واضح آرشیو وب فارسی:آپام:
سکوت بره ها سکوت برهها (به انگلیسی: The Silence of the Lambs) فیلمی وحشتناک / هیجان آور به کارگردانی جاناتان دمی و محصول سال ۱۹۹۱ آمریکا میباشد. عوامل فیلم سکوت بره ها جوایزی معتبری همچون جایزه اسکار، جایزه بفتا و گلدن گلوب را بخاطر حضور در این فیلم دریافت کردند. این فیلم با داستانی به قلم توماس هریس میباشد. داستان فیلم کلاریس استارلینگ (جودی فاستر) توسط جک کرافورد (گلن) از آکادمی آموزشی اف بی آی در ویرجینیا انتخاب میشود. کرافورد به استارلینگ ماموریت میدهد که با هنیبال لکتر (آنتونی هاپکینز) که یک روانشناس و قاتل زنجیرهای بوده است، گفتگو نماید چرا که اعتقاد دارد که لکتر ممکن است بتواند به آنها در پیدا کرده «بیل بوفالو» که قاتلی زنجیره ای که پوست قربانیانش را از تن جدا مینماید، کمک نماید. استارلینگ به تیمارستان بیماران روانی در بالتیمور میرود و در آنجا دکتر فردریک چیلتون او را به سلول دکتر لکتر راهنمایی میکند. در ابتدا دکتر لکتر آرام است اما به ناگهان عصبانی میشود چرا که استارلینگ سعی دارد از او اطلاعات بکشد. در حالی که استارلینگ با ترس در حال ترک سلول است، یکی از بیماران به سیمان میزند که لکتر این عمل را بسیار زشت میپندارد و استارلینگ را صدا میزند که بر گردد و به او میگوید که به دنبال یکی از بیماران سابق دکتر لکتر بگردد. این راهنمایی استارلینگ را به یک زیرزمین سوق میدهد که در آنجا جسد یکی از بیماران سابق لکتر را پیدا میکند. استارلینگ به پیش لکتر بر میگردد و لکتر به او میگوید که این جسد به بیل بوفالو مرتبط است. لکتر به استارلینگ پیشنهاد میدهد در صورتیکه از پیش دکتر چیلتون به جایی دیگر منتقل شود، به او در این زمینه کمک میکند. هنگامیکه بیل بوفالو دختر یکی از سناتورها را میدزدد، کرافورد به استارلینگ اجازه میدهد که به دروغ این پیشنهاد را به لکتر بدهد که در صورتیکه به آنها در پیدا کردن بیل بوفالو کمک نماید، او را به زندانی دیگر منتقل کنند. در عوض، لکتر یک بازی یک به یک را با استارلینگ شروع مینماید و به او پیشنهاد میکند که اطلاعات جامعی در مورد بیل بوفالو در اختیار آنها قرار بدهد و در عوض استارلینگ نیز از گذشته خود برای لکتر بگوید، چیزی که قبلا کرافورد به استارلینگ هشدار داده بود که برای لکتر بازگو نکند چرا که لکتر میتواند در وجود استارلینگ رخنه نماید. چیلتون نیز که پنهانی به مکالمات استارلینگ گوش میدهد، پیشنهاد انتقال لکتر را با سناتور در میان میگذارد و لکتر را به ممفیس منتقل میکند، جاییکه لکتر مقداری اطلاعات در مورد بیل بوفالو به مقامات ارائه میدهد. بار دیگر استارلینگ دکتر لکتر را در سلول اختصاصی اش در تنسی ملاقات میکند و از او میخواهد که نامی را که برای مقامات گفته است رمزگشایی کند. ولی لکتر درخواست استارلینگ را برای کمک رد مینماید و او را مجبور میسازد که خاطرات دوران کودکی اش را بازگو کند. استارلینگ به لکتر میگوید که چگونه یتیم شده است و به مزرعه یکی از خویشاوندان منتقل شده است و هنگامی که در آن مزرعه با سلاخی گوسفندان روبرو میشود و تلاش نافرجامی جهت نجات یکی از گوسفندان میکند، او را به یتیم خانه میفرستند. لکتر نیز در مقابل پرونده بیل بوفالو را که استارلینگ قبلا به او داده بود، به او باز میگرداند که در این لحظه استارلینگ توسط دکتر چیلتون و تعدادی پلیس از آنجا به بیرون هدایت میشود. در همان روز لکتر از دو تا نگهبانان را کشته و از آنجا فرار میکند. استارلینگ گفته های لکتر را به دقت بررسی میکند و میفهمد که بیل بوفالو اولین قربانی اش را شخصا میشناخته است. استارلینگ به خانه اولین قربانی سفر میکند و در آنجا متوجه میشود که بیل بوفالو یک خیاط است چرا که لباسها و الگوی آنها دقیقا شبیه الگوی کنده شدن پوست قربانیان است. استارلینگ به کرافورد زنگ میزند تا او را از این موضوع آگاه سازد که بیل بوفالو سعی دارد لباسی از پوست قربانیانش برای خود تهیه کند و کرافورد به او میگوید که در حال رفتن به شهری دیگر برای دستگیری فردی به نام جیم گامب است که چندین بار تقاضای تغییر جنسیت داده است که این تقاضا توسط بیمارستان رد شده است. استارلینگ به مصاحبه با دوست اولین قربانی بیل بوفالو ادامه میدهد و سرانجام یه خانه جک گوردون میرسد و در آنجا استارلینگ متوجه میشود که همان جیم گامب است. استارلینگ او را تا یک زیرزمین چندین اتاقه دنبال میکند، جاییکه او میفهمد دختر سناتور زنده و در یک چاه اسیر شده است. پس از خاموش کردن چراغ های زیرزمین، گامب در تاریکی و با استفاده از دوربین دید در شب استارلینگ را دنبال میکند. ولی هنگامی که میخواهد اسلحه اش را آماده کند تا استارلینگ را بکشد، استارلینگ متوجه مکان گامب شده و بر میگردد و او را میکشد. در جشن فارغ التحصیلی آکادمی اف بی آی، استارلینگ تماسی تلفنی از لکتر که در فرودگاه بیمینی است، دریافت میکند. لکتر، استارلینگ را مطمئن میسازد که قصد دنبال کردن او را ندارد و از استارلینگ میخواهد که به او (لکتر) کاری نداشته باشد که استارلینگ میگوید که نمیتواند همچین قولی بدهد. سپس لکتر میگوید که یکی از دوستان قدیمی اش را برای شام دارد و گوشی را قطع میکند، شروع به حرکت میکند و در جمعیت گم میشود. جوایز آنتونی هاپکینز (دکتر هانیبال لکتر) – جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد – جایزه بفتای بهترین بازیگر نقش اول مرد جودی فاستر (کلاریس استارلینگ) – جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن – جایزه بفتای بهترین بازیگر نقش اول زن – جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش اول زن جاناتان دمی (کارگردان) – جایزه اسکار بهترین کارگردان رون بزمن، ادوارد ساکسون، کنث اوت (تهیه کنندگان فیلم) – برنده جایزه اسکار بهترین فیلم تد تالی (فیلمنامه نویس) – جایزه اسکار بهترین فیلمنامه فروش گیشه ها هفته اول اکران: (۸۱۴، ۷۶۶، ۱۳) دلار در ۴۹۷، ۱ سینما مجموع فروش در ایالات متحده: (۹۲۲، ۷۴۲، ۱۳۰) دلار فروش جهانی: (۰۰۰، ۷۰۰، ۲۷۲) دلار نقد فیلم بوفالو بیل یکی از معروف ترین قهرمانان قرن نوزده غرب آمریکا بود. در بعضی از فیلم های وسترن از او به عنوان یک قهرمان اسطوره ای دنیای وسترن نام برده شده است. بوفالوبیل که نام واقعی او ویلیام کودی است در اصل فرد بی رحم و سفاکی بود که بوفالو های بسیاری را بدون ضرورت می کشت و سپس پوست آنها را از بدن جدا می کرد. بوفالوبیل این عمل سادیسمی را در قبال بعضی از سرخپوست ها نیز مرتکب شده بود. فیلم های دمی صرف نظر از جنبه های دقیق فنی که نشان از تسلط فراوان او بر ابزار مادی سینما دارد، از اشراف وسیع وی بر جامعه شناسی و روان شناختی جامعه آمریکا حکایت می کند. ساختن سکوت بره ها را نمی توان یک اتفاقی که مبتنی بر شانس بوده است، در کارنامه جواناتان دمی به حساب آورد، چرا که پس از آن فیلم درخشان فیلادلفیا را ساخت که سندی تکان دهنده بود در محکومیت جامعه آمریکا. در سکانس پایانی که کلاریس به سراغ بوفالوبیل آدمخوار می رود، اگر نگوییم کاملا بی نظیر، لااقل باید اذعان کرد که در نوع خود بسیار کم نظیر است. در این سکانس دمی برای خلق وحشت و تعلیق از فضا و عناصر موجود در صحنه، استادانه بهره می برد. حرکات کلاریس که آموزش های لازم را دیده است در حالی که اسلحه در دست دارد، در تعقیب قاتل و در آن محل متروک و به خصوص در تاریکی بسیار تماشایی و نفس گیر است. به پرواز درآمدن پروانه سیاه رنگ در محل زندگی قاتل، وهم و تردید تبهکاری او را برای مخاطب به واقعیت تبدیل می کند. تردیدی نیست که آنتونی هاپکینز یکی از تواناترین بازیگران جهان است. شاید اگر غیر از جودی فاستر، بازیگر دیگری مقابل این غول بازیگری قرار می گرفتند، به شدت از حضور او متاثر می شدند و آنچنان که باید نمی توانستند بازی موثری را ارائه دهند. اما جودی فاستر به خوبی نقش خود را مقابل هاپکینز ایفا کرد و می دانیم هر دوی آنها موفق به دریافت جایزه اسکار شدند. در خاتمه دکتر لکتر با کشتن نگهبانان خود از زندان می گریزد. لکتر طی تماس تلفنی به کلاریس می گوید: « سراغ تو نمی آیم، چون دنیا با وجود آدم هایی چون تو جالب تر است » - برگرفته از: ویکیپدیا
اردیبهشت ۳۰, ۱۳۹۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آپام]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3551]