تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 28 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):زيارت امام حسين عليه السلام را رها نكن و دوستان خود را هم به آن سفارش كن، كه در ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830718681




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سفر به سرزمین آرزوها


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: سفر به سرزمین آرزوها
مادر
تا رسیدم خونه کیفم رو از روی کولم برداشتم و رفتم تو آشپز خونه و گفتم: به به، دست مامان گلم درد نکنه، از کجا می دونستی امروز دلم یه قورمه سبزی مشدی می خواد؟مامان در حالیکه با قاشق قابلمه رو هم می زد گفت: اولا سلام، دوما آقا حمید دست و صورتشون رو شستن؟خندیدم و گفتم: سلام به روی ماه مامان خودم. چشم همین الان با دست و صورت شسته و تمیز میام خدمتتون.رفتم تو اتاقم، داشتم روپوش مدرسه رو از تنم درمیآوردم که چشمم به دفتر انشاء که داشت از روی میز بهم چشمک می زد افتاد، دستمو گذاشتم روی صورتمو گفتم وای فردا انشاء داریم من هنوز ننوشتمش.دفترو از روی میز برداشتمو رفتم سراغ مامان.- مامان آخه من چی کار کنم؟مامان با تعجب نگاهم کرد و گفت: چی شده؟ تو که تا همین چند دقیقه پیش سرحال سرحال بودی؟! چرا یه دفه کشتیات غرق شد؟
حمید
نشستم پشت میز و گفتم: مامان فردا انشاء داریم هنوز ننوشتمش.مامان ظرف سالاد رو گذاشت روی میز و گفت: خوب بعد از اینکه ناهارت رو خوردی می نویسی. هنوز کلی وقت داری.گفتم: آخه موضوعش، موضوعش راجع به قشنگ ترین کارتونیه که دیدم.مامان خندید و گفت: آهان اینو بگو، تو که اصلا کارتون دوست نداری، حالا می خوای چی کار کنی؟گفتم: مامان شما چی؟ شما عاشق کارتونی خوب یکیشو شما بگو منم می نویسم.مامان دیس برنج رو گذاشت روی میز نشست روبرویم و گفت: من عاشق کارتون جزیره ناشناخته بودم، البته کارتون دختری به نام نل رو هم دوست داشتم ولی سرندیپیتی و کنا یه جور دیگه بود.بعد نفس عمیقی کشید و گفت: بشقابت رو بیار جلو تا برات برنج بکشم.گفتم: مامان تو این کارتونا چی داره که هنوزم وقتی نشونشون می ده می شینی و نگاه می کنی؟مامان خندید و خیره شد به پارچ آبی که روی میز بود و گفت: خیلی چیزها می شه از همین کارتون ها یاد گرفت، مثل دوستی و صداقتی که تو کارتون میشا بود، یه دهکده کوچولو بود که پر از حیوونای عجیب و غریب بود، توش حیوونای بدم داشت مثل آقای ببر ولی همشون تو مشکلاتی که براشون پیش میومد دست به دست هم می دادن تا حلش کنن چون عاشق دهکدشون بودن یا صفا و صمیمیتی که تو کارتون بامزی بود تازه با بعضی از کارتون ها می شد بری هرجایی که می خوای ولی نمی تونی، مثل کارتون واتو واتو، عالی بود پرنده کوچولویی که با کمک دوستاش به آدم های نیازمند کمک می کرد تا مشکلاتشون حل بشه یا معنی واقعی دوستی و وفاداری رو می شد تو کارتون ممول درک کنی، با همه کوچیک بودنش هیچ وقت دختر مهربون رو تنها نگذاشت به خاطر اینکه یه دوست واقعی بود.غرق حرفای مامان شده بودم، انگار رفته بود توی اون سالها، هیچ وقت فکر نمی کردم با دیدن دوباره یکسری نقاشی این همه خاطره برای اون زنده بشه، جوری ازشون حرف می زد که انگار تو بچگیش توی یه سرزمین دیگه بوده با همشون حرف زده، با همشون دوست بوده، یه سرزمین مثل سرزمین آرزوها.
سفر به سرزمین آرزوها
- آره خودشه سرزمین آرزوها، مامان فهمیدم سرزمین آرزوها.مامان که حسابی یکه خورده بود گفت: چی شد چرا داد می زنی؟ گفتم: مامان جونم دستت درد نکنه، فهمیدم چی بنویسم، شما عاشق کارتون جزیره ناشناخته بودی درسته؟مامان لیوان آب رو گذاشت جلوی منو گفت: خوب آره بهت که گفتم.از آب توی لیوان خوردم و گفتم: خوب همینه دیگه مامان، فکرشو بکن اگه توی این جزیره پر می شد از تمام شخصیت های کارتونی که شما این همه دوستشون داری، چی می شد؟ مثلا میشا با ممول دوست می شد یا بامزی تفنگ زبل خان رو برمی داشت یا اصلا حنا با نل خواهر می شد.مامان خندید و گفت: خیلی خوبه چه سوژه عالی پیدا کردی.گفتم: اسمشم می ذارم سفر به سرزمین آرزوها.مامان دفتر انشاء رو از کنار لیوان آبی که برام ریخته بود برداشت و گفت: مطمئنم چیز خوبی از آب درمیاد حتما برام بخونش.چشمکی به دفتر انشام که حالا کنار دست مامان بود زدم و کمی خورشت ریختم روی برنجم.  نویسنده: مریم فروزان کیا******************************مطالب مرتبطسر بی کلاه و پای بی کفش آب زیر کاه خواب و بیداری(1)  خواب و بیداری(2)  صورتی عزیزم ضرب شستی به رقیب ایرانی! (1) ضرب شستی به رقیب ایرانی! (2) عمو تایتی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 917]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن