واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: اكنون كه چند هفته از نمايش فيلم پاياننامه ميگذرد، كمتر مطلب يا نقدي را شاهد بودهايم كه به بررسي ساختار و متن آن بپردازد. اين روند بيش از هر چيز از شرايط غيرطبيعي حاكم بر اين فيلم حكايت دارد كه ظاهرا نميتوان آن را يكي از توليدات سينماي ايران به حساب آورد. براساس شرايط موجود، چنين به نظر ميرسد كه دفاع از اين فيلم يا بررسي ضعفهايش نشانگر دفاع يا حمله به مضمون سياسي آن است كه چنين شرايطي بسيار نااميدكننده است. يك فيلم در درجه اول هنگام نقد، صرفا بهعنوان يك اثر سينمايي سنجيده میشود، صرفنظر از مضمون و محتواي عقيدتي، فكري يا شعاري آن؛ بنابراين شايد راهحل در اين باشد كه از چند منظر مختلف به آن بپردازيم. مضمون اينكه «يك فيلم چه پيامي دارد» فرع بر اين است كه آن را «چگونه ميگويد». اين يك اصل پذيرفته شده در جريان نقدنويسي حرفهاي در سينماي ايران و جهان است. همه منتقدان معروف و معتبر در بررسيهايشان از فيلمها، ترجيحا جايگاه خود را به عنوان يك متخصص سينما به يك جامعهشناس يا روشنفكر سياسي تغيير نميدهند. به اين ترتيب بررسي ديدگاههاي سياسي سازندگان پاياننامه، ربط چنداني به نقد فيلمشان ندارد. ممكن است گاهي به بهانه نقد اين فيلم و برشمردن كاستيهايش، بحث به رئاليسم كشيده شود (از اين منظر كه فيلمي با ادعاي مرور اتفاقات سياسي جامعه تا چه اندازه به واقعيت وفادار است) يا شيوه كارگرداني يك فيلم سياسي (فيلم سياسي به عنوان يك ژانر شناختهشده در تاريخ سينما و نه چيز ديگر) و ناخواسته زبان منتقد به نقد تفكر حاكم بر فيلم گشوده شود، اما اهميت كليدي يك نقد در اين است كه به خواننده بگويد فيلم مورد نظر تا چه اندازه به استانداردهاي سينمايي نزديك است و تا چه اندازه از آن دور. فيلم سياسي سازندگان پاياننامه بسيار روي سياسي بودن فيلمشان تأكيد دارند. عليرضا سجادپور به بهانه اين فيلم و با ستايش از سازندگان آن كه بيپروا قصد داشتهاند يك فيلم سياسي بسازند، از آن به عنوان يك الگو براي سينماي سياسي ايران نام برد و خواستار ساخته شدن فيلمهاي بيشتري از اين دست شد. حالا ميتوانيم بر اساس اين تلقي از پاياننامه به اين موضوع بپردازيم كه آيا اين فيلم يك فيلم سياسي موفق است يا خير. تعريف ما از سينماي سياسي در نگاه اول، اين است كه يك اثر سينمايي، قصهاي داشته باشد در حال و هواي شرايط سياسي جامعه خود يا جهان. مثلا فيلم آژانس شيشهاي در سينماي ايران يك فيلم سياسي افشاگرانه است كه باز صرفنظر از مضمونش، جزو شاهكارهاي تاريخ سينماي ايران به شمار ميرود. پس اولين گام در راه شناخت ژانر فيلمهاي سياسي، موضوع فيلم است كه آيا به سياست نزديك است يا خير. بيشتر فيلمهاي سياسي را آثار رئاليستي تشكيل ميدهند؛ يعني فيلمهايي كه به بررسي يك جنبش يا جريان اجتماعي (مثل فيلمهاي كنستانتين كوستا گاوراس يا جيلو كونته پورو) يا حوادث تاريخي (مثل فيلمهاي آندره وايدا يا فيلم تحسينشده «مردي براي تمام فصول» اثر فرد زينهمان) ميپردازند. در بررسي اين فيلمها ابتدا بايد توجه داشت كه تماشاگر با دقت در حال مقايسه است؛ مقايسه حوادث فيلم و اينكه كارگردان تا چه حد به واقعيتها وفاداري نشان ميدهد. مثلا درباره فيلم اسكاري امسال (سخنراني پادشاه) خيلي از منتقدان بر اين باور بودند كه نوع رابطه شاهزاده فيلم با آموزگار بيانش، چندان با واقعيتهاي تاريخي انطباق ندارد. در اينجا منتقدان بر حوزه تحقيقات اين فيلم خرده گرفتند كه حتماً سازندهاش منابع محدودي در اختيار داشته است. اما گاهي پيش ميآيد كه يك فيلم سياسي اصلاً رئاليستي نيست؛ مثلاً فيلم پرتقال كوكي ساخته استنلي كوبريك. از آن مهمتر فيلم «فارنهايت 451» ساخته فرانسوا تروفو كه به الگوي سينماي سوررئاليستي نزديكتر است، اما درونمايه سياسي بسيار پررنگي دارد. بر اين اساس بايد دقت داشت كه اولا پاياننامه تا چه اندازه به الگوي سينماي سياسي نزديك است (سياسي است يا نه) و ثانيا جزو سياسيهاي رئاليستي به حساب ميآيد يا از نوع ديگر است. حقيقت اين است كه جداي از گفتههاي سازندگان و علاقهمندان به اين فيلم، پاياننامه اثري است با موضوع سياسي، نه درونمايه سياسي. تفاوت اين دو نكته در اين است كه موضوع سياسي ميتواند در قصه هر فيلمي مستتر باشد؛ مثلا «جرم» يا ساخته ديگر سازندهاش «اعتراض» نيز پر از رفرنسهاي سياسي است، اما اين دو فيلم هم مثل پاياننامه، درونمايه سياسي ندارند. درونمايه سياسي يعني يك قصه بافته شده با تار و پود سياسي. ممكن است گاهي موضوعي سياسي بهانهاي براي يك فيلم شود براي رسيدن به اهدافي ديگر و ايبسا آن موضوع سياسي بسيار تند و تيز هم باشد، اما دليلي بر اين نيست كه آن اثر را سياسي قلمداد كنيم. پاياننامه نيز چنين فيلمي است. چيزي كه از حوادث پس از انتخابات در فيلم ميبينيم چندان ربطي به قصهاي كه ميگويد، ندارد. در حقيقت حوادث سياسي اخير، بهانهاي بوده براي اين كه قصهاي روي آن سوار شود. كافي است اين فيلم را با آژانس شيشهاي مقايسه كنيم. در فيلم ابراهيم حاتميكيا، يك راننده ناگهان بر آن ميشود تا به قصد نجات دوست و همرزم سابقش، عدهاي را در مكاني حبس كند. اين يك قصه كليدي و داراي ساختار است. در حالي كه از آن نكتهاي كه بر سياست دلالت كند، مراد نميشود. اما همين پلات خوب، موجب ورود شخصيتها و حوادثي ميشود و بي آنكه به شخص يا جرياني سياسي تأكيد شود، فيلم را سياسي ميكند. يعني هركس با ديدن آژانس شيشهاي ميتواند بفهمد در آن منظور از آدمهاي آرمانخواه چيست و قانونگرايي تا چه حد ميتواند خواستهاي عدالتطلبانه شخصيت اصلي را برآورده كند. اما در پاياننامه همه چيز قرار است بازسازي باشد؛ بازسازي چيزي كه اتفاق افتاده بر اساس نمادها و نشانههاي كاملاً ساده و همهفهم. آدمهاي پاياننامه يا به شكل نفرتانگيزي بد هستند يا به شكل باورنكردنياي خوب. ساختار سينمايي در ارزيابي از يك فيلم خوب، نكتههاي زيادي تعيينكننده هستند، مهمتر از همه داشتن يك قصه خوب است. حامد كلاهداري چه در فيلم اولش و چه در پاياننامه قصه خوبي روايت نميكند. منظورم از قصه خوب ربطي به ژانر و لحن و سبك ندارد، بلكه مقصود توانايي اجرايي يك كارگردان در قصهگويي به شيوه تصويري است. در متون تئوريك و آموزشي فيلمنامهنويسي در سينما، روي ميزان تحمل تماشاگر به عنوان يك كليد اساسي تأكيد ميشود. سيد فيلد در بحثي كه درباره ضرورت كوتاه كردن مقدمهچيني و ورود به قصه اصلي ميكند، در حقيقت نگران طاقت تماشاگري است كه هر آن ممكن است خسته شود و سالن سينما را ترك كند. در «شكلات داغ» چنين اتفاقي نيفتاد و مقدمهچيني مفصل و محدوديت لوكيشن آن (بدون تدبير درست كارگردان در طراحي ميزانسني دلپذير براي جلوگيري از تكرار نماها) همراه با بازيهاي مصنوعي (بويژه فريبرز عربنيا با آن گريم سنگينش) آن را از ويژگي مهم جذابيت كه عامل موفقيت هر فيلم خوبي است، تهي كرد. حال نيز با فيلمي شعاري طرف هستيم كه با وجود ارجاعات مستقيمش به حوادث انتخابات، عبور از بسياري از خطوط قرمز در سينما، بهرهمندي از بازيگران مطرح و سرشناس، صحنههاي اكشن خياباني، همه حاشيهها و خبرسازيهايش در زمان فيلمبرداري و حمايتهاي پيدا و پنهان از آن، اثري است الكن و فاقد جذابيت. دليل اين موضوع هم نه ژانري است كه حامد كلاهداري انتخاب كرده، بلكه عدم شناخت او از ظرفيتهاي بياني هنر سينماست. اين، هم از شيوه ديالوگنويسي شعاري فيلم، نورپردازيهاي نادرست، از بازيهاي ضعيف فيلم و مهمتر، از موقعيتهايي كه انگار به فيلم تحميل يا به آن سنجاق شدهاند، برميآيد. ليلا خراط
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 716]