واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: متمهدیان و مدعیان مهدویت (6)
(نگاهى تاریخى به دعاوى و نسبتهاى دروغین مهدویت)اشارهنوشتار حاضر در ادامه مجموعه مقالاتی است كه از چندی پیش در واكاوی و شناخت یكی از جدی ترین آسیبها و آفتهای تنیده شده با فرهنگ مهدویت، یعنی فرقه ها و مدعیان دروغین مهدویت، یه صورت سلسله وار تقدیم شما كاربران عزیز می شود. در مقالات گذشته چنانكه دیدیم دعاوی و هویت پاره ای از فرق یاد شده در ترازوی نقد فرو ریخت؛ اینك برآنیم تا مدعیات كذب و هویت پوچین برخی دیگر از این فرقه ها را بر آفتاب افكنیم؛ پس با ما همراه باشید. نفس زكیه:محمدبن عبدالله، معروف به نفس زكیه، كنیهاش ابوعبدالله است. مادرش هند، دختر ابوعبیدةبن عبدالله(1) بود. برخى از خاندان او و فرقه جارودیه وى را مهدى موعود(2) دانستهاند. وى در سنه (145هـ / 762م)(87) از مدینه ادعاى مهدویت نمود و به وسیله منصور دوانیقى كشته شد؛ جالب این كه پدر او نیز با پسرش به عنوان مهدى بیعت كرده است(3).نفس زكیه اولین كسى از علویان است كه در روزگار عباسیان قیام كرد و معاصر امام صادق(ع)(4) بود. وى از بیعت با منصور خوددارى كرد. ابراهیمبن عبداللهبن حسن، برادر نفس زكیه، مىگوید: نفس زكیه به امید این كه خداوند او را مهدى موعود سازد، قیام كرد. نامزدى نفس زكیه براى احراز موقعیت مهدى، نه تنها از طرف بستگان نزدیكش، بلكه از ناحیه مغیرةبن سعید عجلى مورد پشتیبانى قرار گرفت حتى پس از اعدام مغیره، پیروانش همچنان به نفس زكیه مؤمن باقى ماندند(5) و فرقه مغیریه به وجود آمد. اینان قائل بودند كه نفس زكیه زنده است و در كوهى به نام علمیه ساكن است. آن كوهى است در راه مكه، در حد حاجز طرف چپ آن، كه به مكه مىرود. او در آنجاست، تا خروج كند؛(6) در حالى كه محمدبن عبدالله در مدینه خروج كرد و در همانجا كشته شد. علت نامگذارى محمدبن عبدالله به نفس زكیه:علما و دانشمندان آل ابىطالب او را نفس زكیه و مقتول احجار الزَّیت مىدانند. محدث قمى در تتمةالمنتهى مىگوید: محمد را از جهت كثرت زهد و عبادت، نفس زكیه لقب دادند.(7) محمد در میان خاندان خویش از همه برتر و نسبت به علم و دانش كتاب خدا از همگان داناتر بود و در امور دینى فقیهتر. شجاعت، جود، صلابت و سایر مزایاى او از همگان بیشتر بود؛ از این رو كسى شك نداشت كه مهدى موعود اوست. نامزدى نفس زكیه براى احراز موقعیت مهدى، نه تنها از طرف بستگان نزدیكش، بلكه از ناحیه مغیرةبن سعید عجلى مورد پشتیبانى قرار گرفت حتى پس از اعدام مغیره، پیروانش همچنان به نفس زكیه مؤمن باقى ماندند.روایت كردهاند كه یكى از غلامان منصور گفت: منصور مرا به مأموریت مدینه فرستاد و گفت: پاى منبر برو و آنجا بنشین و گوش دار؛ تا ببینى محمد چه مىگوید. من رفتم و شنیدم كه مىگفت: شما هیچ كدام شك ندارید كه مهدى موعود من هستم. این سخن را كه من از محمد شنیده بودم، به منصور گزارش دادم. او گفت: دشمن خدا دروغ مىگوید؛ بلكه مهدى فرزند من است و او مهدى نیست.(8)سلمةبن اَسلم جُهنى شاعر، درباره او گفته است(9): اِنْ كان فى النّاسِ لَنا مَهدىٌّ یُقیمُ فینا سِیَرَةَ النَّبىِّ فَاِنَّهُ محمد التّقىُّاگر آن مهدى موعود كه روش پیامبر(ص) را در میان ما بپا مىدارد، در میان مردم آمده باشد؛ بىشك او محمد (بنعبدالله) آن تقى پرهیزكار است.یحیىبن على و دیگران به سند خود از ابوالعباس فلسطى روایت كردهاند كه گفته: من به محمدبن مروان گفتم: محمدبن عبداللهبن حسن را دستگیر كن؛ زیرا او مدعى خلافت است و خود را مهدى نامیده. مروان گفت مرا با او چه كار؟ او مهدى نیست.(10) و نیز مغیرةبن زمیل روایت كرده كه مروان به عبداللهبن حسن گفت: مهدى شما چه شد؟ عبدالله در پاسخ گفت: اى امیرالمؤمنین! این سخن را نگو و چنان نیست كه به تو گزارش دادهاند. مروان گفت: چرا؛ ولى امید است خدا او را اصلاح نماید و هدایتش كند.(11) امام صادق(ع) هم به عبداللهبن حسن خبر داده بود كه فرزندش مهدى موعود نیست و كشته مىشود و خلافت به ابوالعباس و برادران و فرزندان او خواهد رسید.(12)امام صادق(ع) خطاب به عبداللهبن حسن فرمود: «گمان مىبرى كه پسرت همان مهدى است؟ چنین نیست و وقت آن نرسیده است» عبدالله به خشم آمد و گفت: من خلاف آنچه تو مىگویى، مىدانم. والله خداوند تو را بر غیب خویش آگاه نكرده است. تو را حسد بر پسر من، به این بیان واداشت. حضرت فرمود: «به خدا سوگند، حسد مرا وادار نكرد؛ ولى این مرد و برادران و فرزندانشان برابر شما هستند (آنها به خلافت رسند، نه شما).» پس دست را بر شانه عبداللهبن حسن زد و فرمود: «این خلافت به شما نخواهد رسید و به آنها تعلق دارد و به زودى هر دو پسرت كشته مىشوند.»(13) پینوشتها:1. مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانى، ص 221.2. همان، ص 222، المهدیة فى الاسلام، سعد محمد حسن، ص 125.3. اخبار الطوال، ابوحنیفه احمدبن داود این واقعه را سال 144 ذكر كرده است، ص 385.4. امام مهدى از ولادت تا ظهور، آیتالله قزوینى، ص 570.5. تاریخ سیاسى اسلام، حسن ابراهیم حسن، ج 2، ص 126.6. تشیع در مسیر تاریخ، جعفرى، ص 313.7. نجم الثاقب، نورى، ص 214.8. مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانى، ص 222.9. همان، ص 228.10. همان.11. همان، ص 246.12. همان، ص 247.13. همان، ص 243. منبع:محمدرضا نصورى، مجله انتظار، شماره 8
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 278]