تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 27 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):انسان زيرك، دوستش حق است و دشمنش باطل.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806666973




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

يادي از سردار رشيد اسلام شهيد عليرضا عاصمي؛ راستي شماره قطعه شهدا چند بود؟!


واضح آرشیو وب فارسی:قدس: يادي از سردار رشيد اسلام شهيد عليرضا عاصمي؛ راستي شماره قطعه شهدا چند بود؟!
* حسن احمدي فرد

25 دي ماه 1387 مي توانست يك شب سرد مثل هر شب ديگر زمستاني باشد. مي توانست با قرص نا تمام ماه كه گاه از پشت ابرها

رخ مي نمود و مخفي مي شد، يك شب نيمه مهتابي مثل هر شب گذراي ديگر باشد. حتي خيابانهاي شلوغ و فروشگاه هاي رنگارنگ هم كمكي نمي كرد تا اين شب را به شبي خاطره انگيز بدل كند.
در شب 25 دي ماه 1387 اما اتفاقاتي رخ داد كه آن را براي من از ديگر شبها جدا كرد و در دفتر خاطرات ذهنم جايگاهي ويژه بخشيد.
در شب 25 دي ماه 1387 مرداني از گوشه و كنار اين روزهاي آشفته، دور هم جمع شدند تا از بيست و چند سال پيش بگويند. از شبها و روزهايي كه فاصله بندگان خدا با خدا كمتر از امروز بود. از آن روزها و شب ها بگويند كه لحظه ها بوي حماسه مي داد و زمان، عطر شهادت را دردلها مي پراكند.
در شب 25 دي ماه 1387 نيروهاي تخريب قرارگاه خاتم الانبيا(ص) و لشكر پنج نصر دوباره دور هم جمع شدند اين بار اما نه در دهانه ميدان مين در معبري باريك، نه در خلوت خاموش شبهاي پيش از عمليات، كه در شهري شلوغ با آدمهايي گرفتار، بي اعتنا به كوله بار خاطراتي شوق انگيز و اشك آور كه بر شانه هاي هر يك از اين مردان، سالهاست سنگيني مي كند.
علي رضا عاصمي بعد از بيست و چند سال، بار ديگر همرزمانش را دور هم جمع كرد تا خاطره ها را تازه كنند. فرمانده قرارگاه تخريب خاتم الانبيا(ص) همچنان فرمانده تخريب قرارگاه است و معاونان و نيروهايش، او را فرمانده خود مي دانند، حالا بگذار بيست و چند سال گذشته باشد و تكه پارههاي پيكر علي رضا در خلوت خاموش زمين آرام گرفته باشد. برادر علي رضا، همچنان فرمانده تخريب است.

علي رضا عاصمي كيست؟
علي رضا عاصمي متولد شهريور ماه 1341 در شهر كاشمر بود. او از آغاز دفاع مقدس خود را به جبهه رساند و تا 13 دي ماه 1365 كه با انفجار بمبي كه مشغول خنثي كردنش بود، به شهادت رسيد، كاري جز حضور در خط مقدم و گاه جلوتر از آن نداشت.او در سالهاي دفاع مقدس، عضو شوراي فرماندهي و فرمانده تخريب تيپ ويژه پاسداران و لشكر 43 امام علي(ع) و قرار گاه هاي كربلا، نجف اشرف و خاتم الانبيا(ص) بود. در هنگام شهادت، چند ماه از 24 سالگي علي رضا عاصمي مي گذشت.
علي رضا قزوه در شعر بلند « مولا ويلا نداشت» مي گويد:
سرداران بي دست
شهيدان گمنام
بي يادنامه
بي سنگ قبر
عاصمي، پودر شد
يوسف نوشته بود:
«خدايا، يوسف هم شهيد مي شود
او را بيامرز»
اسماعيل وصيت كرد روي قبرش بنويسند:
«پر كاهي تقديم به آستان الهي»
امسال هيچ شاعري با حلق اسماعيل همصدا نشد
راستي شماره قطعه شهدا چند بود؟!

طرح هاي ابتكاري فراواني داشت
آدرس را كه محلي است با عنوان دفتر يادمان ياران شهيد و براي برگزاري مراسمي از اين دست تهيه شده مثل هر آدرس ديگري به سختي پيدا مي كنم. جلسه ماهيانه رزمندگان تخريب لشكر پنج نصر با حضور رزمندگان تخريب قرارگاه خاتم الانبيا(ص) يادبود سرداران شهيد عاصمي، يغمايي، و شيدايي آغاز شده است. وقتي مي رسم، اتاق پر شده است. گوشه اي مي نشينم. جانباز «سيد جلال روغني» كه او را پيشتر در تلويزيون ديده ام در حال صحبت است. دو چشم، دو دست و يك پا، هديه اي است كه او از جسمش به پيشگاه الهي تقديم كرده است.
روغني مي گويد: شهيد عاصمي آن قدر شخصيت جذابي داشت كه از هر كدام از دوستانش كه بخواهيد، بي هيچ آمادگي، مي تواند ساعتها درباره او صحبت كند.
سيد جلال روغني ادامه مي دهد: براي او همه نيروها يكسان بودند و بدون در نظر گرفتن پست ها، همه را به يك چشم مي ديد. يادم مي آيد، يك بار بخشنامه اي آمده بود كه در آن قرار شده بود، يكسري امكانات رفاهي را به فرماندهان بدهند. البته بخشنامه توجيه هم داشت. به هر حال آنهايي كه كار فكري مي كنند و تصميم مي گيرند، بايد در آرامش باشند. اما شهيد عاصمي همانجا بخشنامه را پاره كرد و دور ريخت.
روغني مي گويد: نسل امروز فكر مي كنند كه شهدا اصلا براي جنگيدن آفريده شده بودند و براي اينكه بي دليل فداكاري كنند و جان خود را از دست بدهند. در حالي كه اصلا اين طور نبود. شهيد عاصمي حتي آنجايي كه نياز به فداكاري بود، مي كوشيد با فكر و برنامه فداكاري مؤثري از خود نشان بدهد. او طرح هاي ابتكاري فراواني هم داشت. مثلا در حال طراحي سامانه موشكي بود كه با عبور از روي ميدان مين و سقوط دادن يك دنباله انفجاري روي ميدان، در كمترين زمان، معبري را در ميدان باز مي كرد. او حتي موشكي طراحي كرده بود كه درست روي آب حركت مي كرد و اهداف شناور را به بهترين شكل هدف قرار مي داد. او حتي براي بعد از جنگ هم برنامه داشت و مي گفت مي خواهم بعد از جنگ بچه ها را جمع كنم و زمين هاي اطراف كاشمر را آباد كنيم.
جلال روغني از خاطراتش با عاصمي مي گويد و ادامه مي دهد: همان اوايل جنگ، علي رضا، تربيت معلم تهران قبول شده بود و مادرش به اصرار او را راهي تهران كرده بود. آن وقتها هم قبول شدن در دانشگاه، مثل الان ساده نبود.
خود علي رضا تعريف مي كرد كه ساعت اول رفتم سر كلاس، ديدم آقايي آمد و مباحثي را طرح كرد. ساعت دوم، باز يك نفر ديگر آمد و حرف هايي زد. ساعت سوم و چهارم... رفتم و سوال كردم؛ گفتند فردا و پس فردا و هفته بعد و سال بعد هم همين است،خلاصه تا آخرش همين است. گفتم من طاقت اين كلاس ها را ندارم. وسايلم را به يكي از دوستانم دادم و از همانجا راهي جنوب شدم.او ادامه مي دهد: خاطرات زيادي از علي رضا دارم، حتي نواري داشتم كه در آن خود علي رضا از خطراتش گفته بود كه يكي از دوستان از من گرفت و گفت شنبه آن را باز مي گردانم؛ كه الان بيست و چند سال است كه نياورده اش...
جلال روغني به اين جا كه مي رسد مي گويد: احمدلو اينجايي؟!
حاج منصور احمدلو( همرزم شهيد عاصمي و رييس فرهنگسراي جوان تهران) با صورتي گوشتالو كه آثار سوختگي يا جراحي روي آن نمايان است مي خندد كه: اگر مي دانستم اين قدر دنبال نوارت هستي همان موقع مي گفتم كه ديگر برايت نمي آورمش.

حال و هواي جنگ را تحريف نكنيم
مردي از عقب اتاق مي آيد و در آن طرف، پشت ميكروفون مي نشيند. كلاهش را از سرش مي كشد و با دست موهايش را صاف مي كند. «سردار حاج ماشاا... آخوندي» فرمانده تخريب لشكر 5 نصر، نفر بعدي است كه مي خواهد از شهدا بگويد.
آخوندي مهمترين قدرت تاثيرگذاري شهدا را به خاطر عمل و رفتار خود شهدا مي داند.
او مي گويد: اگر شهدا مي توانستند بر جامعه و آدمهاي اطراف خود تأثير بگذارند، به اين دليل بود كه خودشان پيش از ديگران به آنچه مي گفتند عمل مي كرند نه اين كه گفتارشان با رفتارشان در تناقض باشد.
او ادامه مي دهد: به نظر من جنايتي كه بعد از دفاع مقدس در حق آن سالها شد اين بود كه راويان، آن مقطع مهم از تاريخ را خواسته و ناخواسته تحريف كردند.
آخوندي مي گويد: تحريف بد است، چه روضه امام حسين(ع) باشد، چه حال و هواي جنگ و ما به عنوان كساني كه به هر حال در آن فضا بوده ايم، وظيفه داريم واقعيت ها را بگوييم و مطمئن باشيم كه حقيقت، پذيرفته خواهد شد و نيازي به هيچ آب و لعابي ندارد.وي ادامه مي دهد: همان ها كه رابطههاي كمرنگي با شعائر ديني داشتند در كوره جنگ و جبهه چنان پخته شدند كه صحنه هايي باورنكردني از عشق و شجاعت را به نمايش گذاشتند.
«دكتر سيد سعيد موسوي» فرمانده اسبق تخريب قرارگاه كربلاديگر سخنران جلسه است. هر چند تاكيد دارد كه نمي خواهد سخنراني كند و تنها مي خواهد برداشت و دريافت خود را از شهدا بگويد. دكتر موسوي مي گويد: واقعيت آن است كه شهدا در تب و تاب جنگ كه انسان را از همه تعلقات دنيا دور نگه مي داشت، موفق شدند به مقامات بالايي از شناخت دست پيدا كنند.
دكتر موسوي مي گويد: من رفيق نيمه راه بودم و در حين جنگ فرصتي فراهم شد و تحصيلم را پيگيري كردم.
وي با يادي از شهيد علي يغمايي (يكي از سرداران شهيد تخريب) مي گويد: يادم مي آيد به مقر برگشته بودم كه گفتند كسي با من كار دارد . آمدم ديدم شهيد يغمايي خودمان است. خنديد و گفت: شما هم بالاخره فرمانده شدي؟ گفتم نه بابا فرمانده كيه! گفت: نه ديگر.اين برادر سيد كه مي گويند شمايي؟ خنديدم. شهيد يغمايي بدون هيچ حرف ديگري فقط گفت:
طي اين مرحله بي همرهي خضر مكن
ظلمات است بترس از خطر گمراهي
موسوي توضيح مي دهد كه پدر شهيد عاصمي در كاشمر معلم من بود. وقتي علي رضا آمد قرارگاه كربلا، طولي نكشيد كه ديدم در كنار علي رضا من هيچ كاره ام و عملا اوست كه دارد قرارگاه را مديريت مي كند و اين قدرت بالاي مديريت و توان خستگي ناپذير اين شهيد را مي رساند.

شهدا ولايتمدار بودند
«فكور» يكي ديگر از همرزمان شهيد عاصمي است كه خاطره خود را از هنگام شهادت شهيد عباس عاصمي( برادر كوچكتر علي رضا) و قدرت بالاي تحمل شهيد عاصمي در شهادت برادر بيان مي كند و بعد از آن نوبت به «مجيد جعفرآبادي» نويسنده كتاب نگين تخريب مي رسد. كتاب نگين تخريب را پيش از اين خوانده ام كه خاطراتي روشن و شيرين از اين سردار گمنام دارد.جعفرآبادي خاطرات همرزمان شهيد را بازنويسي كرده است.
او مي گويد: آنها كه شهيد شده اند ويژگي هايي داشته اند كه همان ويژگي ها آنها را لايق دريافت مقام شهيد كرده است.
وي اين سوال را طرح مي كند كه چرا شهدا محبوبند؟ و ادامه مي دهد كه محبوبيت فضيلت است و اگر چه شهدا براي محبوبيت نجنگيده اند اما خدا آنها را به دريافت اين مقام مفتخر كرده است و رمز آن به تصريح آيات قرآن، ايمان و عمل نيكوست.
جعفرآبادي شهدا را جلوه اي از انسان كامل مي داند و مي گويد: علاوه بر ديگر خصايل، ولايتمداري و اطاعت بي چون و چرا از ديگر ويژگي هاي شهداست.
وي از همه آنها كه خاطراتي از شهدا دارند مي خواهد تا به عنوان اداي دين، خاطرات خود را به هر نحوي كه مي دانند، ثبت كرده تا آيندگان از آن استفاده كنند.
پس از جعفر آبادي، «قلمبر» از رزمندگان دفاع مقدس و از نيروهاي صدا و سيما هم دقايقي از ويژگي هاي شهيدان و تلاش آنها براي تزكيه نفس و ساختن خود مي گويد.

يادهايي متراكم در لوحي فشرده
دوستان و دوستداران علي رضا عاصمي لوح فشرده اي را نيز فراهم كرده اند كه حاوي اطلاعات و خاطراتي از اوست. دقيقتر اينكه اين لوحه فشرده شامل: زندگي نامه، 32 دستنوشته از شهيد همراه با صوت، 49 خاطره از سردار شهيد، مطالب چاپ شده از شهيد در مطبوعات، دفترچه خاطرات شهيد، اسناد به جاي مانده از شهيد، نامه هاي نوشته شده توسط شهيد و... به همراه عكس هايي از شهيد است.
نسخه ابتدايي اين لوح سال گذشته در سالگرد شهيد عاصمي منتشر شد و نخسه دوم آن با اطلاعاتي كاملتر شامل مراسم بيستمين سالگرد برنامه روايت فتح ويژه شهيد عاصمي، برنامه صندلي داغ با حضور جانباز سيد جلال روغني، گفتگو با تعدادي از دوستان و همرزمان شهيد و... امسال منتشر شده و در دسترس همه قرار گرفته است.

پنجشنبه|ا|10|ا|بهمن|ا|1387





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: قدس]
[مشاهده در: www.qudsdaily.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 379]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن