تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):خوشا به سعادت كسیكه عمل، علم، دوستى، دشمنى، گرفتن، رها كردن، سخن،سكوت ،كردار و گفتارش ر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816708211




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تولد 54 سالگي رسول ملاقلي‌پور


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: فردا 17 شهريور ماه همزمان با سالروز تولد رسول ملاقلي‌پور كارگردان سينماي ايران است. به گزارش خبرنگار سينمايي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، ملاقلي‌پور كه سال 1334 در منطقه‌ي رباط كريم به دنيا آمد ، 15 اسفند ماه 85 در آستانه‌ي پنجاه و دو سالگي از دنيا رفت و حال اگر بود به 54 سالگي وارد مي‌شد. اكبر نبوي براي سال‌روز تولد كارگردان «ميم مثل مادر»، «مزرعه پدري»، «هيوا»، «سفر به چزابه» نوشته است: «سلام رسول جان امروز روز تولد نخست توست. روزي كه جيران بانو وقتي پس از دردي سخت و جانكاه، صداي نرم گريه تو را شنيد، آرام گرفت و رسول زندگي‌اش را در آغوش فشرد. به همين دليل و به خاطر زادروز تو دوستانم در«ايسنا» از من خواسته‌اند چند سطري براي تو بنويسم. و من مانده‌ام متحير و درمانده و وامانده كه چه بنويسم؟ پيام شاد باشي را به نسيم بسپارم تا به شادترين ملائكه خدا بدهد و او نيز به تو تحويلش دهد؟ بر تو و روحت درود بفرستم و زيبايي هنرت را در آئينه بند شوق و شور و شعور و شعف، گردن آويز دل دردمند خود كنم؟آيا... وقتي از دل دردمند سخن مي‌گويم خودت مي‌داني چه مي‌گويم و چرا مي‌گويم. ما بارها و بارها، شب‌ها و روزها در دفتر تو و من، از اين دل و دردها و شكوه‌ها و رنج‌ها و غم‌ها و گريه‌ها و خنده‌ها و شكستن‌ها و خردشدن‌هايش بسيار با هم گفته بوديم. گاهي به راز و آهسته و نجوا و گاهي بلند و رسا و بي‌پروا.تا آنكه تو دلت ‌را برداشتي و در گريزي ناگزير، پرشتاب‌تر از صاعقه و شهاب، از مهلكه‌اي كه ما گرفتار و در بند آنيم و سردي ميله‌هاي قفس آن را روي گونه‌هايمان حس مي‌كنيم، نجات دادي و به آفريننده و بخشنده دل – با دو دست رنجورت – تحويل دادي. اما رسول جان نبودي كه افطار روز اول ماه رمضان دلم آتش گرفت و سوخت. خاك شد و خاكستر. در مراسم افطار شوراي عالي تهيه‌كنندگان سينماي ايران جمع بوديم. وقتي با سيروس الوند احوالپرسي مي‌كردم به من گفت: «جاي رسول پيش تو خيلي خاليه». و من يك‌باره دلم از جا كنده شد. آتش گرفت و سوخت. خاك شد و خاكستر. تو نبودي و صندلي كنار من خالي بود. مثل همه لحظه‌هاي دوستي‌ام كه خالي است. مثل «دوستي» كه تنهاست. مثل رفاقت كه درمانده و غريب در ازدحام دود و آهن و بتون، سرگشته و دل‌شكسته، پناهي مي‌جويد براي پياله‌ايي مي ناب يكرنگي و روراستي و صفا و عشق و محبت و جوانمردي و عياري وقلندري. مثل صداقت كه ارزانش از كف داده‌ايم. و بساط شطرنج نفاق ونرد ريا را گسترده‌ايم . و چه بازيگران نامدار و چابك‌دستي شده‌ايم. با چشمان بسته هم قهرمان مي‌شويم. رستم را پهلواني چون اسفنديار، دست بسته مي‌خواست،‌كار ما به جايي رسيده و كشيده – كشانده‌اند – كه زبونان و بوزينه صفتاني چون «شغاد» به دست‌هاي باز و آزادمان چشم طمع دوخته‌اند و بندهاي رنگارنگ براي دربندكردنش آماده كرده‌اند. به همين خاطر است كه عرصه مسابقه پهلواني سوت و كور و كم مشتري است، اما ميدان بازي عروسك‌سازان و عروسك‌بازان، در عرق تند خيل «بزمجگان» غرق شده است و از هر سوي فرياد و غوغاي كم مايگان به آسمان بلند است. مي‌بيني رسول جان! در اين يادداشت كوتاه هم، رنج زمانه، قدري خود را كنار نمي‌كشد تا طبيعت درون، كار خودش را بكند و نوشته‌اي آرام و كم‌تر تلخ، برجا بماند. من مي‌خواستم درباره عكس تو و رسول احدي – دوستي كه آخرين دقايق را در كنار تو بود – چند سطري بنويسم. عكسي شگفت، معنادار و البته پر از رشك و حسرت براي ما. عكسي كه در غوغا و تلاطم درون تو هنگام ساخت «مزرعه پدري» گرفته شد و در اسفند 85 و دي 86 محقق شد. تو به دوراني چشم دوخته‌اي – پشت به ما – و رسول احدي انگار رفتن تو و پيوستن شتابناك خود را به تو مژده مي‌دهد. انگار رسول احدي مي‌داند آن‌چه را كه ما آوارش را در اسفند 85 بر روح و جان خود حس كرديم. اين عكس انگار پيش درآمد همان نوشته‌اي است كه تو چندماه پيش از پروازت نوشته بودي و با فرشته مرگ درددل كرده بودي. پيش درآمد «تولد دوم» تو و عكاسي كه نمي‌دانم كيست – انگار، در شهودي شگفت ،واقعيت چندسال بعد را در قاب دوربين خود ديده و آن را بازسازي كرده است. *** صداي سوت قطار مي‌آيد و كودكان لب خط، گوش بر ريل خوابانده و گرماي شوق آفرين خود را به سرماي آهن سپرده‌اند و تو با اين قطار زندگي – انگار – عهدي پايدار بسته بودي: «تا آن‌جا كه بتوانم سرمايت را خواهم گرفت و گرما و شوق را به جايش خواهم نشاند». و ما و آيندگان شاهديم كه چنين كردي. با روحت و هنرت و انرژي سرشاري كه هيچ‌گاه در تو كاستي نمي‌گرفت. حتا در لحظه‌هاي سخت تنهايي و درد و رنج. و ما هنوز و تا فرداها با همين گرما و شوق زندگي كه از تو به يادگار مانده، هر روز را براي تو – در ژرفاي دل و جان – جشن تولد مي‌گيريم. رسول جان! تولد مبارك. » انتهاي پيام




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 269]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن