محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845882590
گفت و گو با رسول صدرعاملى كارگردان و نويسنده
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک:
ایران:راه نجات سينماى ايران: پناه بردن به ادبيات آرش نصيرى سوسك وارد خانه شده بود كه آقاى صدرعاملى سر رسيد و داستان شان را «روايت سوم» تريلوژى اش كرد. كار خاصى اتفاق نيفتاده بود. امتحان داشت شروع مى شد. خانم معلم ورقه هاى امتحان را گذاشته بود كنار دست بچه هاى كلاس و وقتى آخرين ورقه را گذاشت، بلند گفت: «امتحان شروع شد» و ساناز كه كنار دست آيدا نشسته بود، گفت: «ديشب باباتو ديدم آيدا» و داستان شروع شد به جاى آنكه امتحان شروع شود. نه. هر دو با هم شروع شد. ساناز بعد از آن جمله گفته بود كه مادرت هم همراهش بود و آيدا مى دانست مادر در آن ساعت خانه بود و آيدا بايد مى فهميد ماجرا چيست و اينطور بود كه سر از فيلم كارگردانى درآورد كه نشان داده است مهمترين دغدغه اش، دغدغه هاى اين نسل است. نسلى كه مى گويد از طبقه متوسط هستند، نه پولدار، نه فقير و دغدغه هايشان هم فراگير است و آنقدر معمولى هستند كه ديده نمى شوند. قبل از آن ماجراى «تداعى» را كه كفشهاى كتانى مى پوشيد ساخته بود و بعد «ترانه» را كه پانزده سال داشت و قبل تر از آن البته سمفونى تهران و قبل تر پاييزان و خيلى سال پيش «گلهاى داودى» كه مى گويند اولين ملودرام موفق بعد از انقلاب بود. حالا آن كارگردان ملودرام نمى سازد، حتى وقتى مى داند پايان بندى خاص فيلمهايش باعث مى شود كه فيلمش بيشتر و بيشتر فروشد، باز همان جور فيلم را تمام مى كند كه بايد و در اينجا آيدا به اين نتيجه مى رسد كه وقتى نمى شود كارى كرد، بهتر است زندگى خودت را بكنى و اين حقيقت تلخى است و رسول صدرعاملى نمى ترسد از اينكه فيلمش با يك حقيقت تلخ تمام شود. خودش اما تلخ نيست. كارهايش را بر اساس دغدغه هايش مى سازد نه دغدغه فروش، هرچند معتقد است كه فيلم هم مى تواند خوب و پرفروش باشد و هم يك فيلم خوب و اين طور است كه هميشه فيلم خوب پرفروش ساخته است. برخلاف روحيه معمول مصاحبه هاى اين صفحه ايران جمعه كه بيشتر به خود طرف مصاحبه شونده مى پردازيم نه كارهايش، اين بار تمركز بيشترى داشته ايم بر فيلم در حال اكران «ديشب باباتو ديدم آيدا». شايد به اين خاطر كه اين فيلم هنوز روى پرده است، اما بيشتر از چند روز ديگر روى پرده نمى ماند و شايد هم اين فيلم، فيلم خانواده است (نه خانوادگى) و ما رسالتمان اين است كه در صحنه مصاحبه بخش خانواده اقلاً يك بار هم كه شده، درونمايه كارمان با مسما شود. رسول صدرعاملى البته خيلى خوش صحبت است و اين را شما بعد از خواندن مصاحبه لابد تأييد مى كنيد. اميدوارم. * در تمام طول مسير داشتم به اين فكر مى كردم كه يك واژه خاص پيدا كنم براى شروع. مى دانم چه چيزى را مى خواهم بپرسم، اما آن واژه را هنوز پيدا نكرده ام. شايد كسى براى اين مسأله هنوز واژه اى پيدا نكرده باشد. اينكه كسى عيب كسى را به شكل خوبى به او نشان بدهد يا اينكه درونياتش را آنقدر خوب بشكافد و به او نشان بدهد كه نتواند چيزى بگويد. مثل كاويدن شخصيت در داستانهاى ميلان كوندرا... * سؤال سختى است. در ادامه يك مسير وقتى پس از يك دهه خودت را وادار كنى از زاويه نگاه كسانى به جهان اطراف بنگرى كه اصلاً ديده نمى شوند. ديده مى شوند، ولى بد ديده مى شوند. خوب و جدى به آنها نگاه نمى شود. آنچه را هم كه مى بينيم، در واقع ناهنجارى و زشتى هاست و متوجه نيستيم كه دو نسل آرام آرام در كنارمان به وجود آمدند و بزرگ شدند، اما ديده نشدند. نسلى كه آنچه به آنها آموخيتم هراس بود و نگرانى و اضطراب از آينده. اين دو نسل اخير سرشار از ناگفته ها، دردها، مشكلات و مصائبى هستند كه ظاهر لباسهاى به روزشان و خنديدن هاى متظاهرانه و نه چندان عميق شان و شادى هاى سطحى شان ارزيابى مى شوند. بچه هايى كه قسمت قابل توجه و مهمى از جامعه ما را تشكيل مى دهند. بيشترين شان از خانواده هاى متوسط اجتماع هستند. نه خيلى پولدار، نه خيلى فقير و شايد ديده نشدنشان بيشتر به همين دليل است كه معمولى اند و كاملاً عادى به نظر مى رسند. شناخت دغدغه هاى اينها كار ساده اى نيست. همه اين بچه ها عاشق خودنماياندن هستند، مثل همه جوانهاى جاهاى ديگر دنيا و انگار اين معنى جوانى است اما محل بروزش را ندارند و بنابراين در خود فرو مى روند و با خود مى انديشند و با خود و به تنهايى نيز به نتيجه مى رسند، نتايجى كه اصلاً خوشايند نيست. در هر سه فيلم، يعنى در هر چهار فيلم از سمفونى تهران تا آيدا سعى كردم كه به اين بچه ها بپردازم و ناگفته هايى را كه در واقع ديده نمى شوند و حس نمى شوند را ببينم و حس كنم. اين آخرى بيش از همه انرژى و وقت برد، چرا كه قرار بود بيش از آنكه به مسائل اجتماعى و ناهنجارى هاى آنها بپردازم، به درون بخش كوچكى از ذهنشان - لا اقل - نزديك شوم. علت انتخاب قصه باباى نورا نوشته مرجان شيرمحمدى به همين دليل بود. جوهر قصه از بخش پنهانى از ذهن دو نوجوان سخن مى گفت كه به هيچ راه حلى نيز ختم نمى شد جز بى تفاوتى و بى خيالى برگرفته از جامعه ما در انتها. همان طورى كه خيلى ها به آن مى رسند و حتى كارى نمى شود كرد و هيچ كارى از تو ساخته نيست، شايد همان بهتر كه راهى را در پيش بگيريم كه آيدا در پيش گرفت، البته بدون آنكه آن را تأييد كنم، هشدار فيلم اين است كه حواست باشد اينها دارند بى خيال همه چيز مى شوند. * با يك جواب كامل رسيديد به انتها و ما تازه شروع كرديم. بگذاريد از اول شروع كنيم كه البته شما زير اسم فيلم: «ديشب باباتو ديدم آيدا» نوشتيد «روايت سوم». سمفونى تهران را در نظر نگرفتيد؟ - نه. سمفونى تهران در واقع فيلمى با مضمون نوجوانى بود اما ارتباط تماتيك و مضمونى و محتوايى با سه فيلم بعدى نداشت. اگر بپذيريم كه در واقع هر سه فيلمى كه براى دختران نوجوان كار شد، تلاش مى كند كه در واقع به سرگشتگى و آشفتگى بيرون و درون اين سه كاراكتر بپردازد و هر سه كاراكتر در پايان هر فيلم به بلوغى حتى اندك برسند، اين سه فيلم روايت ديگرى از سمفونى تهران داشت. سمفونى تهران بيشتر جنبه آموزشى داشت و به سفارش شهردارى تهران ساخته شده بود، ولى اين سه فيلم با شرح حال تداعى در دخترى با كفشهاى كتانى آغاز شد و در دو فيلم ديگر همين كاراكتر و همين شخصيت در موقعيتهاى ديگرى تعريف شد. * تداعى چه نسبتى با ترانه و آيدا دارد؟ - تداعى در واقع همان دختر سرگشته اى است كه در ترانه به راه حلهاى مقابله با مشكلات خودش مى رسد، اما در پايان تصورى براى پايان اين مشكلات نيست. در «من ترانه پانزده سال دارم» وقتى فيلم تمام مى شود، ما هنوز نگران ادامه زندگى و مشكلاتى كه همچنان براى او باقى است، هستيم. در آيدا دلم مى خواست همين كاراكتر را به نوعى آرامش برسانم و ذهنش را از بابت بخشى از رنجهايى كه مى برد، رها كنم و به او بفهمانم كه وقتى كارى از دستش ساخته نيست، به خودش بينديشد و آرامش و خوشبختى را در ذهن و اراده خودش پيدا كند تا اينكه از ديگران انتظار داشته باشد كه كمكش كنند. هر سه فيلم از عشق هاى نافرجام اين سه شخصيت مى گويد.تداعى عاشقى است كه به هيچ جايى راهى نمى برد و ترانه عاشق ديگرى است كه نتيجه عشقش تولد يك فرزند است اما او نيز عشقش تباه اين فرزند مى شود و به سرانجامى نمى رسد و در آيدا همان دختر به تعريف ديگر و شايد كامل ترى از عشق برسد. اينكه اصلاً عشقى هست يا نه؟ اينكه كسى هست يا نه؟ اينكه خوشبختى او را حتماً يكى ديگر بايد كامل كند يا اينكه خودش بايد نجات بخش خودش باشد. اگر بپذيريم كه همه مى ميرند و آنچه از آنها باقى مى ماند و پايدارشان مى دارد عشق است. اين عشق كجاست و تعريف آن چيست؟ * تعريف شما از عشق چيست؟ - عشق يك انرژى است. يك نيروست براى رسيدن به آن چيزى كه براى خودت به عنوان هدف قرار داده اى. هميشه فكر مى كردم كه رسيدن به يك عشق واقعى و درك آن عبور از يك عشق مجازى است اما در واقع در شرايطى زندگى كرده ايم كه در همان تعريف اول وامانده ايم و فكر مى كنم كه عشق را بايد در همان آرمان اصلى و رؤيايى كه هر كسى دارد پيدا كنيم. يعنى رسيدن به آن آرمان و رؤيايى كه هر كس دارد يا عشق را در آن پيدا كند و اگر كسى هم در اين مسير پيدا شد كه كمك كند، حضورش قطعاً مبارك است؛ اما اگر هم پيدا نشد بايد ادامه داد. آن چيزى كه تو را به اين ادامه و كنكاش و جست وجو وا مى دارد به نظر مى رسد كه شايد همان تعريف عشق باشد. * خيلى دارد فلسفى مى شود اما چه عيبى دارد؟ بگذاريد همينطور جلو برويم تا ببينيم اينكه آدم به تعريف هاى قطعى از يك پديده برسد بهتر مى تواند تأثيرگذار باشد يا اينكه به همراه مخاطب خودش به جست وجوى آن پديده بپردازد. آيا شما هم همراه مخاطب هاى فيلم هايتان كامل مى شويد؟ - قطعاً. من فكر مى كنم هيچ تعريف قطعى وجود ندارد. آنچه كه ذهن مرا كامل مى كند و باعث مى شود كه به كار بعدى فكر كنم در واقع بازخورد همان نقطه نظرهاى مخاطبين است و مخاطبين اين فيلم آخر بيش از هر يك از فيلم هاى ديگرم جذاب و دوست داشتنى و گاهى هم ترسناك و دلهره برانگيز بودند. فيلم را يا خيلى دوست داشتند يا اصلاً دوست نداشتند و عصبانى شان مى كرد. آنها كه دوست نداشتند اصلاً دلشان نمى خواست با چنين موقعيتى روى اكران مواجه شوند و ببينند كه فيلم دارد به جاى آنها بلند بلند فكر مى كند و اين افكار را به تصوير مى كشد. * آنچه تاكنون در فيلم هاى شما و به خصوص سه فيلم آخرتان ديده ايم آن است كه در اين فيلم ها كمتر مقصر ديده ايم. اكثر آدم هايتان ناگزير هستند يا اينكه تحت تأثير شرايط قرار گرفته اند و به نوعى اكثراً جامعه است كه مقصر است. آيا اين تلقى من درست است؟ - كاملاً. من فكر مى كنم كه هر كس در واقع با محيط اطراف خودش خو مى گيرد و شخصيتش شكل پيدا مى كند و به همين دليل بسيارى شايد مستحق آنچه به سرشان مى آيد نيستند. همانگونه شايد بعضى ها شايسته همه آنچه دارند نيستند. محيط اطرافمان بسيار تعيين كننده است كه از خانواده آغاز مى شود و به جامعه منتهى مى شود و در واقع همه چيز خيلى به اراده و تصميم ماها بستگى ندارد. تقدير و سرنوشت و شرايط اجتماعى هم در آن عامل مهمى است. * اما بعضى ها شايد مقصر باشند. به هر حال جامعه را جمع افراد مى سازند و طبيعتاً اين رذالت ها و سياهى ها را آنها بسط مى دهند. مثلاً باباى آيدا چرا مقصر نيست؟ - حتى اگر اين حرف تو را هم بپذيريم مى دانيم كه در واقع شرايط آدم هايى كه در يك روستا و با يك جامعه عقب مانده زندگى مى كنند بسيار متفاوت است با آدم هايى كه در يك شهر بزرگ و جامعه پيشرفته زندگى مى كنند. ما هم خوبى ها و زيبايى هاى جامعه خودمان را و هم زشتى و پلشتى ها را از گذشتگان مان در واقع به ارث برده ايم. اگر ما نتوانسته ايم در دو دهه گذشته وظايف انسانى، اجتماعى، فرهنگى و سياسى خود را به درستى انجام دهيم طبيعى است كه عواقب آن به فرزندان مان خواهد رسيد. در واقع با اين تعريف ضمن آنكه همه در يك شرايط اجتماعى مقصرند اما نسبت اين تقصير و گناه متفاوت است. پدر آيدا را اصلاً نمى فهميم كه مقصر است يا نيست همانگونه كه نمى دانيم مادر آيدا يا آن زن ديگر چقدر مقصر است اما يك حقيقت وجود دارد، آن زن ديگر كه شايد آرامش و خوشبختى اش را در پدر آيدا جست وجو مى كند يك زخم و اندوه جدى اجتماعى است كه گريبان گير خود ما مى شود و مسؤوليتش را هم بايد بپذيريم و نمى توانيم قربانى بودن هاله را ناديده بگيريم. او به هر حال ناكامى هايش را با همه ماها تقسيم خواهد كرد، بى آنكه او نيز به طور فرضى تقصير داشته باشد. هسته اين شخصيت ها، پدر، مادر و زن ديگر همگى تنها هستند. حالا چرا تنها؟ موقعيتى است كه نمى توان برايش نسخه قطعى نوشت. هر كسى با توجه به شرايط زندگى خودش مى تواند به اين چرا پى ببرد. من باور دارم كه مسؤول همه رياكارى هايى كه هر يك از ما چه در زندگى شخصى و چه در زندگى اجتماعى به آن پناه برده ايم فقط خود ما نيستيم. * بگذاريد به جهت هاى ديگرى بپردازيم كه در حاشيه فيلم وجود دارند تا شايد از اين بحث كه فلسفى و فلسفى تر مى شود بيرون بياييم. شما يك سينماگر مؤلف هستيد اما برخلاف اكثر آنهاى ديگر ابايى نداريد از اينكه به قصه و نگاه ديگران كه قصه پرداز و قصه نويس هستند توجه داشته باشيد. داستان خانم شيرمحمدى را چطور پيدا كرديد و تريولوژيتان را كامل كرديد؟ - دوست فيلمساز ديگرم به من پيشنهاد كرد كه اين داستان را بخوانم و فكر كردم كه در واقع مضمون بسيار خوبى دارد براى پرداختن به يك موقعيت استثنايى. موقعيتى كه از قبل برايم روشن بود كه با آن برخورد جدى از طرف مخاطبينش خواهد شد. از قبل مى دانستم كه اگر فيلم به سمتى مى رفت كه حضور زن ديگر ناشى از يك سوءتفاهم مى بود به شدت فيلم متفاوت ترى از لحاظ جذب مخاطب مى شد اما به نظرم رياكارانه مى آمد و ما مى خواستيم در واقع به يادآورى عشق ها و دوست داشتن هايى بپردازم كه در روزمرگى زندگى فراموش شده اند و يا در حال فراموشى هستند. قصه «باباى نورا»ى مرجان شيرمحمدى اين بضاعت را داشت. از طرفى ما قصه هاى كوتاه و بلند بسيارى داريم كه هر كدامشان مى تواند دستمايه هاى خوبى براى يك اثر سينمايى باشد چه اصرارى است كه حتماً بخواهيم خودمان مؤلف تمام و كمال يك فيلمنامه باشيم. * مرحوم گلشيرى مى گفت كه بعضى از فيلمسازان احساس افت مى كنند كه يك قصه نويس در كنارشان باشد در حالى كه در همه جاى دنيا اكثر فيلمسازان بزرگ فيلم هاى اقتباسى كار مى كنند... - ... به نظر من بيشتر آثار ماندگار ما آثار اقتباسى از ادبيات است و بعضى هاى ديگر از همين آثار هم بدون آنكه به مآخذ اشاره كنند از همين آثار استفاده مى كنند. من هنوز هم از قصه خواندن و اساساً خواندن اگر نگويم بيشتر، كمتر هم لذت نمى برم و فكر مى كنم كه بقاى جدى سينماى ما كه به شدت متأثر از فيلمنامه است نه ساخت، در اين است كه فيلمسازان ما به ادبيات خودمان پناه ببرند. البته به شرطى كه نويسندگان ما هم بپذيرند كه سينما ترجمه عينى كلمات قصه آنها نيست و نمى تواند باشد. سينما يك بيان تصويرى است كه گاهى اوقات ممكن است با ذات قصه اى كه از آن اقتباس شده تفاوت هايى داشته باشد و اين نبايد به دعوا و درگيرى و مناقشه بينجامد. به هر حال درك متقابل يك فيلمساز و نويسنده از يكديگر مى تواند نتايج درخشانى در بر داشته باشد. - هر چند كه كمى پراكنده مى شود، اما بگذاريد دوباره برگردم به آيدا. فيلم آيا مميزى هم شده است؟ نه، ولى در واقع دچار يك جور خودسانسورى بودم. در هر سه فيلم گذشته به دليل حساسيت موضوع ها و اينكه در هر سه فيلم دست به تجربه هايى زدم و وارد موضوعاتى شدم كه با توجه به محدوديت هاى عرفى، اخلاقى و قانونى مى بايست حدودى را براى خودم تعيين مى كردم براى خودم و در هر كدام از اين فيلم ها من خودم را دو بار مميزى كردم. يكى در پايان نگارش هر فيلمنامه، يكى در حين ساخت. در هر سه فيلم بعد از ديده شدن مواجه شدم با اينكه با موضوع محافظه كارانه برخورد شده. البته نمى دانم اگر هر كدام از اين فيلم ها ساخته نمى شد، آيا كس ديگرى آنها را مى ساخت يا نه و در واقع ساخت آنها باعث شده كه ساخت آنها محافظه كارانه به نظر بيايد. - شما فرزند دختر داريد؟ نه، همه اين سؤال را از من پرسيده اند. - سؤال بى ربطى كه نيست؟ خب به نظر مى رسد كه بى ربط نيست، چون همه اين سؤال را مى پرسند. - شايد نگاه پدرانه شما به اين سه دختر باعث اين سؤال شده باشد... شايد هم نداشتن فرزند دختر و اينكه تو با فاصله به اين موضوع نگاه مى كنى و خودت بى واسطه و به صورت تنگاتنگ درگير اين نوع مسائل نيستى باعث جذابيت اين موضوع شده است. اما آنچه كه مهم است اينكه در سينماى ايران شرايط سال هاى گذشته باعث شده كه سينماگران به خصوص به سمت اين نوع سوژه ها نروند و دردسرش را به جان نخرند و لذا همين باعث شده كه هيچ فيلم جدى در اين زمينه ها ساخته نشود. به خصوص در زمينه دختران نوجوان. به عبارتى يا ساخته نشود يا بسيار سطحى و در واقع تكرارى. - در دهه گذشته فيلمسازان جدى تر ما بيشتر به كودكان مى پرداختند. شايد به اين دليل كه آن موقع هنوز نمى شد به اين سنين پرداخت و شما در واقع يك قدم آمديد جلوتر، چون فضا يك قدم بازتر شده است. اين حرف تلقى درستى است؟ نه خيلى، براى اينكه به نظر من حالا كه اين فيلم ها ساخته شده به نظر مى رسد كه در هر زمان ديگرى مى شد به اينها پرداخت. اگر پيشتر از اينها ساخته نشد، برمى گردد به بى اعتمادى مسؤولان فرهنگى نسبت به فيلمسازان. به نظر من در مورد بخش زيادى از كودكان جامعه هم هنوز فيلم جدى و خوبى ساخته نشده. فيلم هايى هم كه ساخته شده بيشتر با سوژه كودكان روستايى بوده يا كودكان بزهكار. در مورد انبوه بچه هايى كه به نظر كاملاً معمولى مى رسند و دارند زندگى عادى خودشان را مى كنند، هيچ كار درخورى نشده. شايد چون نويسنده ها و فيلمنامه نويسان و فيلمسازان ما فكر مى كنند كه اين كودكان قصه ندارند، در حالى كه اگر به آنها نزديك شوى و دركشان كنى، مى بينى درونشان سرشار از قصه است. همين كودك آزارى مفرطى كه در جامعه ما هست و ديده نمى شود، به شكلى كه اصلاً به نظر كودك آزارى نمى آيد؛ يا گذاشتن بچه ها در مدرسه با تعليمات سخت آموزشى مدارس و بعد از مدرسه گرفتن معلم خصوصى براى آنها و بعدش هم بردن به كلاس هاى مختلف مثل كلاس هاى زبان موسيقى و انبوه برنامه هاى سخت و طاقت فرساى ديگر كه توسط والدين براى كودكان تنظيم شده كودك را به جايى مى رساند كه وقتى عيد فطر به جمعه مى افتد، شديداً و از ته دل غمگين و ناراضى است. آيا اين نوع كودك آزارى كه همه گير هم هست و پرداخته نشده، وظيفه سينما نيست. از اين نوع مسائل است كه ديده نمى شود. هر كدام از اينها مى تواند دستمايه يك فيلم جهانى بشود. كودك آزارى كه فقط شكنجه و شلاق زدن نيست. كودك آزارى مدرن به اين شكل است. - آن بحث سانسور را براى اين پيش كشيدم كه جايى كه ساناز مى آيد به منزل آيدا و حتى ديالوگى هم راجع به او بين آيدا و پدرش برقرار مى شود، ما اصلاً ساناز را بعد از آن نمى بينيم... ... بله. در نسخه اوليه فيلم يك گفت وگو داشتيم بين ساناز و آيدا كه در نسخه اصلى به دليل ريتم كلى فيلم اين گفت وگو حذف شد و احساس كردم كه تنهايى آيدا و پرداختن به گفت وگوى بين آيدا و پدرش بدون دخالت ساناز تأثيرگذارتر مى شود. - شما خسته شده ايد و من بايد تمام كنم، با وجود آنكه فيلم با توجه به موقعيتى كه خلق كرده است، هنوز جاى حرف بسيار دارد. بگذاريد بقيه تلقيات و نظرات را بگذاريم براى هر كس كه فيلم را مى بيند. برنامه بعدى تان چيست؟ هر چه پيش مى روم، احساس مى كنم راه دشوارترى را در پيش دارم. من ادامه همين لحن و بيان تصويرى را خواهم داشت، اما اينكه با كدام مضمون بماند براى يكى دو ماه ديگر. - مى شود موضوع شما به جمعه هم ربطى داشته باشد؟ چرا نه؟ جمعه روز مبارك و محترمى است كه بچه ها و نوجوان ها و ما بزرگترها همه دوستش داريم. - شايد هم به خاطر ايران جمعه. شايد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 301]
صفحات پیشنهادی
گفت و گو با رسول صدرعاملى - كارگردان و نويسنده
گفت و گو با رسول صدرعاملى - كارگردان و نويسنده-ایران:راه نجات سينماى ايران: پناه بردن به ادبيات آرش نصيرى سوسك وارد خانه شده بود كه آقاى صدرعاملى سر رسيد و ...
گفت و گو با رسول صدرعاملى - كارگردان و نويسنده-ایران:راه نجات سينماى ايران: پناه بردن به ادبيات آرش نصيرى سوسك وارد خانه شده بود كه آقاى صدرعاملى سر رسيد و ...
شروع معاملات دوشنبه با دلار 1180 تومانی و یورو 1670 تومانی در ...
گفت و گو با رسول صدرعاملى كارگردان و نويسنده · شروع معاملات دوشنبه با دلار 1180 تومانی و یورو 1670 تومانی در بازار آزاد · نکات تغذیه ای در بیماری فشار خون ... ...
گفت و گو با رسول صدرعاملى كارگردان و نويسنده · شروع معاملات دوشنبه با دلار 1180 تومانی و یورو 1670 تومانی در بازار آزاد · نکات تغذیه ای در بیماری فشار خون ... ...
کشف شناسه جدید در سلولهای بنیادی
کشف شناسه جدید در سلولهای بنیادی گفت و گو با رسول صدرعاملى كارگردان و نويسنده · شروع معاملات دوشنبه با دلار 1180 تومانی و یورو 1670 تومانی در بازار آزاد .
کشف شناسه جدید در سلولهای بنیادی گفت و گو با رسول صدرعاملى كارگردان و نويسنده · شروع معاملات دوشنبه با دلار 1180 تومانی و یورو 1670 تومانی در بازار آزاد .
سير تکامل دختر خانمها
سير تکامل دختر خانمها · كشت ذرت دانه اي در اراضي كشاورزي شهرستان البرز آغاز شد · سه چيز پشت آدمى را مى شكند: · گفت و گو با رسول صدرعاملى كارگردان و نويسنده .
سير تکامل دختر خانمها · كشت ذرت دانه اي در اراضي كشاورزي شهرستان البرز آغاز شد · سه چيز پشت آدمى را مى شكند: · گفت و گو با رسول صدرعاملى كارگردان و نويسنده .
پرداختن به كودك و نوجوان دغدغه سينمايي من است
گفت و گو با رسول صدرعاملى كارگردان و نويسنده - اضافه به علاقمنديها كارهايش را بر اساس دغدغه هايش مى سازد نه دغدغه فروش، هرچند معتقد است كه فيلم هم مى تواند .
گفت و گو با رسول صدرعاملى كارگردان و نويسنده - اضافه به علاقمنديها كارهايش را بر اساس دغدغه هايش مى سازد نه دغدغه فروش، هرچند معتقد است كه فيلم هم مى تواند .
«ديشب باباتو ديدم آيدا» در خانه سينما
گفت و گو با رسول صدرعاملى كارگردان و نويسنده ایران:راه نجات سينماى ايران: پناه بردن به ادبيات آرش نصيرى سوسك وارد خانه شده بود كه ... بگذاريد از اول شروع كنيم كه ...
گفت و گو با رسول صدرعاملى كارگردان و نويسنده ایران:راه نجات سينماى ايران: پناه بردن به ادبيات آرش نصيرى سوسك وارد خانه شده بود كه ... بگذاريد از اول شروع كنيم كه ...
-
سینما و تلویزیون
پربازدیدترینها