تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 9 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):روزه ماه شعبان، وسواس دل و پريشانى‏هاى جان را از بين مى‏برد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819167576




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفتگو با لاله اسكندري بازيگر «همچون سرو»


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک:
گفتگو با لاله اسكندري بازيگر «همچون سرو»
هنوز به زنان شهيد اداي دين نكرده‌ايم چند بار تكرار مي‌كند كه اميدوار است مردم سريال آنها را ببينند و دوست داشته باشند. لاله اسكندري، بازيگر نام آشناي سينما و تلويزيون كه پيش از اين نقشي در حوزه جنگ در سريال ابراهيم حاتمي‌كيا داشته، اين بار جلوي دوربين بيژن بيرنگ رفته است؛ در نقش فرشته، زني كه در جبهه حضور دارد. لاله اسكندري مي‌گويد، هنوز به زنان شهيد اداي دين نكرده‌ايم و او گمان مي‌كند به عنوان بازيگر بايد رشادت‌هاي اين زنان را نمايش دهد. سه‌شنبه اين هفته دومين قسمت اين سريال را شاهد خواهيد بود. شما در اين سريال با تهيه‌كننده و نويسنده‌اي كار مي‌كرديد كه پس از سال‌ها كارگرداني مي‌كرد و نيز اولين همكاري شما با وي بود. ارزيابي‌تان را از اين تجربه بگوييد. اين كار اولين كار آقاي بيرنگ بعد از حدود 8 سال دوري از تلويزيون در حوزه سريال سازي بود. من از نوجواني به كارهاي وي علاقه‌مند بوده‌ام. مجموعه‌هايي مثل «محله برو بيا»، «محله بهداشت»، «همسران» و «خانه سبز» سريال‌هايي بودند با محتواي خانوادگي كه هنوز بعد از سال‌ها ارزش دوباره ديدن را دارند. مولفه‌اي كه در كار آقاي بيرنگ برجسته است و جزو ويژگي او محسوب مي‌شود، نحوه نگارش و نوع ديالوگ‌نويسي است. اين سبك، كار ايشان را از ديگر كارگردان‌ها متمايز و متفاوت مي‌كند؛ تسلط ايشان در حوزه نويسندگي بسيار برجسته است. به‌همين دليل در متن‌هايي كه آن را كارگرداني هم مي‌كند تمركز زيادي روي نحوه بيان و ديالوگ دارد. البته اين تجربه ابتدا سخت بود. در كارهاي ديگر كه من انجام داده‌ام، معمولا طي كار، تغييراتي در ديالوگ‌ها ايجاد مي‌شد، اما در سبك آقاي بيرنگ بايد به نوع ديالوگ‌ها آن طور كه نگاشته شده بود وفادار مي‌مانديم و اين مساله كار را در بدو امر سخت كرد، اما بتدريج و بعد از گذشت چند هفته كم‌كم كار آسان شد و طوري شده بود كه او براي من دو صفحه مونولوگ (گفتگوي تكنفره) مي‌نوشت و من هم مشكلي در حفظ و بيان آن نداشتم. من اميدوارم كه اين سريال كار متفاوتي در كارنامه من و ديگران شده باشد. تلويزيون ما اكنون با توجه به عموم سريال‌هايي كه پخش مي‌كند نياز به سريال‌هايي مانند «همچون سرو» دارد و جاي اين سريال‌ها در كارهاي تلويزيوني خالي است. اميدوارم با تبليغات خوبي كه براي سريال انجام مي‌شود، مردم آن را پيگيري كنند. با آقاي بيرنگ كه صحبت مي‌كردم وي نگران بود و مي‌گفت در سال‌هايي كه «خانه سبز» را مي‌ساختم از مخاطبي كه پاي كار من مي‌نشست تصور و شناختي داشتم و راه برقراري ارتباط با او را بلد بودم اما پس از سال‌ها دوري از تلويزيون نمي‌دانم كه آيا نسل جديد پاي قصه من خواهد نشست يا نه. به نظر شما اين نگراني بجاست؟ شما چقدر نگران بوديد؟ آيا اصلا نگران بوديد؟ و با شناختي كه از اين نسل داريد، سريال شما با نسل جديد رابطه‌اي درست برقرار خواهد كرد؟ بخشي از اين نگراني طبيعي است. به دليل اين‌كه از آخرين اثر آقاي بيرنگ تا اين سريال، سال‌ها فاصله افتاده و اين صحبتي بود كه در زمان ساخت هم مطرح بود. خوشبختانه سريال ما اپيزود به اپيزود ساخته مي‌شود و متن نهايي نيست كه مجبور باشيم تا انتهاي سريال را بگيريم. دستمان باز است تا در هر جاي كار كه لازم بود، برخي تغييرات را اعمال كنيم. همه دوست دارند بازخورد سريال را در ميان مردم ببينند. هنوز 9 قسمت از كار مانده است. اگرچه نمي‌توان در 2 يا 3 قسمت اول، قضاوتي درست و دقيق از كار داشت، اما مي‌توان دانست كه مردم سريال را دوست دارند يا نه. به هر حال كار ما در حوزه جنگ ساخته شده و در جنگ، في‌نفسه فضاي ملودرام حاكم است. اين روزها گرايش مردم بيشتر به سمت كارهاي طنز است و كارهايي كه بتواند مخاطبان را بخنداند. جنگ ايران و عراق 8 سال طول كشيد و هنوز نتوانسته‌ايم حتي حقي كوچك از زنان و مرداني كه جان و مال و همه چيزشان را در اين راه گذاشته‌اند، ادا كنيم. به‌نظرم به اندازه كافي به اين حوزه نپرداخته‌ايم و حالاحالاها جا دارد كه به اين مقوله بپردازيم. يادآوري روزهاي تلخ جنگ، شايد براي مردم خوشايند نباشد. اما براي نسلي كه جنگ را نديده و تنها درباره آن شنيده است، شايد لازم باشد كه گاهي فيلم‌هايي ساخته يا كتاب‌هايي در اين زمينه نوشته شود تا آن آدم‌ها و آن فضا را يادآوري كند. خود شما اين فضا را دوست داريد؟ بله. من اين فضاي جنگي را دوست دارم. اين سومين كاري است كه من در آن به عنوان بازيگر با موضوع جنگ درگير بوده‌ام. «خاك سرخ» و «رقص پرواز» كه كاملا در فضاي ملودرام بود مورد استقبال مردم قرار گرفت. مي‌گوييد به عنوان بازيگر با موضوع جنگ در گير بوده‌ايد؟ بله. من معتقدم بازيگر بايد بتواند بخش كوچكي از آن رشادت‌ها و شجاعت‌ها را نشان دهد. اين شانس را 3 بار داشته‌ام و اميدوارم مردم اين بار هم از كارم راضي باشند. در كارهاي گذشته اما از آنجا كه حوادث و وقايع كاملا در فضاي ملودرام اتفاق مي‌افتاد، چيزي از طنز و رفتارهاي عادي زندگي در آنها كم بود. اما در اين كار چنين نيست؛ چيزي مثل زندگي خودمان است. وقتي در صحنه‌اي كسي كشته يا شهيد مي‌شود شايد چند صحنه بعد فضايي طنز و پر از شوخي را ببينيم. زندگي جريان دارد. كاراكترها مرگ را مي‌پذيرند و زندگي را هم. يعني حتي با مرگ از زاويه ديگري برخورد شده و نوع رفتار با اين شهدا از يك عزاداري ساده و معمولي فراتر است. مردم مي‌توانند در اين كار لحظات غم و شادي را همزمان و تركيب شده در همديگر ببينند. ممكن است در اين كار به گريه بيفتيم. اما 10 دقيقه بعد مي‌خنديم، اين ويژگي كارهاي آقاي بيرنگ است. در «خانه سبز» هم اين ويژگي را مي‌توان ديد. وقتي با شخصيت‌ها مي‌خنديم ممكن است در صحنه بعد با همان‌ها گريه كنيم. آدم‌ها سياه و سفيد نيستند، خاكستري هستند. اميدوارم اين نوع ساخت بتواند بينندگان را پاي سريال نگه دارد. اپيزوديك بودن سريال را به نظرتان بايد ويژگي مثبت دانست؟ برخي مي‌گويند خوب است، چون مي‌توان مخاطب را پاي آن نشاند و يك قصه كامل را به او نشان داد. از سوي ديگر مي‌توان با آمارها و نگاه‌هايي كه با پخش مجموعه دريافت مي‌شود، بخشي از تغيييرات را اعمال كرد. همه اينها بستگي به بيننده دارد، اما برخي هم مي‌گويند ويژگي خوبي نيست و حوصله تماشاچي را سر مي‌برد و باعث مي‌شود قسمت‌هاي ديگر را دنبال نكند. من چون اولين بار است كه درصدد چنين تجربه‌اي هستم، اميدوارم موفق از آب دربيايد. مي‌دانم كه نسخه ابتدايي فيلمنامه را آقاي علي خودسياني نوشته‌ است. در بازنويسي فيلمنامه تا قسمت دهم عمده كار به عهده ايشان بود. از قسمت دهم به بعد آقاي بيرنگ كار نويسندگي و كارگرداني را به طور همزمان به عهده گرفت. براي شما به عنوان يكي از بازيگران اصلي، اين دو نگاه و طبيعتا دو نوع نگارش، ايجاد ذهنيت دوتكه نمي‌كرد؟ احساس نكرديد كه كار در برخي صحنه‌ها يا ديالوگ‌ها برش خورده و دوباره در جايي ديگر به هم مي‌چسبد؟ طرح اين داستان از خود آقاي بيرنگ بود. در زمان نگارش 10 قسمت اوليه هم ارتباط نزديكي ميان او و آقاي خودسياني برقرار بود و نظراتشان را در كار اعمال مي‌كردند. يعني هيچ تفاوتي نبود؟ چرا. شايد تفاوت در اين بود كه در قسمت‌هاي ابتدايي بيشتر تصويرسازي وجود داشت و ديالوگ‌ها كم بود. به شخصيت‌ها نزديك نمي‌شديم، اما از قسمت دهم به بعد كه آقاي بيرنگ نوشتند، ديالوگ‌ها بيشتر شد و البته جنس آنها هم تغيير كرد. از ابتدا آقاي بيرنگ روي قصه تسلط داشت، اما از قسمت‌هايي كه خودش به عنوان نويسنده قرار گرفت، ديالوگ‌ها و نوع پرداخت شخصيت‌ها پخته‌تر شد. فيلم چند شخصيت اصلي دارد كه من هستم و آقاي بازغي كه نقش زن و شوهر را بازي مي‌كنيم و شخصيت‌هاي ديگر مثل مهران و بهزاد و عزيز و عباس و... وقتي اتفاقي در داستان مي‌افتد همه شخصيت‌ها درگير مي‌شوند. در قسمت‌هاي اول شخصيت‌ها پرداختشان كم بود. وقتي آقاي بيرنگ كار را نوشت كوشيد شخصيت‌ها را برجسته‌تر كند و ويژگي‌هايي را اضافه كند كه در سريال‌هاي ديگر نديده‌ايم. اين سريال تركيبي است از شادي و غم و اميدوارم براي بيننده جذاب باشد. شما بيشتر دوست داريد كاري كه در آن بازي مي‌كنيد، ديالوگ محور باشد يا تصويرمحور؟ بستگي دارد، اما در اين كار چون سريال بود در جاهايي نياز داشت ايدئولوژي شخصيت‌ها و نگاهشان را به جهان بفهميم. اين كار نبايد لزوما با ديالوگ انجام شود. شما مي‌دانيد كه سينما و تلويزيون عرصه‌هاي جلوه تصوير هستند. گمان نمي‌كنيد اين ‌كه يك كار در قالب ديالوگ پيش برود و كمتر از تصوير استفاده كند، چندان به عنوان نقطه قوت شناخته نمي‌شود؟ حوادث در قالب تصوير هست، اما حجم آن مهم است. موقعيت ما ثابت است. ما در قلعه يا بنه‌اي هستيم كه همه قصه‌ها در اين فضا رخ مي‌دهد. دقيقا اشاره‌اي به اين كه اين بنه در كجاي مثلا جنوب كشور واقع شده يا اين اتفاقات در كدام سال از 8 سال جنگ رخ داده، نمي‌شود. در قسمت‌هاي اول ما تمامي نقاط اين قلعه را مي‌بينيم؛ از بهداري تا دفتر فرماندهي و تبليغات و آسايشگاه و... اما از قسمت‌هاي بعد ديگر تنوع لوكيشن نداريم. پس نياز داريم وقتي درگير شخصيت‌ها مي‌شويم و اتفاقاتي را كه براي آنها مي‌افتد، مي‌بينيم آنها را بدرستي بشناسيم. در واقع از لانگ شات به كلوزآپ شخصيت‌ها برسيم. چرا آنها اينجا هستند؟ مثلا ما يك شخصيت ارمني و يك شخصيت كر و لال داريم و اين كه چنين شخصيت‌هايي در جبهه چه مي‌كنند و چه نگاهي دارند به همين دليل جذاب است و اينها در تركيب با هم به اين سوالات جواب مي‌دهند. ... و بيشتر اين دريافت‌ها در اين قسمت‌ها توسط ديالوگ انجام مي‌شود؟ در قسمت‌هايي كه آقاي بيرنگ نوشته‌اند، بله. در اين قسمت‌ها بيشتر ديالوگ داريم. در گفتار شما نوعي علاقه و عرق به موضوع جنگ مي‌بينم. برداشت من درست است؟ شما به كار كردن در چنين فضاهايي علاقه شخصي داريد؟ اولين كار من در حوزه جنگ «خاك سرخ» بود. در آنجا تازه با مقوله جنگ آشنا شدم. البته همه ما به نوعي با جنگ آشنا هستيم. كودكي‌هاي ما زير موشكباران‌ها و دلهره‌ها گذشته است. البته نه مثل مناطقي مانند جنوب، اما من وقتي براي ايفاي اين نقش‌ها به آبادان و خرمشهر رفتم، مفهوم جنگ را شناختم و فهميدم كه چرا جنگ چيز خوبي نيست و خانواده‌ها را از هم مي‌پاشد. به خاطر نقشم با آدم‌ها رودررو شدم و با آنان حرف زدم. در آنجا بود كه به نظرم رسيد اين حوزه‌اي است كه بدرستي و شايستگي ديده نشده، بويژه مردمي كه ايستادگي كردند، مخصوصا نقش زنان. با اين همه فيلم‌هايي درباره حضور زنان داشته‌ايم. مثل نجات‌يافتگان، كيميا و...؟ درست است، اما وقتي به زنان شهيد و زندگي آنها نگاه مي‌كنيم، به راستي مي‌فهميم كه هنوز به آنان اداي دين نشده است. من البته اهل شعار نيستم و از اين كار هم خوشم نمي‌آيد، اما فكر مي‌كنم حق زنان بيش از اينهاست. زناني كه اسلحه به دست گرفتند و دوشادوش مردان در جبهه جنگيدند را ما زياد نديده‌ايم. به هر حال اين عرصه را دوست داشتم... . ارتباطي بين نقش‌هايي كه در «خاك سرخ» و «رقص پرواز» بازي كرده‌ايد با نقش فرشته در «همچون سرو» مي‌بينيد؟ در خاك سرخ من نقش دختري به نام ليلا را داشتم كه اصلا شهري بود و بر اثر اتفاقي سر از جنوب درمي‌آورد. او قهرمان نبود. اصولا شخصيت‌هايي را كه من در فيلم‌هاي جنگي بازي كرده‌ام، هيچ كدام قهرمان نبوده‌اند، اما به نوعي مي‌توانم بگويم مليحه رقص پرواز، ادامه‌دهنده ليلا در خاك سرخ است. ... و فرشته همچون سرو، ادامه‌دهنده ليلا؟ شايد نتوان گفت ادامه او، چون ژانر و فضاي اين دو با هم متفاوت است، اما فرشته نماد بخشي از زنان است كه مانده‌اند و شهيد شده‌اند. حرف تمام قصه، احساس مسووليتي است كه آدم‌ها نسبت به كشور خود دارند. ذره‌ذره خاكشان برايشان ارزشمند است. اين خيلي باارزش است. من خيلي به اين فضا علاقه‌مند بوده و هستم و برايم تجربه‌اي بود. اين نقش در كنار تجربه‌هاي غم‌انگيز جنگ، نوعي بازي شاد مي‌خواهد. اين بازي را شايد تماشاچي از من نديده باشد. به‌هرحال باعث افتخارم شد كه با آقاي بيرنگ كار كردم. اين سريال به صورت هفتگي پخش مي‌شود. فكر نمي‌كنيد با توجه به پخش سريال‌ها به صورت روزانه يا چند روز در هفته مخاطب نتواند با اين فضا به صورت هفتگي ارتباط برقرار كند؟ فكر مي‌كنم ما با پخش سريال‌هاي روزانه مردم را تنبل كرده‌ايم. بدنيست توصيه شود كه مردم بيشتر به سمت ديدن سريال‌هاي هفتگي تشويق شوند. سريال‌هايي از نوع همچون سرو، شايد در قالب روزانه جواب ندهد. همچنين محتواي قصه طوري است كه شايد تماشاچي بخواهد كمي روي برخي موضوعات فكر كند. من اميدوارم بيننده‌ها دوست داشته باشند و از آنها مي‌خواهم اين سريال را نگاه كنند. دوست دارم نگاه مردم به جنگ، تلخ نباشد. اميدوارم آقاي بيرنگ هم بعد از حدود 8 سال بازگشت به تلويزيون، پشيمان نشود. آقاي بيرنگ و رسام حق زيادي به گردن تلويزيون دارند. در ضمن اين اولين كاري است كه آقاي بيرنگ به تنهايي و بدون همراهي آقاي رسام انجام مي‌دهد. روح مسعود رسام شاد. مهدي نياكي





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 313]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن