واضح آرشیو وب فارسی:مهر: نقد «بگذاريد ميترا بخوابد» ـ1/حسينيزاد: محمدي در كتابش شخصيتها را به بازي گرفتهاست
حسينيزاد: محمدي در كتابش شخصيتها را به بازي گرفتهاست
محمود حسينيزاد در نقد كتاب «بگذاريد ميترا بخوابد» گفت: وقتي اين كتاب را ميخواندم به شدت به ياد فيلم اكسپريمنت افتادم. يعني روانشناسي همه را به بازي گرفته است. كامران محمدي به عنوان يك روانشناس، گروهي را چيده و اينها را به بازي گرفته است تا به نتيجهاي برسد.
به گزارش خبرنگار مهر، جلسه نقد رمان «بگذاريد ميترا بخوابد» نوشته كامران محمدي در قالب يازدهمين نشست عصر داستان هفت اقليم، شب گذشته جمعه 14 بهمن با حضور محمود حسينيزاد، مهسا محبعلي، نويسنده اثر و جمعي از نويسندگان كشور در كافه گارنو برگزار شد.
حسينيزاد در ابتداي اين برنامه گفت: مكانهاي مانند كافه، جايي نيست كه بتوان نقدهاي رسمي از كتابها ارائه داد. من ميخواستم در اين جلسه با كامران محمدي سوال و جواب داشته باشم و به نظرم اگر اين كار را بكنيم، بهتر است. تعدادي هم سوال و جواب آماده كرده بودم، ولي بماند براي بعد. اما به نظر من، نه به عنوان يك منتقد بلكه به عنوان يك خواننده، بعضي كتابها را كه ميخواني حس ميكني كاش اينجا يا آنجايش به گونه ديگري بود تا كتاب بهتر ميشد.
وي افزود: در كتاب «بگذاريد ميترا بخوابد» من شباهتهايي با «شب ممكن» محمدحسن شهسواري ديدم كه به موقع به آنها اشاره ميكنم. محمدي سعي كرده است جدي بنويسد و من هم ميخواهم نقد جدي داشته باشم. كتاب ضربه اول را در داستانش ميخورد. يعني داستان قوي شروع ميشود و انتظار داريم كه به فاجعه ختم شود و اوج تراژدي را در آن ببينيم و اين حالت تا اواسط و دو سوم كار كشيده ميشود ولي بعد از دست ميرود و فصل آخر هم يك گرهگشايي است كه لزومي نداشت، باشد. من با داستان هيچ مشكلي ندارم و همه ميتوانند هرچه ميخواهند بنويسند و نبايد گفت بايد لزوما در اين باره بنويسي، تا ماكسيم گورگي بشوي ولي، خط قوي داستان در اين كتاب از دست ميرود.
اين منتقد ادامه داد: يك بار فردي به يكي از كتابهاي من ايراد ميگرفت كه چرا اينجاي داستانت اينگونه است و آنجاي داستانت آنگونه؟ به او گفتم مگر من آگاتا كريستي هستم؟ من ميخواهم ادبيات كار كنم. بحث ديگر درباره «بگذاريد ميترا بخوابد» روي بازيگران آن است. منظور شخصيتهاي آن هستند. به نظرم در اين كار يك شخصيت زن و يك شخصيت مرد داريم كه تفكيكي بينشان ديده نميشود. كارها و علائق اين شخصيتها با يكديگر متفاوت نيست. همه شاملو دوست دارند، جملات فلسفي ميگويند و در كل تفاوت عمدهاي ميانشان نيست. بين اين افراد خط كشي وجود ندارد.
حسينيزاد در ادامه گفت: محمدي يك داستان روانشناسي محض نوشته است و در اين تيپ داستانها وقتي 4 زن وارد ميكنيم، به عقيده من بايد 4 تيپ و منش متفاوت وارد كنيم. هر كدام از اين شخصيتها بايد وجهي داشته باشند و نميشود كه من عاشق ميترا باشم، عاشق ستاره هم باشم و هر دوي اينها مثل هم باشند. درباره شخصيتهاي مرد هم همين اتفاق افتاده است. به نظر ميرسد محمدي 2 شخصيت، يك زن و يك مرد را در كارش تكثير كرده است؛ يكي را در 4 زن و ديگري را در 2 مرد. موضوع ديگر، راوي است كه بايد براي بررسي آن محمدي روي كاناپه فرويد بخوابد و اين راوي را از او بيرون بكشيم.
نويسنده مجموعه داستان «اين برف كي آمده» گفت: من با راويهاي داناي كل ايراني كه به ذهن شخصيت ميروند، مشكل دارم. داناي كل پدر مغز شخصيت را در ميآورد. در اينجا هم يك راوي داريم كه مدام درحال قضاوت شخصيتهايش است. جايي هم كه خود را لو ميدهد، آنجايي است كه جملات قصار ميگويد تا شما را به خط داستان بياورد كه اين كار يك راوي ديگر ميخواهد. شما ميتوانيد داستان را از هرجايي كه خواستيد شروع كنيد، فيلمهاي جديد و مدرن هم همينطورند. فقط براي من سوال بود كه اين كردهاي قصه، چه شغلي دارند. آيا قاچاقچي هستند يا زميندارند كه در دهي در قصر شيرين زندگي مرفهي به هم زدهاند.
اين مترجم در ادامه گفت: وقتي اين كتاب را ميخواندم به شدت به ياد فيلم اكسپريمنت افتادم. يعني روانشناسي همه را به بازي گرفته است. محمدي به عنوان يك روانشناس، گروهي را چيده و اينها را به بازي گرفته است تا به نتيجهاي برسد. به همين دليل هم در كتاب، اصطلاحات روانشناسي را وارد كرده و در رمان يك روانشناس دست و پا چلفتي هم داريم. او مانند هملت تئاتري به راه انداخته تا به نتيجهاي برسد. از اين منظر، آدمهاي داستان روي هوا به نظر ميرسند. محمدي در اين كتاب نويسنده نيست. بلكه يك روانشناس است و به عنوان يك روانشناس و معلم، احساس ميكند كه من نميفهمم و دارد به من ميگويد كه بفهمم.
حسينيزاد افزود: رمان يك صحنه درخشان دارد كه همان صحنه مرگ پدر و مادر است. اين صحنه از كتاب بيرون ميآيد چون جنبه سينمايي دارد. كتاب در كل به نظرم يك گزارش ميآيد و محمدي روحيات و عقايد فرويدي را تا جايي پيش ميبرد كه توقع داريد در اين صحنه عاطفي عمل كند ولي از اين نظر كه اين كار را نكرده و اين صحنه، سينمايي از آب درآمده، اين بخش از كتاب خوب است. اما صحنه قايمباشك بازي پشت ديوار آشپزخانه و صحنه آخر، صحنههاي نچسبي هستند. محمدي به عنوان نويسنده آزاد است هرچه ميخواهد بنويسد و من هم كه خواننده هستم، توقع دارم محمدي كه ميتواند بنويسد، مثل نويسندههاي بلوارنويس ننويسد و از جذابيتهاي دخترشانزدهساله جذبكن استفاده نكند.
مترجم كتاب «آليس» گفت: من وقتي ميخواهم بنويسم، همه چيز جمله اول است. يعني وقتي جمله اول بيايد كار تمام است و خط را گرفتهام. اما درباره مشابهت اين رمان با «شب ممكن» بايد بگويم كه هم محمدي و هم شهسواري رمانهايشان را بر اساس تكنيك درست كردهاند. شهسواري در تكنيك فوقالعاده است و همين هم به «شب ممكن» ضربه زده است. محمدي هم همين كار را كرده است. «بگذاريد ميترا بخوابد» يك داستان اجتماعي نيست بلكه كاملا خصوصي است. در داستان شهسواري هم چند شخصيت زن و مرد به جان هم افتادهاند. اما مرزبنديهاي حسن شهسواري قويتر است و اين داستان محمدي است كه قدرت بيشتري نسبت به «شب ممكن» دارد.
وي گفت: شباهت ديگر اين دو كتاب فصلبنديهايشان است. شباهت ديگر در زبانشان است كه هر دو زبان خوب و رواني دارند و شباهت ديگر فصل آخرشان است كه در هر دو كتاب زائد است.
© 2003 Mehr News Agency .
شنبه|ا|15|ا|بهمن|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 135]