واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: اساسا وقتي قرار است يك اثر ماورايي به نمايش درآيد، گويي قاعدتا موجودي از عالم غيب در كسوت فرشته، ملك و... به زمين بيايد و آدمي را از غفلت و فراموشي نجات دهد. در حالي كه هميشه اين عامل بيروني يك موجود ماورايي و آسماني نيست و آدمي گاهي با يك جمله يا نگاه و تجربههاي زيستي روزمره ميتواند منقلب شده و ضمير ناخودآگاهش به وجداني آگاه بدل شود. اتفاقا تحول بشري و مناسبات زميني، هم واقعيتر است و هم باورپذيرتر. چنان كه سريالهاي مناسبتي ديگر كه يك ارزش و انگاره اخلاقي را در قالب يك ساختار دراماتيك روايت ميكنند از حيث تربيتي و ايجاد تنبه در مخاطب تاثيرگذارتر و كارآمدتر از كار درميآيد و لزوما براي طرح و بيان مفاهيم اخلاقي نبايد از زباني ماورايي و مبهم استفاده كرد. واقعيت اين است كه ملكوت را ميتوان برداشتي از «دموكراسي تو روز روشن» دانست كه ميخواهد با بازسازي و بازآفريني همان لحن و روايت و حال و هواي قصه، مخاطب را متنبه سازد. اگر با اين نظر مخالفيد و مطمئنم كه سازندگان اين سريال نيز بشدت با اين قياس مخالفند، ميتوانيد به برخي عناصر و مولفههاي داستاني و روايي مشترك بين اين دو اثر توجه كنيد. اگر قهرمان داستان در دموكراسي تو روز روشن، يك فرمانده جنگ با سوابق ارزشي و موجه است در ملكوت نيز حاج فتاح، شخصيتمحوري قصه يك فرد مومن و متدين است كه هر دو در دنيا از منزلت و اعتبار مذهبي و اجتماعي برخوردار بودند، اما وقتي در عالم برزخ قرار ميگيرند و با واقعيت دروني خويش به شكل عريان و شفاف روبهرو ميشوند، تازه درمييابند كه ايمان آنها چندان هم خالصانه و اعمالشان چنان كه بايد، صادقانه نبوده است. هر دو آنها به واسطه يك اتفاق (در فيلم ترور و در سريال تصادف) به حالت كما ميروند و در عالم كما كه به نوعي مصداق عالم برزخ و واسطه دنيا و آخرت است، قرار ميگيرند. هر دو قهرمان وقتي نسبت به برخي پيامدهاي اخروي اعمال خود معترض ميشوند، فرشته مرگ با ارجاع به گذشته و عالم دنيوي پرده از نيت اعمالشان برميدارد و عدم خلوص و يكرنگيشان را برملا ميكند و جالب اين كه در هر دو اثر ميبينيم كه هر دو شخصيت به واسطه دستگيري يا راهنمايي و كمك بدون چشمداشت و خالصانه به انساني فرودست و گرفتار، امتياز گرفته و مورد لطف و رحمت الهي قرار ميگيرند. خلاصه اينكه نوع نگاه، شخصيتپردازي، شيوه روايت و اساسا فضاي كار در ملكوت شباهت زيادي به دموكراسي تو روز روشن دارد كه حالا به واسطه مديوم تلويزيون و ساختار سريالياش از شاخ و برگهاي بيشتري هم برخوردار شده است. كاش نقش اول قصه را شريفينيا بازي نميكرد تا بين اين كاراكتر و نقشي كه در پيامك از ديار باقي داشت، شباهتي ايجاد نشود. اما يك تفاوت عمده بين دموكراسي تو روز روشن و ملكوت، جدايي از سينمايي بودن آن است كه آن هم به نوع ژانر، لحن و زبان قصه برميگردد. به اين معني كه در آنجا اين مفاهيم و تذكرات اخلاقي ـ تربيتي، با زبان طنز و در يك ژانر كميك صورتبندي ميشود كه اگر تاثيري هم از اين حيث بر مخاطب داشت به فرم روايي فيلم برميگشت. از سوي ديگر ميتوان بين اين سريال ماورايي با مجموعههاي مشابه نيز، عناصر مشتركي پيدا كرد. اينكه مثلا هميشه اين قهرمان ماورايي در اطراف و اقوام خويش و در آستينش، مار پرورش داده است و حالا كه به واسطه معراج به عالم بالا از واقعيت دروني آنها باخبر شده، متوجه ميشود كه چقدر از احوال خود بيخبر بوده و هر آنچه با او كرد آشنا كرد و بس! در اينجا داماد حاج فتاح، نقش اين انسان خبيث را بازي ميكند كه مثل همه آدم بدهاي سريالهاي ماورايي، سرشار از حرص، طمع و فريبكاري است. ردپاي اين پرسوناژ را در بيشتر آثار ماورايي ميتوان پيدا كرد. در مقابل، برخي شخصيتهاي ديگر هم خلق ميشوند كه حق آنها توسط همين آدم بده خورده ميشود و مورد ظلم قرار ميگيرند. در پايان نيز كه تكليف همه آنها معلوم است؛ خير به خير و شر به شر ختم ميشود. اگر «كمكم كن» را نخستين تجربه سريال ماورايي در تلويزيون بدانيم، «او يك فرشته بود» نقطه كمال و پختگي اين ژانر است اما بعد از آن، اين گونه سريالي در ورطه بازآفريني قرار گرفته كه اگر «اغماء» را به واسطه برخي جذابيتهايي كه داشته جدا كنيم، هيچكدامشان چنگي به دل نزد و در ملكوت به اشباعشدگي رسيد. بايد از ملكوت به زمين برگشت و ارزشها و انگارههاي اخلاقي را در لابهلاي همين زندگي زميني و انساني بازشناسي كرد و به تصوير كشيد كه آدمي در عالم خاكي به دست ميآيد و ملكوتي ميشود. سيدرضا صائمي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 200]