واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: ورزش > فوتبال ملی - او حالا دیگر به تیمش فکر نمیکند برای او مبارزه قدیمی با امیر قلعهنویی مهم است. مبارزهای که او را از سرمربیگری تیم ملی انداخت حالت نشستنش روی صندلی نشان از عصبیت ندارد. تیمش 3 بر یک باخته اما سعی میکند با طمائنینه سخن بگوید تا اینکه نام امیرقلعهنویی به میان میآید. او یکباره تغییر حالت میدهد. این نام همه خاطرات تلخ فروردین ماه گذشته را برایش زنده میکند، برای او که نامش هست محمد مایلیکهن، همان که مدتهاست از روز 29 فروردین به نام امیر قلعهنویی آلرژی پیدا کرده است. مایلیکهن که در آن روز روی سکوها نشست و 90 دقیقه چشم روی دشنامهای جمعیت روی سکو فروبست اما در پایان مسابقه و در کنفرانس مطبوعاتی پایان بازی به سیم آخر زد. از همان روز به این طرف هر بار و هرجا توانسته به امیر قلعهنویی میتازد. فرقی ندارد که در مقام سرمربی تیم ملی بیانیهای علیه قلعهنویی بنویسد و در آن برایش بیاورد: «به این آقایان کوتوله و عوام فریب (کل یوم) که حتی فاقد مدرک تحصیلی برای گروهبان قندلی شدن هستند اما لقب ژنرال را یدک میکشند میگویم که از گل دقیقه 90 سایپا و پیامی که آن گل به پهنای ایران عزیز اسلامی داشته؛ پند گرفته و هر چه سریعتر دست از نوچه بازی و نوچه پروری برداشته از کارهای ناثواب و عوام فریبی دست بردارند.» یا در کلاس پیشرفته مربیگری روتهمولر به او حمله کند و درحالی که در پلهها معلقش کرده است واداردش تا «توپ، تانک، فشفشه» را با اضافه کردن نام قلعهنویی بخواند، یا در برنامه نود دوشنبه گذشته در بحث دوپینگ به یکباره گریزی به نام قلعهنویی که حالا سرمربی سپاهان شده بزند یا اینکه به ناگاه با شنیدن نام قلعهنویی در پایان بازی با پاس همدان در کنفرانس مطبوعاتی عنان از کف داده و دوباره به سیم آخر بزند؛ «من همیشه گفتهام خدایا من را از اصل و نسبم دور نکن. اینکه من سوار بهترین ماشین شوم و خود را گم کنم و بگویم آدم شدم، درست نیست. من ناگزیرم بگویم آقای قلعهنویی وقتی بهترین ماشین را سوار میشود، نمیتواند بزرگ شود. من شرمم میآید بگویم او شاگرد من بوده است. چرا که او ادعا میکند من اراجیف میبافم. حمایتهایی که از قلعهنویی میشود و در مواردی که او میبایست محروم شود ولی این کار صورت نمیگیرد، همه چیز را نشان میدهد. ایشان کوچکتر از این است که با این حرفها کسی را خراب کند. مردم ما خوب میدانند. شما ادعای جنوب شهری میکنی اما در شمالیترین قسمت تهران زندگی میکنی. حتی شما خیابانهای جنوب شهر را نمیشناسی. اگر مایلیکهن بگوید من در پاریس به دنیا آمدهام شاید قابل باورتر باشد چرا که فامیلی من از منطقهای نشأت گرفته نشده اما فامیلی ایشان همه چیز را در مورد اینکه در کجا به دنیا آمده و بچه کجاست نشان میدهد.» این حمله در پاسخ به انتقاد امیر قلعهنویی از مایلیکهن بود که دوشنبه قبل باری دیگر در برنامهای زنده سرمربی سپاهان را به تمسخر گرفته بود. قلعهنویی آنجا از مایلی ایراد گرفته و بهانههای مایلی را به سان اراجیف بعد از باخت لقب داده بود. واژهای که سبب شد تا مایلی بعد از بازی با پاس هرچه میتوانست بگوید، برخوردی از جنس حرکتی که مارادونا در لحظه صعود به جام جهانی در پاسخ به منتقدانش نشان داده بود. *** «تا 5 سالگی فکر میکردم سرهنگی که در خانهاش زندگی میکنیم پدرم است.» محمد هیچگاه پدرش را در یاد ندارد. او از کودکی همواره تنها بود با مادری که یکتنه تمام مشکلاتش را به دوش میکشید، پدر را قبل از اینکه تصویری از او در ذهنش داشته باشد از دست داده بود و این مادر بود که جور پدر درگذشته را در تمام زندگی برایش به دوش کشیده بود. محمد که در انزلی دیده به جهان گشوده است در خاطرات خود که سالها قبل پاورقی ثابت نشریه فضیلت جوانان بود از روزگار سخت کودکی مینوشت. روزگاری که مادرش برای گذران زندگی، در خانه سرهنگی، کار میکرد. روزهای بیپولی و گمنامی اما روزگار عزت و پاکی، روزهای سرد امجدیه و ساندویچفروشی که هیچگاه از خاطراتش پاک نشدند و شاید همان دشواریها بودند که سبب شدند تا نوجوانی که بعد از روزگار کودکی انزلی با مادر بار سفر به تهران بسته بود تا ساکن محله نظامآباد شود وقتی مجال بازی فوتبال بدست آورد، ستاره شود. *** «من و محمد آقا بچه محل بودیم. دوستی ما از روزگاری شکل گرفت که من به پرسپولیس رفتم. ما سه تا بودیم و «محمدها» صدایمان میکردند.» بغض گلوی محمد پنجعلی را میگیرد وقتی مصاحبه مایلیکهن را میشنود. او به یاد روزگاری میافتد که با دادکان و مایلی، بچه شیرهای جوان پرسپولیس لقب داشتند. سه بچه از محله قدیمی نظامآباد که دوستیشان شهره همه فوتبالیستهای قبل انقلاب بود؛ «محمد همان موقعها هم عصبی بود. او اما خیلی رک بود. تو روی آدم مشکلاتش را میگفت. فرقی نداشت مربی تیم باشد یا من و دادکان که نزدیکترین دوستانش بودیم. او آن وقتها اما این طوری حرف میزد. واقعاً شاید هم حق داشته باشد. من هم اگر آن روز، جای او روی سکو نشسته بودم و 100 هزار نفر این طوری جهت دار به خانوادهام دشنام میگفتند شاید هیچ وقت دلم صاف نمیشد. بچه که نیستم، بارها ورزشگاه رفتم و حالا میفهمم این شکل شعارها حتماً از جایی نشأت میگیرد.» *** «هنوز بعضی وقتها با اتوبوس به محل کارم میروم تا با مردم برخورد داشته باشم.» این را مایلی روزی به مجله توقیف شده شهروند گفت که نامزد نمایندگی مجلس شورای اسلامی شده بود. او که هیچ تبلیغی نکرد و ادعا داشت مردم اینقدر او را میشناسند و برایش احترام قائل هستند که نیازی به تبلیغ ندارد. او همان روز بود که گفت: «من چرا باید برای کار در پی دخالت رئیسجمهور باشم. زمانی که هیچ کس محمود احمدینژاد را نمیشناخت، من محمد مایلیکهن بودم، بازیکن و سرمربی تیم ملی فوتبال.» به رغم این گفته کم نیستند کارشناسان فوتبالی که اعتقاد دارند، محمد مایلی چهره محبوبی در فوتبال ایران نیست. برای گفتههایشان هم مثال اتفاقات گاه و بیگاه ورزشگاهها و دشنامها را میآورند یا از اتفاقات پس از صعود تیم ملی 98 به جام جهانی را میآورند. جمعیتی که در اوج جشن شادی به خانه مایلی حملهور شدند، سالها اما از آن اتفاقات گذشته ولی هنوز هم وقتی او سرمربی تیم ملی لقب گرفت، حجم بزرگی از استادیوم روها فریاد اعتراض سر دادند، اعتراضاتی که بخشی از آن در شب بازی برگشت فصل قبل استقلال با سایپا شکل رفت، اعتراضاتی که مسببش را مایلی امیر قلعهنویی میدانست و از آن روز به بعد هم بود که هرجا میرسد طعنهای به او میزند. با این وجود بسیاری مایلی را که صداقتش در میان اهالی فوتبال شهره است متهم میکنند برای در دست گرفتن تیمهای مختلف ملی یا باشگاهی از لابی دوستی سیاسی با شخص رئیسجمهور استفاده میکند. *** «الان انتظار دارید چی بگم؟» وقتی امیر قلعهنویی حرفهای مایلیکهن را میشنود، شوکه میشود. لذت شیرینی برد برابر پیکان و تداوم صدرنشینی تیمش یکباره زهر میشود. او شوکه شده اما خود را کنترل میکند؛ «ولش کنید. بله من در تیم ملی شاگردش بودم اما او حالا خیلی به خودش مسلط نیست. هرچه میخواهد میگوید و واقعاً نمیتوانم درک کنم که چرا این حرفها را میزند.» قلعهنویی ادامه میدهد: «بله من بچه نازیآباد هستم و هنوز هم خیلی به محلهمان میروم. حالا وضعم خدا را شکر بهتر شده و بالای شهر زندگی میکنم. این کار چه عیبی دارد؟ اینکه فامیلم میگوید من بچه پایین شهر هستم را که کتمان نکردم. واقعاً فقط من آمدم بالای شهر؟ اصلاً مگر چه اشکالی دارد؟ کار کردم و پول درآوردم و دارم استفاده میکنم. مگر بقیه این کار را نمیکنند؟»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 587]