واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: پول رو بردار و فرار كن!
آيا سخت گيري در امر هزينه توليد فيلمها، كارگردانان- حتي بهترين آنها – را با دردسر روبهرو ميكند و باعث خشك شدن خلاقيت ذهنيشان ميشود؟اين پرسشي است كه اين روزها ذهن گروهي از منتقدان سينمايي را به خودش مشغول كرده است. سكانسي از يك فيلم را در نظر بگيريد كه وسيع و گسترده است؛ يك قدم زني طولاني در محدوده فرانسه زمان جنگ جهاني دوم؛ هزاران سياهي لشكر در صحنه حضور دارند، بمبارانهاي ارتش هيتلري در راه است و تانكها و ديگر تجهيزات نظامي فضاي چشمانداز پيشرو را پر كردهاند. اين صحنه اسكوپ بخشي از يكي از فيلمهاي كلاسيك ديويدلين، هنرمند كهنهكار و فقيد انگليسي نيست، هرچند كه خيلي شبيه فيلمهاي اوست. اما اين سكانس فقط يك مشكل دارد كه در ظاهر نيست و شايد تماشاچي فيلم هيچ وقت متوجه آن نشود. قبل از هرچيز بايد گفت كه اين صحنه مربوط به درام جنگي «تاوان» است كه نامزد دريافت چندين جايزه اسكار شد و چند گروه و انجمن منتقدين،آن را به عنوان بهترين فيلم سال انتخاب كردند. هزينه كل سكانسي كه ذكر آن رفت حدود 4ميليون دلار ميشد.جو رايت كه تاوان را كارگرداني كرده ميگويد:«قصه كتاب مك ايوان يك اثر حماسي بزرگ و باشكوه بود. من بسيار هيجانزده بودم كه تلاش درستي كنم تا در نسخه سينمايي حق مطلب را نسبت به آن ادا كنم، اما اگر ميخواستم به متن قصه كاملا وفادار بمانم و هر آنچه در آن توصيف شده را به تصوير بكشم، هزينه فيلم ما خيلي بالا ميرفت؛ اين به معني گران شدن فيلم بود. يك روز پيش تهيهكننده رفتم و گفتم براي سكانس اصلي فيلم- و درك اين نكته براي تماشاچي كه مصائب جنگ يعني چه- به 4 ميليون دلار پول بيشتر نياز دارم. او خيلي خونسرد و راحت به من گفت: حتي يك دلار بيشتر از 30ميليون دلاري كه براي توليد فيلم در نظر گرفته شده به تو نميدهم، يك فيلم هنري و غير متعارف نبايد اينقدر پرخرج شود!به صورت طبيعي، جمله تهيه كننده ( كه ديدگاه كلي او را خيلي خوب به نمايش ميگذاشت) تاثير پيشبيني نشده، جدي و قاطعي روي كل كار گذاشت. رايت آن روزها را اينطور به خاطر ميآورد:«اين ايده كه در حال ساخت يك فيلم هنري و غير متعارف هستم، ناگهان مرا از نظر ذهني آزاد و رها كرد. به او گفتم اگر تو «تاوان» را فيلمي هنري ميداني، پس لابد من هم ميتوانم براي كارگرداني آن از احساسات و غرايزم پيروي كنم؟ پاسخ وي مثبت بود و من هم در جواب گفتم پس به اين شرط، ادامه كار را قبول ميكنم.»پذيرش واقعيتهاي موجود، بخش جدي و مهم كار يك فيلمساز است. در حقيقت او كسي است- بيشتر و قبل از هر هنرمند ديگري- كه بايد با انواع و اقسام محدوديتها كنار بيايد و تا حد امكان از خودش انعطاف نشان بدهد. ديويد كراننبرگ كانادايي تبار كه «قولهاي شرقي» او سال گذشته يكي از فيلمهاي محبوب منتقدين بود، چنين ميگويد:«هر فيلمسازي در طول كار بايد تعادلي بين جنبههاي خلاقه و واقعيتهاي موجود به وجود بياورد؛ واقعيتهاي موجود يعني مقدار پول كم و معيني كه براي ساخت فيلم در اختيار آدم قرار ميگيرد. اين نكته بخش طبيعي و نرمال كار فيلمسازي است، پول حقههاي زيادي همراه خودش دارد و تو بايد ياد بگيري كه چطور با اين حقهها و بازيها كنار بيايي تا بتواني فيلمت را آنگونه كه ميخواهي بسازي.» شايد جو رايت هنوز اين بازي را نياموخته، زيرا خيلي زود متوجه اين نكته شد كه نميتواند چشمانداز سكانس مهم خود را با آن همه آدم و تجهيزات پر كند. پس او تصميم گرفت به گونهاي برعكس عمل كند و به نوعي يكي از عناصر مهم قصه را از بين ببرد. به گفته او:«همين مسئله باعث شد تا كمي افسرده شوم، ولي خيلي زود بر اوضاع مسلط شدم. به خودم گفتم ميتوانم فقط اين 3 تا آدم( 3 سربازي كه قصه فيلم در اين صحنه دنبال ميكند) را داشته باشم و سپس كوري عصاكش كور ديگر ميشود و آنها از ميان پردهها و ملحفههاي سفيد آويزان شده روي بند عبور ميكنند.»حالا با اين اوصاف ،اگر پولي در كار نباشد، اوضاع بهتر است يا بدتر؟ پل هگيس كه « در دره الاه » او با استقبال تماشاگران روبهرو نشد- به رغم مضمون افشانهگرانه و ضد جنگي كه داشت- از محدوديتهاي مالي و هزينه اندك براي توليد فيلمهاي سينمايي استقبال ميكند. او ميگويد:«خب، من نميدانم با اين همه پولي كه در جهان وجود دارد بايد چه كار كنم! احساس ميكنم اگر پول زيادي در اختيارم گذاشته شود، تبديل به فيلمساز خيلي بدي خواهم شد. معمولا محدوديتهايي كه از نظر مالي در كار ما وجود دارد باعث خلق چالشي در درون آدم ميشود و او را وادار به تفكر بيشتر و خلاقيت ميكند.» يك قدم زني طولاني در محدوده فرانسه زمان جنگ جهاني دوم؛ هزاران سياهي لشكر در صحنه حضور دارند، بمبارانهاي ارتش هيتلري در راه است و تانكها و ديگر تجهيزات نظامي فضاي چشمانداز پيشرو را پر كردهاند. اين صحنه اسكوپ بخشي از يكي از فيلمهاي كلاسيك ديويدلين، هنرمند كهنهكار و فقيد انگليسي نيست، هرچند كه خيلي شبيه فيلمهاي اوست. هگيس مجبور بود جز با خودش با ديگران هم چالش داشته باشد؛ براي مثال ستارگان معروفي را كه در فيلمش بازي داشتند وادار كند كه نرخ بالاي دستمزدهاي خود را كاهش دهند. كل هزينه در دره الاه او 20 ميليون دلار بود و كاملا طبيعي است كه او نميتوانست چنين رقمي را به عنوان دستمزد به تامي لي جونز يا چارليز ترون بدهد. هگيس با يادآوري خاطره ساخت فيلم ادامه ميدهد:«وقتي باچارليز ترون تماس گرفتم گفتم فيلمنامه را ميفرستم كه بخواني و پولي هم همراهش نيست! روز بعد او به من زنگ زد و گفت: قبول ميكنم،نقش خوبي است. كمي تعجب كردم و براي همين با تاكيد به او گفتم: مثل اينكه اين بخش از مكالمهمان را نشنيدي كه گفتم پولي در كار نيست و نبايد طلب دستمزد كني؟! ولي خوشبختانه بازيگران فيلم كاملا با من همراهي كردند و حرفي از پول نزدند.»كريگ گيلسپي وقتي به سراغ تهيهكنندگان رفت تا سرمايه توليد «لارس و يك دختر واقعي» را فراهم كند، هنوز چيزهاي زيادي درباره روابط مالي پشت پرده دنياي سينما نميدانست. رايان گاسلينگ در فيلم نقش جواني را به عهده دارد كه با دنياي عروسكها سر وكار دارد. او در همان ابتداي كار يك نكته را خيلي خوب متوجه شد: با هزينه 13ميليون دلاري كه براي توليد فيلمش تعيين شده، او يا بايد قيد چندين سكانس بزرگ و مهم فيلمش را بزند يا اينكه تمام فيلم را با صحنه پردازيهاي كم خرج فيلمبرداري كند. فيلمنامه او 196 سكانس داشت كه بايد ظرف 13روز تمام آنها فيلمبرداري ميشد.گيلسپي راه دوم را انتخاب كرد و تعداد زيادي از سكانسهاي فيلم را قبل از فيلمبرداري حذف كرد. طبيعي است كه او از صميم قلب راضي به اين كار نبود و اقدامش اجباري و از سرناچاري بود. با اين وجود، او در اين رابطه چنين اظهار نظر ميكند:«از بعضي جهات، اين مسئله مثل يك موهبت بود. اين كار باعث شد تا فيلمنامه فشردهتر و موجزتر شود. در اين حالت تو مجبوري كاملا آماده و از پيش تعيين شده جلو بروي و از قبل براي هر نماي فيلمت تحليلي درست داشته باشي. حالا تو مجبوري همه كارهايت را حساب شده و با برنامهريزي دقيق انجام دهي.»گيلسپي در شرايطي فيلمش را جلوي دوربين برد كه ميدانست امكان برداشت مجدد هيچ يك از نماهاي آن را ندارد و ادامه ميدهد: «فرصت بزرگي كه اين مسئله فراهم ميكرد اين بود كه همه ميدانستند بايد در همان نمايي كه فيلمبرداري ميكنيم، همه كارها انجام شود. بازيگران فيلم متوجه اين نكته بودند كه خبري از برداشتهاي مجدد نيست. اين مسئله باعث آزادي عمل آنها و رهايي عضلانيشان شد. توني ليگروي هم هنگام كارگرداني درام اجتماعي «مايكل كراتين» با جورج كلوني به همين نتيجه رسيد و ديدگاه منفي اوليهاش در طول كار مثبت شد . او مجبور بود 6ماه توليد فيلمش را عقب بيندازد تا كلوني از حضور در «شب بخير و موفق باشيد» و «آلماني خوب» فارغ شود. او كه 6ماه وقت اضافه داشت،بيكار ننشست و فيلمنامهاش را بازنويسي كرد. زماني كه قرار شد فيلم جلوي دوربين برود، يكسري از اضافات فيلمنامه توسط خود كارگردان حذف شده بود و به قول خودش ديگر چيز اشتباهي در آن وجود نداشت. اين نكته حتي باعث شگفتي خود گيلروي هم شد كه ميگويد:«حذف اين صحنهها كه به نوعي دوبارهگويي صحنههاي ديگر بودند، باعث شد تا هزينه توليد فيلم كمتر شود و اين اقدام خيلي خوبي بود.»جوئل و اتان كوئن كه امسال براي «جايي براي پيرمردها نيست» اسكار گرفتند، مجبور شدند به دليل كم بودن بودجه توليد فيلم يكي از سكانسهاي حياتي را به شكل خلاصه شده بگيرند. منظور صحنهاي است كه جاش برولين در داخل رودخانه از سوي يك سگ هار تعقيب ميشود. از آنجا كه اين صحنه در طلوع آفتاب رخ ميداد، احتياج به فضاسازي و نورپروازي مخصوص بود كه اين 2 برادر فيلمساز نتوانستند آن را به صورتي كه ميخواستند فيلمبرداري كنند. اتان كوئن ميگويد:« خيلي سخت است كه بخواهي به عناصر كمككننده در روزهاي فيلمبرداري تكيه كني، به ويژه كه آن سكانس براي ما اهميت خيلي زيادي داشت. براي همين يك صحنه مجبور شديم چندين روز بين 15 تا 20 دقيقه كار كنيم و بعد آنها را پشت سر هم تدوين كنيم. تهيه كننده هم به صورت مداوم سرما غر ميزد!اما تهيهكنندگان هم روايت خاص خود را دارند. تيم بيون سرمايهگذار «تاوان» ميگويد:«خيلي از فيلمسازان فقط پول ميخواهند و توجه ندارند كه اين مبلغ از كجا بايد تامين شود. آنها پول را برميدارند و فرار ميكنند. تو بعدا صحنههايي را در فيلم ميبيني كه هيچ ضرورتي براي وجودشان احساس نميشود. خيلي وقتها كار آنها در آتش زدن پول سرمايهگذار خلاصه ميشود!»منبع : همشهري
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 691]