واضح آرشیو وب فارسی:آفتاب: رحلت پيامبر اكرم (ص) تسليت باد
28 صفر رحلت پيغام دار آخرين، خاتم نبوت را نگين، حضرت رسول واپسين، عينيت قرآن كريم، حضرت رسول اكرم صليالله عليه و آله بر مسلمانان جهان تسليت باد.
آفتاب: در سال يازدهم هجرت رسول اكرم (ص) در آخرين سفرحج (در عرفه)، در مكه و در غديرخم، در مدينه قبل از بيمارى و بعد از آن در جمع ياران و يا در ضمن سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هيچ ابهام، از رحلت خود خبر داد. چنان كه قرآن رهروان رسول خدا (ص) را آگاه ساخته بود كه پيامبر هم در نياز به خوراك و پوشاك و ازدواج و وقوع بيمارى و پيرى مانند ديگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مرد. پيامبر اكرم (ص) يك ماه قبل از رحلت فرمود: «فراق نزديك شده و بازگشت به سوى خداوند است. نزديك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمايم و من دو چيز گران در ميان شما مى گذارم و مىروم: كتاب خدا و عترتم، و خداوند لطيف و آگاه به من خبر داد كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا كنار حوض كوثر برمن وارد شوند. پس خوب بينديشيد چگونه با آن دو رفتار خواهيد نمود».
در حجهالوداع در هنگام رمى جمرات فرمود: «مناسك خود را از من فرا گيريد، شايد بعد از امسال ديگر به حج نيايم و هرگز مرا ديگر در اين جايگاه نخواهيد ديد».
روزى به آن حضرت خبر دادند كه مردم از وقوع مرگ شما اندوهگين و نگرانند. پيامبر در حالى كه به فضل بن عباس و على بنابىطالب (ع) تكيه داده بود به سوى مسجد رهسپار گرديد و پس ازدرود و سپاس پروردگار، فرمود: «به من خبر داده اند شما از مرگ پيامبر خود در هراس هستيد. آيا پيش از من، پيامبرى بوده است كه جاودان باشد؟! آگاه باشيد، من به رحمت پروردگار خود خواهم پيوست و شما نيز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهيد شد».
روزي ديگر پيامبر (ص) با كمك علي (ع) و جمعي از ياران خود به قبرستان بقيع رفت و براي مردگان طلب آمرزش كرد . سپس رو به علي (ع) كرد و فرمود: «كليد گنجهاي ابدي دنيا و زندگي ابدي در آن، در اختيار من گذارده شده و بين زندگي در دنيا و لقاي خداوند مخير شدهام، ولي من ملاقات با پروردگار و بهشت الهي را ترجيح داده ام».
در چند روز آخر از زندگى رسول اكرم (ص) آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود:
«اى مردم! آتش فتنهها شعله ور گرديده و فتنهها همچون پارههاى امواج تاريك شب روى آورده است. من در روز رستاخيز پيشاپيش شما هستم و شما در حوض كوثر بر من در مي آئيد. آگاه باشيد كه من درباره ثقلين از شما مي پرسم، پس بنگريد چگونه پس از من درباره آن دو رفتار ميكنيد، زيرا كه خداي لطيف و خبير مرا آگاه ساخته كه آن دو از هم جدا نمي شوند تا مرا ديدار كنند. آگاه باشيد كه من آن دو را در ميان شما به جاي نهادم ( كتاب خدا و اهل بيتم ). بر ايشان پيشي نگيريد كه از هم پاشيده و پراكنده خواهيد شد و درباره آنان كوتاهي نكنيد كه به هلاكت ميرسيد».
آنگاه پيامبر (ص) با زحمت به سوي خانه اش به راه افتاد. مردم با چشماني اشك آلود آخرين فرستاده الهي را بدرقه مي كردند. در آخرين روزها پيامبر به علي (ع) وصيت نمود كه او را غسل و كفن كند و بر او نماز بگزارد. علي (ع) كه جانش با جان پيامبر آميخته بود، پاسخ داد: «اي رسول خدا، ميترسم طاقت اين كار را نداشته باشم».
پيامبر (ص) علي (ع) را به خود نزديك كرد. آنگاه انگشترش را به او داد تا در دستش كند. سپس شمشير، زره و ساير وسايل جنگي خود را خواست و همه آنها را به علي سپرد.
فرداي آن روز بيماري پيامبر (ص) شدت يافت اما او در همين حال نيز اطرافيان خود را درباره حقوق مردم و توجه به مردم سفارش مي كرد. سپس به حاضران فرمود: «برادر و دوستم را بخواهيد به اينجا بيايد».
ام سلمه، همسر پيامبر گفت: «علي را بگوييد بيايد. زيرا منظور پيامبر جز او كس ديگري نيست».
هنگامي كه علي (ع) آمد، پيامبر به او اشاره كرد كه نزديك شود. آنگاه علي (ع) را در آغوش گرفت و مدتي طولاني با او راز گفت تا آنكه از حال رفت و بيهوش شد. با مشاهده اين وضع، نوادههاي پيامبر (ص) حسن و حسين (ع) به شدت گريستند و خود را روي بدن رسول خدا افكندند. علي (ع) خواست آن دو را از پيامبر (ص) جدا كند. پيامبر (ص) به هوش آمد و فرمود: «علي جان آن دو را واگذار تا ببويم و آنها نيز مرا ببويند، آن دو از من بهره گيرند و من از آنها بهره گيرم».
سرانجام پيامبر (ص) هنگامي كه سرش بر دامان علي (ع) بود، جان به جان آفرين تسليم كرد.
سه|ا|شنبه|ا|6|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آفتاب]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 214]