تبلیغات
تبلیغات متنی
رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی
محبوبترینها
بررسی دلایل قانع کننده برای خرید صنایع دستی اصفهان
راه های جلوگیری از جریمه های قبض برق
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکتهای مهندسی در آلمان
صفر تا صد حق بیمه 1403! فرمول محاسبه حق بیمه
نقش هدایای سازمانی در افزایش انگیزه و تعهد کارکنان
کلینیک پروتز و ساخت اندام مصنوعی دکتر اجرائی
چگونه میتوانیم با ترانسفر وایز پول جابجا کنیم؟
بهترین مدلهای [صندلی گیمینگ] براساس نقد و بررسی کاربران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1804641203
مجموعه داستان «اين برف كي آمده» نقد شد
واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: مجموعه داستان «اين برف كي آمده» نقد شد
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - كتاب
مجموعه داستان «اين برف كي آمده» نوشتهي محمود حسينيزاد نقد و بررسي شد.
به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) در نشست نقد و بررسي كتاب «اين برف كي آمده» كه در كتابسراي روشن برگزار شد، سيروس نفيسي منتقد و مجري جلسه به معرفي نويسنده پرداخت و گفت: اين كتاب دومين مجموعه داستان حسينيزاد است. اولين كتاب اين نويسنده در سال 84 با نام «سياهي چسبناك شب» منتشر شده و ايشان يك مجموعه داستان ديگر و يك رمان را هم در دست چاپ دارند. البته در گذشته بيشتر فعاليت حسينيزاد در زمينه ترجمه از زبان آلماني بوده است و ترجمه نمايشنامه آليس از او برنده جايزه روزي روزگاري شده است. همچنين پيش از انقلاب جوايزي را در ارتباط با نمايشنامههاي تاليفيشان كسب كردهاند.
در ادامه حسينيزاد داستان «اين برف كي آمده» را كه نام كتاب هم از اين داستان انتخاب شده است براي حاضران خواند.
پس از خواندن داستان، نفيسي دربارهي اين كتاب گفت: اين مجموعه با محوريت مرگ، تنهايي و دلتنگي بازماندگان روايت شده است. در برخي داستانها اشخاص با ياد مردهها و در برخي انگار با خود مردهها دارند زندگي ميكنند. با توجه به مجموعه قبلي نويسنده كه در ارتباط با پشيماني نوشته شده بود، به نظر مي رسد سبك حسينيزاد اينطور است كه با محور قرار دادن موضوعي خاص مجموعه خود را خلق مي كند. 11 داستان اين مجموعه هم حول و حوش موضوع مرگ در فضاي معاصر شهري هستند. فقط داستان يازدهم است كه كمي متفاوت است مخصوصا آنجا كه با سيري در گذشتهها حضور شمس و مولانا را در داستان داريم.
اين منتقد در ادامه زبان داستانها را موجز، رام، مجملگو و در اختيار داستان و نويسنده دانست و تاثير گرفتن نويسنده را از زبان تلگرافي آلاحمد و شاعرانگي گلستان در كتاب مشهود دانست.
وي همچنين به تنوع زواياي ديد و عيني بودن آنها اشاره كرد و نوع روايت و فرم تكنيكي خاص به كار رفته در داستان آخر را خوب توصيف كرد.
نفيسي در ادامه به تشابه آدمهاي داستانها اشاره كرد و گفت: در كتاب ما عمدتا با آدمهاي ميانسالي روبرو هستيم كه از طبقه متوسط به بالاي شهري هستند كه عمده دغدغهشان مسائل بسيار خاص و شخصيشان است و ديگر پديدههاي اجتماعي و سياسي دور و بر اين افراد در كانون تمركز قرار نميگيرند.
نفيسي در انتها قدرت نوشتار و تزريق حسي قوي نويسنده را ستود كه تاثير عميقي بر خواننده ميگذارد.
در ادامه اين نشست حسين سناپور دربارهي مجموعه داستان «اين برف كي آمده» گفت: در فضاي داستاني كنوني كمتر كتابي به موضوعي كه اين كتاب دستمايه كارش قرار داده، پرداخته است. بر تمام داستانهاي اين مجموعه مرگ سايه انداخته و به نظر من اين كتاب تاثير مرگ را روي آدمهايي كه باقي ماندهاند نشان ميدهد. نحوه مواجهه با موضوع هم به نظرم خيلي جذاب است؛ چرا كه يك موضوع ذهني و انتزاعي را به شكل عيني همراه با تصويرسازي روايت كرده و در داستانها به شكل مستقيم صحبت از مرگ نيست و با اين رويكرد عيني به چنان مقوله ذهنياي بيشتر از آنكه حرف بشنويم واقعا فقدان را حس ميكنيم و تحت تاثير قرار ميگيريم.
سناپور در انتها تكراري بودن شكل مواجهه با مرگ و فقدان در بعضي داستانهاي مياني مجموعه را عاملي دانست كه سبب كم شدن جذابيت بعضي از داستانها از جمله داستان چهارم به بعد شده است با اين توضيح كه داستان آخر متفاوت و جذاب از كار در آمده است.
پس از سناپور، ميترا الياتي درباره اين مجموعه داستان گفت: «اين مجموعه، مجموعه دلتنگي است و به نوعي دارد از زندگي عادي و مرسوم دور و تا حدي به فضاي سورئال نزديك ميشود. داستان اول به عقيده من بهترين داستان مجموعه است كه حرف تمام داستانهاي ديگر را كاملتر بيان ميكند. به نظر من زبان داستان خوب است اما نثر داستان دستانداز دارد و ايراد من هم به نثر داستان است؛ مثلا در جايي فعلها حذف شده بود و اين قضيه موقع خواندن آزاردهنده بود. در داستانهاي اين مجموعه مرزي بين مرگ و زندگي نيست و مرده و زنده يك جور داستان را روايت ميكنند و فكر ميكنم اين قضيه هم از قوتهاي مجموعه است. فكر ميكنم اين مجموعه يك جور نظريه ارائه ميدهد كه انگار مرگ با زندگي فرقي ندارد و همانجور كه ما دلمان براي مردهها تنگ ميشود، آنها هم دلشان براي زندهها تنگ مي شود.
در ادامه اين نشست، محمدحسن شهسواري با اشاره به نگاه متفاوت به مرگ در داستانهاي اين كتاب گفت: نگاه به مرگ در اين مجموعه با نگاه اديان ابراهيمي متفاوت است و تا حدي به عرفان شرق نزديك ميشود و تصرف در عالم فيزيك؛ و اين نكته ي بود كه من كمتر در نقدها تا به حال ديدهام.
قباد آذرآيين نيز درباره اين مجموعه داستان عنوان كرد: اكثرا داستانهاي اين مجموعه را مرگ محور ديدهاند اما به نظر من انگيزه اين افراد از مراوده با مردهها را در نظر نگرفتهاند كه به نظر من اين عامل و انگيزه، تنهايي تحملناپذير آدمهاي كتاب است كه آدم را سوق ميدهد به سمت اينكه دنبال مردههايش باشد. نكته ديگر اينكه زبان در اين داستان تغزلي و در خدمت داستان است.
ابراهيم مهديزاده نيز كه در اين نشست نقد كتاب حضور داشت، با اشاره به اينكه ادبيات تخيل است و بايد باورپذير باشد گفت: موضوعهاي مورد نظر در اين مجموعه، تازه است و با تصويرسازي به جايي هم توصف شده است. ضمنا تلفيق زبان گفتار را با زبان مكتوب در كار ميبينيم و در كل؛ داستانها به نظر من مدرن هستند. دو داستان «هفتهاي يك روز» و «اين برف كي آمده...» فكر ميكنم بهترين داستانهاي اين مجموعه هستند و همين دو داستان هستند كه مجموعه را نجات دادهاند.
در ادامهي اين نشست محمود حسينيزاد نويسنده كتاب با اشاره به اينكه كتاب به دل اكثر منتقداني كه راجع به كتاب نوشتهاند نشسته است عنوان كرد: من يك زماني از آلاحمد متاثر بودم. اما الان زياد ديگر اين تاثير زياد نيست. اما از گلشيري و گلستان هنوز هم متاثرم. سبك كار من اينطور است كه براي نوشتن متن ابتدا صحنه را ميسازم و عين يك فيلمبردار هر چه كه شخصيتهايم بگويند و يا انجام دهند را مينويسم. اين هم درست است كه مجموعه داستانهايي كه نوشتهام موضوعمحور بودهاند. محور مجموعه اول من «سياهي چسبناك شب»، پشيماني بود و مجموعه دوم كه هنوز به چاپ نرسيده حسرت و در اين مجموعه هم كه مجموعه سوم است راجع به رفتهها نوشتهام و نه مردهها. چون به نظرم آنها ميروند. سعي كردهام تعليق را درساختمان داستانها داشته باشم و به دنبال طرح و توطئههاي عجيب نبودهام. موضوع ديگر اينكه هر داستان كتاب شكل خاص خودش را دارد و در هر داستان از يك زاويه و نگاه متفاوت سراغ موضوع رفتهها، رفتهام.
در ادامهي اين نشست، پوريا فلاح ضمن اينكه خود را از دوستداران كتاب دانست، گفت: كتاب يك مجموعه يكدست است و اين موضوع همانقدر كه ميتواند نقطه قوت كار باشد، پاشنه آشيل هم هست. اصولا در مجموعههاي يكدست اين اتفاق خواهد افتاد كه از يك جايي به بعد ديگر از كار لذت نميبريم. اين مجموعه به عقيده من در انتخاب موضوع، حذف قصه به شكل كلاسيك و در واقع در حوزه نثر و زبان تحت تاثير گلستان بوده است. نقطه قوت اين داستانها هم به نظر من تنها انتخاب موضوع خوب آنها نيست و نويسنده در استفاده از ابزارهاي كارش هم بسيار توانمند نشان داده است.
مردعلي مرادي نيز با تازه دانستن نحوه مواجهه با مرگ در داستانها گفت: در اين كتاب مواجهه با مقوله مرگ را به شكل معمول نداريم و يك جور همزيستي با مردهها ديده ميشود. مفهوم و نگاه مورد نظر نويسنده آنقدر قدرت و عمق دارد كه اجازه نميدهد سراغ جزييات برويم. ولي انگار يك داستان خواندهاي و وقتي به داستان «هفتهاي يك روز» در ميانه مجموعه ميرسي آنجا است كه انگار به اوج رسيدهاي و اقناع شدهاي.
در ادامه جلسه يوسف انصاري مجموعه «اين برف كي آمده» را حقيقتا يك مجموعه داستان دانست و گفت: اين موضوع شايد خيلي جاها دست و پاي نويسنده را ببندد. داستان اول خيلي خوب بود و داستان دوم و سوم هم تا حد زيادي همينطور. اما هر چه جلوتر رفتم نظرم عوض ميشد. چرا كه انگار تكنيكهاي داستاني در حال تكرار شدن بودند و تكنيك: «اينها نمردهاند و رفتهاند و بر مي گردند» ديگر تمهيدي لو رفته بود. در مقدمات كتاب نويسنده به داستاني از حنيف قريشي اشاره دارد و اين داستانها هم به نظر من تحت تاثير آن داستان نوشته شدهاند. در اين كتاب «تكرار» يك جور استراتژي بوده است و اين البته خوب است كه يك كتاب استراتژي داشته باشد، اما ايراد اينجاست كه نويسنده به سبب اصرار در ايجاز، سوژههاي خوبش را خراب كرده است. نكته ديگر اينكه در اكثر داستانها مردهها به يك جور شكل سينمايي ميروند كه من اين را نپسنديدم.
نويسنده كتاب «امروز شنبه» با اشاره به مرگ گرا بودن ادبيات ما گفت: نگاه به مرگ در اين كتاب شاداب است. ولي نوع لحن و نثر يكسان است و تكراري؛ اما در نهايت من به دليل اينكه كتاب داراي استراتژي است و از پس يك مضمون واحد برآمده است آن را پسنديدم.
در ادامه جلسه آيت دولتشاه به افت كردن داستانها از يك جايي به بعد اشاره كرد و گفت: اين كه داستانها از يك منظر افت ميكنند، به نظر من دليلش اين است كه دست نويسنده رو ميشود و همينطور حذف موتيفهاي آشنا از جمله حذف حسين. اسم اين كتاب را به نظر من بايد گذاشت؛ مانيفستهايي براي رويارويي با مرگ، و من تم اصلي داستانها را رويارويي با مرگ ميدانم و احساس ميكنم مجموعه يك مجموعه به هم پيوسته است كه در آن هر داستان سعي ميكند دنياي جديدي را بسازد. دوست داشتم داستانهايي ميخواندم كه در همان فضاي داستان اول شكل ميگرفت و دور شدن از نقطه اشتراك داستانها، فكر ميكنم جذابيت را تا حدي كم ميكند.
نويسنده كتاب «خويش خانه» در انتها به محاسن داستان اول اشاره كرد كه علاوه بر تصويرهاي فوقالعاده، حضور سرزنده و غيرمنفعل افراد مسن در آن ديده مي شود.
فرحناز عليزاده نيز دربارهي اين مجموعه داستان گفت: بعد از خواندن چند داستان اول پيش دادههاي ذهني باعث ميشود كه بدانيم قرار است چه اتفاقي بيفتد. در اين كتاب علاوه بر تقابل مرگ و زندگي با تقابل پيري و جواني هم روبرو هستيم و در اين داستانها مانند زندگي ما ايرانيها، گذشته بر حال سايه انداخته. در اين كتاب با شخصيتهايي روبرو هستيم كه با مقوله فقدان آدمها روبرو ميشوند، اما از فلسفه پشت ذهن اين آدمها چيزي نميدانيم. خواننده ميفهمد كه آنها چه ميگويند اما در اين باره تامل نميشود، مثلا چه فلسفهاي وجود دارد كه در داستان «هفتهاي يك بار» مرد هر هفته سفري به شمال با عزيزان از دست رفتهاش برود؟
اين منتقد ادامه داد: «شش داستان اول انگار يك آهنگ است كه به نواهاي مختلف شنيده ميشود. اين تكرار تعليق را از بين ميبرد. اگر داستانها به تنهايي خوانده شوند، خيلي عالياند، اما وقتي در كنار هم قرار ميگيرند، ديگر شوك چنداني به خواننده وارد نميكنند و شايد بهتر بود چينش داستانها كمي تغيير ميكرد. من داستان آخر را يك فراداستان ميدانم كه به خوبي از بينامتنيت استفاده كرده و با زاويه ديدهاي متعدد و اتفاق غريبي كه توصيف ميكند، به نوعي علتمند ميشود و به نظر من اين داستان و داستان «موجهاي ريز ريز نقرهاي» از بهترين داستانهاي كتاب بودند. استفاده از باد، باران و سرما هم در اين داستانها خوب كار شده است، هم نشاني از سردي روابط است و هم تنهايي شخصيتها را خوب نشان ميدهد و بيانگر آن است كه فضاسازي با شخصيتها همراه بوده است.
عليزاده در انتها داستان اول را هم يكي ديگر از داستانهاي خوب مجموعه دانست و بيان كرد: برگشت به گذشته را در انتهاي داستان قابل حذف است و پاراگراف فلاش بك ذهني مربوط به آشنايي راوي با حسين اضافي است كه مي توانست حذف شود يا در بين داستان پخش گردد.
وي با توجه به نحوه استفاده از راوي زن در داستان «موجهاي ريز ريز نقره اي» آن را نشانهاي از توانمندي بالاي نويسنده در كارش دانست.
سيروس نفيسي در ادامه به تكنيك به كار رفته در صفحه 20 داستان اشاره كرد، آنجا كه داستان در زمان حال روايت مي شود سپس به گذشته ميرود و براي بازگشت به زمان حال مجددا عين همان جملات قبل از فلاش بك تكرار ميشوند. وي اضافه كرد كه همين تكنيك تكرار در جاهاي ديگري از كتاب براي ايجاد نوعي تاكيد و يا ايجاد ضرباهنگ هم به كار مي رود.
در ادامه جلسه، پريا نفيسي متفاوت بودن مجموعه را در مقايسه با بسياري آثار اصطلاحا شهري با آدمهاي تكراري شان، دليل دوست داشتن اين كتاب دانست و گفت: «داستانها علاوه بر اينكه مرگ و مردن را روايت ميكنند، همانطور كه آذرآيين اشاره كرد، فكر ميكنم تنهايي آدمها هم مدنظرشان بوده است كه اوج اين موضوع در داستان «موجهاي ريز ريز نقرهاي» است كه تنهايي زن داستان به شدت در آن حس مي شود و اين حس آنقدر خوب بيان مي شود كه خواننده احساس مي كند كه نويسنده يك زن است نه يك مرد. نكته ديگر آنكه ترس آدمها از مرگ در اين داستانها بخصوص داستانهاي اول و سوم به خوبي نمايش داده شده است. در داستان چهارم هم نويسنده به طور تلويحي به ما ميگويد كه اين آدم كه پيغام گذاشته است در دستگاه موبايل يك مرده است؛ همان حسين كه در داستانهاي ديگر هم او را داريم.
پس از صحبتهاي پريا نفيسي حسينيزاد داستاني چاپ نشده از خودش را با نام «هنوز شام نخورده بودم» براي حضار خواند و درباره نظرات بيان شده گفت: من چيدمان داستانها را اينگونه گذاشتهام كه داستان اول داستاني است كه به نوعي ورود است و وارد جزييات ميشود و داستان آخر نيز به نوعي همينگونه است و داستاني گسترده است اما در ميان آنها با داستانهايي روبرو هستيم كه تصاوير كاملا ايستا دارند و وقتي كه تصوير ايستا است، ديگر به جزييات نميپردازيم و وارد آنها نمي شويم. به نظر من ترسي از مردن نيست چون مردهها هميشه هستند و اعتقاد من هم اينگونه است. در داستان «موجهاي ريز ريز نقرهاي» اصلا ما نميدانيم كه طرف مرده يا نمرده؛ چون داستانهاي ديگر را خواندهايم، حدس ميزنيم كه مردي كه زن دوستش داشته، مرده است. در مورد داستان اول و صحبتهاي خانم عليزاده هم بايد به اين نكته اشاره كنم كه در بين آدمهاي موجود در اين داستان، تنها اين مرد است كه شاد و سرخوش نيست و فقط اوست كه تنها است و تنها چارهاي كه در آن لحظه اين مرد دارد اين است كه به ياد دوستش حسين بيفتد.
پس از صحبتهاي حسيني زاد، بهروز ناصري نظراتش را درباره كتاب بيان كرد و گفت: سايه و سيطره مرگ بر داستانها حكمفرمايي ميكند البته مرگي لطيف و آرام. شكل مرگ هيات مخوف و ترسناك ندارد و حياتي است و سوگواري هم در كار نيست، بلكه اندوهي با خود دارد و اندوه فراتر از سوگواري است چرا كه ميتواند باز گردد و زيستن بيگناه تر از آن است كه بار اندوه مرگ را به دوش بكشد. به زعم من كتاب چهار داستان خوب دارد كه يكيشان داستان اول است و در كنارش سه داستان آخر كه بسيار شكيل پرداخت نهايي آنها صورت گرفته است. يك چيز ديگر آنكه اسم داستانها خوب انتخاب نشده است و نميتوانيم با اسم داستان به ياد آوريم كه موضوع داستان چه بوده. سوژه در اين كتاب بر پرداختها تسلط دارد و در خيلي جاها آقاي حسينيزاد خودش پشت كاراكترهايش قرار گرفته و دارد روايت ميكند.
ناصري در ادامه به بحث دستور زبان به كار رفته و ويراستاري در كتاب با چند مصداق اشاره كرد و ايراداتي به كار بخصوص در حذف فعل ها وارد دانست كه در رابطه با اين موضوع، حضار به بحث پرداختند.
يوسف انصاري در اين باره گفت: «نويسنده مي تواند در خدمت نثر داستاني، دستور زبان را رعايت نكند چرا كه نويسنده نثرنويس نيست و ضرباهنگ كار ممكن است بهم بريزد.
فلاح هم ضرباهنگ را نقطه قوت كار دانست و آن را با نگاه دستوري، قابل بحث ندانست.
سناپور در رابطه با ايراد وارد شده از سوي ناصري گفت: نثري كه ما مي خوانيم روان و راحت است و انتظار نداريم كه ناگهان قطع شود و اگر در جايي اين اتفاق رخ داده، به نظر من اشتباه است.
محمد حسن شهسواري هم سليس بودن را مهمترين چيز در زبان داستان دانست و درباره ايراد مطرح شده به سبب ايجاد نكردن سكته در كار آن را وارد ندانست و گفت: مثلا در فيلمنامه ها در سر تيتر هر صحنه، كلماتي بدون فعل، موقعيت مكاني و زماني را توصيف مي كنند ولي آنجا كسي ايرادي به كار نمي گيرد.
مهدي زاده هم زبان داستان را يك زبان آوانگارد خواند و به همين دليل ايراد را موجه ندانست.
پس از بحث صورت گرفته در رابطه با نثر مجموعه، هادي نودهي به عنوان آخرين منتقد با اشاره به نگاه شرقي موجود در اكثر داستانها به مقوله مرگ؛ گفت: كتاب دو داستان مهم را در ابتدا و انتهاي خود دارد كه به مقوله مهم و عميقي مي پردازند؛ اما به دليل مهم بودن اصل موضوع، فكر ميكنم شكل و فرم براي نويسنده خيلي مهم نبوده است و بعضي جاها در نهايت، لذت لازم از خواندن منتقل نمي شود. بعضي جاها هم داستانها لو ميروند. مثلا در داستان «هفته اي يك روز» به سرعت از اوايل داستان دست نويسنده را ميخوانيم و در اين عوالم مرز بين زنده بودن و مرده بودن كاملا مشخص است و چيزي براي تخيل باقي نميگذارد.
در انتهاي جلسه حسيني زاد ضمن تشكر از حضار گفت: من تعليق را اصلا قبول ندارم و در داستانهاي امروز اروپايي، تعليق اصلا اينگونه نيست كه در پايان داستان خواننده را شگفت زده كند. در مورد بحث زبان هم بايد بگويم كه زبان آنقدر سيال است كه هر كاري ميتوان با آن انجام داد و زبان را نبايد قالبي كرد. به نظرم ميشود از ژانرهاي مختلف استفاده كرد و حتي ميتوان از المانهاي خاص فيلمنامه و سناريو هم در داستان بهره جست.
در اين جلسه علاوه بر نويسندگان و منتقداني كه دربارهي كتاب توضيحات كاملي را ارائه كردند، نويسندگاني چون فاطمه قدرتي، اميرحسين يزدانبد، آيدا مرادي آهني، رضيه انصاري و كاوه فولادي نسب هم حضور داشتند و مواردي را در مورد كتاب بيان كردند.
انتهاي پيام
شنبه|ا|24|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 335]
-
گوناگون
پربازدیدترینها