واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: هموطن-افسانه بايگان ازجمله بازيگران پيشكسوتي است كه در اوايل كار خود به عنوان يك سوپراستار در عرصه سينماي بعد از انقلاب ظاهر شد ولي از اوايل دهه 80 به بعد فعاليتهايش در عرصه بازيگري به خصوص در تلويزيون محدود شد. در ايام نوروز كه سريالي با عنوان «پيامك از ديار باقي» ساخته سيروس مقدم روي آنتن سيما رفت، افسانه بايگان ستاره دهه 60 سينما موفق شد بعد از مدتها دوري، دوباره به جمع خانواده ميليوني تلويزيوني برگردد. خودش معتقد است كه اين سريال جذابيتهاي لازم براي بازگشت او را داشته است و استقبال بينظير مردم از اين مجموعه، مهر تاييدي است بر انتخاب درست او. به همين بهانه تهران امروز با افسانه بايگان، بازيگر نقش بدري به گفتوگو نشسته تا از انگيزه بازياش در يك مجموعه نوروزي و نظراتي كه درباره اين كاراكتر دارد، مطلع شويم. مدتها از تلويزيون فاصله گرفته بوديد و كمكار بوديد. چرا؟ از اوايل دهه 80 تمام تمركزم را براي فيلمهاي خاص سينمايي گذاشتم كه نتايج خوبي هم به همراه داشت. با تجربهاي كه من از توليدات تلويزيوني داشتم، به خوبي ميدانستم كه در اين مديوم اگر مراقب نباشم، به شدت و به سرعت ذخيرههايم اعم از تجربه، توانايي، جايگاه و ... تمام ميشود و يك روز خودم را در حالي مييابم كه ديگر چيزي براي ارائه كردن ندارم تصميم داشتم اگر قرار است بار ديگر كار تلويزيوني داشته باشم، با مراقبت و توجه بيشتري باشد. سريال «پيامك از ديار باقي» در ميان كارهاي پيشنهاد شده داراي خصوصياتي بود كه از نظر من براي برگشت كافي به نظر ميرسيد. فكر ميكنم استقبال خوبي كه مردم از كار داشتند، بر اين انتخاب مهر تاييد زد. اشاره كرديد به خصوصيات اين مجموعه. از نظر شما سريال «پيامك از ديار باقي» چه ويژگيهاي خاصي داشت كه توانست شما را به خود جذب كند؟ فضاي طنز براي اين كار خيلي وسيع بود. چطور؟ با توجه به سليقههاي فكري من، وقتي طنز بستري براي طرح يك موضوع معنوي و حتمي به نام مرگ ميشود، خواه و ناخواه موضوع جذابيتي مضاعف پيدا ميكند. فكر ميكنم پيش از اين هم در دو حوزه سينما و تلويزيون با سيروس مقدم همكاريهايي داشتهايد؟ درست است. با ايشان از دهه 70 كار كردهام. در فيلم سينمايي بهنام «گرگهاي گرسنه» و «شكوه بازگشت»، البته بعدها در سريال تلويزيوني «روزهاي زندگي» هم با هم همكاري داشتيم. زماني كه نقش بدري را پذيرفتيد، چه تجزيه و تحليلي از اين كاراكتر داشتيد؟ بهنظر من، بدري نمونه كامل يك زن سنتي ايراني است كه همه ماموريتش در زندگي، تنها در مراقبت از چارچوب ارزشهاي خانواده، خلاصه ميشود؛ خانوادهاي از هم پاشيده كه او معصوميت و خواستههاي سادهاش را در مقابل با دورنگي، دورويي و فريبكاري شوهر و دو پسرش قرار داده است. بدري تنهاست، جدي گرفته نميشود، باورش نميكنند و بهراحتي فريبش ميدهند، چراكه از جنس آنها نيست و نميخواهد دنيايي اينهمه بيرحم و پليد را باور كند و با آن همراه شود. او براي آنكه آخرين ستونهاي خانهاش فرو نريزد، بهنوعي اجازه ميدهد تا فريبش دهند و بهنظر من آن لحظههايي كه بدري واقعيتهاي تلخ را باور نميكند و سادهلوح و گولخورده بهنظر ميرسد، در عين خندهدار بودن بهشدت دردناك است. براي شناختن نقشتان در قدم اول، ابتدا تنها نقش را خوانديد يا فيلمنامه را؟ مگر ميشود كه فقط يك نقش را خواند و تصميم گرفت. اگر با چنين روالي جلو برويم، آنوقت در زمان بازي بازيگر با نقشش تبديل به يك جزيره ميشود، هرچند شايد زيبا و بديع باشد اما جدا از كل سرزمين است. با مطالعه زير و بم نقش بدري، در وهله اول چه تصويري از اين كاراكتر در ذهنتان نقش بست؟ بدري نمونهاي است از معصوميت زن ايراني كه در بحران از خود بيگانگي اغلب آدمها جايگاه شاخص و قابلاحترام مادر بودن را از دست ميدهد. بدري بهظاهر و شايد اگر نميخواستيم ويژگيهاي طنز را برايش دستوپا كنيم، نقش سختي نبود. در ذهن بدري جايي براي دروغ طراحي نشده است، چراكه نيازي به استفاده از آن نميبيند، پاك، معصوم و روشن است و البته قدرتي دارد مثل آب كه با همه نرمي، ملايمت، جريان آرام و سيالش، حتي در دل سنگ هم اثر ميكند. آنچنان كه در تصميمگيريهاي قسمت آخر مجموعه مثل اجارهكردن خانه، طرحي براي استقلال مالي و... و حتي راهندادن همسرش به خانه ميبينيم. كدام بعد شخصيت بدري را از خودتان وام گرفتيد؟ بهتر است اينگونه بگويم كه در حقيقت وقتي قبول كردم اين نقش را بازي كنم در طول مدت فيلمبرداري نميتوانستم رفتارهاي نهان شخصيت افسانه بايگان را از بدري جدا كنم. معمولا در نقشهاي ديگر هم بدينگونه هستم و درست به همين دليل بايد نقش را دوست داشته باشم تا خودم بشود و مردم باورش كنند و دوستش داشته باشند. من وقتي نقشي را بازي ميكنم تمام سلولهايم را به او ميدهم تا زندگي كند و شايد به همين دليل باشد كه طي سالهاي اخير كمتر كار كردهام. اولين سكانسي كه از شما در اين سريال ضبط شده چه بود؟ در حقيقت كار من از دومين صحنهاي كه در قسمت اول سريال ميبينيم شروع شد. صحنه پخش نذري و برخورد با كفشهاي شوهر بود. در صحبتهايي كه با كارگردان داشتم به اين نتيجه رسيديم كه بدري بايد به نوعي كاريكاتوري از بودن واقعي را به بيننده القا كند تا حال و هواي طنز داستان دربيايد. ايجاد تراز بين واقعيت يك موضوع و عميقا دردناك كه كفش شوهر را در موقعيتي اينگونه بيابي و بتواني از تماشاگرت خنده بگيري بالانس حسي مشكلي را ميطلبيد. خودم فكر ميكنم حاصل كار براي روز اول قدري غلوآميز به نظر ميرسيد. يكي از كارگردانان خوب سينما معتقد است براي شروع كار با بازيگر بايد از صحنههاي مياني فيلم شروع كرد چون بيننده در ابتداي فيلم او را پذيرفته و يك صحنه از ميانه فيلم براي شروع كار باعث ميشود هم بازيگر خود را در نقش پيدا كند و هم بيننده متوجه اين موضوع نشود. البته ميدانم كه اين نسخه هميشه و در همه جا قابل استفاده نيست. آيا پيش ميآمد كه قسمتهايي از فيلمنامه به پيشنهاد شما تغيير كند؟ از آنجا كه از قسمت هشتم به بعد مجموعه، متن فيلمنامه همزمان با مرحله تصويربرداري نوشته ميشد معمولا در اين جريان اگر فرصتي پيش ميآمد من هم نظراتم را به كارگردان و نويسنده ميگفتم. آيا بعد از پشت سر گذاشتن تجربه بازي در يك مجموعه روتين باز هم حاضريد در توليدات مناسبتي تلويزيون حضور داشته باشيد؟ فقط ميتوانم بگويم در حال حاضر خيلي خوشحالم از اينكه با وجود فرصت كم و سرعت بالايي كه تصويربرداري سريال براي رساندن به آنتن تلويزيون در شب عيد داشت با حضور در يك گروه خوب و همدل و حرفهاي توانستيم مجموعهاي گرم و پرمخاطب را به مردم هديه كنيم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 518]