تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):خداوند مى‏فرمايد: بنده من با هيچ كارى پسنديده‏تر از انجام آن چه كه بر او فرض كردم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804638743




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سکوت سلینجر ادامه دارد


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > ادبیات  - الیسون فلاندر جی.دی. سلینجر هم‌چنان مهر سکوت بر لب دارد. این نویسنده منزوی راضی نشد سکوتش را به خاطر گزارش‌گر نشریه اسپکتیتور بشکند.کسی که تا پله‌های ورودی خانه او در کرنیش نیوهمپشایر رسیده بودا‌قبل از آن که سلینجر جلویش را بگیرد. این روزنامه نگار که اسمش تام لئوپارد است گفت که صدای نویسنده را شنیده که وقتی همسرش به او گفته چه کسی دارد زنگ در را می‌زند داد می‌زده است: «اوها‌نه!». بعد پیکر بلندقامت اما خمیده‌ای را دیده که زیرپیراهن اریب آبی رنگ به تن از آشپزخانه بیرون آمده بدون این که نگاهش کند. جای تعجب نیست: سلینجر از دهه ۵۰ میلادی غرق در شهرت ناتور دشت از اجتماع کناره گرفته و از آن زمان تا کنون با رسانه‌ها صحبت نکرده است به استثنای یک گفتگوی مختصر باگزارش‌گر نیویورک تایمز در ۱۹۷۴ که در همان جا گفته بود: «آرامش باشکوهی در منتشر نکردن جاری است... من را مردی عجیب و گوشه‌گیر می‌شناسند اما تمام سعی‌ام این است که خودم و آثارم را حفظ کنم.» از سال ۱۹۶۵ که داستان هاپورث ۱۶ ا ۱۹۲۴ منتشر شد تا به حال هیچ اثر تازه‌ای از سلینجر چاپ نشده است. با وجودی که گمان می‌رود آثار چاپ نشده زیادی در خانه‌اش در نیو همپشایر جمع شده باشدا کارهای منتشرشده اش تعدادی داستان است از جمله داستان بلند فرانی و زویی که در ۱۹۶۱ چاپ شد و نه داستان دیگر و تنها رمانش که ۱۹۵۳ منتشر شدند. سلینجر در ۱۹۷۴ گفت: «نوشتن را دوست دارم. عاشق‌اش هستم اما فقط برای خودم و لذت شخصی‌ام می‌نویسم.» گزارشگر اسپکتیتور بی‌واهمه به سراغ همسایگان سلینجر رفت که داستان‌هایی از زبان آنها بشنود: یکی از آنها این مرد نود ساله را روز قبلش در سوپر مارکت دیده بود که «به چرخ دستی خریدش سخت تکیه داده بود» ا‌و این را هم تعریف کرد که یک بار در دهه نود به خاطر قرص نانی که جلوی پایش انداخته بود مرد را برآشفته بود. یکی دیگراز همسایه‌ها اراجیف به درد‌نخوری درباره‌اش گفت از جمله این که او دوست دارد در کافه محل لقمه قارچ و اسفناج بخورد و نفر سوم هم انگار که حقیقت تازه‌ای را رو کرده باشد گفته بود اسلینجر«اهل گپ زدن نیست». همسر سلینجر که «زن جذابی با دندان‌های مرتب و موی بلوند است» لئونارد را راهی کرد و به او گفت: «خیلی متأسفم که این همه راه تا این جا آمدید اما می‌دانید که حریم شخصی همسرم برایش ارزش‌مند است و باید خواهش کنم همین الان این جا را ترک کنید.» خبرنگاران دیگری هم بوده‌اند که با همین واکنش‌ها روبه رو شده‌اند. یکی از آنها چارلی کاریلو رمان‌نویس و گزارشگر سابق نیویورک پست بود که به خاطر می‌آورد ژانویه ۱۹۸۶ عازم خانه ی سلینجر شده بود: «ماشین را در گاراژی در حوالی پارک کردم و بیرون پریدم و چند قدمی بیشتر به سمت خانه‌اش نرفته بودم که مرد لاغری را دیدم که جین آبی تنش بود و روی بالکن طبقه دوم ظاهر شد و با صدایی محکم از من پرسید چه می‌خواهم. موهایش به سپیدی برف بود و چشم هایش تیره. من روبروی سلینجر ایستاده بودم درست همان طوری که دوروتی روبروی جادوگرشهر از ایستاده بود. قلبم داشت از جایش درمی‌آمد. گفتم آقای سلینجر من از نیویورک آمده اما‌گزارشگرم. او درحالی که بی‌علاقه‌گی‌اش را با تکان دادن دستش نشان می‌داد افریاد زد: اوه خواهش می‌کنم بروید. به اندازه کافی از این ماجراها داشته ام.» گاردین/ سوم آوریل / ترجمه: مریم مومنی  




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 404]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن