تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بهترين اعمال، خداشناسى است، زيرا با وجود علم و معرفت، عمل، كم يا زياد تو را سود مى...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815322934




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بررسي عناصر دكترين سينماي جمهوري اسلامي


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: بررسي عناصر دكترين سينماي جمهوري اسلامي
خبرگزاري فارس: دكترين سينماي ايران نيز هم­چون دكترين هاليوود در حوزه­ ي قدرت نرم دسته­ بندي مي­ شود. اما مميزه­ ي دكترين سينماي جمهوري اسلامي با موارد مشابه خود در جهان، در گونه شناسي همين قدرت نرم است. اين مميزه به مفهوم «ارشاد» برمي­ گردد، مفهومي كه در عنوان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي نيز آمده است و معتقدم مفهومي است مظلوم كه هيچ­گاه جدي گرفته نشده است.


سينما در جمهوري اسلامي، پس از سه دهه از وقوع انقلاب اسلامي، هم­چنان هويت خود را مي­ جويد.

نخستين گزاره­ ي هويتي كه سينماي ايران در ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي يافت، تبيين امام خميني(ره) از سينما بود كه «ما با سينما مخالف نيستيم، با فحشا مخالفيم.» پس سينما با فحشا مترادف نيست و اين سينما نيست كه اسلام با آن مخالف است، بلكه مخالفت با فحشاست. سينماي منهاي فحشا، يك گزاره­ ي هويتي بود كه آغاز حركت هنر هفتم، پس از انقلاب محسوب مي­ شود.

اما ساير انگاره­ هاي هويتي سينما كدامند؟ سيدمرتضي آويني براي تبيين اين انگاره­ ها، تلاش گسترده ­اي نمود، اما همه­ ي آن تلاش­ها، در واقع دروازه­ ي حركت برآورد مي­ شد. اكنون به اعتقاد آگاهان هنري، سينماي ايران وضعيت ويژه­ اي را مي­ گذراند؛ وضعيتي كه سينماي جمهوري اسلامي بايد دوره­ ي هويت­ يابي را به ناچار به سرانجام برساند و درد زايمان هويت را تحمل كند.

اين هويت­ يابي از حوزه­ ي معرفت­ شناسي و هستي­ شناسي سينما، به عرصه­ ي اجرا و مديريت رسيده است. بررسي انتقال اين هويت­ شناسي از فاز فلسفي به فاز مباحث استراتژيك، در گفت­ وگوي نشريه سينما رسانه با حسن عباسي رئيس مركز بررسي­ هاي دكترينال صورت گرفت. سينماي ايران محتاج يك طرح استراتژيك است. اما عباسي خاطرنشان مي­ كند كه طرح استراتژيك ابتدا نيازمند داشتن دكترين است. دكترين سينماي جمهوري اسلامي را با ايشان به مصاحبه گذارديم. البته مبحثي اين چنين عميق و پيچيده، در يك گفت­ وگوي محدود نمي­ گنجد، اما مي­ تواند فتح بابي در اين حوزه باشد.

با تشكر از فرصتي كه در اختيار ما قرار داديد. خيلي ساده و سريع و صريح مي­ رويم سراغ مطلب اصلي! استراتژي سينماي ايران چيست؟

شما با اين پرسش حكم كسي را داريد كه دير آمده است و مايل است زود برود، و به قول عوام، بي­ مايه فطير است. مشكل سينماي ايران، هم­چون مشكل هر حوزه­ ي ديگري، با استراتژي حل نمي­ شود. استراتژي در يك نظام تصميم­ سازي، جزيي از يك كل است و اگر آن كل موجود نباشد، قطعاً آن جزء به كار نخواهد آمد.

شايد مد نظر شما طرح استراتژيك سينماي ايران است. طرح استراتژيك با استراتژي يك تمايز اساسي دارد و آن اين كه طرح استراتژيك، به خودي خود يك كل است كه اجزاء گوناگوني دارد.

يك طرح استراتژيك، مانند طرح و نقشه يك مجتمع ساختماني است. اما يك استراتژي، يك انتخاب است، مانند اين­كه سقف ساختمان در حال احداث، مسطح باشد يا شيرواني! پس بين استراتژي سينما، كه يك انتخاب در سينماست، با طرح استراتژيك سينما، كه طرح بناي سينماست، بايد تمييز قايل شد و تكليف خود را روشن كرد كه كدام مد نظر است.

به نظر شما اكنون سينماي ايران استراتژي نياز دارد يا طرح استراتژيك؟

اگر سينماي ايران بنا و ساختمان خود را دارد، و آن بنا كامل و جامع است، پس نيازمند مجموعه­ اي از عناصر تصميم و چاره، هم­چون خط­ مشي، استراتژي، تاكتيك، تكنيك و … است. اما اگر سينماي ايران فاقد بناي كاملي است يا بناي آن فرسوده و به تعبير معماران، يك بناي كلنگي است، در آن صورت نيازمند طرح استراتژيك است.

از ميان وضع بد و بدتر، ما فرض را بر وضعيت بدتر بگذاريم. يعني اين­كه بناي سينماي ايران فرسوده و ناكارآمد است، و زيرساخت­ هاي آن ناقص و از برآوردن نيازهاي كنوني جامعه ناتوان است. در اين صورت نيازمند طرح استراتژيك سينماي كشور هستيم. پرسش اين است: طرح استراتژيك سينماي ايران چيست؟

خب! در اين حالت تكليف روشن است. اما طرح­ ريزي استراتژيك سينما يك پيش­ نياز ضروري دارد. پيش­ نياز آن، تبيين دكترين سينما است. در واقع طرح­ ريزي استراتژيك يا طرح­ ريزي تاكتيكي اقدام دشواري نيست، و تنها يك روش است و تربيت كادر سينمايي آگاه و آشنا به اين روش، كار ساده و سهل­ الوصولي است. آن­چه محل مناقشه است، دكترين سينماست.

اين­كه دكترين سينما محل مناقشه است، مناقشه بين چي يا با كي؟

آن­جايي كه سينماي جمهوري اسلامي از مثلاً سينماي هاليوود يا باليوود تفكيك مي­ شود، در دكترين آن است. مانند دعوايي كه اكنون در محافل علمي، بر سر اقتصاد ليبرالي با بيع قرآني وجود دارد. يا نزاعي كه ميان انديشمندان در نسبت­ شناسي دانش و فرهنگ و سياست مدرن، با علم و ادب ديني در جريان است. اين مناقشه­ ها و منازعه­ ها در يك نقطه­ ي كانوني به هم مي­ رسند و آن، دكترين هر يك از اين حوزه­ هاست.

مسأله­ ي سينماي ايران نه در بخش خصوصي يا بخش مديريتي دولتي آن است، و نه در فرم و محتوي. بلكه مادام كه اين سينما، خود را با استانداردها و هنجارهاي كن، ونيز، اسكار و … مي­سنجد، چون نگرش اصحاب آن سينما به هستي، عالم و انسان، مبتني بر نگره­ هايي است كه در بسياري از موارد در تقابل با انگاره­ هاي قرآني قرار دارد، به طور طبيعي حساسيت­ برانگيز شده و درنتيجه اصطكاك و تقابل را پديد آورده و لاجرم گروهي را به انصراف، دسته­ اي را به محافظه­ كاري، و اندكي را نيز به رويارويي مي­ كشاند. اين وضعيت موجب ناكارآمدي و به تعبير قرآني مسأله­، زمينه­ ي «فشل» شدن سينما در اثر اين بروز بلاتكليفي مبنايي و چند دسته­ گي مي­ شود.

البته اين وضعيت مختص سينما نيست و اكنون هويت­ يابي در تعليم و تربيت، علم، بهداشت و درمان، اقتصاد، سياست، ديپلماسي، قضاء، امنيت، فرهنگ، و … نيز معركه­ ي انگاره­ ها و نگره­ هاست. به هر روي دهه­ ي چهارم جمهوري اسلامي سه فرجام محتمل را در پيش رو دارد: يافتن انگاره­ ي بومي (ملي- ديني) در اداره­ ي جامعه، انصراف از بومي­ گرايي و در نتيجه ذوب در رويه­ هاي متداول جوامع امروز، و يا اين كه ماندن در بلاتكليفي و حيرت انتخاب ميان راه كار نخست و دوم.

پس مشخص شد كه هويت­ يابي سينما چه مبتني بر بومي­ گرايي باشد و چه بر اساس انگاره­ هاي رايج در جوامع غير ايراني، ناگزير از يك روي­كرد است و آن روي­كرد دكترينال است نه استراتژيك. در واقع دكترين سينماي ايران تبيين و شفاف نشده است و تا اين مهم مشخص نشود، استراتژي سينماي جمهوري اسلامي قابل اعتنا نخواهد بود. با اين وصف، دكترين سينماي ايران چيست و تبيين آن­چه اجزاء و عناصري دارد؟

دكترين، قواعد بنيادي حاكم بر رفتار، البته بدون قدرت قانوني است. آن­چه بر رفتار شما حاكم است و شما محكوم به تبعيت از آن هستيد، اما هيچ الزام قانوني ندارد و اساساً نياز به الزام قانوني ندارد، دكترين است. اگر شما بر شاخه­ ي درختي نشستيد و با اره آن شاخه را از بيخ بريديد، قاعده­ ي حاكم بر رفتار مبتني بر مناسبات طبيعي اين است كه حتماً شما به همراه شاخه­ ي در حال سقوط، به زمين فرو مي­ افتيد. در اين گزاره، هيچ الزام قانوني بشري و اجتماعي وجود ندارد.

اين قواعد بنيادين حاكم بر رفتار، سه پرسش را پوشش مي­ دهند: چيستي، چرايي و چگونگي موضوع مورد بررسي.

دكترين سينما، قواعد بنيادين حاكم بر هنر هفتم، بدون قدرت قانوني است كه در بردارنده­ ي چيستي، چرايي و چگونگي سينما است. پرسش­ هايي چون، سينما چيست؟ سينما چرا هست و چرا بايد باشد؟ سينما چگونه است و چگونه مي­ توان سينما داشت؟

در بخش سوم يا پرسش از چگونگي سينما، سه پرسشِ جزء پديدار مي­ شود: تكنيك سينما، تاكتيك سينما و استراتژي سينما.

در واقع آن­جا كه شما پرسش از استراتژي سينما داشتيد، در اين­جا مشاهده مي­ كنيد كه استراتژي سينما يك جزء از اجزاء سه­ گانه­ ي حوزه­ ي «چگونگي» سينما در دكترين آن­ است.

براي تبيين دكترين سينما چه عناصري بايد مورد بررسي قرار گيرند؟

ابتدا تبيين سيستم سينما صورت مي­ گيرد. سيستم مفهومي است كه در عربي به آن نظام گفته مي­ شود و در فارسي معادل سامانه است. تعريف سيستم اين است: ايجاد ارتباط معنادار ميان اجزا در يك كل، كه در نسبت با محيط، خدمات ارائه نمايد. سينما يك كل است كه بايد اجزاء آن مشخص شود و به­ وجود آيد. سپس ميان آن اجزاء، ارتباط معنادار پديد آيد. در نهايت چنانچه در نسبت با محيط فرهنگي، خدمات هنري خود را بروز داد، هويت سيستمي آن بروز پيدا كرده است.

يك مثال ساده: اتومبيل يك سيستم است. اتومبيل به عنوان يك كل، داراي اجزايي است. آن اجزاء تبيين و سپس ميان آن­ها ارتباط معنادار پديد مي­ آيد. مثلاً ميان موتور و جعبه دنده و ديفرانسيل و چرخ­ ها يك ارتباط منطقي و معنادار به ­وجود مي­ آيد. حال اگر اين اتومبيل در نسبت با محيط خدمات ارائه داد، يعني در جاده حركت كرد، اين سيستم كامل است، در غير اين­صورت فاقد هويت سيستمي است. اگر يك جزء آن مثلاً باطري آن خراب باشد اتومبيل حركت نخواهد كرد و در واقع ضعف يك جزء سيستمي، كل سيستم را مختل مي­ كند.

در مورد سينما نيز همين­گونه است. اگر يك جز سيستمي سينما دچار اختلال باشد، همه­ ي سيستم را فلج مي­ كند.

اجزاء سيستم سينما كدام­ اند؟

در سوپرسيستم سينما، سه ماكروسيستم با هويت مستقل وجود دارد: ماكروسيستم هنر، كه در آن، سينما به مثابه يك هنر است. دوم ماكروسيستم صنعت سينما، كه در آن، سينما به مثابه يك صنعت است. و سوم، ماكروسيستم رسانه، كه در آن سينما به مثابه يك رسانه عمل مي­ كند. هرچند سينما منهاي هر يك از اين سه سيستم بي­ معناست، اما آن يكي كه از ساير سيستم­ هاي سينما بنيادي­ تر است، ماكروسيستم هنر است.

نسبت اين سه ماكروسيستم در سيستم كلي سينما با يكديگر چيست؟

در ابرسيستم سينما، سه دامنه­ ي سيستمي وجود دارد: دامنه­ ي ساده­ ي سيستم، دامنه مشترك سيستم و دامنه­ ي مركب سيستم، كه مجموعاً هفت حوزه را در بر مي­ گيرند.

الف- دامنه­ ي ساده­ ي سيستم سينما:

۱- حوزه­ ي سيستم هنري سينما.اين حوزه شامل هنرمندان سينما، دانش و هنر سينما، و دانشكده­ هاي سينمايي مي­ شود.

۲- حوزه­ ي سيستم صنعت سينما.اين حوزه، تهيه­ كنندگي سينما را در بر مي­ گيرد و مشتمل بر اقتصاد سينما، بيزنس و تجارت سينما، و صنعت و تكنولوژي سينما مي­ شود.

۳- حوزه­ ي سيستم رسانه­ ي سينما.اين حوزه نيز، پيام مستتر در اثر سينمايي را از چهار روش نمايش پرده­ اي، نمايش تلويزيوني، نمايش در فضاي سايبر، و نمايش خانگي از طريق DVDها، به مخاطب مي­ رساند. مضاف بر اين­كه اساساً خود سينما يك گونه رسانه در ميان انواع رسانه­ هاست، كه مي­ توان ادعا كرد كه پس از مدل مواجهه و محاجه­ ي رودررو با مخاطب، رسانه­ ي سينما موثرترين رسانه محسوب مي­ شود. البته اخيراً از اين حيث رقابت سختي با بازي­ هاي كامپيوتري دارد.

ب- دامنه­ ي مشترك سيستم سينما:

۴- حوزه­ ي مشترك سيستم هنر- صنعت سينما.در اين حوزه، ابعاد هنري سينما، جهت­ گيري­ هاي صنعتي و تكنولوژيك سينما را شكل داده و موجب شكوفايي تكنولوژي سينما شده، و متقابلاً بعد صنعتي و اقتصادي سينما، موجب ارتقاء ابعاد هنري آن مي­ گردد.

۵- حوزه­ ي مشترك سيستم صنعت- رسانه­ ي سينما.در اين حوزه، توانمندي­ هاي صنعتي، تكنولوژيك و اقتصادي سينما، مقوم ابعاد رسانه­ اي سينماست، و متقابلاً بعد رسانه­ اي سينما، موجب شكوفايي اقتصادي آن است.

۶- حوزه­ ي مشترك سيستم رسانه- هنر سينما.در اين حوزه، ابعاد رسانه­ اي سينما، مقوم ابعاد هنري آن گرديده و متقابلاً، ابعاد هنري سينما، موجب شكوفايي بُعد رسانه­ اي آن مي­ شود.

ج- دامنه­ ي مركب سيستم سينما:

۷- حوزه­ ي مركب سيستم هنري- صنعتي- و رسانه­ اي سيستم.در اين حوزه، ابعاد هنري، صنعتي- اقتصادي، و رسانه­ اي در هم تنيده شده، به گونه­ اي كه از هم قابل تفكيك نباشند. حوزه­ ي مركب سيستم سينما، بخش جوهري و ذاتي آن را نشان مي­ دهد.

متولي اين سه دامنه­ ي سيستمي سينما كيست؟ آيا مي­توان متولي هر حوزه را مشخص كرد؟

تقريباً! فرضاً دامنه­ ي ساده­ ي سيستم سينما به عهده­ ي بخش خصوصي و خانه­ ي سينماست. دامنه­ ي مشترك سيستم سينما به عهده­ ي بخش دولتي يعني معاونت سينمايي، و دامنه­ ي مركب سيستم سينما به عهده­ ي بخش ملّي، مانند شوراي عالي سينما.

در طرح­ريزي استراتژيك سينما، آيا اين دامنه­ هاي سيستمي طرح­ريزي مي­ شوند؟

نه! در طرح­ريزي، هفت حوزه­ ي مزبور، به همان ترتيب شماره­ ها، هر يك در سه گام طراحي مي­ شوند: تبيين وضع موجود هر حوزه، تبيين وضع مطلوب هر حوزه، و برنامه­ ريزي روند حركت از وضع موجود آن حوزه، به وضع مطلوب آن.

در واقع طرح جامع Master Planسينمايي، داراي هفت نقشه­ ي راه Road Map در قالب هفت پروژه­ ي مجزاست، كه نهاد دولتي يعني معاونت سينمايي بايد اين هفت پروژه را طرح­ريزي و بر اجراي يكپارچه­ ي آن­ها نظارت كند.

پس از تبيين سيستم سينما، نوبت به چه مي­ رسد؟

در اين مرحله، امكان تبيين دكترين سينما، فراهم مي­ شود. سينما هنر است، لذا در اين بخش، جوهر دكترين سينما، همان دكترين هنر است، كه بايد تدقيق و تبيين شود.

۱- در دكترين هنر، روند از تبيين انگاره و گزاره­ ي وحياني آغاز مي­ شود. وحي كه الهام شده است، يا شيطاني است يا الهي.

۲- وحي شيطاني[۱]، متوجه­ ي غريزه­ ي بشر است و در حوزه­ ي غريزه، به ويژه به زبان غضب و شهوت، ادا مي­ شود. اما وحي الهي، متوجه فطرت انسان است و با زباني فطري بيان مي­ شود.

در مورد وحي الهي در اسلام، اين نكته­ ي حكماست كه قرآن فطرت بيرون، و فطرت انسان قرآن درون است. در اين تلقي، مسلمان كسي است كه تسليم فطرت خود مي­ شود و كافر كسي است كه فطرت را مي­ پوشاند و منطبق بر آن عمل نمي­ كند. فطرت بشر، نهاد اساسي اوست كه منطبق بر معيارها و موازين الهي است، و كتمان آن، كتمان معيارهاي عبوديت در نس

۳- پس از تبيين غريزي «وحي»، مرحله­ ي تبيين «ذهني» آن فرا مي­ رسد. تفكر در اين مرحله، انگاره­ ي وحياني غريزي شده را به ذهنيت تبديل مي­ كند. اما پس از تبيين فطري وحي، مرحله­ ي تبيين عقلاني آن فرا مي رسد. قرآنِ درون انسان، فطرت است. حجت و رسول درون انسان نيز عقل است. در اين­جا ذهنيت محمل نيست. چه اين­كه اساساً در قرآن چيزي به نام ذهن وجود ندارد. «قلب» انسان، محمل و محل «الهام» و حضور «عقل» است. تاكيد قرآن بر تعقل با قلب (نه با ذهن يا آن­چه در بُعد مادي مغز ناميده مي­ شود،) مميز ذهنيت از قلبيت و عقلانيت است. در اين مرحله، وحي جنبه و شأني عقلاني مي­ يابد.

۴- در اين مرحله، «ذهنيت» پديد آمده تبديل به «حس» مي­ شود؛ احساس غريزي متاثر از ذهنيت. در روان­شناسي بيش از يك­صد سال است كه مجادله­ اي بر سر تقدم ذهن يا هورمون در جريان است. آيا نياز هورموني و طبيعي در انسان به واكنش مي­ انجامد يا ذهنيت؟! فرضاً در يك عمل جنسي، آيا هورمون­ هاي جنسي، انسان را به حركت وا مي­ دارند يا ابتدا ذهنيت جنسي مطرح است و سپس به تبع آن هورمون­ هاي جنسي و ظرفيت جسمي و طبيعي او؟!

در سوي ديگر روند متفاوت است و در آن، تبديل عقلانيت و مكنونات قلبي به حس مطرح است. چون خيزش، غريزي نيست و ماهيتي فطري دارد، به برانگيختن احساس غريزي نمي­ انجامد، بلكه منتج به برانگيختن احساس فطري مي­ شود. و چون اين برانگيختن احساس، ذهنيت­ پايه نيست و مبناي آن عقلانيت است، لذا منتج به هيجان نمي­ شود. احساس غريزي كه ذهنيت­ پايه باشد، «هيجان­زا» است، اما احساس فطري كه با عقلانيت برانگيخته شود، «هيجان­زدا»ست. اين فرآيند تبديل عقل و مكنونات قلبي به حس، همان هنر و پوئسيس يا خلاقيت هنري است.

۵- در مرحله­ ي پنجم، پس از تبيين وحي، و تبديل آن به عقل و تبديل عقل به حس، مرحله­ ي انتقال «احساس توليد شده به غير» مطرح مي­ شود. احساس پديد آمده، چه ريشه در گزاره­ هاي غريزي و ذهني داشته باشد، و چه متاثر از انگاره­ هاي فطري و عقلاني باشد، براي انتقال به غير، نيازمند سازوكار ويژه­ اي است. اين سازوكار را «رسانه» مي­ نامند.

ما دو بخش از دكترين سينما را بررسي كرديم، يكي بخش سيستم سينما، و ديگري بخش جوهري سينما، يعني فلسفه و حكمت هنر. حوزه­ ي سوم چيست؟

موضوع بعدي مسأله­ ي قدرت است. تبيين جايگاه سينما در قدرت ملّي، و نقشي كه سينما در قدرت ملّي يك كشور چه سلبي و چه ايجابي ايفا مي­ كند.

عناصر قدرت ملي به بخش­ هايي چون فرهنگي، سياسي، نظامي و اقتصادي تفكيك مي­ شوند و طبيعتاً چون سينما نهادي فرهنگي است، لذا تابعي از قدرت فرهنگي است. جايگاه سينما در قدرت ملي چيزي غير از اين است؟

تقسيم­ بندي شما مربوط به قدرت ارگانيكي است. عصر قدرت ارگانيكي كه با نظام پنج­ وجهي سياست، فرهنگ، اقتصاد، نظامي، و اجتماعي شناخته مي­ شد گذشته است. ما در عصر ديگري زندگي مي­ كنيم. عجز و لابه­ ي اصحاب اقتصاد در حل مشكلات اقتصادي جهان امروز، يا يأس و حيرت و استيصال اصحاب سياست و فرهنگ در حل معضلات سياسي يا فرهنگي جهان كنوني، حكايت از اين مي­ كند كه نظام پنج­ وجهي ارگانيكي، كارآمدي خود را كاملاً از دست داده است.

طيف­ شناسي نوين قدرت از حيث «صلابت» آن صورت مي­ گيرد. صلابت قدرت، متغيّر نوين تفكيك حوزه­ هاي گوناگون آن در عصر كنوني است. در بيش از ده سال اخير، دانش قدرت در علوم استراتژيك يك پارادايم­شيفت اساسي داشته است.

تلقي كنوني از قدرت چيست؟ قدرت توان تحميل اراده بر ديگري است. قبلاً اين توان تحميل اراده بر ديگري به حوزه­ هاي سياسي، فرهنگي، نظامي و اقتصادي تقسيم مي­ شد. اما اكنون صلابت توان تحميل اراده بر ديگري مطرح است. يعني اگر توان تحميل اراده به ديگري با صلابت­ هاي گوناگون را داشتيد، شما قدرتمند هستيد. صلابت قدرت به سه بخش تفكيك مي­ شود:

توان تحميل اراده به ديگري با صلابت سخت، توان تحميل اراده­ ي به ديگري با صلابت نيمه­ سخت، و توان تحميل اراده به ديگري با صلابت نرم. در واقع تقسيم­ بندي قدرت از حيث صلابت به نرم، نيمه­ سخت و سخت.سينما در قدرت ملي از حيث صلابت در كدام طيف است؟ قطعاً در حوزه­ ي قدرت سخت نيست.

بله. سينما از حيث صلابت قدرت، در دسته­ ي قدرت سخت و متصلب تفكيك نمي­ شود. سينما جزء مهم و اساسي قدرت نرم است، كه صلابت آن بسيار رقيق و لطيف است زيرا با باورها و حب و بغض­ها سروكار دارد.

دكترين سينماي ايران چه جايگاهي در قدرت ملي جمهوري اسلامي دارد كه مبحثي متفاوت از قدرت نرم باشد؟

در صورت كلي، هيچ مبحث متفاوتي ندارد. دكترين سينماي ايران نيز هم­چون دكترين هاليوود در حوزه­ ي قدرت نرم دسته­ بندي مي­ شود. اما مميزه­ ي دكترين سينماي جمهوري اسلامي با موارد مشابه خود در جهان، در گونه شناسي همين قدرت نرم است. اين مميزه به مفهوم «ارشاد» برمي­ گردد، مفهومي كه در عنوان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي نيز آمده است و معتقدم مفهومي است مظلوم كه هيچ­گاه جدي گرفته نشده است.

قدرت در تلقي توان تحميل اراده بر ديگري (كه در شكل نرم، نيمه­ سخت و سخت بروز مي­ يابد) در اين معنا از سوي اعمال­ كننده­ ي قدرت يعني فرد قادر و قدرتمند تعريف شده است. اكنون بايد نقطه­ ي مقابل، يعني كسي كه قدرت بر او اعمال مي­ شود را نيز دريافت. كسي كه قدرت بر او اعمال مي­ شود يا در واقع مقهور مي­ گردد، تحميل اراده­ ي ديگري بر خود را در سه شكل مي­ پذيرد. در شكل اِعمال قدرت سخت، او به «اجبار» تحميل اراده­ ي ديگران را بر خود مي­ پذيرد. در شكل اِعمال قدرت نيمه­ سخت، او به «اكراه» تحميل اراده­ ي ديگران را بر خود مي­ پذيرد. اما در شكل اِعمال قدرت نرم، فرد مقهور، به «اختيار» تحميل اراده­ ي ديگران را بر خود مي­ پذيرد. تا اين­جا هيچ تمايزي ميان دكترين قدرت نرم در جمهوري اسلامي با قدرت نرم در ساير جوامع نيست. در قدرت نرم، فرد مقهور نه به اجبار، و نه به اكراه، كه به اختيار پذيراي تحميل اراده­ ي ديگران بر خود مي­ شود. دكترين سينما نيز مؤيد همين نكته است، يعني سينما از مهم­ترين ابزارهاي قدرت ملي هر كشور در تحميل اراده­ ي ملي بر ديگران با صلابت نرم است به گونه­ اي كه فرد مقهور به اختيار پذيراي آن باشد، همان­گونه كه هاليوود، اراده­ ي ملي ايالات متحده، در تحميل ارزش­ هاي آمريكايي (مانند ليبراليسم و انديويدوآليسم و …) به ديگران را با صلابت نرم صورت مي­ دهد و ديگران به اختيار آن را مي­ پذيرند.

پس تمايز ميان پذيرش اختياري تحميل اراده­ ي ديگري بر خود در نظرگاه­ هاي گوناگون قدرت نرم در چيست؟

پاسخ شما در آيه­ الكرسي در سوره­ ي بقره در قرآن مجيد آمده است. در آيه­ الكرسي، پس از نفي اكراه، به طور مشخص بر «اختيار» صحه گذارده شده، اما خود حوزه­ ي اختيار در انسان به دو بخش تفكيك مي­ شود: «رشد» و «غيّ»، ارشاد و اغوا.

«اغوا» اين است كه اراده­ ي كسي بر ديگري به گونه­ اي تحميل شود كه او به اختيار كاري را انجام دهد كه فرد تحميل­ كننده مد نظر داشته است. فرد قدرتمند در اينجا «اغواگر»است، يعني فرد مقهور را اغوا نموده به گونه­ اي كه به اختيار آن­چه را انجام مي­ دهد كه فرد اغواگر مي­ خواهد. در واقع فرد اغواگر براي منافع خود ديگري را اغوا مي­ كند.

اما در مفهوم قرآني «رشد» و ارشاد، فرد قدرتمند «ارشادگر»است نه اغواگر. او فرد مقهور خود را «ارشاد» مي­ كند، به گونه­ اي كه او به اختيار، آن كاري را انجام دهد كه خدا مي­ خواهد، و خير و صلاح خود را در آن مي بيند. فرد قدرتمند ارشادگر در اين­جا «مُرشد» ناميده مي­ شود كه فرد مقهور خود را ارشاد مي­ كند و وقتي فرد مقهور «رشيد» شد وظيفه­ ي ارشادگر به پايان رسيده است. انسان «رشيد» كه «رشد» يافته است و ارشاد شده است، به اختيار خود آن كاري را انجام مي­ دهد كه خدا مي­ خواهد و خير و صلاح خود را در خواسته­ ي خدا مي بيند.

فرد قدرتمند اغواگر، «مُغوي» ناميده مي­ شود كه فرد مقهورِ خود را اغوا مي­ كند و وقتي او اغوا شد، كار اغواگر تمام نمي­ شود بلكه تازه ابتداي راه سلطه­ ي اغواگر بر فرد اغوا شده است.

در دكترين سينماي جهان، اكنون مسأله­ ي اساسي، اِعمال قدرت نرم، يعني تحميل اراده بر ديگري با صلابت نرم است به گونه­ اي كه مخاطب ببيند و بشنود، و اراده­ ي ديگري را بر خود بپذيرد.

اما مرز ميان «اغوا» و «ارشاد» در دكترين سينماي جهان مشخص نيست. اين نكته شفاف نشده است كه كدام آثار، ماهيتي اغواگر و كدام يك ماهيتي ارشادگر دارند. تشخيص اين نكته و تمييز آن به خود مخاطب سپرده شده است. اما فرضاً خانواده­ ها مطمئن نيستند كه كدام آثار فرهنگي- هنري موجب رشد فرزند آن­ها مي­ شود و كدام يك موجب غيّ و اغواي او.

از اين حيث جايگاه سينما مبتني بر دكترين سينماي ايران در قدرت ملي جمهوري اسلامي چيست؟

جمهوري اسلامي، حكومتي دين­مدار و مدعي برتافتن قرآن است. زيست و حيات قرآني در نفي «غيّ» و برتافتن «رشد» است. در واقع همان­گونه كه مثلاً معيار سلامت در وزارت بهداشت مشخص است يا معيار تربيت در وزارت آموزش و پرورش، معيار فرهنگي در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، «رشد»يافتگي شهروندان و «رشيد»شدن آنان است. كلمه رشد كه امروز در مباحث توسعه كنار واژه­ ي توسعه مي­ آيد ظلم به اين مفهوم است. رشد و رشادت، حق مردم است. مردم امروز به حق خود در سلامت و تربيت و … واقف هستند. حق حيات، حق سلامت، حق عدالت، حق سعادت، حق كرامت و … از جمله حقوقي است كه به صورت فطري هر كس به آن واقف است. اما حقي كه اگر محقق شد ساير موارد بر شمرده شده نيز در پي آن مي­ آيد، حق «رشادت» است. متاسفانه مردم به حق «رشادت» خود واقف نيستند.

اگر قرار باشد براي حكومت يك مسئوليت كلان برشمرده شود، آن وظيفه چيزي نيست جز «رشد» مردم و رشيدسازي جامعه و رشادت شهروندان. غايت كار و فعاليت فرهنگي و هنري، يا «اغوا» است و يا «ارشاد». معيار و محك عملكرد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، در تبيين متغير اغوا و ارشاد است. دكترين اين وزارتخانه، دكترين «ارشاد» است در برابر دكترين «اغوا».

به تبع، دكترين سينماي جمهوري اسلامي نيز دكترين ارشادپايه است نه دكتريني اغواپايه. آن­جا كه گفته شد دكترين تبيين چيستي، چرايي و چگونگي يك پديده است، اكنون روشن شد كه دكترين سينماي ايران چيست؟

سينماي ايران يكي از عوامل و عناصر اصلي «رشيد» سازي مردم و «رشد» جامعه و «رشادت» ملّي است. اما اين همه نيست، بلكه در برابر اغواي مردم و غيّ جامعه و غوايت ملّي نيز بايستي بايستد. چنانچه سينماي ايران و ساير حوزه­ هاي فرهنگ و هنر، جهت­ گيري دكترينال خود، در تبيين حركت به سوي «رشد» و دوري از «غيّ» را نشناسند و متاثر از روند فرهنگ ليبراليستي و پاگانيستي جاري جهان امروز عمل كنند، غيّ و اغوا را براي جامعه­ ي خود رقم مي­ زنند. كافي است نگاهي اجمالي به عاقبت اهل غوايت، يعني كساني كه فكر و باور مردم را فاسد مي­ كنند، در آيات قرآن و روايات معصومين(ع) بيندازيد تا متوجه دشواري راه و سختي مسئوليت اهل فرهنگ و اصحاب هنر شويد.

البته جامعه­ ي هنري ايران امروز، جامعه­ ي نجيبي است و بسياري از كاستي­ ها مربوط به ندانسته­ هاست نه نخواستن­ ها يا عناد با حق و حقيقت. اما به هر جهت، دكترين سينماي جمهوري اسلامي، در اصرار بر ارشاد و رشد جامعه و رشيد شدن مردم و ممانعت از اغواي آنان است كه نقش كليدي را در قدرت ملي كشور و قدرت جهاني مي­ تواند ايفا كند. در واقع قدرت ملي جمهوري اسلامي در بازدارندگي خود بر ممانعت از اغواي بشريت، و در حوزه­ ي ايجابي در وادارندگي، بر ارشاد و رشادت بشريت متمركز است، و اين مهم به طور گسترده بر دوش اصحاب فرهنگ و هنر، به ويژه جامعه­ ي سينماي ملي است.

تمييز بين اغوا و ارشاد در آثار سينمايي دشوار است. اين جهت­ گيري فرضاً در دكترين سينماي هاليوود يا در دكترين سينماي جمهوري اسلامي چگونه سنجش مي­ شود؟

دكترين اغواگري در دوره­ ي كنوني، در آثار فرهنگي خود را پشت مفهوم Entertainment پنهان كرده است، مفهومي كه به غلط «سرگرمي» ترجمه مي­ شود. حتي در صورت صحت اين ترجمه نيز، چنين صفتي براي محصولات فرهنگي از انيميشن­ ها تا اسباب­ بازي­ ها، از بازي­ هاي كامپيوتري تا سريال­ ها و فيلم­ هاي سينمايي، يك عنوان توهين­ آميز است. سرگرمي مترادف غفلت است، مانند كودكي كه چند ساعت با شيوه­ هاي گوناگون سرگرم مي­ شود تا از سر مادرش واشده و او بتواند به كارهاي خانه برسد.

آيا همه­ ي طول و عرض فرهنگ و هنر در محصولات آن سرگرمي و غفلت­زايي است يا غفلت­زدايي؟!

آن دسته محصولات فرهنگي و به ويژه آثار نمايشي سينمايي و سريالي كه كاركرد آنها Entertainmentاست، در حوزه­ ي اغواگري عمل مي­ كنند. البته به هيچ­ وجه ماهيتي صرفاً سرگرم­ كننده ندارند، بلكه عميقاً به باورهاي مخاطب جهت مي­ دهند و از همه مهم­­تر اين كه سبك زندگي مخاطب را شكل مي­ دهند. در دوره­ ي كنوني، سبك زندگي Lifestyle براي غرب حكم و كاركرد دين را دارد.

اما در دكترين سينماي جمهوري اسلامي، مساله­ ي اغواگري نكوهيده و منفي است، و لذا در آن Entertainment جايي ندارد. اين بدان معني نيست كه فرهنگ و هنر در ايران بايد به مقوله­ ي تفريح و نشاط و شادي، بي­ اعتنا باشد. بلكه تمييز قايل شدن ميان تفريح و بهجت غفلت­زدايي انسان رشيد، شادي و سرگرمي غفلت­زاي انسان اغوا شده است. پرداختن به ابعاد بهجت و جوانب آن به عنوان حوزه­ ي نشاط فردي و اجتماعي فرصت ديگري مي­ طلبد، اما بايد اين تفكيك و تمييز ميان تفريح غفلت­زا با تفريح غفلت­زدا را جدي گرفت. نقطه­ ي مقابل تفريح و فرح، حزن و اندوه است. تفريح غفلت­زا ياEntertainment عموماً در ادامه­ ي خود در زندگي فرد، به حزن و اندوه مي­ انجامد. اما تفريح غفلت­زدا، در ادامه­ ي خود به حزن منتج نمي­ شود، بلكه بهجت را در پي دارد. پس تفكيك ميان اغوا و ارشاد در دكترين سينما، تمييز ميان Entertainment و اعتلاست. آنچه سرگرمي و Entertainment ناميده شده، گزاره­ اي غفلت­زا است كه روبروي اعتلاست.

در قدرت ملي هر كشوري، دكترين سينما از حيث اغواگري و سرگرمي مي­ تواند به انحطاط جامعه اهتمام ورزد، كما اين­كه بنا به گزارش شبكه­ ي خبري «راشاتودي» بيش از ۲۵ ميليون وب سايت پورن در فضاي سايبر موجود است و توليد آثار سينمايي پورنوگرافي در آمريكا سالانه به طور متوسط ۲۲ برابر آثار سينمايي توليد شده در سينماي متعارف هاليوود است. همه­ ي اين محصولات البته تحت عنوان Entertainment شناخته و معرفي مي شوند.

اما در قدرت ملي جمهوري اسلامي، سينماي نجيب ايراني، از حيث ارشادگري و رشيد سازي مردم، مي­ تواند به اعتلا و رشد جامعه بپردازد. از اين حيث دكترين سينماي انقلاب اسلامي، دكترين ممتاز و متمايز در سطح جهان خواهد بود. قدرت سينما در اغوا و ارشاد است، مهم اين است كه اين چاقوي دودم در كف كيست؟ حكيم وارسته، يا زنگي مست؟

در تبيين مفهوم دكترين، گفتيد كه دكترين تبيين چيستي، چرايي و چگونگي يك پديده است، كه در بخش«چگونگي»، ‌به تبيين سه حوزه­ ي استراتژي، تاكتيك و تكنيك مي­ پردازد. بخش تكنيك دكترين سينماي ايران را چگونه تبيين مي­ كنيد؟

دكترين فني يا بخش فني دكترين سينما، تبيين عيار و آلياژ فني سينماست. بُعد تكينكال يا فني سينما از دو حوزه­ ي اصلي، يعني نور و صدا تشكيل شده است. آلياژ فني سينما متشكل از اين دو حوزه است. نور در بخش بصري و صدا در بخش سمعي است. بخش فني دكترين سينما مبين سه نكته است: ابتدا اين كه يك اثر سينمايي، همه­ ي حرف­ ها و پيام خود را به صورت سمعي از طريق صدا منتقل كند، يعني اگر يك نابينا در معرض پخش يك فيلم سينمايي بود، تنها از طريق صدا و به صورت سمعي همه­ ي پيام­ هاي آن فيلم سينمايي را دريابد.

ديگر اين­كه يك اثر سينمايي، همه­ ي حرف­ها و پيام­ هاي خود را به صورت بصري از طريق نور منتقل نمايد، يعني اگر يك ناشنوا در معرض پخش يك فيلم سينمايي بود، تنها از طريق نور به صورت بصري، همه­ ي پيام­ هاي آن فيلم سينمايي را دريابد و چون صداي آن را نمي­ شنود چيزي از پيام­ هاي فيلم را از دست ندهد. در حالت سوم، يك اثر سينمايي، همزمان واجد ظرفيت هر دو حالت قبلي، يعني تلفيق بخش صد درصدي نور، با بخش صد درصدي صدا، در انتقال كامل پيام باشد.اين حالت سوم، غلظت و آلياژ فني دكترين سينما را شكل مي­ دهد.

سينماي كنوني، از حيث آلياژ فني چقدر با سطح مطلوب فاصله دارد؟

در شرايط كنوني، عموماً اين گونه است كه آثار سينمايي ايراني بسيار پُر ديالوگ و پُر موسيقي هستند و بسياري از حرف­ هاي خود را كه به­ دليل عدم توانايي هنري قادر به بيان آن­ها از طريق تصوير نيستند، در قالب صدا به مخاطب منتقل مي­ كنند.

منبع : عصر انتظار

انتهاي پيام/

چهارشنبه|ا|19|ا|بهمن|ا|1390





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 148]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن