تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834603585
گفتگو با بیژن بیرنگ به بهانه «همچون سرو»
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: سرو پاییز ندارد. همیشه سبز است و همیشه راست قامت است. سرو آزاده است و سربلند. همچون سرو همه انسانهایی هستند كه بابت باورهایشان ایستادند... دورافتادهای نگران، پیری سرد و گرم چشیده، اهل قلمی درونگرا. دلگیر است یا دلواپس؟ شوق در صدایش هست یا گلایه؟ مغرور است یا دست و پایش را گم كرده است؟ درونش آرام است یا متلاطم؟ شاید در برخورد اول هیچ كس نمیتواند دریابد بیژن بیرنگ كدام یك از اینهاست. همه اینهاست و هیچكدام میتواند نباشد. میتواند مانند پیری استخوان سوزانده با لحنی آرام، جوانیات را خطاب كند. میتواند ناگهان حالتی از غرور بگیرد و به یادت بیاورد كه او همان تهیه كننده سریالهایی است كه كودكی نسل تو را پر كردهاند. میتواند گاهی چنان رازآلود باشد كه دلهره بگیری كه آیا در این عبارتی كه میگوید معنای دیگری پنهان است و در عین حال میتواند برایت روایتها بگوید از روزها و سالها و چنان شیرین كه بدانی مردی از اهالی قلم و مانوس با نوشتن روبهروی توست. با بیژن بیرنگ به گفتگو نشستهام. پس از سالها به خانه سبز بازگشته است. با سریالی دیگر به نام «همچون سرو». شاید دیگر لازم نبود بگوید كه این سریال هم خانه سبز دیگری است. همه میدانند كه بیژن بیرنگ و مسعود رسام از خانه سبز آمدهاند و این بار یكی در غیاب دیگری میخواهد خانهای به رنگ همیشگی خودش به ما نشان دهد. این بار زیر توپ و تانك و تفنگ. به یاد مسعود رسام، گفتگوی ما را با همراه تنها ماندهاش بخوانید. وقتی نام بیژن بیرنگ میآید همه به یاد 2 چیز میافتند: خانه سبز و مسعود رسام. (خدایش رحمت كند). مدتهاست شما را ندیدهایم. در این مدت چه میكردید؟ در این مدت شاید استراحت كردم. بد هم نبود. مدتی نشستم و به روزگاری كه گذراندم و در پیش دارم فكر كردم. در سنی هم هستم كه اصطلاحا به آن میگویند گذر از میانسالی، اینكه چه میخواهم بكنم. شاید شرایط هم برای كار كردن مهیا نبود. من كارم را با باز هم زندگی به طور مجدد شروع كردم. البته نه به عنوان كارمند سازمان. چرا كار دوبارهتان را با مجریگری شروع كردید و دیگر اینكه چرا با موضوع محیط زیست؟من كار مجری گری نكردم. شبكه چهار به من به من برنامهای را پیشنهاد كرد كه دو ماموریت داشت. یكی اینكه تحقیقی انجام دهیم روی مساله talk show (برنامه گفتگو محور). این كار حدود یك سال و نیم وقت ما را گرفت. تاك شوهای موفق دنیا و علل موفقیت آنها، نحوه ارتباط آنها با تماشاگر، اجرا، نحوه برخورد آنها با موضوع و.... است. دومین ماموریت ما این بود كه برنامهای بسازیم درباره مهارتهای زندگی. شاید نمونهای كه شما به آن برخورد با طبیعت گفتید برنامهای بود كه مهارت زندگی كردن با طبیعت را به ما میآموخت. همه زندگی مهارت میخواهد. آب خوردن هم مهارت میخواهد. همه آنچه را باعث بالارفتن كیفیت زندگی میشود میتوان مهارت زندگی نامید. بعد از تحقیقات به مرحله تولید رسیدیم. تحقیقاتتان درباره تاك شو به این دلیل بود كه بتوانید برنامه را به صورت موفقتر اجرا كنید یا اینكه در خود برنامه چنین موضوعی داشتید؟ما ماموریت داشتیم یك برنامه نمونه تاك شو را بسازیم كه زمینهای در سازمان ایجاد شود تا تاك شوها به طور موفقتر و بهتر اجرا شوند. پس آن تحقیقات برای شكل گرفتن قالب ایدهال بود و مضمون برنامه درباره مهارتهای زندگی؟بله. در نمونهسازیها به اجرا رسیدیم. یكی از تحقیقات به ما میگفت كه تاك شو با show man (شومن = اجرا كننده) مطرح میشود. فرنگیها میگویند one man show، یعنی شوی یك نفره. تاكشو نمایشی گفتگو محور است كه ما عمدتا براساس ماموریتمان به سوی تاك شوهایی گرایش داشتیم كه مربوط به مهارتهای زندگی باشد. در نتیجه احتیاج داشتیم كه مجری، بسیار بر موضوع مسلط باشد. ما مجریهایی را در این زمینه پیدا نكردیم. درباره برخی موضوعات حدود 2 ماه تحقیق میكردیم تا با خود مساله آشنا شویم. تستهای مختلف گرفتیم. من خودم هم تست دادم و اول شدم. داوران چه كسانی بودند؟داوران كسانی بودند از گروه تحقیق. به هر حال به گردن من افتاد و اجرا كردم. 15 قسمت بیشتر نساختیم. چرا؟ادامه آن شرایطی را میخواست كه شبكه 4 بضاعت آن جنس از تحقیق را نداشت. رقمهای ما با هم سازگار نبود. این 15 نمونهای هم كه ساخته شد شاید 10 درصد از نمونه ایده آلی بود كه ما میخواستیم. موضوعات بعدی در نحوه تولید و اجرا پیچیدهتر بود و در نحوه تحقیق هم. میتوانست برنامههای خوب و تاثیرگذار و به نظر من شاید تكان دهندهای باشد. فضاساز و تفكر برانگیز میشد؛ اما به هر حال در جاهایی سازمان، حوصله این همه دنگ و فنگ را ندارد و ترجیح میدهد كار هرچه سادهتر برگزار شود. بیژن بیرنگ را باید به چه عنوانی شناخت. به تهیهكنندگی بخصوص به تهیهكنندگی خانه سبز؟ به كارگردانی؟ به نویسندگی یا به مجریگری و تحقیق؟ شنیدم كه شما در حوزه تبلیغات تجاری هم كارهای جدی كردهاید یا به عنوان یك بیزینس من؟ آقای بیرنگ! شما دقیقا چه كاره هستید؟حالا كه صحبت من است بگذارید كمی منم كنم. من در زندگی زیاد هدف محور نیستم؛ یعنی اصلا اعتقاد به داشتن هدف در زندگی ندارم و هر روز هم در زندگی این مساله برایم جدیتر و عمیقتر میشود. من به جای اینكه فكر كنم نویسنده یا تاجر یا كارگردان یا تهیه كننده باشم به مسیر زندگی فكر میكنم. اینكه از من میپرسی چی هستم من میگویم بستگی دارد كه در مسیر زندگی چه پیش بیاید و چه پیامی به من برسد. پیام؟بله. من معتقدم از طرف خدا، طبیعت و كائنات به ما پیامهایی میرسد. به همه آدمها میرسد. چقدر به درستی این پیامها معتقدید؟خیلی زیاد. حتما حضور شما در اینجا میتواند برای من پیامی داشته باشد یا حضور من برای شما. مثل اینكه شما به شهرستانی بروید و در قهوهخانهای بشنوید كه درباره برنج حرف میزنند. شما میتوانید این پیامها را بگیرید یا نگیرید. ممكن است پیام را بگیرید و همان جا بمانید و یك تكه زمین بخرید. آدمهایی كه این پیام را نگرفتهاند معمولا میگویند بیرنگ شانس آورد! شانسی در كار نیست. همیشه آدمهای موفق كسانی هستند كه پیام را بموقع میگیرند. شاید از رادیو یا هرجای دیگر. ما در ذهنمان سوالهایی داریم. این سوالها دارند جواب داده میشوند. در هستی؟... و كافی است كه بشنویم؟ بله، در هستی و كافی است كه بشنویم. گاهی ما نگاه میكنیم و گاهی میبینیم. دیدن یعنی فهم. بنابراین وقتی در مسیر حركت میكنیم دائم پیامهایی به ما میرسد. هركدام از این پیامها ممكن است مسیر زندگی را تغییر دهد. بنابراین هدفی وجود ندارد. هدف، بهانهای است برای راه رفتن. حالا سوال شما را كه پرسیدید كدامیك از اینها هستید جواب میدهم، هیچكدام! شما در «مثل زندگی» هم تا حدودی به این حوزههای متافیزیكی میپرداختید. در آنجا هم قصد داشتید این پیامهای هستی را در قالب آموزش مهارتهای زندگی نشان دهید.یكی از مهارتهای زندگی كه به عقیده من بهترین و بالاترین آن است گرفتن این پیامهاست. شما وقتی هدفمند میشوید دیگر پیام را نمیگیرید. آدمی میتواند 2 جور راه برود. یكی مثل اسب. اسبها معمولا دو طرف صورتشان دو صفحه میبندند كه مستقیم بروند و به خط آخر برسند. همین! اما انسان جهت نگاهی تا 180 درجه باز دارد. هدف، شما را محدود به یك راه میكند. یادمان باشد ما برای خیلی از چیزهای كوچك میتوانیم در زندگی برنامهریزی كنیم. من میگویم خداوند برای بشر برنامههایی دارد. وقتی شما اصرار دارید به هدف خاصی برسید از برنامهریزی كائنات كه بسیار عظیمتر است غافل میشوید. در زندگی خودتان چند بار گرفتن این پیامها باعث تغییر مسیرتان شد؟زیاد. یك نمونه برایتان بگویم. ما در جلسهای به اتفاق آقای مسعود رسام و برخی از بچههای سینما جمع شدیم تا یك دفتر سینمایی باز كنیم. در جایی نشسته بودیم كه متعلق به فردی بود به نام علی عباسی، تهیهكننده و روزنامهنگار. بحث میكردیم درباره این دفتر و گرم صحبت بودیم. آقایی آمد و گفت كه میشود من هم در بحث شما شركت كنم؟ ما گفتیم بله. گفت من شنیدهام شما از سینما پول در میآورید و در سینما خرج میكنید. گفتیم درست است. گفت این شدنی نیست! من از تبلیغات پول در آوردم و در سینما خرج كردم. ولی فیلمهایی را ساختم و علی حاتمی را معرفی كردم و كیمیایی را معرفی كردم و با مرحوم شهید ثالث فیلم بفروش و نفروش ساختم و با پرویز صیاد، صمدها را كار كردم و... اما پشتوانه من شغلی دیگر بود. ما از آن مكان بیرون آمدیم و پراكنده شدیم. سال 70 بود. من و آقای رسام پیام را گرفتیم. فكر كردیم باید شركت تبلیغاتی بزنیم! موفق شدیم. طی یك سال در شرایطی قرار گرفتیم كه برای ساختن برنامه، دیگر محتاج به درآمد تلویزیون نبودیم. ما از همان موقع توانستیم كارهایی را كه دوست داریم انجام دهیم. همسران و خانه سبز و دنیای شیرین دریا را ساختیم. اصلا فكر فروش نبودیم. از كاری كه میكردیم عایدی مالی توقع نداشتیم. ما از آنجا تهیه كنندهها و كارگردانها و برنامهسازهای خوب شدیم. از آنجا كه آن پیام را گرفتیم. توانستیم آزادانه تجربه كنیم. اگر ما آن روز آن پیام را نگرفته بودیم چه اتفاقی میافتاد؟ در همان حیطه قبلی باقی میماندیم. پیامها هستند! گاهی در همان مسیری كه ما حر كت میكنیم اتفاق میافتد. قرار نبود ما در كار تبلیغات باشیم. اما رفتیم و بزرگترین شركت تبلیغاتی شدیم. من قرار نبود تهیه كننده باشم. پیامی به من گفت تهیه كننده شو! و پیامی به شما گفت در همچون سرو نویسنده و كارگردان باشید؟(مكثی طولانی) قصه همچون رازی خاص است.در سال 76 من مكه بودم. نمیدانم چگونه شد كه آنجا فكر كردم كه اگر برگردم سریالی درباره جنگ میسازم. مساله جنگ را در سرزمین سبز و خانه سبز تجربه كرده بودم. برگشتم به تهران. آقای مسعود رسام به من گفت كه سازمان میخواهد یك سریال جنگی بسازد، دنبال تو هستند. ما طرح همچون سرو را 14 سال پیش دادیم. چه شد اینقدر طول كشید؟شرایط ساخت آن به شكلی نبود كه ادامه یابد. ما هم فراموش كردیم تا یك سال پیش كه شبكه، طرحی خواست درباره جنگ و ما هم ارائه كردیم. گفتند بسمالله. من اصلا قرار نبود بعد از 12 سال سریالی جنگی بسازم. این پیامی است كه دریافت شد. چه شد آن را نوشتید؟من ننوشتم. آقای خودسیانی نوشت. ولی من میدانم كه اولا آن قسمتها را شما بازنویسی كردهاید و برخی از قسمتها را خود شما نوشتهاید. ابتدا به دلیل قدیمی بودن شرایط و متنها آقای خودسیانی شروع به بازنویسی كرد. من مقداری سختگیرم. شاید هم در این مدت سلیقه من تغییر كرده. آقای خودسیانی خیلی زحمت كشیدند و در جایی خسته شدند. ما هم در تولید بودیم و در نتیجه چارهای نبود جز آن كه من بنویسم.ما میدانیم كه بیژن بیرنگ نگاه متفاوتی به موضوعات دارد. از همین حرفهای شما میتوان فهمید و از كارهایتان. كار جنگی هم زیاد دیدهایم. اما شما به من بگویید كه آیا باید منتظر نگاه دیگر و تازهای به جنگ باشیم؟ در این سریال چه میخواهید بگویید؟ آیا این سریال جنگی قرار است رنگ بیرنگ بگیرد؟ما 2 نوع تولیدات فرهنگی داریم. یك بخش سفارشی است و ما مجری هستیم. در بیست و چندسالی كه من با آقای رسام كار كردم و بخصوص از زمانی كه كار تبلیغات را شروع كردیم دیگر این بار از روی دوش ما برداشته شد كه از روی نیاز، كاری انجام دهیم. گذشت زمان هم تجربههای زیادی برای ما ایجاد كرد كه بگردیم و نیازها را پیدا كنیم. اهدافمان را بر مبنای نیازها بسنجیم و برنامه بسازیم. ما خود به خود به نوعی آموزگاریم. معلم هستیم. پس كارهایی كه انجام میدهیم دلمشغولیهای بیژن بیرنگ یا مسعود رسام نیست و نبوده. من بشدت مخالفم كه تلویزیون را وسیلهای برای بیان دلمشغولی هایمان قرار دهیم. ما فكر كردیم در این زمان جامعه چه نیازی دارد. خانه سبز را بر مبنای چه نیازی ساختید؟خانه سبز را ساختیم تا تجربهای را كه با همسران پیدا شده بود، ادامه یابد و گفتگو با اعضای خانواده جریان پیدا كند. در متنی در خانه سبز نوشتم: حرف سرچشمه زلال محبت است. خانوادهای كه در آن حرف جاری نیست محبتی در آن جریان ندارد. فكر میكردید این موضوع در جامعه ضعیف شده؟همیشه ضعیف است. همیشه نیاز است. شما برنامههای دهه اخیر تلویزیونهای خارجی را نگاه كنید. همه تاكید بر تحكیم خانواده است. خانواده اساس هر جامعهای است و اگر از هم بپاشد جامعه از هم میپاشد. همچون سرو را بر اساس چه نیازی ساختید؟همچون سرو هم همین است. در این كار هم تحكیم یك خانواده مد نظر است در یك محیط جنگی. برای اولین بار زن در جبهه حضور دارد. برای اولین بار قصه جنگ از زبان زنی كه حضور دارد گفته میشود. نمونههای سینمایی حضور زنان را قبلا داشتهایم. این چه تفاوتی دارد؟آنها در حیطه جنگ نبودند. در ارتباط با جنگ قرار میگرفتند. مثلا اگر به آبادان حمله شود همه در ارتباط با جنگ قرار میگیرند، زن و مرد. ولی اگر ما بگوییم در یك پادگان نظامی زن حضور دارد كمی نامتعارف است. ویژگی دیگر آن این است كه محیط جنگ یك خانواده است. آنها با هم و حتی با دشمنانشان روابط انسانی دارند. در این سریال كلامی هست كه میگوید: اگر زندگی جنگ است پس دیگر جنگ، خود زندگی است. جنگ، محیطی است كه تمام خصلتهای انسانی بسرعت خود را بروز میدهد. من میتوانم ترسو باشم و سالها كسی نفهمد. اما در جنگ در 3 شماره لو میرود. جنگ، متاسفانه یا خوشبختانه جایگاهی است كه انسانها براحتی خصلتهایشان را بروز میدهند، چرا كه دیگر فرصتی نیست. شما وقتی با خطر مرگ مواجه هستید همه چیزتان رو میشود. برای همین بسیاری از فیلمهای خوب دنیا در حیطه جنگ اتفاق میافتد، تحلیلهای روانشناسی، خانوادگی و هر نوع تحلیل دیگر. شما در همچون سرو تلاش میكنید یك تحلیل روانشناسی و خانوادگی ارائه كنید؟همه چیز هست. مسائلی اتفاق میافتد كه ممكن است مسائل امروز ما باشد. جنگ است. الان حدود بیست و چند سال گذشته. عدهای از آدمهای زلال و پاك رفتهاند و با آمانهای بزرگ جنگیدهاند. جانشان را كف دست گذاشتهاند. بسیاری قصههای انسانی در میان اینها اتفاق میافتد. كافی است كمی دقت كنیم. من میگویم یك خانه سبز دیگر میتواند زاده شود. در این سریال به دنبال چه باید بود؟میتوانم بگویم باید دنبال چه نبود؟ دنبال واقعیت در این سریال چندان نگردید. دنبال حقیقت بگردید. فرق است میان این دو. ما همواره خواستهایم حقیقت را بگوییم. آنچه را كه باید باشد، نه آنچه را كه هست. در جایی از متن نوشته شده: من از كسی پرسیدم حقیقت آدمی چیست؟ و رزمندهای پاسخ میدهد: حقیقت آدمی آن چیزی نیست كه هست. آن چیزی است كه باید باشد. شاید این كل مفهوم این سریال است. در این سریال اگر دنبال واقعیتهایی كه میشناسیم اعم از گویشها و چهرهها و رفتارها و... بگردیم به نتیجه نمیرسیم. مشابه چیزهایی كه در این سریال هست را نمیتوانیم در سریالها و آثار دیگر ببینیم. نگران واكنش بچههای جنگ نیستید؟(مكث میكند) امیدوارم ما را درك كنند و بدانند ما آنها را نوشتهایم. شاید جبهه ما كمی با جبههای كه آنها در آن بودهاند فرق داشته باشد. اما آدمها همانها هستند. آقای مالك سراج 8 سال در جبهه بوده. او میگوید همین طور بوده. شاید ما داریم واقعیتها را میگوییم. نمیدانم! شاید ما داریم حقیقت را میگوییم. ما قصه خودمان را میگوییم و امیدواریم تماشاگر از آن چیزهایی را بگیرد كه در زندگی به دردش بخورد. جنگ محملی است برای گفتن برخی از حرفها و خیلی از حرفها در جنگ، زیبایی خاص خودش را پیدا میكند. ما جور دیگری قصه میگوییم. زمانی این نوع قصه گویی را مردم دوست داشتند. من سالهاست ارتباطم در زمینه سریالسازی با مخاطب قطع است. در این سالها نسل و فرهنگ و نیازهای جدید به دنیا آمده. نمیدانم قصهگویی ما كه فكر كردیم نیمه پر لیوان را ببینیم برای مردم جذاب است یا نه. اما سعی كردیم با امكانات بسیار ناچیز قصهمان را بگوییم. البته ما قدرشناس سازمان هستیم. امیدواریم مثبتاندیشی و آرمانگرایی و حقیقتجویی ما و گاهی حرفهای كمی غیرجنس روزمره سریالها، حوصلهشان را سر نبرد. وارد حیطه معنای زندگی و اینكه چرا و برای چه هستیم شدهایم. امیدوارم به نظرشان شعار نیاید. چرا همچون سرو؟ همچون سرو یعنی چی؟سرو پاییز ندارد. همیشه سبز است و همیشه راست قامت است. سرو آزاده است و سربلند. همچون سرو همه انسانهایی هستند كه بابت باورهایشان ایستادند. در لحن شما دلواپسی هست. به نظر میرسد نگران هستید؟ از این نگرانید كه این نسل صدای شما را نشنود؟نه. من همیشه نگرانم. من فكر میكنم آدمی كه مملكتش را دوست دارد اگر نگران نباشد عضو آن جامعه نیست. كشورهای موفق دنیا از یك سری آدم نگران ساخته شدهاند، نگرانی فردا، نگرانی اقتصاد و صنعت و استقلال و باورهای مذهبی و همه چیز. آدم غیر نگران وجود خارجی ندارد. اصلا وظیفه هر ایرانی است كه نگران باشد، نگران فردای مملكت و بچههای آینده. پس من همیشه نگرانم. الان نگرانی من این است كه كاری كردهایم و نمیدانم سلیقه امروز جامعه ما در برخورد با حرفهای ما چگونه است. الان چه قصهها و كاراكترهایی جذبشان میكند. یك زمانی میشناختم. امروز نمیدانم با چه مخاطبی روبهرو هستم و چگونه میشود مخاطب را با نوع دیگری حرف زدن و نگاه كردن جذب كرد. در آن زمان با آن نسل این چیزها را میدانستم. اما الان چیزهایی برایم مبهم است. اساسا همه چیز در حالتی از ابهام قرار دارد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 551]
صفحات پیشنهادی
گفتگو با بیژن بیرنگ به بهانه «همچون سرو»
گفتگو با بیژن بیرنگ به بهانه «همچون سرو». سرو پاییز ندارد. همیشه سبز است و همیشه راست قامت است. سرو آزاده است و سربلند. همچون سرو همه انسانهایی هستند كه ...
گفتگو با بیژن بیرنگ به بهانه «همچون سرو». سرو پاییز ندارد. همیشه سبز است و همیشه راست قامت است. سرو آزاده است و سربلند. همچون سرو همه انسانهایی هستند كه ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها