تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس كارى او را اندوهگين و به خود مشغول كند و او با اخلاص براى خدا بسم اللّه‏ ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804086329




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شهيد كشورى با پول تو جیبی مجله مبتذل می خرید و ...


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: شهيد كشورى با پول تو جیبی مجله مبتذل می خرید و ... احمد فرماندهى تيم آتش هوا نيروز دراستان ايلام را به عهده داشت و بارها در هواى ابرى و بارانى پرواز كرد و عاقبت در پانزدهم آذر ۱۳۵۹ در تنگه بنيا ميمك ايلام هدف موشك هواپيماى دشمن قرار گرفت. از همان روزها كه مجله هاى مبتذل مد را با پول توجيبى ماهيانه اش مى خريد و در باغچه خانه به آتش مى كشيد؛ از همان روز ها كه صندوق جمع آورى كمك براى فقرا تهيه مى كرد و خودش بيشترين سهم صندوق را مى پرداخت و مى گفت: مسلمان نبايد فقط به فكر خودش باشد و از همان روز ها كه به عنوان نخستين داوطلب مأموريت هوايى در غائله كردستان، دستش را بالا كرد و به عمليات رفت، همه بايد مى دانستند كه بال پرواز گشوده است و هر لحظه ممكن است آسمانى  شود.   در جبهه هر بار كه از مريم ۳ ساله و على ۳ ماهه اش صحبت م ى شد، مى گفت: آنها را به اندازه اى دوست دارم كه جاى خدا را در دلم، تنگ نكنند. احمد فرماندهى تيم آتش هوا نيروز دراستان ايلام را به عهده داشت و بارها در هواى ابرى و بارانى پرواز كرد و عاقبت در پانزدهم آذر ۱۳۵۹ در تنگه بنيا ميمك ايلام هدف موشك هواپيماى دشمن قرار گرفت. دوست و همرزم او خلبان «حميدرضا آبى» درباره او مى گويد: «من با احمد، همدوره و هم پرواز بودم. از سال ۱۳۵۳ در مركز پياده شيراز، دوره هاى مقدماتى و عالى را طى مى كرديم و در همان روز ها كه در خدمت ايشان بودم، مسائل عقيدتى را رعايت مى كرد. از نماز و روزه و فلسفه دين، خيلى حرف مى زديم. در همان مركز، گرو هان ديگرى، متشكل از خانم ها، آموزش نظامى مى ديدند. احمدتوصيه مى كرد به آنها نزديك نشويم. آن موقع، حجاب خانم ها رعايت نمى شد و يگان ها هم در كنار هم خدمت مى كردند و آموزش مى ديدند. احمد به ما مى گفت: «ممكن است دراين دنيا، جواب كار ثوابى را كه مى كنيد، عايدتان نشود ولى بالاخره روزى بايد جواب كارش را پس بدهيد و يا پاداش كار خيرتان را بگيريد. آن روز، جواب دادن خيلى سخت است.» احمد، پرواز را خيلى دوست داشت. در كلاس پرواز پايگاه اصفهان از بهترين ها بود. هميشه رتبه نخست را كسب مى كرد. آرزو داشت از خلبانان خوب و زبده كبرا شود.» حميد رضا آبى مى گويد: «دوره هليكوپتر كبرا را سپرى كرده بوديم و گروه رزمى هوانيروز كرمانشاه، نخستين گروه رزمى بود كه در هوانيروز، تأسيس شد. خلبان هايى كه آموزش پروازى آن دوره را ديدند، گريد پروازى (گواهينامه خلبانى) گرفتند و بعد از آن، براى انتقال به كرمانشاه، اسم نويسى شد. ما با تعدادى از بچه هاى علاقه مند به خدمت در گروه رزمى، اسفند ۵۴ به كرمانشاه منتقل شديم و هنوز پايگاه كرمانشاه، خاكى بود و آمادگى استقرار هليكوپترها را نداشت. از اصفهان با تعدادى هليكوپتر به سمت كرمانشاه پرواز كرديم و بايد در آن پايگاه، مستقر مى شديم، در حالى كه هنوز يگان ها جا نيفتاده بودند. احمد خيلى دوست داشت يگانها سريع ترجا بيفتند و خودى نشان بدهند و مدام فعاليت مى كرد.» قبل از انقلاب احمد در كرمانشاه بود و با دسته هاى مردم، راهپيمايى مى كرد. به خلبانان ديگر مى گفت: «از پايگاه بياييد بيرون با مردم همصدا شويد تا دردشان را بفهميد. ببينيد چه مى خواهند!» تعدادى از خلبانها، تحت تأثير او در تظاهرات، شركت مى  كردند. با پيروزى انقلاب اسلامى، درگيرى در كردستان شروع شد. «آبى» در اين مورد مى گويد: «احمدكشورى جزو هيأت همراه دكتر چمران بود كه با هم به كردستان رفتند. شهيد شيرودى هم به پايگاه منتقل شده بود و خيلى زود، با او صميمى شد و در تيم او قرار گرفت. خبر درگيرى هاى شديد پاوه مى رسيد و دكترچمران در محاصره مزدورهاى وطن فروش قرار گرفته بود. تيم پروازى احمد، نخستين گروه عملياتى بود كه راهى كردستان شد. ما به اتفاق شهيد سهيليان وارد منطقه شديم. با حملات پى درپى، دشمن را تار و مار كرديم و دكتر چمران و گروهش را از حلقه محاصره دشمن بيرون آورديم. پاوه هم نجات پيدا كرد. در واقع منطقه اى كه محل شروع درگيرى ها بود، از لوث وجود دشمن، پاك شد. همرزم او درباره وضعيت هوانيروز در جنگ مى گويد: «وقتى در كرمانشاه بوديم، حراست منطقه وسيعى از شمال غرب كشور كه از پايگاه كرمانشاه شروع مى شد و تا آبدانان ايلام ادامه داشت، به عهده پايگاه هوانيروز كرمانشاه بود. حراست منطقه سرپل ذهاب برعهده سهيليان و شيرودى و از منطقه سرپل ذهاب تا مهران برعهده احمد كشورى بود. احمد، تيمهايى تشكيل داده بود به نام «بكاو و بكش» يعنى بگرد و دشمن را پيدا كن و او را بكش.در يكى از مأموريت هاى روز هاى نخست جنگ، براى عقب راندن دشمن كه حد فاصل قصر شيرين تا سرپل ذهاب را جلوآمده بودند، وارد منطقه شديم. دشمن با ستون بسيار عظيمى كه شامل ادوات زرهى، خودرويى و پرسنلى بود، به طول دو كيلومتر در جاده به راحتى در حال حركت بود. آنها از قصر شيرين وارد خاكمان شده بودند و به سمت سرپل ذهاب در مسير مشخصى پيشروى مى كردند. عشاير منطقه، اطلاعاتى را درباره اين جابه جايى به ما دادند. وقتى به منطقه رسيديم، احمد گفت: « نبايد ساكت باشيم. هر طور شده بايد جلوى پيشروى آنها را بگيريم.» با سه هليكوپتر كبرا و يك هليكوپتر ترابرى از قرارگاه به سمت منطقه پرواز كرديم، در حالى كه هيچ آشنايى با منطقه نداشتيم و نمى دانستيم بايد از كدام محور، وارد منطقه شويم و تانزديكى  هاى ستون دشمن پيش رفتيم و از پهلو با ستون آنها مواجه شديم. وحشت كرديم كه چرا تا اين حد، جلو آمده اند. كسى جلودار شان نبود. هنگام روبرو شدن با آنها فكر كرديم در اطراف ستون، تيم هاى گشت گذاشته اند. چون وقتى ستون بخواهد در منطقه ناشناسى حركت كند، تيم گشت در اطراف مى گذارند كه از جايى ضربه نخورند. تا هفتصد مترى ستون جلو رفتيم و شناسايى كامل را انجام داديم. احمد در يك لحظه به عنوان ليدر (راهنما) تيم گفت: «اول و آخر ستون را بزنيد كه مشكوك بشوند و همهمه اى بين آنها بيفتد و وقتى سرشان شلوغ شد، روى آنها آتش اجرا مى  كنيم.» «هليكوپتر خلبان سراوانى به موشك تاو مجهز بود. ايشان اول و آخر ستون را مورد هدف موشك هاى خود قرار داد. ستون نظامى دشمن، سنكوب كرد و هر چه مهمات داشتيم، روى سرستون ريختيم.» وقتى اين تصميم را گرفت كه دشمن را در محاصره بگيرند و به سروته ستون دشمن آسيب بزند، همه فهميدند كه فقط با اين شيوه، مى توانند آن همه نيروى دشمن را نابود كنند. هليكوپتر كبرا مانور مى داد و حمله مى  كرد و بر سر دشمن، آتش مى ريخت و تير انداز هاى دشمن، سرگردان مانده بودند كه اين چه شبيخونى است كه از هوانيروز خورده اند! وقتى تيم آتش و گروه پروازى احمد، با هليكوپتر هاى شكارى به منطقه برگشتند، غوغايى را در منطقه ديدند. ستونى كه هيچ كس حريف شان نمى شد و مى خواستند به قلب ايران بزنند، زمينگير شده بود و اين ضربه را از خوشفكرى احمد خورده بود. نيروهاى دشمن پس از اين شكست مجبور شدند تا اطراف نفت شهر عقب نشينى كنند و از مرز خارج شوند. «خلبان، آبى» زيباترين خاطره اى را كه هر روز او را به ياد شهيد احمد كشورى مى اندازد، از روز هاى اول پروازش به خاطر دارد: «اوايل ، تخصص من هليكوپتر جت رنجر (پرنده شناسايى) بود. در منطقه براى شناسايى همراه هم پرواز مى رفتيم. سال ۵۹ هنوز جنگ به اوج خودش نرسيده بود. احمد به من گفت: تو نبايد خلبان جت رنجر باشى. بايد با هليكوپتر كبرا پرواز كنى. او اصرار مى كرد و من مى گفتم: چه فرقى مى كند؟! مى گفت: تو ساخته شده اى براى پرواز با كبرا، بايد با هليكوپتر شكارى پرواز كنى. همين تشويق ها و اصرارها باعث شد كه خلبان شكارى بشوم و حالا هر وقت براى پرواز با هليكوپتر كبرا توى كابين مى نشينم، ياد احمد مى افتم. دلم براى دوباره ديدن او پر مى  كشد و مى گويد: يادت بخير، تو باعث شدى من خلبان كبرا شوم.» آن وقت ها به خاطر ناهموارى هاى محلى و وضع آب و هواى كرمانشاه، مبارزه هوايى خيلى سخت بود اما احمد با همه مشكلات مى ساخت و به كارش ادامه مى داد. «آبى» به ياد گذشته هاى دور با لبخندى به لب مى گويد: «وقتى «على» پسر احمد به دنيا آمد، او در منطقه بود، همان شب، شيرينى گرفتيم و جشن خودمانى به مناسبت تولد پسر احمد كشورى ترتيب داديم. اما او به مرخصى نرفت. مى گفتيم: از لحاظ شرعى درست نيست. بايد بروى و خانواده ات را ببينى. پدر ومادرت را از نگرانى در بياورى و او مى گفت: بايد كنار شما باشم و با هم دشمن را از كشورمان بيرون كنيم.» احمد قبل از آخرين پروازش به همه مى گفت: «دارم مى روم. مراحلال كنيد.» دوستان او مى گفتند: اين حرفها را نزن. حالا حالا ها زود است كه بروى. هنوز خيلى كارها با توداريم. نيمه شب بلند شد. وضو گرفت. نماز خواند و اشك ريخت. نمى خواست اشك هايش را كسى ببيند. حدود ۱۰ صبح پانزدهم آذر بود كه عازم عمليات شد. با تيم پرواز و چند هليكوپتر ديگر در آسمان، اوج گرفت. دهها تانك و نفربر عراقى را به آتش كشيد. موقع بازگشت، دو فروند ميگ عراقى، هليكوپتر او را هدف موشك قرار دادند و پرنده او در هيمنه آتش سوخت و به عرش پرواز كرد. احمد، همچون ابراهيم خليل، آتش عشق الهى را به جان خريد و بر بال فرشتگان نشست.   منبع: ساجد




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 239]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن