تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 21 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):اگر مردم تعقل می کردند و مرگ را تصور می کردند، دنيا ويرانه مى‏شد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814974007




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

هويت ايراني و الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاين: هويت ايراني و الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت
احزاب و تشكل ها - عماد افروغ


اطلاع حاصل شد كه جناب آقاي خسرو معتضد در روزنامه شرق به گونه اي متعرض ادعاي بنده مبني بر پوچ بودن طرح مكتب ايراني شده اند و در اين خصوص آرايي را به استاد مطهري نسبت داده اند. ضمن اينكه ايشان را دعوت به مطالعه كتاب خود با عنوان هويت ايراني و حقوق فرهنگي مي كنم و تصريح بر تكيه مفهوم هويت بر پيوندهاي فرهنگي و نه خاكي و خوني مي كنم، ايشان و ساير خوانندگان محترم را به مطالعه خلاصه يكي از سخنراني هاي خود در همايش جاي پا در دانشگاه تهران دعوت مي كنم و نقل قولي از استاد مطهري را به رنگ قرمز اضافه مي كنم تا نامستند قولي به ايشان نسبت داده نشود. به آقاي معتضد هم عرض مي كنم مبحث هويت صرفاً يك بحث نقلي تاريخي نيست و پيچيدگي هاي نظري بسيار دارد.

نخستين پرسشي كه در ارتباط با الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت مطرح مي‌شود، اين است كه چرا از هويت و فرهنگ در آن سخن به ميان مي‌آيد؟ چه شده است كه امروزه در جهان معاصر، متوجه اهميت مباحث هويتي و فرهنگي در امر توسعه شده‌اند؟ با نگاهي به نظريه‌هاي توسعه به ويژه آنهايي كه تحت عنوان نوسازي در جهان سوم مطرح شده‌اند، متوجه مي‌شويم كه در خود الگوي نوسازي با اشكال متفاوتش، 5 پيش‌فرض وجود دارد:
١. تغييرات و تحولات ساختي و كلان جوامع بشري در مسيري واحد صورت مي‌گيرد.
٢. الگوي توسعه غرب و فرايند تاريخي آن اجتناب‌ناپذير است.
٣. چون جوامع گوناگون در سير تكاملي خود يك فرايند تك‌خطي را پيموده‌اند، جوامع عقب‌مانده هم بايد آن راه را بپيمايند.
٤. جوامع عقب‌مانده بايد فرايند توسعه غربي را سرلوحه خود قرار دهند.
٥.عامل عقب‌ماندگي صرفا دروني است.

حسب اين نگاه بود كه مفهومي به نام فرهنگ توسعه طرح شد. با اين حال، بين فرهنگ توسعه و توسعه فرهنگي تفاوت هست. بر پايه فرهنگ توسعه، يك الگو بيشتر نداريم و آن الگوي پيشرفت غرب است و ديگران بايد ببينند كه كشورهاي توسعه‌يافته از چه ويژگي‌هاي فرهنگي و روانشناختي و اجتماعي‌اي برخوردار بوده‌اند و بايد همان مسير را دنبال كنند، براي مثال، «ماكس وبر» ارزش‌هاي فرهنگي را عامل پيشرفت مي‌داند، ارزش‌هايي چون: بيشينه شدن سود، دوري از زهدگرايي، عقلانيت ابزاري، منع مناسك‌گرايي مذهبي وديگران به ارزش هاي ديگري همچون گرايش به عام‌گرايي، عيني‌گرايي، برون‌گرايي، ماده‌گرايي و پايبندي به قانون و ... اشاره ي كنند و شرقي ها را با ارزش هايي خلاف ارزش هاي مذكور معرفي ي كنند.

هرچند انتساب اين ارزش ها به غرب و شرق مناقشه آميز است،لكن پندار اصلي اين بود كه تنها يك فرهنگ براي توسعه هست، كشورهاي غيرغربي هم كه خواستند الگوي توسعه غربي را پياده كنند، نه تنها توسعه نيافتند كه دچار «از جا در رفتگي» هم شدند. به همين دليل، يونسكو دهه ٨٧-٩٧ را دهه توسعه فرهنگي مي نامد. توسعه فرهنگي به اين معناست كه پيش از آنكه فرهنگ خود را با توسعه وفق دهد، توسعه بايد خود را با فرهنگ سازگار كند. امروزه جامعه‌شناسان و فيلسوفان به ويژه از هوسرل به بعد، از مفهومي به نام «زيست جهان» سخن گفته‌اند. آن چيزي كه روزي به نام عقيده عاميانه ( Common Sense) مطرود بود، امروزه تحت عنوان دانش روزمره مورد توجه قرار مي‌گيرد. بنا بر توسعه فرهنگي، توسعه بايد از مردم و از آنچه مي‌انديشند و انجام مي‌دهند، صورت گيرد.

در اين نگاه، توسعه مجموعه‌اي جامع و فرايندي چندبعدي است كه فراتر از جنبه اقتصادي بوده و همه جوانب زندگي را دربرمي‌گيرد. يونسكو در خصوص توسعه فرهنگي چند مؤلفه ويژه مي‌آورد: ارج نهادن به بعد فرهنگي توسعه، تسريع در ارتقاي هويت فرهنگي و ارتقاي همكاري‌هاي بين‌المللي.

فهم هويت تاريخي يك جامعه در فرايند توسعه كار ويژه زيادي دارد. اين امر مي‌تواند در سطح اجتماعي خاستگاه حس تعلق و امنيت وجودي افراد باشد و نيز در سطح سياسي مي‌تواند مبناي يك نظام سياسي قرار گيرد.
پيش از ورود به بحث هويت ايراني در الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت، مي‌خواهم تعريفي از فرهنگ ارائه دهم: فرهنگ چيزي جز معرفت مشترك نيست. از اين رو، (فرهنگ) قابليت يادگيري داشته و افراد در آن سهيم بوده و همچنين از نسلي به نسل ديگر قابل انتقال است. بحث بعدي اين است كه بنيادي‌ترين مؤلفه فرهنگ كدام است؟‌

به نظرم، مهم‌ترين ركن فرهنگ، جهان‌بيني است؛ مهمترين ركن فرهنگ جهان بيني و هستي شناسي فرهنگ است: مهمترين لايه فرهنگ، جهان بيني است كه به ساحت هستي شناسي اعم ازانسان شناسي، خداشناسي، جهان شناسي و جامعه شناسي در بعد فلسفي آن باز مي گردد. اين همان هويتي است كه ملت ها از آن برخوردار بوده و به دنبال باز توليد آن هستند.
اين لايه اول فرهنگ است، لايه دوم آن بايد و نبايدها، لايه سوم؛ الگوها و هنجارها و لايه چهارم؛ نمادهاست. اگر سطح معرفتي، مهم‌ترين لايه فرهنگ باشد، سؤال اين است كه در خصوص الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت، اين مهم‌ترين لايه را كجا جست‌وجو كنيم و درا ين جست‌وجو چه به دست مي‌آوريم؟ به بيان بهتر، بايد ديد كه هويت ايراني را در كجا بايد جست؟ هويت ايراني در كل 4 مؤلفه دارد: 1- يكتاپرستي كه مولفه بنيادين آن است. ايرانيان از دوران باستان، به ويژه از عصر زردشت به بعد همواره يكتاپرست بوده و هيچ‌گاه بت‌پرست نبوده وسابقه رب النوع و توتم ندارند 2 - تلفيق دين و سياست يا به تعبير رساتر فردوسي؛ دين و عدالت و سياست.

«جرالد نولي» ايران‌شناس نامي بر اين نظر است كه تلفيق دين و سياست ويا به عبارتي مفهوم ايراني به مثابه انگاره ديني – سياسي در اواسط دوران ساساني و توسط اردشير بابكان پديد مي‌آيد. همين مسئله را در دوران صفويه نيز داريم و نوبت سوم- به نظر من- در دوران انقلاب اسلامي بوده است. ايرانيان هر گاه كه دچار بحران شده‌اند، تلاش كرده‌اند تا شناسنامه هويتي خود را بازسازي كنند. بنابراين، هويت ايراني در گرو ارتباط دين و سياست بوده است؛ اما همواره تأكيد شده كه جهت از دين به سياست باشد نه از سياست به دين؛ كه در صورت اخير، دين سياسي مي‌شود و اين از آسيب‌هاي جدي به شمار مي‌آيد. كما اين كه اين آفت در اواخر ساسانيان سراغ آيين زردشت آمد.
٣-آشتي‌ناپذيري ميان حق و باطل. بر طبق نظام يكتاپرستي ايرانيان، سلسله مراتبي بر هستي حكمفرماست. اين مسئله در ساختار اجتماعي نيز بازتاب داشته است. فلسفه تاريخ اوستايي حكايت از نبرد ميان حق و باطل مي‌كند.
٤-اين وجه را با اين پرسش آغاز مي‌كنيم كه چه اتفاقي رخ داد كه نياكان ما كه در روزگار ساسانيان هويت ايراني را تعريف كردند، جذب اسلام شدند؟ آيا اين امر به زور شمشير بوده است؟ مرحوم مطهري در اين‌باره مي‌گويد كه با زور مي‌توان تا حدي حكومت كرد اما جهش فرهنگي نمي‌توان پديد آورد. در اينجا، به نظرم استحاله‌اي صورت گرفته است. به اين معنا كه يكتاپرستي ناقص ايرانيان در برابر يكتاپرستي متعالي اسلام قرار مي‌گيرد و ايرانيان به راحتي آن را مي‌پذيرند؛ چرا كه مشتركات زيادي ميان اسلام و دين زردشتي هم مي‌ديدند.

در اينجا مي‌خواهم كمي اين موضوع را گسترش دهم و بر مبناي كتاب «خدمات متقابل اسلام و ايران» استاد مطهري مطالبي را بگويم. هر چند مرحوم مطهري ادعاي نظريه‌پردازي در باب هويت را ندارند اما مطالب خوبي در اين‌باره دارند. با اين حال استاد مطهري در آن كتاب در جايي مي‌گويد: در توحيد ذاتي و صفاتي ايرانيان[باستان] ترديدي نيست اما در توحيد افعالي‌شان، چرا. من اين را نمي‌‌پذيرم، چون در ثنويت آفرينشي آيين زردشت ترديد زيادي وارد است و بيش تر آن را يك ثنويت اخلاقي مي دانند تا آفرينشي. به علاوه، سپنتا مينيو مظهر هستي و انگره مينيو مظهر نيستي است. حتي تثليث الهي مورد نظر دوشن گيمن، يعني اهورا، اشه (راستي) و وهومنه(انديشه) نيز با محوريت اهورا مطرح است . استاد مطهري آتش‌پرستي را دليل نفي توحيد عبادي ايرانيان مي‌داند. اما ايرانيان باستان آتش‌پرست نبودند.
در متون معتبر زردشتي اصلا بحثي از آتش‌پرستي نيست. آتش و در كل نور، حكم قبله ومحراب را در پرستش «اهورامزدا» براي آنها داشته است. شهيد مطهري در جايي ديگر در آن كتاب جاهليت عرب را با جاهليت ايرانيان [باستان] مقايسه مي‌كند و مي‌گويد: جاهليت عرب شرك در عبادت بود؛ اما جاهليت ايراني شرك در خالقيت. در نقد اين نكته استاد، مي‌پرسم اگر با استناد به روايتي منسوب به حضرت امير(ع) مي پذيريد كه زردشت پيامبر بوده است ، چگونه پيامبري مي تواند ثنويت گرا باشد؟ در ثاني چرا ايرانيان تشيع را انتخاب كرده‌اند؛ اما اعراب سنت را؟ به‌نظرم يكتاپرستي ايرانيان و عدم وجود بت‌پرستي در تاريخ‌شان به آنها قابليتي را مي‌دهد كه در نبوت درجا نزنند و امامت را به‌راحتي پذيرا شوند وحسب درك سلسله مراتبي به استمرار آن در قالب ‌نظريه «ولايت فقيه»برسند. با اين حال، استاد مطهري در كتاب «خدمات متقابل اسلام و ايران»مي‌خواهد بگويد كه ايرانيان با توجه به استعدادي كه داشتند، روحيه و فرهنگ و منش خود را در اسلام يافتند. در جايي هم استاد مطهري- به‌درستي- اشاره مي‌كنند كه ايران بذر مناسبي براي تشيع بوده است.

چون آقاي معتضد با استناد به آراء استاد مطهري در مورد نهضت شعوبيه مطلبي در روزنامه شرق اظهار كرده اند، به عبارات استاد مطهري در اين خصوص اشاره اي مي كنم: ايشان« شعوبيه» را «عكس العمل در مقابل آن انحراف عربي( قوميت گرايي عربي)، صد در صد اسلامي و نشانه صميميت ايرانيان نسبت به اسلام بود. اگر ايرانيان نسبت به اسلام صميميت نمي داشتند كافي بود كه آنها هم مانند اعراب بر مليت و قوميت خويش و تاريخ خويش تكيه كنند و در اين جهت مسلماً گوي سبقت را مي ربودند، زيرا افتخارات نژادي ايرانيان بسي بيشتر از اعراب بود. اما اين كار را نكردند و از عرب به اسلام پناه بردند نه به چيز ديگر. البته نهضت شعوبيگري تدريجاً يك مسير انحرافي پيدا كرد، در مسيري افتاد كه نهضت قوميت عربي افتاده بود، يعني در مسير تفاخرات قومي و نژادي و تفوق نژاد ايراني بر ساير نژادها خصوصاً بر نژاد عرب افتاد و احياناً از حدود نژادپرستي تجاوز كرد و تا زندقه كشيده شد. ولي همين كه شعوبيگري به اين مرحله رسيد، توده مردم ايران و علماي با تقواي ايراني شعوبيگري را سخت محكوم كردند و از آن تبري جستند، يعني بار ديگر با يك عكس العمل اسلامي از طرف ايرانيان در مقابل يك انحراف كه از ميان خودشان برخاسته و رشد كرده بود مواجه مي شويم. علت شكست شعوبيگري هم همين بود»(ص 353-354).
نكته قابل توجه در كتاب نهضت هاي اسلامي يك صد ساله اخير اين است كه ايشان جعل پرونده موهوم و كاذب به نام ايراني گري را هم از ريشه هاي انقلاب اسلامي مي داند كه با واكنش انقلابي مردم و علما روبه رو مي شود وهم از آ فات نظام تلقي مي كند.هشداري كه بايد به آن توجه داشت.

استاد مطهري در ديگر آثارش ازجمله «آينده انقلاب اسلامي» به‌طور ضمني الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت را مطرح مي‌كند. او در جايي از آن كتاب اشاره مي‌كند كه اگر انقلاب اسلامي مي‌خواهد فراگير باشد؛ بايد فلسفه تاريخ، فلسفه دين و... خاص خود را از متن‌آموزه‌هاي اسلام برگرفته و تدوين كند. او مي‌گويد ما به ابن‌سيناها و ملاصدراها نياز داريم؛ اما ابن‌سيناها و ملاصدراهاي امروزي.

اين نشان مي‌دهد كه وي به عنصر مكان و زمان توجه ويژه‌اي داشته است. حتي در آنجايي كه از ويژگي‌هاي رهبر بحث مي‌كند، ردپاي الگوي اسلامي- ايراني را مطرح مي‌سازد، اينكه (رهبر) بايد اسلام‌شناس باشد و از ايدئولوژي اسلام در باب اينكه انسان چگونه بايد باشد و نيز چگونه جامعه تحت فرمان خود را سامان دهد، آگاه باشد.

بنابراين اگر مي‌خواهيم الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت را تدوين و اجرا كنيم، بايد به چند مسئله توجه كنيم:
١- جايگاه خاص انسان در اين الگو بايد نشان داده شود. در اين الگو انسان جايگاهي متعالي دارد و تمام سياست‌ها بايد به سمتي بروند كه انسان آزاد بتواند معرفت كافي نسبت به نيازهاي واقعي خود داشته و در جهت تحقق اين نيازها از مهارت ،منابع ، فرصت ها و انگيزه لازم برخوردار باشد.
٢- مقوله شناخت‌شناسي. به اين معنا كه با هر شناخت‌شناسي‌اي نمي‌توان به تنظيم ،ارزيابي و تحقق اين الگو پرداخت. به نظرم بايد رويكرد فرايندي و ديالكتيكي داشته باشيم و به تمام ظرفيت‌ها توجه كنيم. اسلام با ظرفيت‌هايش تعريف مي‌شود. اين مسئله با مفهومي جز «آزادي» ميسر نمي‌شود. اسلام قابليتي است كه با طرح پرسش به فعليت مي‌رسد.
٣- داشتن نگاه فرايندي و متحول؛ به اين معنا كه يك بار و براي هميشه نمي‌توان تكليف اين الگو را مشخص كرد.
٤-تلاش در جهت نهادينه‌سازي الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت. براي اين مهم، بايد از تمام ظرفيت‌ها براي تحقق آن بهره برد.

/2929

پنجشنبه|ا|13|ا|بهمن|ا|1390





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاين]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 207]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن