تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دعا كردن را در هنگام رقّت قلب غنيمت شمريد، كه رقت قلب، رحمت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846227857




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

میشل فوکو (قسمت دوم)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
میشل فوکو (قسمت دوم)
میشل فوکو (قسمت دوم) 3-عصر تجدد؛ عصر تولد علوم انسانی و مرگ انسان به سوی تجددتحولاتی که به ظهور وشکل گیری شناسانه تجدد منجر گردید، طی دو مرحله خود را ظاهر ساخته است. در مرحله اول در جریان کارهای نظری متفکرینی شاخص چون آدم اسمیت، لامارک و ویلیام جونز در خلال حدود سالهای میان 1797-1775 میلادی، درک جدیدی از مفاهیم نیروی کار، ساخت‌های اندام وار و صرف لغات حاصل می‌شود که مقدمه شکل گیری موضوعات جدیدی بجای موضوعات عام کلاسیک تحلیل ثروت، تاریخ طبیعی وزبان شناسی عمومی‌می‌باشد. در مرحله بعد، طی سالهای 1797 تا 1825 میلادی، صورت کاملا تجددی مفاهیم مذکور در حوزه اقتصاد، زیست شناسی و لغت شناسی خود را نشان می‌دهد و این مرحله نهایی با کارهای متفکرینی چون "ریکاردو"، "جورج کاویه" و "فرانس بوپ" به کمال خود می‌رسد. طی این دو مرحله است که نظم کلاسیکی محدودیت‌های خود را آشکار می‌کند و از طریق انحلال آن، جایی برای برآمدن نظم تجدد باز می‌گردد. شناسه تجدد؛ شناسه خلق انسان فوکو شناسه تجدد را شناسه ظهور و خلق "انسان" می‌داند. او می‌گوید: "برای من با تعجب کامل آشکار شد که انسان در دانش کلاسیک وجود ندارد. در آنجایی که اکنون انسان را می‌یابیم، آنچه وجود دارد، نه انسان بلکه قدرت خاص گفتمان و نظم لفظی می‌باشد." (کچویان 159-158 :1382). کلیت گفتمان دانش کلاسیکی، آینه‌ای شفاف تلقی می‌شود که بی هیچ واسطه‌ای جهان واقعیت وپدیده‌های آن را در قالب اسماء یا نشانه‌های لفظی بازمی‌تاباند. اما این دقیقا همان امری بود که در دانش تجدد مورد ابهام و سئوال بود.در شناسه کلاسیک، جهان گفتمان واسطه‌ای طبیعی و کامل بود که پیوند آن با جهان خارج، پیوندی از پیش تعیین شده و تضمین شده بود. هر عنصری در جهان، عنصری طبیعی در دنیای نشانه ها داشت و برقراری ارتباط میان این دو جهان، صورتی مکانیکی داشت، وبی هیچ حاجب و مانعی از مسیر تصورات حسی بالا می‌رفت.یک پیامد مهم ظهور و شکل‌گیری شناسه تجدد، شناسه تاریخی یا شناسانه انسان، تشعب یا شاخه شاخه شدن دانش، ظهور علوم جدید یا حداقل سازمان یابی و توزیع آنها در صورتی نوین می‌باشد. درعصر کلاسیک، دانش معنای واحدی داشت و به صورت واحدی نیز تعریف می‌گردید دانش این عصر را می‌توان دانش نظم نامید که در صورتهای مختلفش در تحلیل ثروت، تاریخ طبیعی یا دستور زبان یا فلسفه و ریاضی به معنای درک روابط میان واقعیت ها براساس مشابهت ها و تفاوت‌های آنها می‌باشد.افول نمایش ها ونشانه ها به معنای پایان عصر کلاسیک بود. در عصر مدرن، نشانه و نمایش دیگر بنیاد دانش نیست. در عصر کلاسیک، داننده یا سوژه‌ای که نمایش ها را می‌دید و آنها را در درون جدولی منطقی گرد می‌آورد، خود جایی درآن نداشت. یعنی انسان خود موضوع دانش نبودو آگاهی معرفت شناسانه نسبت به خود انسان وجود نداشت، پس امکان "علوم انسان" هم منتفی بود. در نظام اپیستمه کلاسیک، انسان به عنوان ابژه وسوژه دانش جایی نداشت. تنها درعصر مدرن است که انسان جایگاه ابهام آمیز سوژه وابژه دانش را اشغال می‌کند و با ظهور این جایگاه، امکان تکوین علوم انسانی پیدا می‌شود. سه بعدی بودن اپیستمه مدرنصورتبندی معرفتی عصر مدرن، برخلاف عصر کلاسیک، تجزیه شده و حاوی چند جهت یا بعد است. اپیستمه مدرن فضایی سه بعدی است و سه بعد را در بر می‌گیرد: یکی بعد علوم طبیعی و ریاضی، دوم بعد تأمل فلسفی و سوم بعد علوم زیست شناختی، زبانی و تولیدی. علوم انسانی در فضای درون این سه ضلع قرار دارند واز اینرو دارای جایگاهی مبهم و لرزانند. بطور کلی با از دست رفتن و انحلال جهان معرفتی عصر کلاسیک، وحدت دانش نیز بهم ریخت و دانش در جهات مختلفی به حرکت درآمد. در سطح دیرینه شناختی، دانش‌های شناسانه تجدد، سه قلمرو متمایز یا فضایی سه بعدی را می‌سازند. در یک بعد، دانش فلسفی است، بعد دیگر دانش شناسانه شامل علوم تجربی (دانش هایی نظیر لغت شناسی، اقتصاد و زیست شناسی) است و دسته دیگر دانش‌های ریاضی، شامل فیزیک می‌باشد. مطابق نظر فوکو، علوم انسانی بعد مستقلی از علوم عصر تجددی را نمی‌سازند. علوم مذکور نه تنها به صورت بخشی مستقل، بلکه در فضای کلی علوم سه گانه فوق الذکر ظاهر می‌شوند(آنچنان که آمد در این میان جایگاهی مبهم و لرزان دارند.) میرداماد چهار راه جهان کودک سالن شماره 4 می‌توان طرح کلی نمودار علوم عصر مدرن را اینگونه ترسیم نمود.ارتباط وجوه سه گانه دانش در عصر تجددعلوم انسانی در این میان (در فضای سه گانه علوم بالا) از وجهی به فلسفه، از وجهی به علوم تجربی ازتباط می‌یابند. این نشان می‌دهد که چرا این علوم وضع مبهمی‌در شناسانه تجدد پیدا کرده اند و گاهی از ریاضی بهره می‌گیرند، گاهی به دامان علوم تجربی افتاده و الگوهای مفهومی‌وتبیینی آنها را تقلید می‌کند وگاهی در پیوند با فلسفه قرار دارند (کچویان 1382:163) از دید فوکو، وجوه سه گانه دانش عصر تجدد، علیرغم شعب ان، فاقد ارتباط بایکدیگر نیستند. این ارتباط، متفاوت از ارتباط علوم انسانی با محورهای سه گانه دانش شناسانه تجدد است که جوهره علوم انسانی را می‌سازد. علوم ریاضی از طرفی با علوم تجربی ارتباط می‌یابند که بصورت بکارگیری ریاضی یا ریاضی سازی علوم مذکور ظاهر می‌شوند واز طرف دیگر با فلسفه پیوند پیدا می‌کنند که بصورت صوری سازی اندیشه یا منطق نمادین تظاهر می‌یابد. از وجهی دیگر فلسفه با قلمروهای خاص علوم تجربی یعنی زندگی، زبان و اقتصاد اتصال برقرار می‌کند و حاصل آن فلسفه‌های مختلفی نظیر فلسفه‌های زیست‌شناسی‌گرا (فاشیسم، نژادگرایی و...)، فلسفه‌های اقتصادگرا (مارکسیسم) و فلسفه‌های زبانی (فلسفه تحلیلی) می‌شود که محصول گسترش مفاهیم ومسائل علوم مذکور درجهت فلسفی می‌باشد. (کچویان 1382:164)ماهیت ثانویه وغیر قطعی علوم انسانیمشکلات روش، شناسی و مفهوم سازی علوم انسانی، آنچنان که ذکر گردید هم از صورتبند‌های ریاضی و علوم طبیعی استفاده می‌کند وهم روش هاو مفاهیم علوم زبانی، زیست شناسی و اقتصادی را به کار می‌برند وهم با شیوه زیست انسان به عنوان موضوع تأمل فلسفی سروکار دارند. در نتیجه از نظر فوکو علوم انسانی همواره ماهیتی ثانوی وغیرقطعی داشته اند (بشیریه 1379:19) این مسأله از نظر فوکو، برخلاف نظر رایج، ناشی از پیچیدگی موضوع تحلیل آن علوم نیست بلکه از جایگاه معرفت شناختی آنها برمی‌خیزد. علوم انسانی مفاهیم و الگوهایی از علوم زیست شناسی، اقتصادو زبان شناسی گرفته اند. درقرن نوزدهم نخست الگوی زیست شناسی با تکیه برمفهوم تعبیر وکشف معنای نهفته سلطه تسلط پیدا کرد. بدین سان بطور کلی از تمثیلهای ارگانیک که متکی برکارکرها وکار ویژه ها هستند، به تحلیل زبانی می‌رسیم که برمعنا تأثیر می‌گذارد.فوکو درجای دیگر استدلال می‌کند که درطی قرن نوزدهم فرایندهای موضوع آگاهی مانند کارویژه، منازعه ومعنا جای خود را به ساختارهایی می‌دهند که ناآگاهانه و دور از دسترس آگاهی هستند. به هر حال از دید فوکو، علوم انسانی معطوف به نمایش ها و نشانه ها هستند؛ انسان به عنوان مجموعه‌ای از نشانه ها مورد بحث است. موضوع بحث این علوم، زیست، کار وزبان انسان نیست، بلکه نشانه‌هایی است که از طریق آنها انسان زندگی می‌کند و به وجود خود و اشیاء، نظم می‌بخشد.قلمروهای موضوعی علوم تجربی جدیدتولید زندگی و زبان، قلمروهای موضوعی علوم تجربی جدید را می‏سازند. تولید، قلمرو موضوعی اقتصاد را می‏سازد که معادل علم تحلیل ثروت عصر کلاسیک است. به همین ترتیب، زندگی قلمرو موضوعی زیست شناسی معادل تاریخ طبیعی و زبان قلمرو موضوعی لغت شناسی معادل دستور و زبان عمومی می‏باشد. اندیشه اصلی فوکو در تمایز گذاری میان این سه دسته علم، با علوم معادل در عصر کلاسیک، و سخن گفتن از ظهور علوم تجربی جدید، به دید وی در ماهیت متمایز قلمروهای موضوعی تازه، یعنی تولید، زندگی و زبان بر می‏گردد. با در هم ریختن شناسه کلاسیک و جایگزینی شناسه تجدد، اقتصاد به جای تحلیل ثروت ، زیست شناسی به جای تاریخ طبیعی و لغت شناسی در محل دستور زبان عمومی نشست همسایه‏های دیوار به دیوار علوم انسان فوکو در نظم اشیاء بر علوم مربوط به موجودات زنده،‏ زبان و واقعیت‏های اقتصادی و گفتمان فلسفی مرتبط با این علوم در هر دوره‏ای متمرکز می‏گردد. به نظر فوکو این علوم تجربی (آنچنان که در بالا آمد) بهتر از علوم دیگر و علوم تجریدی نظیر ریاضیات و هندسه می توانند ویژگی‏های مورد نظر وی را نشان دهند. این علوم همسایه‏های دیوار به دیوار علوم انسانی بوده و نقش بسزایی در شکل گیری علوم انسانی در آغاز دوره تجدد داشته‏اند و نقش بلامعارضی این علوم،‏ در زندگی انسان عصر حاضر بازی کرده‏‏اند. با وجود اینکه در این مطالعه، فوکو برمطالعه بر این علوم خاص تمرکز می‏یابد و هدف نهایی‏اش در آن متوجه انتقال درکی ویژه‏ از علوم انسانی و وضع این علوم در عصر معاصر می‏باشد، اما به بیش از اینها نظر داشته است. فوکو در انتهای این مطالعه، صرفاً هدف نهایی‏اش را روشن می‏کند. وی در این بخش با طرح مشکلات علوم انسانی تجدد و تناقض های قابل حل آنها، اندیشه جنجالی خود را دایر بر مرگ انسان اعلام می کند. وی با معنای خاص ویژه‏ای که از انسان ارائه می‏کنند آنرا موضوع علوم انسان عصر جدید داشته و نهایتاً با مرگ چنین موضوعی پایان علوم انسانی عصر تجدد را نیز اعلام می‏کند. پایان بخش کار فوکو، مروری سریع بر وضع علوم انسانی در دوره ما بعد تجدد،‏یعنی دوره ‏ایست که با ساخت گرایی آغاز شده، و ارائه تصویری اجمالی از وضع این علوم در آستانه ورود به یک مرحله تازه می‏باشد. نظم تاریخی اشیاء و تفاوت آن با تاریخ رایجهدف نظم اشیاء، دست‏یابی به عمقی از دانش در هر عصر است که از آنجا فضای امکان عصر در بعضی زمینه ها یا کل علوم آن باز می‏شود و افق معرفی آن نمایان می‏گردد. این عمق در سطح نیست که پای آگاهی و انسان بدان راه داشته باشد،‏ بلکه جایگاه آن در تاریکی و نا اندیشه مردمانی است که در حدود امکانی آن اندیشه کرده و صحبت می‏کنند. (کچویان 3-92: 1382) روش مطالعه این عمق نا آگاهی تاریخی است،‏ اما نه به آن گونه که در تاریخ تفکر رایج موجود است. تاریخی که در اینجا مطالعه می‏شود تاریخ پیشرفت و توسعه علوم نیست بلکه تاریخ پیدایی و ظهور اندیشه‏های نو، علوم تازه و گسل‏های جدید در پی ظهور و محو شناسه‏های عصری می‏باشد. این تاریخ بر وجه آشکار و ظاهر معرفت دوره‏ها متمرکز نیست، از آنها شروع می‏کند یا به آنها باز می‏گردد. اما هدف آن همیشه غیر از آنهاست. می‏خواهد به سطحی از آن علوم دست یابد که قطعاً در حوزه آگاهی دانشمندان آن عصر قرار ندارد،‏ اما آن دانشمند و آن علوم از درون آن سر بر می‏آورند، جوشیده و به هم پیوند می‏خورند. این تاریخ «نا آگاهی مثبت دانش» می‏باشد. در حالی که تاریخ معمول علم، به ناآگاهی یعنی موانع غیر قابل رویت، مسائل صورت بندی نشده، بازدارنده‏های معرفتی دانشمندان و وجوه مغفولی که رشد علم را مانع شده می‏پردازد، دیرینه‏شناسی آن وجوهی از ناآگاهی را مد نظر قرار می‏دهد که وجه منفی علم نبوده، بلکه وجه مثبت آن را می‏سازد. وجوه مثبت ناآگاهی در عین حال که باز دارنده و محدودیت آفرین است، اما جزء علم بوده و بدون آن معرفت ممکن نمی‏گردد. هر علم از درون آنها بیرون می‏آید و در ظاهر خویش، باطن‏ آن را تکرار و منعکس می‏کندتاریخ مشابهت‏ها و تاریخ تشابهفوکو در بیان تمایز کارش در نظم اشیا با کارهای قبلی درعین تأکید بر مشابهت آنها می‏گوید: در دیوانگی و تمدن یا تولد درمانگاه من بدنبال غیرت و تفاوت بودم، ما در اینجا من به دنبال تشابه هستم. او می‏گوید من با تاریخ تشابه در نظم اشیاء سر و کار دارم (کچوئیان 4-93: 1382). درست است که از وجهی محور مطالعه در مورد اندیشه و علوم غرب در دوره‏های سه گانه نوزایی، کلاسیک و تجدد فرق‌گذاری شناسه‏های این سه دوره ورد استمرار و تداوم تحمیلی بر کل جریان تحول دانش در این اعصار توسط مورخین علم و معرفت می‏باشد، اما همین کار مستلزم دریافت شباهت‏های میان علوم یک عصر خاص نیز هست. منطقاً اگر این ممکن نباشد که میان علوم یک دوره خاص بتوان ارتباطی بر قرار کرد، و آنها را در چارچوب حدود امکانی واحدی معنا و مفهوم کرد،‏امکان فرق‏گذاری میان علوم دوره‏های مختلف نیز وجود ندارد. آنچه روشن است این است که ارتباط یا حتی شباهت میان علوم یک دوره خاص اولین چیزی است که برای یک مورخ علم یا حتی یک خواننده علاقه‏مند به تاریخ علم ظاهر می‏شود. در واقع به همین دلیل بوده است که مورخان مثلا تاریخ طبیعی را پدر زیست‏شناسی یا تحلیل ثروت را پدر اقتصاد سیاسی قلمداد نموده‏اند و تاریخ علم را تاریخ رشد تدریجی و مداوم گرفته‏اند.نظم اشیاء تجربه نظم و تجربه گونه‏ای از بودنشباهت و ارتباطی که فوکو میان علوم مختلف یک عصر برقرار می‏کند یا جویای آن می‏باشد، شباهت و ارتباطی در عمیق و در لایه‏های پنهانی آن علوم است. این شباهتی در موضوع، مضمون و این یا آن نظریه نیست، بلکه از تعلق به سپهرهای معرفتی واحد و وحدت امکانی معرفت شناسانه بر می‏خیزد. آنها با یکدیگر شباهت یافته و ارتباط پیدا می‏کنند، چونکه به شناسه‏های واحدی تعلق دارند و تحت تأثیر اعمال گفتاری واحد و صورت بندی‏های استدلالی واحدی شکل گرفته و ظاهر می‏شوند. از نظر فوکو ارتباط در این قالب‏های معرفتی، علوم موجود در یک عصر را چنان به یکدیگر پیوند می‏دهد که گویی تمامی آنها علیرغم تعلق به موضوع‏ها و حوزه‏های متفاوت، سخن واحدی را تکرار می‏کنند و تصویر واحدی را در آینده خویش می‏تابانند. این تصور واحد، همان شناسه‏های عصری می‏باشد. فوکو در ترسیم این تصویر عناصری چند را مورد بررسی قرار می‏دهد. این طور به نظر می‏رسد که در مرکز و بنیان این تصور یا شناسه هر عصر تصوری از نظم قرار دارد. این عنصر ناظر به تجربه‏ای از وجود می‏باشد و همان تجربه‏ای است که درصورت کلی‏اش موضوع نظم اشیاء می‏باشد. این تجربه اگر چه مبین برقراری نسبتی با هستی است، اما در صورت انتزاعی‏اش مورد توجه نیست. «تجربه نظم» و «تجربه‏ گونه‏ای از بودن» است که بنیان هر شناسه را می‏سازد. این تجربه ناظر به ارتباط میان هستی‏ها و نوع پیوند میان موجودات می‏باشد و درک هر عصری چیزی جز نوعی درک از پیوندمیان موجودات و نوع رابطه میان آنها نیست. بدین ترتیب تغییر معرفت و درک‏های مختلف از دانش‏، تابع درک‏ها و تجربه‏های متفاوت از نظم میان اشیاء و پیوند میان موجودات می‏باشد. هر گاه که تجربه نظم تغییر کند و پیوند جدیدی میان هستی‏ها حس گردد و معرفت صورت نوعی تازه می‏یابد و دانش به شکل جدیدی درخواهد آمد.زبان، دانش و حقیقت در نظم اشیاءهمانطور که نام فرانسوی کتاب نظم اشیاء و نیز گویای آن است (کلام و اشیاء) (کچوئیان 95: 1382)، عنصر محوری در شناسه هر عصر کنار شیء یا وجود، زبان یا ساخت زبان می‏باشد. تجربه نظم و وجود، هر چه که باشد و تصویر معرفت هر صورتی که داشته باشد، پیوندی وثیق با زبان دارد. گذشته از تجربه‏های بسیط و غیر قابل بیان، دانش بدون زبان ممکن نیست. صورت‏های متعالی معرفت از طریق زبان ممکن می‏گردد و بسط و توسعه دانش منوط به وجود زبان و ساخت زبان خود را در دانش آن عصر ظاهر می‏کند. عنصر دیگری که به همراه درکی از نظم و ساخت ویژه‏ای از زبان، شناسه یک عصر را مشخص می‏سازد، نشانه یا علائمی است که برای تشخیص یا صورت‏بندی حقیقت بکار می‏رود. حقیقت هدف نهایی دانش در هر عصری است و مجموعه هر علمی را صرف نظر از ابزارها و فنون روش شناختی‏اش، مجموعه قضایا و گزاره‏هایی می‏سازد که حقیقت تلقی شده‏اند. از اینرو علائم و نشانه‏هایی که برای دریافت، تشخیص و بیان حقایق علوم به کار می‏رود، بخش جوهری دیگری از شناسه‏های عصری را می‏سازد.شباهت فوکوبا مردم‏شناسی ساخت گرامطالعه نظم اشیاء از حیثی کاملا شبیه مطالعات مردم ششناسانه اسطوره‏ها، افسانه‏ها و فرهنگ‏های ابتدایی می‏باشد. اما در حالی که مطالعات مردم شناسانه می‏کوشد اسطوره‏ها، افسانه و فرهنگ‏های غریب و نامأنوس را برای ما مفهوم و آشنا سازد، مطالعه دیرینه شناسانه فوکویی در مورد دانش دوره‏های نوزایی، کلاسیک و تجدد می‏کوشد با تمهیدات مختلف از جمله به کارگیری فنون ادبی آنها را غریب و نامأنوس سازد. هدف در اینجا این نیست که نشان دهد معرفت این دوره‏ها معرفت این دوره‏ها معرفتی نظیر معرفت زمان حاضر و نتیجتاً معقول و معنادار است. بلکه می‏خواهد خاطر نشان سازد که آن دوره‏ها معرفتی یکسره متفاوت و متمایز از زمان حاضر داشته‏اند. هدف این دو گونه مطالعه (مردم‏شناسی و دیرینه شناسی) از این جهت متمایز می‏شود که در مطالعات مردم شناسانه آنچه بدواً مشهود و نامانوس است غرابت و ناهمخوانی می‏باشد و حال آنکه در این زمینه و در اینجا یعنی در مطالعات دیرینه شناسانه آنچه مقبول و معروف است همخوانی و غرابت است. مردم‏شناسی از نا آشنایی آغاز می‏کند و در نیل به عمق، دنیای نامانوس و معنادار می‏سازد. این از آشنایی شروع می‏کند و با کاوش در عمق بیگانگی را نشان می‏دهد. اما هر دو به طریق واحدی عمل می‏کنند و کلید هر دو، ساخت‏های ناپیدایی است که حوزه تجربه‏های محسوس و آگاهی را سامان داده، انضباط می‏بخشند. آنها هر دو می‏خواهند به آگاهی دست یافته و از دورن تاریکی راه ورود به دنیای روشن معرفت را باز تصویر کنند. زایش علوم انسانی در عصر تجددعلوم تجربی و شناخت انسان طبیعیکل دانش‏ها و علوم تجدد، در واقع از دید فوکو در تلاش برای شناخت موجودی غریب و مخلوقی مهار ناشدنی بنام «انسان» هستند. علوم تجربی، زیست‏شناسی، اقتصاد و لغت شناسی که با بازنمایی ماهیت تاریخی زندگی کار و زبان و انتقال از سطوح مرئی به فرایندها و ساخت‏های پنهان، راه این شناسانه و مسیر ظهور «انسان» را باز کرد. به این موجود صرفاً به عنوان موجودی زنده تولید کننده و سخنگو می‏پردازند. انسان موجودی طبیعی نظیر سایر موجودات و واقعیتی عینی در میان سایر واقعیات عینی است و تمایزی با آنها ندارد. همانطور که فوکو می‏گوید، پذیرش این مساله در زیست‏شناسی بسیار آسان و ساده است اما از آنجا که لغت شناسی و اقتصاد قلمروهای خاص انسانی هستند، ‏این سخن نیازمند توضیح بیشتری است. با اینکه زبان و فعالیت‏های اقتصادی قلمروهای خاص انسانی‏اند، اما لغت شناسی و اقتصاد به زبان و تولید از منظری بیرونی و منقطع از پیوندی که با عامل انسانی و بعنوان ذهنیتی تصویرگر و شناسنده‏ای آگاه دارند، می‏پردازند. انها وجه تجسد یافته و شیئی شده زبان و فعالیت اقتصادی با قطع نظر از پیوند درونی آن با تولید‏گر آگاه و سخنگوی دال و بیانگر توجه دارند. از اینرو باید گفت که علوم تجربی علیرغم نسبتی که با انسان دارند، به مطالعه آن در صورت خاص و ویژه‏اش یعنی به انسان از آن حیثی که معنابخش و تصویرگر جهانی کار، زندگی و زبان است، نمی‏پردازند. مطالعه این وجه از انسان در صورت و هیئت تجددی‏اش و بعنوان مخلوق خاص این عنصر، وظیفه علوم انسانی است. علوم انسانی و معادل‏های آنها در علوم طبیعیهر یک از علوم تجربی،‏ معادله‏هایی در نقطه متقابل خود، یعنی قلمرو علوم انسانی دارند. معادل زیست شناسی روان شناسی، معادل اقتصاد، جامعه شناسی و معادل لغت شناسی،‏ زبان شناسی می‏باشد.در حالی که زیست‏شناسی به زیست‏ واره بعنوان واقعیتی طبیعی می‏پردازد،‏روان شناسی به این می‏پردازد که چگونه موجودی دارای واقعیتی اینچنینی و محدود به حدود زیست واره تن به سطح دریافت‏های حسی و نهایتا خلق اندیشه‏ و معانی دست می‏یابد و از درون موجودیت زیستی خود، جهان ذهن عاطفه و حواس را شکل می‏دهد. در حالی که اقتصاد به تولید و کار می‏پردازد، جامعه شناسی به این می‏پردازد که چگونه انسان و گروه بندی‏های انسانی در حالی که در درون ساخت‏ها و سازمانهای موجود و نهادهایی که حاصل کار و فعالیت قبلی است عمل می‏کند. اشکال جدیدی از معانی اجتماعی، رفتارها، نهادها و سازمان‏های جمعی را خلق و ایجاد می‏کند و در نهایت در حالی که لغت شناسی به زبان می‏پردازد،‏ زبان‏شناسی به این توجه می‏کند که چگونه انسان در وضعی که گرفتار سخن‏های گفته شده، کلمات قبلی و کلاً زبان و ساخت‏های زبانی موجود است، تکلم می‏کند و به خلق ادبیات و کلام شفاهی دست می‏زند. انسان در مفهوم کلاسیک و مدرن فوکو تصریح می‏کند که در عصر کلاسیک،‏ موجودی طبیعی بنام انسان وجود دارد و اساساً غیاب انسان در تفکر کلاسیک ربطی به این موجود طبیعی ندارد و الا شاید هیچ عصری نظیر عصر کلاسیک به طبیعت انسان و انسان طبیعی و پایگاه ویژه او نپرداخته است. انسان طبیعی موجودی نظیر سایر موجودات طبیعی قلمداد می‏شد که بر حسب تعریف خود، جدول معرفتی عصر کلاسیک در کنار سایر عناصر طبیعی جدول پیدا می‏کرد. در این تفکر (کلاسیک) جایی برای انسان به عنوان موجودی مهار نشدنی که در کلیت اندیشه از آغاز تا پایان حاضر بوده و در عین حضور به دشواری به جنگ ذهن می‏آید نیست: انسانی که امکان اندیشه و وجود گفتمان قائم به اوست و حال آنکه درک آن به عنوان موجودی سخنگو از پس آگاهی و گفتان حاصل نمی‏شود. هر لحظه در قالبی جدید سخن می‏گوید و زبان و اندیشه در دست او صورتهای مختلفی می‏یابد. چنین انسانی، یعنی انسان به عنوان واقعیتی متقدم با چگالی خاص خود، بعنوان موضوع دشوار و شناسای (subject) حاکم تمامی دانش ممکن جایی در شناسه کلاسیک ندارد. موجودی که در عین طبیعی بودن و دقیقاً از همین حیث طبیعت را موضوع شناسایی و علم قرار می‏دهد.(کچویان 60-159: 1382)انسان در عصر تجدد و درک متفاوت از خوداز نظر فوکو، آنچه پیش از تجدد وجود نداشته، نوعی درک از انسان است که مطابق آن انسان همزمان فاعلی شناسا و موضوعی شناخته می‏گردد. هنگامنی که انسان بدان نقطه‏ای می‏رسد که در آن خود را در حالی که اندیشه می‏کند و از عالم تصورات ادراکی بر می‏گیرد می‏بیند و این حیث خاص شناسدگی را موضوع شناخت و تامل ادراکی قرار می‏دهد، به تغییر فوکو ”انسان“ متولد می‏شود. این نقطه‏ای است که انسان در آن خود را بعنوان شناسا و موجودی مدرک در قلمرو و اشیایی که موضوع شناخت او قرار گرفته اند،‏ تشخیص می‏دهد، نقطه‏ای که در آن در حالی که موضوع شناخت خود را می‏شناسد، خود را نیز می‏شناسد و حضور خو درا به عنوان فاعلی شناسا در موضوع خویش در می‏یابد که این او (ذهن و فاعل شناسا) است که در پس موضوع شناسایی‏اش قرار دارد و شناخت موضوع، شناخت خویش یا فاعل شناسایی می‏باشد. تولد انسان: تولد علوم انسانی همپای علوم تجربیبا از هم پاشی گفتمان کلاسیک و تشعب زبان، انسان موجودی که تا آن زمان نا آشنا و پنهان مانده بود، در صحنه ظاهر گردید. از دید فوکو ظهور انسان به معنای آغاز شناسه معرفتی تازه در تاریخ دانش بشری می‏باشد. انسان در این شناسه همزمان هم پایه علوم تجربی (اقتصاد، زیست‏شناسی و لغت‏شناسی) و هم موضوع و جزء عنصری موضوعات تجربی گردید. بعنوان پایه و بنیان علوم تجربی با نیروی کار، قوای حیاتی و قدرت کلام قلمروهای تولید،‏ زندگی و زبان را شکل داده و علوم اقتصاد، زیست‏شناسی و لغت‏شناسی را ممکن می‏سازد. اما بعلاوه از وجهی دیگر، این واقعیت ذو وجوه و موجود چند وجهی و مبهم، نه تنها منبع و مصدر،‏بلکه معلوم و مجهول است. و اینبار نه تنها شکل دهنده، ‏که شکل گرفته و تجسد یافته در درون تولید، زیست‏واره و زبان می‏باشد. این همان انسانی است که پایان کار و فعالیت خویش خود را در آفریده و محصول خود جای می‏دهد و جزئی از اشیاء و موضوعاتی می‏شود که جهان تجربه او و محیط پیرامونی‏اش را می‏سازد. او حاکمی محکوم و عابدی معبود است که از یک طرف بر طبق و در چارچوب زیست‏واره جهان اقتصاد و دنیای زبان موجودیت داشته و تلاش می کند و بر طبق قوانین آنها زندگی،‏ تولید و صحبت می کند و از سوی دیگر سخن، کار و زندگی از او مایه می‏گیرد. (کچویان 91-190: 1382) فوکو می‏گوید که علوم انسانی فقط زمانی که امکان ظهور یافت که انسان به منزله ابژه دانش در آغاز سده 19 تاسیس شد. به گفته‏ وی، ظهور علوم انسانی با فروپاشی اپیستمه کلاسیک امکانپذیر شد. این رویداد که امکان سازماندهی فضای دانش توسط ریاضیات را باصل کرد،‏ اپیستمه مدرن را به منزله فضایی حجیم و باز شده در سه بعد وارد کرد. فوکو می‏گوید علوم انسانی را باید در ارتباط با علوم حیات،‏کار و زبان جا داد، اما در عین حال از زیست‏شناسی، نه لغت شناسی و نه علم اقتصاد،‏هیچ یک را نمیتوان علوم انسانی به شمار آورد. حوزه علم اقتصاد، نه تنها با تعیین انسان به منزله موجودی خاص ساخته می‏شود، بلکه از طریق ظهور موجود زنده‏ای ساخته می‏شود ک بازنمایی هایی را می‏سازد که به یمن آنها زندگی می‏کند، و بر مبنای آنها از آن قابلیت غریب بازنمایی دقیق حیات برای خودش برخوردار می‏شود. فقط از طریق بازنمایی علم اقتصاد است که انسان در مقام موجودی کارگر وارد عرصه علوم انسانی می‏شود. زبان نیز ابژه علوم انسانی نیست، هر چند رابطه انسان با زبان ابژه این علوم است، زیرا ابژه علوم انسانی آن موجودی است که از درون زبانی که او را احاطه کرده است با سخن گفتن، معنای کلمه‏ها یا جمله‏هایی که بیان می‏کند برای خودش بازنمایی کند و سرانجام خود زبان را برای خودش بازنمایی می‏کند. وانگهی علوم انسانی گسترده علوم اقتصاد،‏زبان و سازوکارهای زیست‏شناسی نیست، بلکه در رابطه با این حوزه‏هایی که انسان را ابژه خود می‏کنند، جایگاه یک تکرار را دارد. فوکو می‏گوید سه زیر حوزه همبسته عرصه علوم انسانی را پوشش می‏دهند: حوزه روان شناسی که مرزهایش تا عرضه زیست‏شناسی ادامه می‏یابد، حوزه جامعه شناسی که در جوار تحلیل تولید جا داده و مطالعه ادبیات و اسطوره‌ها که در رابطه با قوانین و شکل‏های زبان پدید آمد. (میلر 224: 1382 فرایند پرده برداری توسط علوم انسانیتوصیف فوکو از شکل‏گیری علوم انسانی این علوم را در موقعیت عجیب و غریبی قرار می‏دهد، زیرا ابژه این علوم همان چیزی است که در واقع شرط امکان‏شان است. او می‏گوید این علوم از طریق فرایند ”پرده برداری“ عمل می‏کنند و در افق این علوم پروژه برگرداندن خود آگاه انسان به شرایط واقعی‏اش، پروژه بازگرداندن خودآگاهی به محتواها و شکل‏هایی که این خود آگاهی را بوجود آورده‏اند و در این خودآگاهی به چنگ نمی‏آیند، وجود دارد. از همین رو مساله ناخودآگاهی، پرسش از جایگاه . امکان شناخت آن برای علوم انسانی مساله‏ای است که در نهایت هم گستره است با خود وجود این علوم. به گفته فوکو تلاش برای پرده‏برداری و کسب دانشی از نا اندیشیده، عنصر سازنده همه علوم در مورد انسان است. اعلام مشهور فوکو در مورد رتولد و مرگ انسان ریشه‏ای ترین امکان است. این اعلام شرایط امکان انسان به منزله ابژه دانش‏ را نشان می‏دهد. شناسایی و فردیت‏ و تمایز یافتن خود علوم انسانی بر مبنای آن ابژه شناخته شده، ‏یعنی انسان نیست. این انسان نیست که علوم انسانی می‏سازد و عرصه‏ای خاص به این علوم می‏دهد، بلکه آرایش عمومی اپیستمه است که علوم انسانی را امکانپذیر می‏گرداند به این علوم فضایی را می‏دهد که در آن می‏توانند انسان را به منزله ابژه‏ای فردیت و تمایز دهند که باید مطابق با شماری از حوزه‏های متفاوت شناخته شود. برای پاسخ به پرسش دیرینه شناختی ظهور انسان و ناپدیدی ممکن او باید به شرایط ظهور علوم انسانی در اپیستمه غرب نگاه کرد.علوم انسانی نه هر انجایی که انسان مساله است، بلکه آنجایی وجود دارد که در بعد خاصی ناخودآکاهی، هنجارها و قواعد و مجموعه‏های دلالتگری مورد تحلیل قرار می‏گیرند که شرایط شکل‏ها و محتواهای خود آگاهی را برایش آشکار می‏کند. (میلر 227: 1382)فوکو می‏گوید علوم انسانی بخشی از اپیستمه مدرن‏اند، اما علم نیستند هر چند این گفته به معنای آن نیست که آن‏ها در حوزه ایدئولوژی قرار دارند. علوم انسانی آمیزه‏ای ناخالص از عنصر عقلانی و غیر عقلانی هم نیستند. عنصری غیر عقلانی که عنصری منفی برای امکان رسیدن به بلوغ است. به گفته فوکو، برای درک ظهور علوم انسانی، باید علوم انسانی را در صورت بندی معرفت شناختی خاص آن دانش‏هایی جا داد که ناتوان از علم شدن‏اند، اما با این حال نسبت به حوزه دانش‏های علمی ناقص نیستند. علوم انسانی در شکل خاصی خود، در کنار علوم و برهمان بستر دیرینه شناختی، صورت‌بندی‏های دیگری از دانش را می‏سازند. علوم انسانی، علومی کاملاً تجددیعلوم انسانی،‏ طبق روایت فوکو، علومی اختصاصاً تجددی هستند روایت فوکو از این علوم بر دیدگاهی که آنرا دانشی نو ظهور و بی سابقه می‏داند و یکسره از دانش‏های ما قبل تجددی مشابه جدا می‏کند، صح می‏گذارد. قلمرو موضوعی این علوم، آن موجود زیست واره، فاعل تولید کنند ه و ایراد کننده سخن است که دقیقاً از وجهی که در درون پیکر زنده، جهان تولید و دنیای سخن متعین می‏باشد و بر پایه آن زندگی،‏تولید و کلام آوری می‏کنند،‏جهان آگاهی و دنیای تصورات ذهنی را نیز می‏سازد و زندگی تولید و زبان را موضوع شناسایی خود قرار می‏دهد. به بیان دیگر علوم انسانی به انسان نه نظیر موضوع و شیئ در میان اشاء بلکه به آن از منظر اختصاصی‏اش یعنی فاعل شناسا، داننده‏ای آگاه و تصویرگر ذهنی اشیا نگاه می‌کنند و او را به عنوان واقعیتی تاریخی و موجودی متعین و گرفتار در پیکر زیست واره جهان تولید و دنیای زبان، از همین حیث دانندگی و تصویرگری جهان‏های مذکور مورد مطالعه قرار می‏دهند. انسان به این معنا صرفاً شیئی در میان اشیاء و حاصل تاثیر و تاثر آنها نیست، بلکه موجودی است که جهان خود و اشایی را که در میان آنها جا گرفته نیز خلق می‏کند. او موجودی برزخی میان جهان عینی تولید،‏زبان و زیست واره تن یعنی دنیای فعالیت‏های اقتصادی، نوشته‏ها و سخن‏های گفته شده و نوشته‏شده و پیکرهای ذی حیات از یک سو و جهان خلق معانی کار و کلام و زندگی از سوی دیگر است. (کچویان 195-196: 1382)تاثیر روش علوم تجربی بر علوم انسانیعلوم انسانی،‏الگوهای سازنده خود را برای تعیین و تعریف مقولات موضوعی خود را از سه دسته علوم تجربی و زیست شناسی، اقتصاد و علم زبان گرفته‏اند. روان شناسی با الهام از زیست شناسی مفاهیم کارکرد و هنجارها را در تعریف موضوع خاص خود به کار می‏گیرد. مطابق تصویر حاصله انسان موجودی می‌گردد که در پیوند با محیط و تحت تأثیر محرک‌های جسمانی و اجتماعی، هنجارهای ویژه‌ای ابداع می‌کند که وی را در ایفای کارکردهای خاص آن یاری می‏دهد. اقتصاد مفاهیم ستیزه و قاعده را به جامعه شناسی منتقل می‏کند. بر پایه این مبادله، انسان موجودی می‏شود که در مسیر رهایی از نزاع‏ها و ستیزهای ناشی از تلاش برای ارضای نیازها و علایق متضاد، قواعدی را تاسیس می‏کند و در محدوده آن خود و نیازهایش را تاسیس و ستیزه‏هایش را مهار و کنترل می‏کند. زبان شناسی با وام گیری از لغت شناسی، مفاهیم نظام نشانه و معنا را در تحدید و تعیین قلمرو موضوعی خود خرج می‏کند. در نتیجه این معامله،‏انسان صورت موجود معناداری را به خود می‏گیرد که تمامی حالات وی از حالت‏های چهره وی تا کلامش معنای خاصی را در درون نظام نشانه‏ای مختص بدان حمل می‏کند. فوکو تمامی نظام‏های روشی و کلی تاریخ علوم انسانی را بر اساس نقش و اثر علوم تجربی و الگوهای مأخوذ از آنها قابل تقریر و ردیابی می‏بیند بخشی از این تاریخ با نظریه جابجایی متعاقب الگوهای سه گانه مذکور قابل حکایت و بیان می‏گردد. در اولین مرحله از تاریخ علوم انسانی الگوهای زیست‏شناسانه بر آنها حاکم و غالب می‏باشند. سپس نوبت به تسلط الگوهای اقتصادی فرا می‏رسد و در اخرین مرحله نوبت به حکمرانی الگوهای لغت شناسی و علم زبان می‏رسد. (کچویان 202-200: 1382)علوم انسانی واژه‏ای اشتباهاز منظر فوکو، علوم انسانی روشن می‏سازد که هر آنچه در پهنه ذهن حادث می‏گردد، لزوماً از خود آگاه بر نمی‏خیزد و از مرئی و منظر آن عبور نمی‏کند. همان گونه که در جهت عکس نیز هر آنچه در خودآگاه حاضر می‏شود، لزوماً تصویر و انعکاس از واقعیت‏های بیرونی نیست. از دید فوکو آنچه جایگاه،‏اعتبار و ارزش علوم مذکور را تعیین می‏کند نیز در همین توفیق نهفته است. آنچه آنها را متمایزط می‏کند، منظر و روشی است که برای پاسخ به سوال اساسی شناسه تجدد یافته اند. به همین دلیل فوکو بدون هیچ تردید و ابهامی استفاده از عنوان علم و تسمیه دانش‏های مذکور به علوم انسانی را نوعی لغزش زبان و استفاده نادرست از لغات می داند. از دید وی اصولاً تمام آنها مباحثات پیگیر و پرشوری که از آغاز پیدایی دانش‏های مذکور در مورد ماهیت معرفتی دانش‏های مذکور و علمی و غیر علمی بودن آنها جریان داشته بیهوده و بی‏سرانجام است. علوم انسانی بخشی جدایی ناپذیر از شناسه تجدد هستند خواه علم نامیده شوند و خواه نشوند همانگونه که علوم فیزیکی یا شیمیایی چینین‏اند. مرگ و زوال انسان و ضد علوم فوکو می‏گوید مرحله نهایی دگرگونی در اپیستمه مدرن وجود دارد که چهره انسان را ویران می‏کند و با رشته‏های روان کاوی قوم شناسی و زبان شناسی مرتبط است. فوکو این رشته‌ها را پادعلوم می‏نامد که اصل دائمی نگرانی، پرسشگری نقد و اعتراض به آن چیزی را شکل می‏دهند که از سوی دیگر، محقق این رشته ها از درون اپیستمه سده نوزدهم ظهور کردند و در عین حال چهره انسان به منزله اصل معضل بندی کننده‌شان را زیر سئوال بردند. (میلر 229-228: 1382). روان کاوی و مردم‏شناسی و زبان شناسی،‏بعنوان دو علم ما بعد تجددی یا ضد علم، بر عکس علوم انسانی تجددی به دنبال ارائه نظریه‏ای عام و کلی در مورد انسان نیستند و این بدان دلیل است که هر دو در پیوند با شرایط تاریخی خاص، شکل می‏گیرند. روان کاوی،‏حاصل عملی است که طی آن بیمار و درمانگر یا روانکاو در صورت ویژه‏ای با یکدیگر به تعامل می‏پردازند. مردم‏شناسی نیز حاصل مواجهه فرهنگ غرب با فرهنگ سایر جوامع بشری است. از اینجاست که از دید فوکو توقع اینکه این دو علم، دریافته‌های خود را به قلمرویی فراتر از شرایط ویژه تکوینی شان گسترش دهند با روح آنها بیگانه می‏باشد. همانگونه که مردم شناسی، نظریه‏ای خاص در مورد چگونگی پیدایی ساخت‏های فرهنگی جامعه‏ای مشخص در یک زمانی مشخص می‏باشد،‏روانکاوی هم چیزی بیش از آنچه مربوط به آن مکالمه خاص میان بیمار و روان درمان است، ارائه نمی‏دهد (میلر،‏231-229: 182)دیرینه شناسی دانش کتاب دیرینه‏شناسی دانش پایان یک دوره از تحولات فکری فوکو را آنچنان که آمد، مشخص می‏کند این کتاب تنها کار صرفاً روش شناسانه و انتزاعی در کارهای اوست. چرا که دیگر کارهای او اساساً یک مطالعه تاریخی خاص می‏باشند. او در این کار با لنسبه به ماهیت روشی که پیش از این به درجاتی و پس از آن بالاخص دنبال می‏کرد، نوعی تمایز آشکار و از دیدی بازنمایی غلط ارائه می‏دهد و از نظر عده‏ای، این بصورت وصله‏ای ناهماهنگ در کارهای فوکو درآمده است. کسانی این کتاب را تقلیدی از کتاب گفتار در روش دکارت می‏دانند. بهمین معنا که دیرینه‏شناسی دانش در واقع به قصد آغاز یک دوره جدید تاریخی در منطق انسانی و یک روش شناسی بنیاد متفاوت تقریر شده است. (کچویان 43-41: 1382).در نظم اشیاء چنانچه آمد،‏ فوکو با تحلیل دیرینه شناسانه شرایط امکان علوم انسانی در پی کشف قواعد گفتمان نهفته در پس صورت بندی‏های خاص دانش بود. این قواعد از عرصه آگاهی دانشمندان خارج‏اند و لیکن در تکوین دانش و گفتمان نقش اساسی دارند. فوکو در کتاب دیرینه‏شناسی دانش تفسیر دیرینه شناسانه جامع‌تری از تحولات در حوزه معرفت تاریخی بدست می‏دهد.هدف دیرینه‏شناسی دانش: صورت بندی گفتمان ها در این کتاب، فوکو دو شیوه عرضه تاریخ اندیشه تمیز می‏دهد؛ در شیوه نخست «حاکمیت سوژه» حفظ می‏شود و تاریخ اندیشه به عنوان تداوم بلاانقطاع آگاهی مسلط انسانی تصویر می‏شود؛ اما در شیوه دوم که شیوه خود فوکو است از سوژه حاکم بر تاریخ مرکز زدایی می‏گردد و به جای آن بر تحلیل قواعد گفتمان تشکیل اندیشه تاکید گذاشته می‏شود. در هر عصر مجموعه‏هایی از احکام به عنوان علم یا نظریه به وحدت می‏رسند. بنابراین در اینجا سخن از گسستها و تغییر شکل‏هاست نه استمرار و تداوم بنابراین هدف دیرینه‏شناسی دانش‏،‏کشف اصول تحول درونی و ذاتی است که در حوزه معرفت تاریخی صورت می‏گیرد . نفس تداوم تاریخی از این دیدگاه محصول مجموعه‏ای از قواعد گفتمان است که باید کشف و بررسی شوند تا به بداهت آنها فروریزد. با تعلیق استمرار تاریخی است که ظهور هر حکم و گزاره‏ای قابل تشخیص می‏شود. ظهور احکام با نیات صادر کننده آنها ارتباط ندارد. در اینجا روابط میان احکام و گزاره‏ها توصیف می‏شود. از این رو روابط ممکن است بر چهار پایه برقرار شوند و وحدتی را تشکیل دهند: یکی وحدت موضوع آن احکام؛ دوم وحدت شیوه بیان آنها ؛ سوم وحدت نظام مفاهیم آنها و چهارم وحدت بنیان نظری آنها. وقتی میان موضوعات شیوه و انواع احکام و مفاهیم و مبانی نظری آنها نظم و همبستگی وجود داشته باشد در آنصورت یک صورتبندی گفتمانی پیدا می‏شود. مجموعه قواعد و روابط بر صورتبندی یک گفتمان و اجزاء چهارگانه آن، از نوع تعینات ناشی از آگاهی سوژه‏ای واحد نیست و یا از نهادها و روابط اقتصادی و اجتماعی بر نمی‏خیزد. نظام صورتبندی گفتمان در سطح ما قبل گفتمان بازیابی می‏شود که موجد شرایطی است که در آن پیدایش یک گفتمان ممکن می‏گردد. منظور از ما قبل گفتمان اینست که ضرورتاً در درون گفتمان(یا علم) باقی می‏ماند. هدف فوکو توصیف و تعریف شکل عینیت یا تحقیق یافته یک گفتمان (در میان سایر اشکال ممکن) است. منظور از عینیت یا قطعیت یافتگی یک گفتمان وحدت مجموعه‏ای از احکام، قطع نظر از اعتبار معرفت شناسی علمی بودن و حقیقت داشتن آنهاست و به این معنی که در درون یک گفتمان وحدت موضوع، وحدت حوزه مفهومی و وحدت سطح، وجود دارد. همین جاست که مفهوم مهم ”بایگانی“ در اندیشه فوکو معنا می‏یابد. بایگانی سیستم های مختلف احکام و نظام تشکیل و تغییر شکل آنهاست هر چه فاصله تاریخی ما به آرشیوها کمتر باشد،‏توصیف آنها دشوارتر می‏شود. پس ما کمترین دسترسی را به قواعد سخن یا بایگانی خودمان داریم که در درون آن سخن می‏گوییم. شناخت حوزه احکام یا آرشیوها یا صورتبندی ‏گفتمانی و یا تعیین یافتگی گفتمان، همان آرشیو شناسی یا دیرینه شناسی است. گفتمان مجموعه احکامی است که متعلق به صورتبندی گفتمانی واحدی هستند (بشیریه 20-19 1382).دیرینه شناسی چیست؟بطور کلی چنانچه آمد، دیرینه‏شناسی شیوه تحلیل قواعد نهفته و نا آگاهانه تشکیل گفتمان در علوم انسانی است. هدف آن توصیف آرشیوی از احکام است که در یک عصر و جامعه رایج‏اند. آرشیو خود موجد مجموعه قواعدی است که اشکال بیان، حفظ و احیای احکام را مشخص می‏کنند. دیرینه‏شناسی نشان می‏دهد که چه مفاهیمی معتبر یا نا معتبر،‏ جدی یا غیر جدی شناخته می‏شوند. هدف، کشف معنایی نهفته و یا حقیقی عمیق نیست،‏ سخن ازمنشاء گفتمان و یافتن آن در ذهنی بنیانگذار نمی‏آید بلکه دیرینه‏شناسی در پی شرح شرایط وجود گفتمان و حوزه علمی کاربرد و انتشار آن است. دیرینه شناسی، با تکوین تداوم و تکامل نظام احکام سروکاری ندارد و نمی‏خواهد به اجزای پراکنده گفتمان وحدت ببخشد و یا با کشف خط مرکزی کلی و عامی تنوعات را تقلیل دهد، بلکه هدف آن صرفاً توصیف قلمرو وجود و عملکرد کردارهای گفتمانی و نهادهایی است که صورت بندی گفتمان بر روی آنها تشخص و قطعیت می‏یابد. هر گفتمان تاریخیت خاصی دارد از این نگاه گفتمانها در مسیر اجتناب ناپذیر قرار نمی‏گیرند بلکه اشکال و رشته‌های مختلفی از توالی و پیوستگی در کار است. در دیرینه شناسی،‏ سخن از گسستها، شکافها، خلاها و تفاوت‏هاست نه از تکامل و ترقی و توالی اجتناب ناپذیر. (بشیریه 20 : 1382)پیدایش گفتمان علمموضوع تحلیل دیرینه شناسانه، رویدادهای گفتمان است که بنیاد و بدنه‏ای از معرفت را تشکیل می‏دهند. از درون چنین معرفتی ممکن است گفتمان علمی بیرون بیاید. بنابراین معارفی مستقل از علم وجود دارند اما به هر حال این معارف دارای رویه‏های گفتمانی خاصی هستند. علم تنها حوزه‏ در دیرینه‏شناسی است که دارای شکل،‏ موضوع تحلیل شکل بیان و مفاهیم خاص خود است و لیکن به هر حال در درون یک صورت بندی گفتمانی و یک حوزه معرفتی قرار دارد که پس از ظهور علم از میان نمی‌رود. پیدایش گفتمان‌ علمی از درون یک صورتبندی گفتمانی تنها یکی از اشکال ممکن تشخص و قطعیتی است که ممکن است آن صورتبندی پیدا کند.اشکال صورتبندی گفتمان صورت بندی گفتمانی ممکن است در چهار شکل یا مرحله ظاهر شود: یکی شکل تشخص و عینیت یافتگی که در آن رویه گفتمان خاصی به موجب اعمال نظام واحدی برای تشکیل احکام تشخص می‏یابد. دوم، تشکیل معرفت شناختی که در آن دعاوی اعتبار و معیارهای تایید و اثبات به موجب مجموعه‏ای از احکام تنظیم می‏گردد. سوم شکل علمی که در آن شکل معرفت شناختی با معیارهای شکلی و قوانین حاکم بر ایجاد قضایا منطبق و هماهنگ می‏شود. و چهارم صوری یا شکلی شدن که در آن گفتمان علمی اصول موضوعه ساختار قضایا یا قواعد تحولات خودش را تعریف می‏کند. در اینجا هیچ گونه حرکت تعاملی و تراکمی در کار نیست. به علاوه به نظر فوکو چون رویه های گفتمان خود مختار و مستقل‏اند،‏ بنابراین بر طبق استدلال دیرینه‏شناسی قواعد حاکم بر گفتمان می‏باید عناصر درونی خود آن باشند، در نتیجه کردارهای غیر گفتمانی،‏اجتماعی سیاسی و نهادی و نقش آنها در تشکیل گفتمانها نادیده گرفته شده‏اند (بشیریه 21: 1382)تعلیق در روش دیرینه‏شناسی (شباهت با مردم شناسی)خصلتی جدالی در روش طرح مسائل فوکو وجود دارد و کلید درک اندیشه‏های وی است و روش بر این اساس روش دیرینه شناسانه و چگونگی دنبال کردن برنامه حفاری در قلمرو دانش با نظر به این ویژگی سلبی توضیح داده می‏شود. فوکو در آغاز کار و پیش از تشریح طرح حفاری نظری خود در کتاب دیرینه‏شناسی دانش و در کتب دیگر دیرینه شناسانه‏اش با آنچه نباید انجام شود یا به بیان او از «کار سبلی» آغاز می‏کند. او می‏گوید: ما باید خود را از انبوهی مفاهیمی که هر یک به شکل خاص خود موضوع استمرار را در جلوه های متفاوت آن عرضه می‏کند، رها سازیم. مفاهیمی نظیر سنت، نفوذ، توسعه، ظهور، روح و در کل تمامی آن مفاهیم از پیش ساخته‏ای که به نحوی وحدت و تسلسل پیشین را بر تاریخ تحمیل می‏کند، مانعی بر سر برنامه حفاری فوکویی قرار می‏دهند. در این برنامه، هدف ایجاد گسیختگی و انقطاع میان کلیت‌ها و وحدت‌ها و تسلسل‌های مأنوس و مألوف می‌باشد. از این رو تمامی آن تقسیمات و گروه‌بندیهایی که بدین معنا آشنا می‌باشند، باید مورد سئوال قرار گیرند.این به آن معنا نیست که در تاریخ هیچ‌گونه وحدتی از انگونه که مثلا یک علم، فلسفه، مذهب و نظایر آن را می‌سازد، وجود ندارد بلکه آنچه در آغاز پیشنهاد می‌شود، در واقع یک تدبیر روش‌شناسانه است یعنی دعوت به تعلیق و در گیومه‌گذاری است، برای اینکه از پیش وحدتی تصوری بر رخدادها و حوادث پراکنده تحمیل نشود و تاریخ در پرتو ذهنیت عاملین انسانی صورتی تخیلی نیابد. در واقع هدف اینست که به رخدادهای گفتمانی اجازه داده شود همانگونه که واقعیت خود آنها اقتضا می کند، خود را ظاهر سازند، نه انگونه که انسانها بر آنها تحمیل می‌کنند. (کچوئیان، 60-59: 1382(توجه به تبدیلات بجای تغییراتفوکو می‌گوید دیرینه شناسی به جای توجه به مسئله تغییرات (changes) به مسئله تبدیلات (transormation) می‌پردازد. هدف دیرینه شناسی صرفاً این نیست که متذکر تغییرات شود، و آنها را بلافاصله به الگوهای موجود نظیر الگوهای روان شناسانه، زیست شناسانه، غایت انگارانه و نظیر آنها مرتبط سازد. درک درست تغییرات، پیش نیاز شناخت دقیق‌تر و تفضیلی آن را با خود دارد. از این رو تعیین محتوای دقیق تغییرات و ابعاد آن لازم می‌باشد. به این جهت، ما باید در عوض ارجاع یکپارچه به تغییرات که شامل تمامی حوادث و اصول انتزاعی توالی (زمانی) می‌باشد، تحلیل تبدیلات را جایگزین کنیم.این به معنای آن است که بطور جزئی چگونگی تبدیلات �





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1419]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن