تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان می‌شوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستوران‌ها و کافه‌ها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیه‌های کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833133423
روز پدر/ بار دگر زنده شد، كودكيام پشت در...
واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: فراموشي كه مي آيد دل آدمي مي گيرد، دلت برايت گذشته ات، براي نوازش هاي مادرانه مادر و براي لبخندهاي مهربانانه پدر تنگ مي شود. بزرگ كه مي شوي، فراموش كه مي كني، دلت براي زلالي كودكي ات تنگ مي شود، براي صفاي شادي معصومانه ات و براي همه آنچه كودكي مي نامندش.... و امروز، يكي از همان روزهايي كه به گفته ديگران بزرگ شده ام اما در انديشه خود، كودكي، گم شده در سرزمين بزرگسالي ام، بوي نان تازه اي كه بر دستان پدرم بوسه مي زد در حاشيه ورودي در، كودكي ام، ديروزهايم و خاطراتي كه از من گريخته اند را، نه، همه زندگي ام را دوباره زنده كرد. زنگ خانه، آمدن پدر را نجوا مي كند و حالا من كه سالهاست بزرگ شده ام براي گشودن در به استقبال پدري رفتم كه شايد سالهاي سال در هواي زلال بهار، آفتاب سوزان تابستان، برگ ريزان پاييز و برف و باران زمستان تنها دغدغه اش تأمين رفاه فرزندانش بود. در را كه گشودم، بوي نان تازه كبوتر دلم را به تكاپو انداخت و نامه سلامم را به پدرهديه كرد و پدر آرام و صبور همچون گذشته با روي خوش، آغوشش را به رويم گشود، آنگاه انگار حسي مرا به گذشته برگرداند، احساس كردم هنوز همان دختر بچه شيطون و لجبازي هستم كه براي داشتن دست هاي پر مهر پدر بهانه مي آورد و اشك مي ريخت. يادش بخير، روزگاري نه چندان دور را كه صبح ها با بوسه پدر چشمانم را مي گشودم و شب هنگام با نوازشهاي او به بستر مي رفتم. پدرم را كه به خاطر مي آورم، چهره جواني رعنا و قوي، با دستاني پينه بسته، در پيش چشمانم نقش مي بندد كه با چهره شكسته، رنجور و موهاي سفيدي كه اكنون بر سر و صورتش نشسته اند، شباهت چنداني ندارد. و حالا اين منم، همان گمشده ديار بزرگسالي كه فرياد برآورده ام، پدر! نكند دلت را شكسته ام و چهره ات رنجور گشته، نكند غصه اي بر دلت نشانده ام كه دل غمين شده اي و نكند موهاي سياهت را براي شادي كودكانه و معصومانه من به رايگان به دست سپيد پيري سپرده اي.... واي بر من اگر چنين باشد.... بغضي گلويم را مي فشارد، او پير شده است و من حالا بزرگ شده ام و خيلي چيزها را فراموش كرده ام، بچگي ام، زحمات مادرم و دست هاي پينه بسته پدرم را، اما همين امروز از مادرم شنيدم، پدر كه حالا اندكي حافظه اش را از دست داده، هرازگاهي از بچگي من ياد مي كند. مادرم برايم مي گويد، پدرم بعد از گذشت بيش از 30 سال، هنوز دختر بچه ها را با شباهت هاي گذشته من ورانداز مي كند و ياد خاطرات دوران كودكي من لحظات شادش را پر مي كند و اينجاست كه پدر با زبان مهرباني و عشق پدرانه مي گويد: كه خاطرات دوران كودكي فرزندانم را هرگز فراموش نخواهم كرد. پدرم كه اندكي حافظه اش را از دست داده، هنوز لحظات بچگي دخترش را فراموش نكرده، اما من كه در ديار بزرگسالي گم شده ام ، خيلي چيزها را فراموش كرده ام حتي بوي نان تازه را .... اي كاش فراموشي در بين ما آدم ها نبود.... بار دگر زنده شد، كودكيام پشت در خانهي ما منتظر، چشم به راه پدر باز پدر آمد و باز عطر خوشِ نان رسيد باز پدر معنيِ آرامش و ايمان رسيد خسته نباشي پدر؛ رنج و ملالت مباد گرچه هياهويِ ما، كاهش دردت نداد بار دگر زنده شد كودكيم پشت در خانه ما منتظر، چشم به راه پدر...ك/4 7433/2624
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 252]
-
گوناگون
پربازدیدترینها