، مخصوصاً براي آنهايي كه اهل خواندن و نوشتن داستان هستند اين جا با تجربههاي «مارگارت ماهي» آشنا ميشويد. مارگارت ماهي را بسياري از كودكان و نوجوانان جهان ميشناسند. از اين نويسنده نيوزيلندي تا کنون چند كتاب از جمله «بزرگترین نمایش خارج از زمین»، «دختر ماه» و «سفر جادویی پنج خواهر» به فارسی برگردانده شده است. ايدهها از كجا ميآيند؟ بيشتر داستانهايي كه مينويسم با چيزهايي كه واقعاً برايم اتفاق افتادهاند شكل ميگيرند. براي مثال كتاب مصور «صبح يكشنبه تابستاني» تقريباً بهطور كامل واقعي است. يك بار با دو تا از سگهايم- يكي سياه و يكي سفيد- براي پيادهروي بيرون رفتم. آنها دنبال دسته غازها گذاشتند. هر چه سگها را صدا زدم توجهي به من نكردند. با خودم فكر كردم «خيلي وحشتناك است. انگار امروز قرار است يك غاز كشته ببينم!» اما ناگهان غازها برگشتند و بالهايشان را به هم زدند و با خشونت دنبال سگها گذاشتند. با تعجب ديدم كه سگها برگشتند و پا به فرار گذاشتند. من از اين ماجراي واقعي در كتابم استفاده كردم. اما داستانم را به صورت نظم نوشتم. در آن داستان كاري كردم سگها پسر دوچرخهسواري را تعقيب كنند، بعد دنبال يك گربه بگذارند و آخر سر هم دنبال غازها. براي اين كه در بيشتر داستانهاي عاميانه چيزها سه بار اتفاق ميافتند و بار سوم است كه تغيير ميكنند. نقاشي از چهره مارگريت ماهي،نويسنده بنابر اين بيشتر وقتها ايدههايم را از چيزهاي واقعي دوروبرم ميگيرم و در آنها اغراق و مبالغه ميكنم و داستانهاي بامزه و شوخي از آنها ميسازم. با اين حال، يك ماجراي واقعي فقط نقطه شروع به حساب ميآيد. فكر ميكنم داشتن دفترچه- از هر نوعش- ايده خوبي باشد. در اين صورت ميتوانيد از ايدههايي كه به سراغتان ميآيند، يادداشت برداريد. فكر ميكنم كتابخواني با صداي بلند هم فكر خوبي است. البته نه با اين قصد كه از داستانهاي ديگران كپيبرداري كنيد، فقط براي اين كه ايده بگيريد كه چه چيزهايي باعث شده آن داستانها خوب از كار در بيايند. چرا مينويسم؟ نويسندهها تمام وقت، كارشان اين است كه چيزهايي را سرهم كنند و بسازند، من هم بهطور حتم كارم همين است. در درجه اول، براي سرگرم كردن خودم و بعد (اميدوارم) بتوانم ديگران را هم با داستانهايم سرگرم كنم. بهترين لذت نويسندگي وقتي است كه داستان مينويسي و به نحوي در آن داستان زندگي ميكني. مثل زندگي در يك ماجرا يا يك لطيفه يا يك راز. من واقعاً از اين حس لذت ميبرم. سرسخت و پرتلاش فكر ميكنم كساني كه سوداي نويسندگي دارند بايد مقاوم و سرسخت باشند، چون چاپ آثار بيشتر نويسندگان زمان زيادي ميبرد. و اين يعني بيشتر نويسندگان اوايل كار خيلي زياد دچار يأس و نوميدي ميشوند. زمان زيادي ميبرد تا دقيقاً همان چيزي را كه ميخواهيد، بنويسيد و به بهترين روش ممكن هم اين كار را انجام بدهيد. البته هستند كساني كه اولين داستانها و كتابهايشان بدون دردسر منتشر ميشود، اما بيشتر ما نويسندگان بايد همينطور سعي كنيم و سعي كنيم و باز هم سعي كنيم. من عاشق نويسندگيام. اما براي اين چيزي كه الان هستم، به شدت كار كردهام. پس اگر تصور ميكنيد نويسندگي راه آساني براي امرار معاش است، فكر نويسنده بودن را از سرتان بيرون كنيد. سمج باشيد، چون بايد به فرستادن داستانهايتان براي ناشران، مجلات و روزنامهها و... ادامه بدهيد. چهطور نويسنده شويم؟ بيشتر نويسندهها با نوشتن انواع داستانها، داستاننويسي را به خودشان آموزش ميدهند. گذراندن دورههاي دانشگاهي يا شركت در آموزشكدههايي كه آخر هفته كلاس دارند هم ميتوانند مفيد باشد، اما بيشتر نويسندهها از راه نوشتن داستان نويسندگي را ياد ميگيرند؛ از راه اشتباه كردن؛ تشخيص دادن اشتباههايشان و اين كه ديگر آنها را هيچ وقت تكرار نخواهند كرد. ديگر اين كه بايد زياد كتاب بخوانيد، چون خودم هم همين كار را ميكنم. نويسندگاني را ميشناسم كه خيلي كتاب نميخوانند، يك دليلش ترسي است كه از تأثيرپذيري از كار ديگران دارند. با اين حال، فكر ميكنم نويسندگان واقعي كه به عقايد خودشان علاقهمندند، زحمت كپي كردن آثار ديگران را به خودشان نميدهند. بنابر اين شخصاً فكر ميكنم خواندن كتابهاي بسيار بسيار زياد، هميشه تأثير خوبي داشته است. حرفهاي آخر اما بدترين چيز، نوشتن و دوباره نويسي مطلب است و بعد باز هم بازنويسي آن. گاهي وقتها نويسنده ميداند چيزي در داستانش خراب است، اما كاملاً نميتواند بفهمد كه آن چيست. فكر ميكنم نوشتن براي گروههاي مختلف سني رضايتمنديهاي متفاوتي نيز در پي دارد: يك نوع كمال هست، يك جور رضايت از پيرنگ (طرح) داستان- كه از داستان كتاب مصور براي كودكان به دست ميآيد. شايد رسيدن به آن رضايت، از طريق يك كتاب نوجوان دشوار باشد. ماجراها و حرفها در داستان كتاب مصور ميتواند ساده و مستقيم بيان شود. انگيزه را ميتوان بهطور شفاف تعريف كرد. و حركت به سوي اوج داستان سرراست است. اما در كتابي كه براي نوجوانان نوشته ميشود، بايد انگيزه شخصيتهاي داستان متزلزلتر باشد چون زندگي در اين سطح پيچيدهتر است و گاهي وقتها ميتواند ترديدهايي را به همراه بياورد. يا حتي قضاوتهاي اخلاقي پيچيدهتر ميشوند و... هنوز هم شناخت سردرگمي بشر، چه به خاطر خود فرد (نويسنده) و چه به خاطر خوانندههاي احتمالي، رضايتمندي بسياري را ايجاد ميكند. كار كردن با اين پيچيدگي و ظرافت نتيجهاش ميتواند لحظات كشف و شهود باشد. اما اين چيزي از ارزش شادي و آرامشي كه فرد از داستان كتابهاي مصور ميگيرد، كم نميكند. فكر ميكنم خودم به شدت تحت تأثير داستانهاي عاميانه بودهام. ساختار زيرين تعدادي از داستانهاي كتابهاي مصورم قصه عاميانه است و با كمال تعجب فكر ميكنم عناصر زيادي از قصههاي عاميانه حتي در كتابهاي نوجوانم نيز وجود دارد. من سعي ميكنم هر داستانم را متفاوت بنويسم، اما توانايي هيچ نويسندهاي نامحدود نيست. منبع:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 87]