محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1828066358
حيواناتي براي اندرز دادن
واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: در متون كهن ادب ايران زمين خصوصا آثاري كه در زمره ادبيات تعليمي قرار دارند فابل از جايگاه ويژهاي برخوردار است. فابل يا همان نقل داستان از زبان جانوران به گفته استاد محمدتقي بهار در كتاب گرانسنگ سبكشناسي به اين دليل گوي سبقت از ساير انواع ادبي ربوده كه پندگويان و ناصحان در هيچگاه سخن را پوست باز كرده و راستا راست و صريح در موعت و نصح بزرگان و مخاريم نگفتند و آن را بياثر پنداشتند و بهتر آن ميدانستند كه هر پند و نصيحتي را در لباس كنايات و استعارات و تماثيل يا از زبان ديگران بهويژه جانوران ادا كنند. اگر همين گفته سزاوار استاد را از ديدگاه جامعهشناسي مورد واكاوي قرار دهيم به نكاتي ارزشمند دست مييابيم كه ميتواند ما را در نقد متون تعليمي در ادبيات كهن رهنمون باشد و دستگيرمان در تحليل حكاياتي نغز در لابهلاي كتب به جاي مانده از اين نوع ادبي. سخن در لباس كنايات و استعارات گفتن و آن را پوست باز كرده و راستا راست بيان نكردن در دورهاي از تاريخ بيانگر اوضاع و احوال سياسي و اجتماعي آن دوره و قدرتمداري افرادي است كه اصولاً با نقد و طبقه منتقد جامعه تعامل خوبي نداشتند و پذيراي نقد روياروي و صريح نبودند. از طرفي مطالعه تاريخ فرهنگي ايران حضور اهل علم و يا به تعبير امروزي روشنفكران در دستگاه قدرت را طي دورههاي مختلف تأييد ميكند و نكته شگفت كه اين به ظاهر متناقضنما را حل ميكند هنروري انديشمندان و نويسندگان ايراني است هسته اصلي شكلگيري ادبيات تعليمي است كه ميكوشد پند و اندرز را اين چنين زيبا و آراسته به مخاطب عرضه دارد تا لطف و شيريني سخن باعث پذيرش موعظه و پند شود. نكته مهمتري كه در نقد ادبيات تعليمي بايد بدان اشاره كرد اين است كه در اين نوع ادبي شيوه سهل و ممتنع آن است كه داستانها و حكايات به اين شيوه گزارش ميشوند كه از لحاظ ساختار داراي لايههاي متفاوت و گوناگوني است كه اين لايهها به تناسب فهم طبقات مختلف اجتماعي شكل ميگيرد و همين باعث ميشود كه عوام و روشنفكران جامعه هر يك به فراخور فهم خود از آن سود ببرند. در اين ميان آنچه باعث ژرفاي ادب تعليمي شده استفاده بهجا و خردمندانه آفرينندگان آن از نمادها و رمزهاست. بحث نمادها در ادبيات ايران كه با مكتب سمبوليسم اروپا پهلو ميزند، در واقع به كارگيري واژهها و تعابيري است كه ذهن مخاطب را وا ميدارد تا از معناي لغتنامهاي آن فراتر رود و از كمترين واژه به بيشترين معنا و مفهوم دست يابد، مانند به كاربردن واژههايي چون شراب، ساقي و ميخانه، در ادبيات غنايي و عرفاني كه خواننده با تحليل سزاوار آن به معاني روحاني كه در وراي آنها تعبيه شده دست مييابد؛ در واقع نمادها سبب ميشوند تا مخاطب جدا از فضاي ظاهري و واژگاني اثر با فضاي فراواژگاني آن نيز ارتباط برقرار كند. اينجاست كه بحث تحليل فضا در ادبيات شكل ميگيرد. سزاوار است كه براي آشكارترشدن موضوع به متون كهن سري بزنيم و براي نمونه حكايتي از كتاب كليله و دمنه و حكايتي نيز از كتاب مرزباننامه را مورد تحليل و بررسي قرار دهيم. از كتاب ارزشمند كليله و دمنه حكايت آشناي شير و خرگوش را برميگزينيم؛ حكايتي كه شايد در ذهن اكثر مخاطبان جاي گرفته و با كليت آن آشنا باشند، اما براساس سخني كه پيش از اين رفت قصد داريم به بازنگري اين حكايت پرداخته و آن را مورد نقد و تحليل قرار دهيم. حكايت شير و خرگوش بارها به شيوههاي گوناگون بر اقشار مختلف جامعه عرضه شده اما سزاوار است كه نخست به بازخواني متن اصلي داستان بپردازيم: آوردهاند كه مرغزاري كه نسيم آن بوي بهشت را معطر كرده بود و عكس آن روي فلك را منور گردانيده، از هر شاخي هزار ستاره تابان و در هر ستاره هزار سپهر حيران يُضاحِكُ الشمسَ مِنها كوكَبٌ شَرقٌ مــُؤزَّرٌ بَعيــم البَّنــتِ مُكتَهــلُ سحاب گويي ياقوت رخت بر مينا نسيم گويي شنگرف بيخت برزنگار بخار چشم هوا و بخور روي زمين زچشم دايه باغ است و روي بچهخار وحوش بسيار بود كه همه بسس چراخور و آب در خصب و راحت بودند، لكن به مجاورت شير آن همه منغص بود. روزي فراهم آمدند و جمله نزديك شير رفتند و گفتند: تو هر روز پس از رنج بسيار و مشقت فراوان از ما يكي شكار ميتواني شكست و ما پيوسته در بلا و تو در تكاپوي و طلب. اكنون چيزي انديشيدهايم كه تو را در آن فراغت و ما را امن و راحت باشد. اگر تعرض خويش از ما زايل كني هر روز موظف يكي شكاري پيش ملك فرستيم. شير بدان رضا داد و مدتي بران آمد. يك روز قرعه بر خرگوش آمد. ياران را گفت: اگر در فرستادن من توقفي كنيد من شما را از جور اين جبار خونخوار باز رهانم. گفتند: مضايقتي نيست. او ساعتي توقف كرد تا وقت چاشت شير بگذشت، پس آهسته نرم نرم روي به سوي شير نهاد. شير را دل تنگ يافت. آتش گرسنگي او را بر باد تند نشانده بود و فروغ خشم در حركات و سكنات وي پديد آمده، چنانكه آب دهان او خشك ايستاده بود و نقص عهد را در خاك ميجست. خرگوش را بديد، آواز داد كه از كجا ميآيي و حال وحوش چيست؟ گفت: در صحبت من خرگوشي فرستاده بودند، در راه شيري از من بستد، من گفتم «اين چاشت ملك است»، التفات نكرد و جفاها راند و گفت در اين شكارگاه و صيد آن به من اوليتر كه قوت و شوكت من زيادت است». من بشتافتم تا مَلِك را خبر كنم. شير بخاست و گفت: او را به من نماي. خرگوش پيش ايستاد و او را به سر چاهي بزرگ برد كه صفاي آن چون آينهاي شك و تعيين صورتها بنمودي و اوصاف چهرة هر يك برشمردي. چَموم قد تنمُّ عَلَي التَفداهِ و يُظهِرُ صَفرها سِرَّ الحَصاهِ و گفت: در اين چاه است و من از وي ميترسم، اگر ملك مرا در برگيرد او را نمايم. شير او را در برگرفت و به چاه فرو نگريست، خيال خود و از آن خرگوش بديد، او را بگذاشت و خود را در چاه افكند و غوطي خورد و نفس خون خوار و جان مردار به مالك سپرد. نخستين چيزي كه در واكاوي ادبيات فابل يا جانورمدار مهم جلوه ميكند تحليل شخصيتهاست كه براساس سخني كه گفتيم هر كدام ميتوانند نماد يك طبقه اجتماعي باشند چه اگر قائل به تعهد اجتماعي روشنفكران و نويسندگان گذشته خود باشيم بايد بپذيريم كه ايشان بهطور قطع اثر خود را آيينهاي براي جامعه قرار داده و مشكلات و پيچيدگيهاي آنرا باز نمايندهاند. پس در اين اثر هر شخصيت ميتواند يك گروه اجتماعي باشد اينجاست كه نقد اجتماعي در ادبيات ظهور ميكند. در حمايت مورد بحث همچون دستهاي از حكايات در ادبيات جانور محور با شخصيتي مانند شير برخورد ميكنيم و شير در ادبيات جانورمحور همواره نماد و نشانه قدرت و حاكميت است. در انواع ديگر ادبي نيز از جمله ادب عرفاني شير نمادانان تكامليافته و داراي قدرت روحاني و دروني است. مولانا فرمود: جان و گرگان و سگان از هم جداست متحد جانهاي شيران خداست يعني انسانهاي پست و فرومايعه هستند كه درون خود دچار تضاد دوگانگي هستند ولي انسانهاي عالي مقام به وحدت و قدرت دروني رسيدهاند. سعدي نيز شير را در مقابل روباه قرار ميدهد و آنرا مظهر قدرت و سعي و غلبه ميداند. بـرو شيــر درنـده باشاي دغــل مپيندار خـود را چـو روبـاه شـل چنان سعي كن كز تو ماند چو شير چو روبه مباش از به جا مانده سير اما در اينجا روي ديگر سكه را نيز بايد ديد و آن پيامدهاي منفي قدرت است. شير سلطان جنگل است. ما اين جمله را از كودكي در داستانها شنيدهايم و براي كودكانمان نيز باز ميگوييم. در اين گزاره سخن از سلطهاي است كه از قدرت حاصل ميشود. دقت در اين نكته بسيار مهم است كه سلطنت با حكومت فرق دارد. حكومت اجراي امور براساس قوانين و هنجارها است اما سلطنت به دستگيري امور و اجراي آن با گفتمان سلطه و قدرتمداري مطلق است و در اين فضا نقد و اصولاً شنيدن صداي جامعه جايگاهي ندارد. شير نماد زورگويي، قدرتطلبي و زيادهطلبي است؛ قدرتي مستبد كه جانداران ديگر را در رنج و عذاب افكنده و هر روز به طلب صيد موجب وحشت آنان ميشود و اين همه نشانه استبداد خودكامگي است. بايد دانست كه استبداد يك رابطه دوسويه ميان حاكميت زورمندانه و جامعه است. دوسويه از اين جهت كه علاوه بر حاكميت زور با جامعهاي روبهرو هستيم كه اين استبداد و خودكامگي را ميپذيرد كه در داستان شير و خرگوش نيز اين پذيرش زور از سوي جامعه نمايان است تا جايي كه جانوران به جاي مقابله با زيادهطلبي شير به او پيشنهاد ميدهند كه هر روز يكي از ما به قرعه به نزد تو بياييم و غذاي تو باشيم. در اينجا يعني در اين جامعة تن به استبداد سپرده قهرمان داستان؛ يعني خرگوش ظهور ميكند. خرگوش در ادب كهن ما نماد زيركي، دانايي و هوش است كه سزاوار مينمايد او را نماينده طبقه روشنفكر و فهميدة جامعه قلمداد كنيم. طبقهاي با فاصله گرفتن از عوام در مقابل استبداد و ظلم ميايستد و با شجاعت نه ميگويد و بهاصطلاح ساز مخالف ميزند. خرگوش ميفهمد كه داوطلبانه در سفره شير نشستند ننگ و خواري و ذلت است. از نظر متون ادبي اينجاست كه گره داستان شكل گرفته و رويارويي قهرمان و ضد قهرمانآغاز ميشود. خرگوش بهعنوان قهرمان داستان ساير حيوانات را به همكاري فرا ميخواند و اين موضوع را باز ميتوان مورد نقد اجتماعي قرار دارد. همواره در انقلابهاي اجتماعي و سياسي اين روشنفكر است كه پيشاپيش جامعه حركت ميكند و ساير اقشار به پيروي از وي ميپردازند. از طرفي ميتوان با توجه به ساختار داستان آن را طبق نظريات ماركس نيز مورد تحليل قرار داد. ماركس درونماية انقلابها را دياكتيك مينامد؛ به اين مفهوم كه حكومت اوليه را تز و نظريه مخالف آنرا آنتي تز و حاصل رويارويي و تعامل اين دو را سنتز ميخواند. در اينجا نيز رويارويي شير و خرگوش (حكومت استبداد و روشنفكر) منجر به دگرگوني يا انقلاب ميشود؛ همين رويارويي و درحقيقت گره افكني داستان آنرا به نقطه اوج خود ميرساند. خرگوش با همكاري ساير حيوانات ديرتر به نزد شير ميرود و زمينه را براي رويارويي با او آماده ميسازد (گره داستان) شير از تأخير خرگوش علت را جويا ميشود، خرگوش ميگويد من و دوستم به نزد تو ميآمديم كه شير سلطهجويي راه ما را سد كرد وقتي او از وجود تو آگاه شد به خشم آمد و گفت تمام اين شكارگاه و صيد آن به من تعلق دارد. در حقيقت خرگوش بهعنوان نماد طبقه روشنفكر به نقد مستقيم حكومت استبداد نميپردازد و از نمونهاي همانند سخن ميگويد و آنرا مورد نقد قرار ميدهد تا علاوه بر آنكه انعطافپذيري حكومت درمقابل نقد بالا برود مستبدان را به نقد خود فرا خواند و به عبارتي زشتيشان را در برابر ديدشان قرار ميدهد. شير با شنيدن اين حكايت از زبان خرگوش بر شدت خشماش افزوده ميشود و از خرگوش ميخواهد كه آن شير را به او نشان دهد. خرگوش شير را به بالاي چاه ميبرد و عكساش را در آب افتاده نشان ميدهد. شير نيز براي نابود كردن آن به درون چاه پريده و هلاك ميشود. اينجا نقطه اوج داستان و محلي براي تأمل و نتيجهگيري نهايي است. شير بهعنوان نماد يك حكومت مستبد به واسطه عمل روشنفكرانه خرگوش با خود روبهرو ميشود. روشنفكر چهره حكومت مستبد را بهخود او نشان ميدهد؛ يعني عمل روشنفكر شفافسازي و گزارش روشن احوال درون حكومت به خود قدرتمندان است. در اين داستان آب و چاه آب نماد روشنايي و شفافيت و حقيقت و آنچه در آب ديده ميشود مصداق محض حقيقت است. شير استبداد و ستم خود را در آب ميبيند و با حمله به آن هلاك ميشود. اما مرزبان نامه در باب اول مرزباننامه نيز حكايتي است كه در آن چون حكايت پيشين سخن درباره رهايي ظلم و درازدستي به مدد زيركي و هوشياري است. زيركي و هوشياري جانمايه سياست بوده و ميتواند رهنمون تعامل جامعه و حكومت باشد و مانع تعاول قدرتمندان مستبد شود. باري، حكايت در مرزباننامه چنين آمده است كه داستان گرگ خنيانگر دوست با شبان ملكزاده گفت: شنيدم كه وقتي گرگي در بيشهاي وطن داشت. روزي در حوالي شكارگاهي كه خواستگاه رزق او بود بسيار بگشت و از هر سو كمند طلب ميانداخت تا باشد كه صيدي در كمند افكند، ميسر نگشت و آنروز شباني به نزديك موطن او گوسفند گلهاي ميچرانيد. گرگ از دور نظاره ميكرد. چنانكه گرگ گلوي گوسفند گيرد، غصة حمايت شبان، گلوي گرگ گرفته بود و از گله به جز گرد نصيب ديده خود نمييافت، دندان نياز ميافشرد و ميگفت: اََراي ماءً و بيعطشٌ شديدٌ و لكن لا سبيلَ الي الوُروُد زين نادرهتر كجا بود هرگز حال من تشنه و پيش من روان آب زلال شبانگاه كه شبان گله را از دشت سوي خانه راند، بزغالهاي باز پس ماند. گرگ را چشم بر بزغاله افتاد چون خود را در انياب نوايب اسير يافت، دانست كه وجه خلاص جز به لطف احتيال نتوان انديشيد. در حال گرگ را به قدم تجاسر استقبال كرد و مُكْرَها لاَبطلاً در پيش رفت و گفت مرا شبان به نزديك تو فرستاد و ميگويد امروز از تو به ما هيچ رنجي نرسيد و از گله ما عادت گرگربايي خود به جاي بگذاشتي. اينك ثمره آن نيكو سيرتي و نيك سگالي و آزرمي كه ما را داشتي مار كَلَحمٍ عَلَي وَضَمٍ مُهيا و مُعنا پيش چشم مرا و تو نهاد و فرمود كه من ساز غنا بركشم و سماعي خوش آغاز نَهم تا تو را از عزت و نشان آن به وقت خوردن من غذايي كه به كار بري، ذوق را موافقتر آيد و طبع را بهتر سازد. گرگ در جوال عشوه بزغاله رفت و گفتاروار بسته گفتار او شد، فرمود كه چنان كند. بزغاله در پرده در واقعه و سوز حادثه نالة سينه را آهنگ چنان بلند كرد كه صداي آن از كوهسار به گوش شبان افتاد، چوبدستي محكم برگرفت، چون باد به سر گرگ دويد و آتش در خرمن تمناي او زد. گرگ از آنجايي كه به گوشهاي گريخت و خائباً خاسِراً سر بر زانوي تفكر نهاد كه اين چه امحال جاهلانه و اهمال كاهلانه بود كه من ورزيدم. ناي و چنگي كه گربه گان دارند موش را خود برقص نگذارند من چرا بگذاشتم كه بزغاله مرا برگيرد تا بدمد كه چنين گزافي عنان نِهمَت از دست من فروگرفت و ديو عزيمت مرا در شيشه كرد. پدر من چون طعمهاي بيافتي و به كهنه فراز رسيدي او را مُطربان خوشزخمه و مغنيان غزلسراي از كجا بودندي كه پيش او الحان خوش سرائيندي و بر سر خوان غزلهاي خسروانه زدندي. و عاجِزٌ الرايِ مِضياعٌ لُِفرصَهِ حتي اِذا فاَتَ اَمْرٌ عَاتَبَ القَدَراء تفاوت اين دو حكايت آن است كه در اينجا به جاي شير، گرگ صاحب قدرت است و اين قدرت با درندگي همراه است و باز هم در مقابل اين نماد قدرت، طبقه ضعيف و فرودست مشاهده ميشود. بزغالهاي كه در داستان تنها و بدون حمايت چوپان رها شده ميتواند گزارش از احوال همين طبقه اجتماعي باشد كه گاه از حمايتهاي لازم حكومت محروم بوده و به دست گرگصفتان گرفتار ميآيند. براساس فن تحليل داستان در اينجا بزغاله نماينده قشر ضعيف و قهرمان و گرگ نماد طبقه زورمند و بهعنوان ضدقهرمان قلمداد ميشود. نخستين گره داستان اينجا است كه بزغاله از گله جدا ميماند و گرفتار گرگ ميشود. در تحليل اين گره ميتوان گفت گله نماد وحدت و يكپارچگي اجتماعي است و گسست آن زمينه را براي تجاوز و درازدستي زورمندان فراختر ميكند. گرگ آهنگ بزغاله ميكند و بزغاله او را ميفريبد كه چوپان مرا پيش تو فرستاد كهسازي نوازم تا تو هنگام خوردن من لذت بيشتري ببري. اينجا باز هم با عقل و هوش فرودستان جامعه مواجه ميشويم كه گاه به واسطه آن از تنگناهاي ظلم و فشار ميرَهَند. نكته ديگري حرص و طمعورزي و در عين حال جهت صاحبان قدرت است. گرگ طمع ميورزد و فريفته نحن بزغاله ميشود و از او ميخواهد نوايي ساز كند تا لذت درندگي برايش دو چندان شود، بزغاله نيز چنين ميكند و با اين ترفند چوپان را به ياري ميطلبد. اينجا شخصيت اصلي يعني گرگ و بزغاله و چوپان به هم متصل ميشوند و داستان به اوج خود ميرسد و بهاصطلاح گرههاي آن گشوده ميشود و چوپان از راه سيده و سزاي به عمگي گرگ را ميدهد. منبع:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 274]
صفحات پیشنهادی
حيواناتي براي اندرز دادن
حيواناتي براي اندرز دادن-در متون كهن ادب ايران زمين خصوصا آثاري كه در زمره ادبيات تعليمي قرار دارند فابل از جايگاه ويژهاي برخوردار است. فابل يا همان نقل داستان از ...
حيواناتي براي اندرز دادن-در متون كهن ادب ايران زمين خصوصا آثاري كه در زمره ادبيات تعليمي قرار دارند فابل از جايگاه ويژهاي برخوردار است. فابل يا همان نقل داستان از ...
افشاگری بی سابقه در مورد هاچ، پرین، پدرپسر شجاع و میگ میگ ...
حيواناتي براي اندرز دادن · چگونه براي کودک خود يک اسباب بازي مناسب انتخاب کنيم؟ افشاگری بی سابقه در مورد هاچ، پرین، پدرپسر شجاع و میگ میگ! (طنز) .
حيواناتي براي اندرز دادن · چگونه براي کودک خود يک اسباب بازي مناسب انتخاب کنيم؟ افشاگری بی سابقه در مورد هاچ، پرین، پدرپسر شجاع و میگ میگ! (طنز) .
ناقوس افسانه برای ققنوس می خورد
ناقوس افسانه برای ققنوس می خورد-ناقوس افسانه برای ققنوس می خوردپیشتازی شعر ... در این اشعار نیما از زبان مردم ده و نیز حیوانات به دادن اندرزهای زندگی پرداخته است. ... به کار می برد و اشیاء مختلف را در شعرش معرفی می کند برای اندرز به مخاطب شعر و ...
ناقوس افسانه برای ققنوس می خورد-ناقوس افسانه برای ققنوس می خوردپیشتازی شعر ... در این اشعار نیما از زبان مردم ده و نیز حیوانات به دادن اندرزهای زندگی پرداخته است. ... به کار می برد و اشیاء مختلف را در شعرش معرفی می کند برای اندرز به مخاطب شعر و ...
اجازه دهید کودکان هم گریه کنند!
نويسنده:نازخند صبحی از دست دادن نزدیکان، تنش زاترین و دردناکترین رخداد زندگی ... باوجود اینکه برای ازدست دادن عزیزی ناراحت هستیم از سوی دیگر باید به زندگی خود ... پند و اندرز دادن و کوچک شمردن غم او نه تنها کمکی نمی کند بلکه با وضع روحی ... دادن فرد در خانواده، همسایگی، اقوام و یا بعضا از طریق کارتون یا مرگ حیوانات خانگی و.
نويسنده:نازخند صبحی از دست دادن نزدیکان، تنش زاترین و دردناکترین رخداد زندگی ... باوجود اینکه برای ازدست دادن عزیزی ناراحت هستیم از سوی دیگر باید به زندگی خود ... پند و اندرز دادن و کوچک شمردن غم او نه تنها کمکی نمی کند بلکه با وضع روحی ... دادن فرد در خانواده، همسایگی، اقوام و یا بعضا از طریق کارتون یا مرگ حیوانات خانگی و.
حيوانات ــ حشرات و پرندگان(1)
(کلاغ ويژگي هاي ديگري از جمله ابزار سازي و به کارگيري ابزار براي رسيدن و دست يافتن به خواسته خود ... (آيه نقل قول از لقمان در پند و اندرز دادن به فرزند خود است).
(کلاغ ويژگي هاي ديگري از جمله ابزار سازي و به کارگيري ابزار براي رسيدن و دست يافتن به خواسته خود ... (آيه نقل قول از لقمان در پند و اندرز دادن به فرزند خود است).
تربيت جنسي با تأکيد بر نقش مدرسه
غریزه جنسی و بیداری آن در دوران بلوغ، مشکلات زیادی برای نوجوانان پدید می آورد. ... آگاهی مختصر از ساختمان و کار اعضای جنسی گیاهان و حیوانات. .... از منکر، پاداش و تنبیه، پند و اندرز دادن، تربیت از طریق قصه و سرگذشت اقوام و ملل ، مثل قصه های قرآنی ...
غریزه جنسی و بیداری آن در دوران بلوغ، مشکلات زیادی برای نوجوانان پدید می آورد. ... آگاهی مختصر از ساختمان و کار اعضای جنسی گیاهان و حیوانات. .... از منکر، پاداش و تنبیه، پند و اندرز دادن، تربیت از طریق قصه و سرگذشت اقوام و ملل ، مثل قصه های قرآنی ...
عزاداری یا خودآزاری؟!
چرا که همه اینها ابزار منفی هستند برای مقابله با جذب و دفع واقعی. ..... حضور داشت و میتوانستند نقش حیوانات را برای انبیاء و ائمه اطهار بازی کنند دیگر چه نیازی .... موعظه (فرمایش پیغمبر اکرم) و کوشش نمودن در پند و اندرز دادن، و احیای سنت (رفتار بر ...
چرا که همه اینها ابزار منفی هستند برای مقابله با جذب و دفع واقعی. ..... حضور داشت و میتوانستند نقش حیوانات را برای انبیاء و ائمه اطهار بازی کنند دیگر چه نیازی .... موعظه (فرمایش پیغمبر اکرم) و کوشش نمودن در پند و اندرز دادن، و احیای سنت (رفتار بر ...
دلیل ازدواج
و به همین جهت میبینیم حیواناتی که تربیت فرزندشان به عهده والدین است، زن و مرد و به ... ازدواج قرار دادن، و نیز فرستادن شیرخواران به شیر خوارگاههای عمومی برای شیر خوردن و .... تنها چیزی که در باره این خصلتها باید گفت و در باره آن سفارش و پند و اندرز ...
و به همین جهت میبینیم حیواناتی که تربیت فرزندشان به عهده والدین است، زن و مرد و به ... ازدواج قرار دادن، و نیز فرستادن شیرخواران به شیر خوارگاههای عمومی برای شیر خوردن و .... تنها چیزی که در باره این خصلتها باید گفت و در باره آن سفارش و پند و اندرز ...
کوچک شدن مغز با رژیم های غلط
هم اکنون آزمایش داروهایی که رفتار این ترکیب را به نمایش می گذارد برای کنترل چربی ... خورده اند، یک ابزار مهم تکاملی برای انسان های اولیه و سایر حیوانات بوده است. ... یک رژیم متوازن سالم هنوز بهترین اندرز برای کاهش خطر ضعف قوای مغزی است. ... از مغز انسان می شوند که می تواند در نهایت منجر به از دست دادن حافظه و بیماری آلزایمر شود.
هم اکنون آزمایش داروهایی که رفتار این ترکیب را به نمایش می گذارد برای کنترل چربی ... خورده اند، یک ابزار مهم تکاملی برای انسان های اولیه و سایر حیوانات بوده است. ... یک رژیم متوازن سالم هنوز بهترین اندرز برای کاهش خطر ضعف قوای مغزی است. ... از مغز انسان می شوند که می تواند در نهایت منجر به از دست دادن حافظه و بیماری آلزایمر شود.
انحرافات و عقاید تحریف شده یهود با توجه به متون اسلامی (1)
ملت برگزیده خداوند ما هستیم و لذا براى ما حیوانات انسان نمایى خلق كرده است، زیرا .... جالب است كه حتى گوش دادن آنان نیز با عناد و لجاجت عجین است، گویى این گروه اندك ...
ملت برگزیده خداوند ما هستیم و لذا براى ما حیوانات انسان نمایى خلق كرده است، زیرا .... جالب است كه حتى گوش دادن آنان نیز با عناد و لجاجت عجین است، گویى این گروه اندك ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها