واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: همشهری-در قسمت سوم شرك جولي اندروز بازيگر كلاسيك سينما و كامرون دياز به جاي كاراكترهاي ملكه ليليان و فيونا صحبت كردهاند. در گفتوگوي زير آنها درباره «شرك»، حال و هواي آن و رابطه مادر و فرزندي خود حرف ميزنند. اندروز: به همه صبح بخير ميگويم. شما دختر مرا ملاقات كردهايد؟ او يك نشانه تصويري از خود شماست. دياز: كاش اينطور بود. خب، كامرون، وقتي كار در قسمت اول «شرك» را شروع كردي تصورش را ميكردي كه اين فيلم تا اين حد رشد كرده و تبديل به چنين كار بزرگي شود؟ دياز: اصلاً فكرش را نميكردم. هيچ ايدهاي هم درباره كاري كه انجام ميدادم نداشتم. ميداني؟ من هيچ نشانهاي از اين كه مراحل پيشرفت كار چگونه است نداشتم. تجربه كار در يك انيميشن را نداشتم و نميدانستم چگونه بايد اين كار را انجام دهم. وقتي وارد استوديوي ضبط صدا شدم فهميدم قضيه از چه قرار است و نقش من در اين مجموعه چيست. كار در «شرك» يك پروسه آموزشي خيلي خوب بود. ولي خيلي خوشحالم كه اين انيميشن تا اينجا آمده و اينقدر رشد كرده است. تماشاگران استقبال خيلي خوبي از آن كردهاند. آنها هر بار چيزهاي بيشتري از اين انيميشن ميخواهند. خيلي خوب است كه آدم بخشي از يك چنين فيلمي باشد. با كار كردن در اين سه قسمت، چه چيزهايي ياد گرفتهاي؟ دياز: خب، ياد گرفتهام چگونه با يك جمع همراهي كنم تا ساز جداگانهاي نزنم. اندروز: خيلي سخت است. دياز: از كاراكترم چه ياد گرفتهام؟ در يك فيلم اكشن زنده تو بايد وقت خيلي زيادي را با يك فيلمنامه سر كني. مجبوري آن را ياد بگيري. با آن نشست و برخاست كني تا حفظش بشوي. اما كار در يك انيميشن يك تجربه كاملاً متفاوت است. اصلاً چيز ديگري است. در اينجا تو بايد ياد بگيري چگونه كاراكترت را متناسب با كل قصه بكني. اين پروسه خيلي خاص است و در نوعي انزوا صورت ميگيرد. تو فيلمنامهاي نداري و نميتواني با كاراكترهاي ديگر آشنا بشوي و حس و حال آنها را درك كني. تو هستي و يك ميكروفن و يك اتاق ضبط. برگهاي هم در دست توست تا ديالوگهايت را از روي آن بخواني. در اين سه فيلم در كنار كاراكتر فيونا بودم و در طول كار چيزهاي زيادي را درباره او ياد گرفتم. در اينجا قضيه به اين شكل نبود كه براي يك ماه درگير اين كاراكتر باشي و بعد همه چيز تمام شود. اندروز: اين همان چيزي است كه ميخواستم بگويم. حالا همه ما چيزهاي بيشتري درباره كاراكترهاي خودمان ميدانيم و اطلاعاتمان نسبت به قسمتهاي قبلي بيشتر است. در عين حال، فيلمنامهنويسان فيلم هم آنها را بهتر از قسمت قبلي مينويسند. عموم تماشاگران هم چيزهاي تازهاي را به آنها اضافه ميكنند. آنها مراقب و نگران كاراكترهاي اين مجموعه فيلم هستند و اين نكته كمك زيادي به بهتر و بهتر شدن كار ميكند. بانو جولي، زماني كه شما دعوت به همكاري شديد، فيلم «شرك» به صورت يك پديده بزرگ درآمده بود. آيا ميدانستيد براي قسمت ديگري از فيلم هم دعوت به كار خواهيد شد؟ اندروز: براي قسمت سوم و حتي شايد چهارم؟ نه، نميدانستم. اما خيلي خوشحالم كه اين اتفاق افتاد و سازندگان فيلم دوباره از من خواستند كه به كاراكتر ملكه ليليان برگردم. برايم جاي بسيار خوشوقتي است كه بخشي از اين مجموعه فيلم هستم. (دياز، اندرزو را بغل كرده و او را ميبوسد) درباره تمام بچههايي كه فيلمهاي شما را براي چند دهه تماشا كردهاند چه احساسي داريد؟ اول از همه با فيلمهاي كمپاني والتديزني و حالا با مجموعه فيلم «شرك»؟ اندروز: از اين كه بخشي از تمام اين فيلمها بودهام احساس خيلي خوبي دارم. معركه است. تصورم اين است كه «شرك» يك فيلم كلاسيك است كه حكم يك شمايل را دارد. احساس ميكنم اين فيلم تا مدت زمان زيادي مورد توجه باشد. «شرك» با موفقيت خيلي خوبي روبهرو شده و توانسته خيلي خوب عمل كند. نكته خوب و جذاب آن اين است كه استفاده خيلي خوبي از تمام افسانههاي شاهپريان و قصههاي سنتي كرده است. «شرك» يك اثر كاملاً امروزي است كه به شدت سنتي و كلاسيك به نظر ميرسد. فيلم تمام ارزشهاي درست را در خود دارد، قصهاش درباره صداقت و شرافت است و دوست داشتن را تبليغ ميكند. مهرباني را ياد ميدهد و اينها همان چيزهايي هستند كه شما در هر افسانه دوست داشتني قديمي ميبينيد. آيا چيزي هست كه بخواهي درباره سير پيشرفت كاراكترت در فيلم بگويي؟ دياز: ميداني، بزرگترين قدم و نكته در تحول فيونا در همان قسمت اول فيلم آمد. اين چيزي بود كه من در رابطه با آن نميتوانستم كاري انجام دهم. او در آن برج قديمي و دور زنداني بود. همانجا بود كه براي اولين بار تماشاگران با او ديدار ميكنند. وقتي از برج بيرون آورده ميشود، تازه متوجه ميشود كه قبل از اين هر بار كه دلش ميخواست ميتوانست از اين محل بيرون بيايد، اما او ميخواست قصه را دنبال كند و منتظر بود تا يك «قهرمان» براي نجات دادن او از راه برسد. او فقط آن كارهايي را انجام ميداد كه فكر ميكرد بايد انجام دهد. وي پرنسسي بود كه قرار بود نجات داده شود، اما وقتي او قبول كرد كه آن كاراكتر باشد، به ناچار پذيرفت كه داراي هويتي دوگانه است و مثل شرك يك غول چاق است. شايد يكي از دلايلي هم كه اين همه مدت خودش را در آن برج حبس كرد، همين بود. اما وقتي كه فيونا از حبس آزاد ميشود، اوضاع به كلي دگرگون ميگردد. او خودش را كشف و درك ميكند و به نوعي خودش را آن گونه كه بايد باشد، ميپذيرد. فيونا ميخواهد به جلو حركت كند. وقتي ازدواج ميكند، سازندگان فيلم او را به شكل يك حيوان (يابو) در آوردند. من به آنها گفتم: «ببينيد، فقط به دليل اين كه او ازدواج كرده نميتوان ناگهان و در يك چشم به هم زدن وي را تبديل به حيوان كرد.» جمله من ناشي از حس همكاري است. در عين حال فيونا متوجه ميشود با شرايط سختي روبهروست. در حقيقت او هم مثل شرك يك غول است. ولي يادمان نرود كه او قرار است حاكم قلمرو پدرش شود. شما فكر ميكنيد انيميشنها به جايي برسند كه صداي بازيگران كاراكترهاي آنان مستحق دريافت اسكار شود؟ اندروز: اميدوارم اين اتفاق بيفتد. آيا همين الان شما به يكي از كيفيتهاي خارقالعاده فيلم اشاره نكرديد؟ تصورم اين است كه قسمت دوم استحقاق دريافت جوايز تكنيكي را در زمينه كار كامپيوتري و ديجيتالي داشت.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 312]