واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: اما آنچه بیش از اینها در مركز ثقل داستان قرار میگیرد و در واقع شخصیت اصلی سریال را تشكیل میدهد، یك پزشك زن است كه قرار گرفتن او در یك اردوگاه جنگی موقعیت متضادی ایجاد میكند كه... نگاهی دیگر به جایگاه زن در دفاع مقدسالان مدتی است كه ژانر دفاع مقدس راه خود را به تلویزیون باز كرده و شاهد ساخت سریالهایی هستیم كه با دستمایه قرار دادن جنگ، ابعاد انسانی و عاطفی و البته لایههای نامكشوف و پنهانتر آن را در ساختاری دراماتیك روایت میكند. «همچونسرو» نمونهای از این دست است كه ردپای بیژن بیرنگ را بشدت میتوان در شكل قصه، شخصیتپردازیها و تاویل و تفسیری كه از این موقعیت و آدمهایش دارد، بازشناسی كرد. به همین دلیل شاید با یك تصویر ناآشنا و تجربهای غریب از یك اثر جنگی مواجه هستیم كه نمونه آن را كمتر دیده بودیم. در این سریال چندان با مفهوم ماهوی جنگ و مظاهر بیرونی آن روبهرو نیستیم و بیشتر با وجوه انسانی و سویه عاطفی آدمهای جنگ مواجهایم كه شیرینی خاص خود را دارند و لایههای كمرنگی از طنز را در رفتارشناسی و اساسا روایت سریال از قصه جنگ به تصویر میكشند. نوع نگاه و رویكرد روانشناختی بیرنگ به آدمهای قصهاش و ادبیات گفتاری حاكم بر آنها كه جذابترین مصادیق آن را در خانه سبز دیده بودیم در یك موقعیت غیر شهری و در فضای جنگی باز تولید میشود و به همین دلیل شاید بگوییم یك نوع آشناییزدایی از پرسوناژهای جنگی در برابر مخاطبان قرار میگیرد كه دستكم همان ابتدا براحتی نمیتوانند با آن ارتباط برقرار كنند. بخشی از این واكنش به ناموزونی زمان تاریخی جنگ با رفتارشناسی كاراكترهای قصه برمیگردد. به این معنی كه نوع ارتباط آنها با هم و حتی ادبیات گفتاریشان تناسب منطقی با زمان تاریخی قصه ندارد. فرضا پژمان بازغی در یكی از قسمتهای سریال میگوید میخواهم یك جوك خفن برایتان تعریف كنم. در حالی كه استفاده از زبان مخفی یا عرفی و كلماتی مثل خفن در آن زمان مورد استفاده قرار نمیگرفت و اصلا ساخته نشده بود.ویژگی مهم سریال همچون سرو نسبت با سینمای جنگ این است كه در اینجا نه با فضای جبهه و خط مقدم و سویه عملیاتی جنگ مواجه هستیم و نه فضای شهری جنگ، بلكه لوكیشن داستان و موقعیت اصلی قصه در پشت جبهه و در یك اردوگاه جنگی اتفاق میافتد. اینكه یك اردوگاه جنگی به كانون اصلی درام در یك سریال جنگی تبدیل شود ایده خلاقانهای است كه كمتر تجربه شده است. اردوگاه جنگی از حیث موقعیت استراتژیكی خاص خود و مناسبات انسانی حاكم بر آن قابلیت دراماتیكی بالایی دارد كه هم میتوان از عناصر و مولفههای نمایشی مرتبط با جنگ در روایت خود استفاده كند و هم از ظرفیتهای نمایشی مرتبط با مناسبات انسانی ـ عاطفی كه برساخته یك موقعیت اردوگاهی است. اما آنچه بیش از اینها در مركز ثقل داستان قرار میگیرد و در واقع شخصیت اصلی سریال را تشكیل میدهد، یك پزشك زن است كه قرار گرفتن او در یك اردوگاه جنگی موقعیت متضادی ایجاد میكند كه جذابیتهای خاص خود را هم از لحاظ داستانپردازی دارد و هم تصویرسازی نامتعارف از فضای جنگی. خود قصه واجد جذابیت دراماتیك بالایی است. قصه این مجموعه در روزهای جنگ و در یك اردوگاه جنگی میگذرد. روزی یك پزشك زن به این اردوگاه میآید، اما فرمانده با حضور زنان در جنگ مخالف است، بنابراین تصمیم میگیرد او را به پشت خط مقدم جبهه برگرداند، اما زمانی كه فرمانده خانم دكتر را سوار ماشین میكند تا او را برگرداند، خبر میرسد كه دشمن جاده را بمباران كرده است. خانم دكتر مجبور میشود در اردوگاه بماند و همین باعث میشود كه او بتواند تواناییهای خود را به فرمانده ثابت كند و نشان دهد كه حضور پزشك در جنگ لازم است. حال این پزشك میتواند یك زن باشد یا یك مرد. مخاطبان ما همواره عادت دارند در یك قصه جنگی با كاراكترهای مردی روبهرو شوند كه در یك نبرد سخت و موقعیت دشوار مردانه دست به ایثار و فداكاری میزنند یا اگر زنی هم در این قصه میدیدند بیشتر مربوط به پشت جبهه و تصویر مادر یا همسر این رزمندگان بود، اما در اینجا قهرمان داستان، زنی است كه محور اصلی قصه را تشكیل میدهد و حضور فیزیكی و فعال در مناسبتهای جنگی دارد. به عبارت دیگر در این سریال تلاش شده توانمندیها، قدرت زنان و ظرافتهای زنانه در یك موقعیت به ظاهر مردانه به تصویر كشیده شود و به اثبات برسد. بیرنگ سعی كرده از موقعیت پارادوكسیكال این قصه در جهت بارور كردن ظرفیتهای دراماتیكی آن بهره بگیرد؛ یعنی بازنمایی مقتدرانه یك زن با سواد و توانمند در یك موقعیت كاملا مردانه و سخت. شاید آنچه بیش از عناصر دیگر برای مخاطب این سریال جذاب باشد، رفتارشناسی این پزشك زن و واكنشهای او نسبت به موانع و چالشهایی است كه در این وضعیت جنگی برایش رخ میدهد. به عبارت دیگر، سریال همچون سرو یك تصویر نامتعارف از جنگ و تجربه آدمهای آن را روایت میكند كه این نامتعارفی هرگز به معنی غیرمنطقی یا حتی غیرواقعی بودن قصه نیست. حضور زنان بویژه پزشك و پرستار كه به كار امدادرسانی مشغول بودند، یك واقعیت تاریخی است اما كمتر شاهد فیلم و بویژه سریالی بودیم كه ایثارگریهای زنان در جنگ را به تصویر بكشد و آن را به سوژه اصلی قصه بدل كند. بیژن بیرنگ در همچون سرو از تركیب بازیگرانی استفاده كرده كه باز هم در نوع خود نامتعارف است بخصوص در رفتارشناسی آنها. برخی از این انتخابها منطق ضعیفی دارد؛ مثلا حضور سیاوش خیزابی با شمایل و سابقه ذهنی خاص خود كه در ذهن مخاطبان دارد در نقش یك بسیجی از كار درنیامده و آن شخصیتپردازی خانه سبزی بیرنگ در اینجا بدرستی جواب نداده است. اما روایت غیرمتعارفی از فضای جنگ و موقعیت انسانی آن در یك اردوگاه جنگی یك نوع نوآوری جسورانه است كه میتواند فتح بابی در ساخت بهتر این گونه سریالها باشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 337]