واضح آرشیو وب فارسی:الف: تجديد خاطرات علي حاتمي درگردهمايي ادبي
شامگاه سهشنبه ۱۶ اسفندماه تعدادي از اهالي ادبيات گرد هم آمدند تا در آستانه بهار ضمن تجديد ديدار و خاطرات، از شهرك سينمايي بازديد كرده و ياد علي حاتمي را نيز زنده كنند.
به گزارش مهر، دومين برنامه ديد و بازديد نويسندگان، شاعران، مترجمان، ترانهسرايان و اهالي موسيقي عصر و شب سهشنبه ۱۶ اسفندماه با حضور بيش از ۵۰ نفر از اهالي فرهنگ و رسانه در گراند هتل شهرك سينمايي غزالي برگزار شد.
اين برنامه كه به همت فرزاد حسني، نويسنده و روزنامهنگار براي دومين سال متوالي برگزار ميشود، امسال با عنوان «نوستالژي و ادبيات» و با ياد و نام علي حاتمي، با بازديد از لوكيشنهاي تهران قديم ،لالهزار و توپخانه در سريال «هزاردستان» آغاز شد و هنرمندان به بازديد از لوكيشنهاي فضاهاي تاريخي پرداختند و در ادامه برنامه، در گراند هتل ساعتي به گپ و گفت و ديد و بازديد با هم پرداختند.
البته بخشهايي از اين مراسم هم به شعرخواني و سخنرانيهاي كوتاه چهرههاي ادبي اختصاص يافت.
در ابتداي ضيافت شام، حسني با اشاره به اينكه اين برنامه فقط با هدف ديد و بازديد هنرمندان پيش از آغاز سال جديد برگزار مي شود، گفت: بسياري از دوستان در روزهاي سال نو به خاطر مسافرت و مشكلات ديگر نميتوانند يكديگر را ببينند و اين برنامه بهانهاي است كه همه دوستان از گروهها و طيفهاي مختلف بتوانيم كنار يكديگر بنشينيم و فارغ از همه ديدگاهها و نظرات باهم گپ بزنيم.
وي با اشاره به موضوع برنامه با عنوان «نوستالژي و ادبيات» گفت: نوستالژي در زبان ادبي عصر رمانتيك فرانسه در آثار هوگو، بالزاك و بودلر معاني مختلفي به خود ميگيرد. در آثار هوگو به معني درد سوزان دوري از وطن، در آثار بودلر به معني اشتياق به سرزمينهاي بيگانه؛ اشتياق براي چيزهاي از دست رفته و سرانجام در آثار سارتر به معني در حسرت يا اشتياق هيچ بودن.
اين نويسنده افزود: در آغاز قرن بيستم نوستالژي به معني بيوطني جغرافيايي انسان سربيرون ميآورد. ژان ژاك روسو، در مورد نوستالژي سربازان سوئيسي پس از شنيدن يك ملودي خاطرهانگيز مينويسد. مارسل پروست در رمان «در جستجوي زمان از دست رفته» مينويسد كه چگونه قهرمان داستانش پس از نوشيدن يك چاي و نوشيدني خاص به ياد گذشته و دوران كودكياش ميافتد، گذشته شيريني كه در آن يك كودك خوشبخت بود و نه يك مرد بالغ بيزار از دنيا.
حسني همچنين اشاره كرد: حضور سه نسل از نويسندگان و شاعران در كنار يكديگر در بازديد از اين مكان كه نماد نوستالژي است، در نوع خود در سالهاي بعد يك نوستالژي خواهد بود و من اميدوارم اينگونه برنامهها به عنوان يك خاطره ذهني خوب و ماندگار در ذهن همه دوستان باقي بماند.
وي اظهار اميدواري كرد، بازديد از اين مكان براي هنرمندان و به ويژه نويسندگان در بازسازي فضاهاي داستاني كمك كند.
حسني در پايان اين برنامه، نام و ياد نويسندگان، مترجمان و شاعران تازه درگذشته در سال ۹۰ و نويسندگان ايراني ساكن خارج از كشور را گرامي داشت.
در ادامه برنامه سيمين بهبهاني به شعرخواني پرداخت كه با استقبال روبهرو شد. وي همچنين يكي از دفترهاي شعرش را به حاضران هديه كرد.
محمدعلي سپانلو نيز به عنوان شاعر تهران در سخناني گفت: من نخستينبار كه از مجموعه شهرك سينمايي كه علي حاتمي به پا كرده بازديد ميكنم و برايم جالب بود؛ چرا كه ميدانيد من نسبت به شهر تهران حساس هستم. ۱۰۰ سال است كه قلب ايران در تهران ميتپد و ري باستاني زير اين خاك خوابيده است.
وي ادامه داد: تهران شهر عجيبي است و درباره محلههايي از آن حرف و حديثهايي است كه هر كدام ميتواند داستانها باشد. مثلاً در دزاشيب خانهاي هست كه كسي اجارهاش نميكند و يك بنده خدايي فكر كرده بود آنجا گنج هست و وقتي رفته بود صداي موسيقي شنيده بود كه وقتي به همه اتاقها سر ميزند، ميبيند خبري از اركستر نيست!
اين شاعر پيشكسوت در پايان با اشاره به شعرهايش كه در آنها به مباحثي درباره تهران قديم آورده است، بيان كرد: من ۴۰ سال است كه درباره اين شهر مينويسم. از روزهايي كه هنوز اسب در اين شهر تردد ميكرد. يادم ميآيد كافه فيروز مخصوص افرادي بود كه پول كمتري داشتند و پولدارترها به كافه نادري ميرفتند.
در ادامه محمود دولتآبادي شعري را از كتاب بهبهاني با عينك سپانلو خواند و گفت: به تدريج يكايك ما تبديل به نوستالژي ميشويم. من در اين بازديد بيش از آنكه درگير تهران قديم بشوم، درگير علي حاتمي بودم و خاطراتمان. او هنرمندي استثنايي بود كه از تئاتر كنده شده و به سينما پيوست. علي حاتمي خيلي جوان بود كه دو كار نمايشي افسانهاي ـ ايراني روي صحنه برد كه در آنها بازي كردم. او براي جامعه تئاتري يك غنيمت بود و به قصههايي كه شنيده بود به صورت نمايشهاي ايراني پرداخت كه براي من احترام برانگيز بود.
وي ادامه داد: بعد از آن همكاري تئاتري ديگر حاتمي را نديدم تا اينكه يك روز در ميدان تجريش سوار اتوبوس شدم و او را ديدم و باهم سلام و احوالپرسي كردم. بعدا او به سينما رفت و من هم او را نديدم، ولي در يكي از كارهايش به صحنهاي اغراقآميز برخورد كردم كه يادم نيست از طريق خانم سيحون و يا گلستان برايش پيغام فرستادم كه شايد نظامها از نويسندگان و هنرمندان انتظار داشته باشند كه به آنها هجوم نبرند، ولي كمتر سراغ داريم كه از هنرمند بخواهند كه در برابر آنها بيش از اندازه كرنش كند و اين براي شما و شخصيتي چون علي حاتمي لازم نيست. صرف پرداختن به وقايع تاريخي كافي بود و آن قسمت را نپسنديدم.
دولتآبادي به ذكر خاطره ديگري از حاتمي پرداخت و گفت: بعدازظهري در خيابان راه ميرفتم كه يك دفعه علي حاتمي را ديدم كه با سر فروفكنده راه ميرفت. سلام و عليك كردم و بدون هيچ مقدمهاي گفت پول داري؟ من هم ۱۵ تومن پول از جيبم درآوردم كه او ۱۰ تومنش را برداشت و بيهيچ حرفي رفت. اين حركتش برايم عجيب بود و بعدا كه او را ديدم درباره علتش پرسيدم كه گفت من مي خواستم بروم بنويسم و تا ۱۰ تومن جيبم نباشد، نميتوانم بنويسم.
وي در پايان گفت: خوشحالم كه بالاخره شهرك سينمايي را ديدم و اميدوارم از آن نگهداري شود؛ چون در مملكت ما ساخته ميشود، ولي نگهداري نميشود.
هوشنگ چالنگي از ديگر سخنرانان مراسم بود و محمد بقايي ماكان هم سخنراني خود را به وقتي ديگر موكول كرد.
يوسف عليخاني نيز گفت: من وقتي اين بزرگان را ميبينم، احساس كوچكي ميكنم. اين جمعها به ما انگيزه ميدهد تا يك سال ديگر بنويسيم.
بلقيس سليماني نيز با اشاره به اينكه فرصت خوبي بود تا با تهران قديم آشنا شود، بيان كرد: البته اينجا حس نوستالژي براي من نداشت چون من زاده روستا هستم، ولي خوشحالم كه در كنار كساني هستم كه از طيفهاي مختلف ادبيات هستم. سواي همه خط و مرزها، ادبيات اينجا حضور دارد. اين جمع جوانان و پيشكسوتان در كنار هم زيباست.
عليرضا محمودي ايرانمهر، پوريا عالمي و كاوه فولادينسب هم افراد ديگري بودند كه سخناني كوتاه ايراد كردند. همچنين مهين خديوي هم يادي از عمران صلاحي و هوشنگ گلشيري و ديگر رفتگان ادبيات كرد و همچنين از مميزي كتابها و صادر نشدن مجوز كتابهايش گله كرد.
بهاره رهنما نيز در سخناني گفت: واقعا بايد با كمك بزرگان ادبيات فكري به حال اين مميزيها بكنيم. ما از شما بزرگان ميخواهيم كه به ما كوچكترها بگوييد وقتي كتابهايمان اينگونه مميزي ميشوند، بايد چه كار كنيم؟
او همچنين از نويسندگان خواست اگر برايشان امكان داشت در آثارشان درباره كودكان هموفيلي و اين بيماري بنويسند.
غلامرضا امامي هم با اشاره به اينكه تاكنون از شهرك سينمايي بازديد نكرده بود، گفت: اين برنامهها ميتواند كاري كند كه ديگر جزيرههاي پراكنده نباشيم، بلكه به هم نزديك ميشويم.
محمود حدادي، مترجم پيشكسوت نيز گفت: من نميدانم در اين جمع توليدكننده، منِ مصرفكننده چه ميكنم آخر! من مترجمم. من فقط بايد بگويم جهاني شدن به معناي صرفاً ترجمه آثار نيست، بلكه اين است كه با ترجمه آثارمان چيزي به جهان ادبيات بيفزاييم كه در حوزه رمان ما چنين ظرفيتي نداريم، ولي شعرمان اين ظرفيت را دارد.
اجراي موسيقي بخش ديگر مراسم بود كه با استقبال زيادي روبهرو شد و شعرخواني مجدد سيمين بهبهاني مراسم را به پايان رساند.
چهارشنبه|ا|17|ا|اسفند|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 92]