واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > اسدزاده، محمدرضا - روزی که قیصر مرد، ما بزرگ شده های سروش نوجوانی قیصر - عموزاده و ملکی - مجلس انسی گرفته بودیم به یاد آن شاعر انقلابی ای که دهه هفتاد لیبرال خوانده می شد. حتما یادتان هست، تا زنده بود، برخی رسانه های انقلابی می نوشتند " قیصرعاج نشین لیبرالمسلک، سردرکانون های ادبی غربزده دارد." (به نقل از یکی از روزنامه های معلوم الحال دهه دوم انقلاب) اما قیصر وقتی مرد ، اهل قلم و هنر انقلابی چه مجلس ها گرفتند به پاسداشت همان لیبرالی که حالا برایشان انقلابی شده بود. آن روز جناب میرشکاک در مجلس انس با قیصر به جمعمان آمد و سخنانی گفت. مثل همیشه تند. تکه اصلی کلامش این بود : " توی این مملکت شاعرخوب، شاعرمرده است." امروز هم که به مجلس بزرگداشت حوزه هنری برای مرحوم شمس آل احمد آمد و حرف های این و آن را شنید، وسط مجلس بلند شد و رفت. باز وقتی می رفت، گفت:" روشنفکر خوب، روشنفکرمرده است. ماروبه خیر وشما رو به سلامت" انگار این منتقد پیرعرصه قلم، خوب جمع گرم اصحاب دوستان انقلابی و غیر انقلابی گذشته وحالش را شناخته است. کاش در مجلس بزرگداشت مرحوم شمس بودید و می شنیدید آنچه دوستان نسل اول و دوم انقلاب از او گفتند. چه خوش آراسته بودند حرف هایشان را به مستند ساخته شده جناب سعیدی. مستندی که راست بود و حقیقت بدون تشخیص مصلحت؛ و مگر نه آنکه حقیقت اگربه مسلخ مصلحت نرفته باشد، تلخ است. امروز چه بسیار آنها که آمدند و مجلس بزرگداشت شمس را به صاحب نامی خود آراستند. جالب آن بود که همه شان در آغاز سخن، از همسر و خانواده شمس عذر تقصیر می خواستند و پوزش می طلبیدند که "ببخشید ما در این بیست سال گذشته توفیق دیدار شمس را نداشتیم" و پس از اشاره به قصور از این غیبت طولانی، شروع می کردند به تجلیل از شمس که " استاد همه ما بود." ، "ما پدرمان را ازدست داده ایم."، " در غم فراق او بیتابیم"، "نویسندگان بعد از انقلاب مدیون تلاش های او هستند"، " او مرد حقیقت طلب انقلاب اسلامی بود"، " او درآغاز انقلاب در دفاع از اندیشه های امام خمینی رو در روی روشنفکران ایستاد"، "او روشنفکری متعهد بود" و هاکذا ... اینها تنها بخش های کوچکی از گفته های اهل ادب و هنر ما در مجلس حوزه هنری بود. آنها که تنها خاطراتشان از شمس در دهه آغازین حوزه هنری خلاصه می شود. چه بسیار انها که در این 20 سال گذشته، یک بارهم به دیدار شمس نیامده بودند. آنها که بنابر ملاحظات سیاسی و غیرسیاسی، از گفتن خاطرات دوره شاگردی شان درکلاس شمس، طفره می رفتند تا مبادا پست و مقام و منصبشان به مخاطره بیافتد، یا مبادا مجوز آثارشان در نهادهای فرهنگی به بهانه مراوده ای، تماسی،حال واحوالی به انگ و ننگ نزدیکی با یک نویسنده روشنفکر، مصادره شود. راستی چند نفر از شما تکه کلام استاد شمس را با آن بغض گلوگیرش در این سال ها شنیده اید؟ وقتی از استاد می پرسیدیم آرزویت چیست؟ می گفت: " مرگ. مرگ. از این عزلت خسته ام." چند نفر از شما، اشک های استاد را از این عزلت و انزوا دیده اید؟ - شاید فیلم مستند جناب سعیدی در دیدار با او گویای اندکی از این انزوا باشد- بگذریم که در این میان حق یکی محفوظ است . هم او که نه در مراسم تشییع و نه در مراسم ختم و نه در مراسم بزرگداشت حاضر نشد سخنی از بودنش با شمس بگوید. یعنی جناب محمود دعایی، همان روحانی ساکت و انقلابی که در این سال ها، تلاش ها کرد تا شمس السادات آل احمد، کمتر رنج تنهایی را حس کند. بارها به چشمم دیده ام و به گوشم شنیده ام که همسرشمس از او بسیار به نیکی یاد کرده است. ... اما تلخ است و عجب از این تلخی روزگار ما که به قول جناب یوسفعلی میرشکاک در آن "روشنفکرخوب، روشنفکرمرده است. نویسنده و شاعرخوب نیز.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 307]