واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: تحلیل روز-ادبیات از نگاه وابستگی به مخاطبان، چهار بخش را دربر میگیرد: ادبیات کودکان، ادبیات نوجوانان، ادبیات جوانان و ادبیات بزرگان. هر بخش این تحدید، از نظر کارمایههای ساختمانی، بیان و درونمایه، با یکدیگر همسان نیستند. در باغ ادبیات پربار و شکوهمند کلاسیک ما دو بخش نخستین، یعنی ادبیات کودکان و نوجوانان برگ و باری نداشته و بیشتر ادبیات بزرگان و کمتر ادبیات جوانان مورد توجه بوده است. فرهنگیان پیشین ما متاسفانه به سود کودکان و نوجوانان کار چندانی انجام ندادهاند. این در تاریخ ادبیات کهن ما (و شاید در ادبیات کلاسیک جهان) یگانه کاستی وکمبود است. آنان همواره بر جبین بزرگان نگریستهاند و نه در سیمای پاک کودکان و نیازهای معنوی آنان. بزرگان پیشین بدون در نظر گرفتن ناهمسانیهای سنی، به فرزندان خویش اندرز دادهاند، نصیحت کردهاند و راه را از چاه بازشناساندهاند. این نگره به همین شیوه از آغازینه سالهای پیدایی ادبیات نگارشی زبان دری، تاکنون در کلیت یگانه شیوه معمول بوده است. ولی تا جایی که تاریخ شعر و نثر دری گواهی میدهد، این فرزندان، فرزندان کودک یا نوجوان نبودهاند. آنها دربست جوانان سخندان و کارپردازی بودهاند. هرچند گاهی هم از کودک نامی به میان آمده ولی درونمایه و ساخت درونی اثر، هرگز به کودک و دنیای ذهنی او راهی نبرده است. گهگاه فرزندان جوان از طرف پدران شاعر و نویسنده مورد خطاب قرار گرفتهاند ولی کیفیت این خطابها نیز برای جوانان آسان و شایان پذیرش نبوده است. در اینجا ذوق و اندیشه و احساس خوانده جوان در نظر گرفته نشده است. همه نگاشتهها، چه شعر، چه نثر در روال همهپذیر شکل پذیرفتهاند. از بالا خطاب شده و هرگز به پایین نرسیدهاند، زیرا در نظر نگارندگان گذشته، ضابطهها مهم بود و نه متن و درونمایه. کودکان و نوجوانان که هیچ، حتا جوانان نیز اندیشه و شیوه بیان نگاشتهها را از خود ندانستهاند، زیرا بیان سخت ارشادی و زنهارده و پر از پیچیدگیهای یکنواخت بوده است. به خیر روی بیاور، از بدی بپرهیز، دانش خوب است و آرایه آدمی و نادانی و جهالت بد است و مایه شرمساری. بزرگداشت (احترام) مادر پدر نهاده (شرط) ادب است و ادب گوهر آدمی. اینگونه گفتهها و اندرزها همه خوبند ولی چه میتوان کرد که دشواری در جای دیگر است. در شناخت دنیای جوانان، نیازها و دشواریهای آنان. اندرزی که راهی به دنیای مخاطبان نداشته باشد، کلیهباف باشد و نه راهگشا، چه اثری میتواند داشت؟ در این میان تنها اثری که میتوان آن را در نمود کهنش پذیرفت و با سویه و و دلچسبی جوان برابر دانست، «قابوسنامه» است که عنصرالمعالی آن را در سال (١۰٨٢م) برابر با (٤٧٥ق) برای فرزند جوانش گیلانشاه نوشته است. رهنمونها، اندرزها و زنهارها بیشترینه فرهیخته و بایستهاند. در این کتاب پندها و سرگذشتهای آموزنده همه ارزنده و بیرون آمده از کوره تجربه زیستاری نویسنده و یا گذشتگان اوست و ارزندهتر از همه، گرد آمدههای این کتاب با نیازمندیهای پسر جوانی ناهماهنگی نشان نمیدهند. از سده هفتم بدینسو که فرزندان بیشتر مخاطب قرار گرفتهاند، هم از دید ساختاری و هم از نگاه درونمایه این ناهماهنگی را بیشتر میتوان دید. (یگانه استثنا، همان «موش و گربه» عبید زاکانی، شاعر سده ۸ است که به زبان کودکانه در دسترس ما قرار دارد). مثلاً در شعر زیرین که جامی به اندرز فرزند هفت سالهاش زبان میگشاید، چنانکه دیده میشود، فرزند جامی که هفت ساله است؛ یعنی در سن سوادآموزی، نمیتواند به دریافت چند و چون این گفتهها دست یابد. مرا هفتاد شد سال و تو را هفت تو را میآید اقبال و مرا رفت پریشانم زعمر رفته خویش ملول از سال و ماه و هفته خویش هوای عیش و نوش از سر بهدر کن به سن کودکی کسب هنر کن گر آموزی هنر اندر جوانی کنی در وقت پیری کامرانی نیابد هیچکس عمر دوباره به دانش کوش کز وی نیست چاره در اینگونه اشعار، شاعر تنها در پی ارشاد است و هرگز به انگیزشهای روانی کودک توجه ندارد و به آن نزدیک نمیشود. آیا کودک در هفت سالگی آماده است به نصیحتهای بلندبالا گوش بدهد و به پایه و مایه آن توجه کند؟ نه. او ادبیاتی میخواهد از گونه دیگر. ادبیات کودکانه و برابر با دنیای شناخت خویشتن. او میخواهد قصههای موش و گربه، پروانهها، جوجهمرغها، اسبهای وحشی و بالدار، پریها (نماد نیکی) و دیوها (نماد بدی) را بخواند و بشنود و از لابهلای آنها برابر با ذوق و استعداد خویش رهنمونی گردد. پیداست که بیان پیچیده و تجریدی و مفاهیم کسلکننده و یکنواخت ادبی که آرایهای از تمثیل و افسانه و خیال ندارد و سراسر اندرز است و امر و نهی و از زبان اشیا و جانوران خانگی و وحشی که مورد علاقه آنان است، نمودی نشان نمیدهد، هرگز به باغستان عاطفه و احساس و پذیرش کودکان نزدیک نمیشود و آنان حق دارند چنان اثر ادبی را نخوانند. کودکان ما در گذشته در یک حالت مادون و فرمانبردار قرار داشتهاند. آنان ادب و آداب بزرگان را در آماجگاه جانکاه چوب تر استاد و درس فرا گرفتهاند و به حفظ طوطیوار مقولات و تعاریف عربی و غیرعربی که هرگز روزنهای به دنیای شناخت و احساس آنان نداشت، پرداختهاند. اگر به کودک پرداخته شده، نه به خاطر آن بوده تا کند و کاوی در روان او صورت گیرد تا جامعه او را بشناسد و برای برآوردن نیازها و ضرورتهای روانی و جسمانیاش، کاری به عمل آید. از همین رو است که مدرسه و خانگاه هیچگاه برای کودکان (حتا جوانان) جای مطلوب و خوشایند آموزشی نبوده است. چه بسا از پسران و دختران دانشآموز که ترک قیلوقال مدرسه کردند و فراری آن تنگناها گشتند. منتقدی گفته بود ادبیات گذشته ما ادبیات مذکر است. میتوان این نکته را بر آن افزود که ادبیات گذشته ما ادبیات مذکر بزرگان است. شیوه پرداختن به کودکان و نوجوانان و جوانان به پیروی از استادان پیشین دامنهاش را تا دوران ما کشیده است. از آغاز ادب معاصر دری، مستغنی، قاری عبدا...، داوی، ابراهیم صفا، ضیای قاریزاده، ابراهیم خلیل، شایق جمال، همه در کلیت همان راه را رفتهاند. به گونه نمونه مستغنی سروده است: بود کیمیا گرد دامان مکتب چه گلها دمد از گلستان مکتب نبیند گلش روی پژمردگیها ندارد خزانی بهاران مکتب درخشنده از نور عرفان نماید چو روز است روشن شبستان مکتب ازو فرد نادان شود مرد دانا چه باشد ازین بیش احسان مکتب بکوش ای پسر تا به علم دقایق شوی فرد در نکتهدانان مکتب کاربرد چنین شیوه بیان نهتنها بازتابدهنده ادبیات کودکان نیست که آن را به سختی میتوان بسته به ادبیات جوانان دانست، زیرا در اینگونه ادبیات همان طرح و همان شیوه (ارشادی) کار گذشتگان پی گرفته شده است و اندکی پسانتر که در بیان گرایش به جوانان دگرگونی روی داد و حیدر نیسان «آللوللو للو»، شایق جمال «گریه و خنده»، ضیا قاریزاده «همت عالی» و «شام غریبان» و آصف فکرت «رنج کودک» را نوشتند. اینها باز هم شامل ادبیات کودکان و نوجوانان نمیتوانند شد. اینها با اسلوب گذشته و کیفیت یکسان با گذشته پرداخته شدهاند. هرچند در زبان بیان نوآوریهایی دیده میشود. اگر گفته شد در گذشته به معنای دقیق کلمه ادبیات کودکان و نوجوانان نداشتهایم، به ادبیات نوشتهشده نظر داشتهام ورنه میدانیم که کودکان ما همواره دارنده ادبیات ویژه خودشان بودهاند. این ادبیات که از آن به نام ادبیات گفتاری (شفاهی) نام برده میشود، با رنگینی و شیرینی غنیترین یادگارهای خود را نهتنها از زبان خود آنان بیان داشته، بلکه ادبپژوهان آن را بر برگهای زرین ادبیات نگارشی نیز ثبت کرده و به ما رساندهاند. گنجینه ادبیات شیرین و شایسته گفتاری کودکان که سرایندگان و سازندگان گمنامی از میان خود آنان و یا مادران و کهنسالان، به پدیدآوری آن پرداختهاند، همراه با زایش کودکان زاده شده است. تنها یگانه آموزگار دلسوز و پروردگار شکیبایی که مادر است، افتخار آن را دارد که نخست او زبان کودک را به سرایش و خوانش، واداشته است. سرودهای مادران در دل شبها و روزان، کوچه اثیری تخیل و احساس کودک را به سوی دنیای رنگارنگ گشوده است که از آن پس کودک رفتهرفته خود دارنده ادبیات و گردآورندهای از ترانهها و بازیهای موزون دستهجمعی خود گشته و بدینسان خود و همگنان خود را سرگرم داشته است. ترانهها، بازیهای آهنگین، افسانهگوییهای مادران، چیستانها و غیره باغ عواطف او را سیراب کردهاند و روان پوینده او را به پرواز واداشتهاند. مگر انسان و زاده انسان میتواند بدون ادبیات زیست کند؟ تاریخ ادبیات بزرگان گواه است که حتا در نخستین سالهای شکوفایی ادبیات نوشتهشده دری، سرود نونهالان باغ هستی ما یعنی کودکان خراسانی طنین ماندگاری یافته است و این میرساند که ادبیات فلکلوری آنان تا چه بلندایی ویژگی خودش را دارد. به حواله تذکرهالشعرای دولتشاه سمرقندی سخن منظوم دری، برای نخستینبار از زبان کودک یعقوب لیث صفاری در هنگام چارمغزبازی به ناخودآگاهی اینگونه برون جهیده بوده است: غلتانغلتان همی رود تا لب گور (گود). اگر ادبیات زبان دری به خود میبالد که نخستین گویندگان آن در خراسان این زادگاه شعر و شکوه ثبت تاریخ گشته است، چنانکه دیده میشود در این بالیدنها نشان استعداد کودکان ما باز هم ویژگی خود را بر نخستین ورقهای آن بر جا گذاشته است؛ یعنی که آرزوها و نیازهای کودکان ما هیچگاه در پویه تاریخ از رفتن باز نایستاده است. غمها و غصهها و شادمانیهای آنها در دل تاریخ اثر کرده و در کوچههای سدهها به سبکبالی پر زده است. بنابراین نمیتوان بر بالندگی و اثرمندی ادب گفتاری کودکان و نوجوانان به نظر بیباوری نگریست و به آن کم بها داد. این ادبیات، تاریخ زنده، پربار و آکنده از سرود و ترانه است که در درازای تاریخ همواره همزاد عاطفی کودکان و نوجوانان ما و بازده ذهن زنده و آفریننده آنان بوده است. اگر این آفرینشگری نمیبود و اگر این ادبیات ویژه، با زبان شیرین و پذیرنده و تعبیرات دلپذیر آنان نبود، آیا فرهنگ بشری با کمبود بیآزرمی روبهرو نمیگشت؟
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 495]