تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836363810
زندگي در شهر زيبا
واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: آسيبها- مهدي اميرپور: با كشتيگيران كانون كه مقابل زندگي، يك بار ضربه فني شدهاند و حالا دنبال جبران هستند. اهالي، آنجا را با ديوارهاي بلندش ميشناسند و ترافيكي كه جمعهها پس از ساعت ملاقات توي بلوار راه ميافتد. شايد تصور اهالي از آن جا به همان ديوارهاي بلند محدود شود، اما آن سوي ديوارها، دنياي ديگري است؛ دنيايي كه در آن، اتفاقها مسير زندگي آدمها را عوض كرده و آنها را از شهر به «شهر زيبا» كشانده؛ دنيايي كه تمام ساكنانش هنوز به هيجده سال نرسيدهاند؛ دنيايي كه در آن تنها سرگرمي اهالي، به يك تشك كشتي و يك سالن فوتسال و چند تا ميز پينگپنگ محدود ميشود؛ دنيايي كه روي سر در آن نوشته شده: «كانون اصلاح و تربيت». جايي درست انتهاي بلوار شهرزيبا كساني كه الان در شهر زيبا زندگي ميكنند، بايد خوشحال باشند از اينكه حاج حميد كريمي، چند سال پيش از زندان قصر به شهر زيبا آمده. تا چند سال پيش توي زندان قصر رئيس «بند چك» بود و در عرض يك مدت كوتاه، كاري كرد كه در قصر، صبح تا شب هر كسي، يا دنبال توپ بدود يا پشت ميز پينگ پنگ بايستد. اما همين كه كلنگها به جان قصر افتادند، حاج حميد به شهر زيبا آمد تا اين بار پدر معنوي چهارصد زنداني زير هجده سال باشد. حاجي وقتي ميخواست به شهر زيبا بيايد، تنها تشك كشتي زندان قصر را با خودش به اينجا آورد. تشكي كه براي جور كردن آن، چند ماهي دوندگي كرده: «زمان رياست آقاي تركان توي فدراسيون كشتي به هر دري زديم تا يك تشك كشتي براي زندان قصر بگيريم. تركان من را به صنعتكاران پاس داد و ما دو تايي، رفتيم تمام انبارهاي استاديوم آزادي را گشتيم تا بالاخره توي انباري كه سالها درش را باز نكرده بودند و بوي گوشت مرده نميگذاشت كسي تويش برود، يك تشك پيدا كنيم. باز هم خدا را شكر كرديم كه تشك را به ما دادند.» همان تشك الان در سالن كوچكي، در دل شهرزيبا پهن شده تا شايد عشق به زمين زدن رقيب، عشق به كشتي را در بين بچهها زنده كند و آنها ديگر مردانگي، تختي و پورياي ولي را به حساب داستان و افسانه نگذارند. مصطفي يكي از كشتيگيرهايي است كه هر روز روي اين تشك كشتي ميگيرد. قد بلندش، حكايت از بلوغ زودرسي دارد كه بين جنوب شهريها چندان غريب نيست و هيكل استخوانياش از فقر خبر ميدهد. از روي دوبنده، استخوانهاي دندهاش به راحتي قابل شمارش است. اينجا در شهر زيبا هر كسي داستاني دارد و داستان مصطفي شنيدنيتر از داستانهاي ديگر است. فقط پانزده سالش بوده كه پشت موتور مينشيند و توي محل ويراژ ميدهد و انگار اين چرب و نرمترين لقمهاي بوده كه اشتهاي يك زورگير را تحريك كرده. براي همين، زورگير سراغ موتور ميآيد. اما مصطفي به اين راحتي زير بار زور نميرود و با زورگير درگير ميشود. كار به جايي ميكشد كه مصطفي با «طلق» موتور به زورگير ضربه ميزند اما گوشه تيز طلق توي دلش ميرود و طرف جا به جا ميميرد. الان او به جرم قتل اينجاست و هر روز تمام عقدههاي وجودش را روي تشك خالي ميكند. تنها اشتباه او در زندگي، دفاع از حقش بوده و براي همين وقتي «عبدالله موحد»، كشتيگير افسانهاي ايران ميهمان شهر زيبا بوده، حاضر شده دو ميليون تومان از ديه مصطفي را بدهد. غير از موحد چند نفر ديگر هم دُنگي از ديه زورگير را قبول كردهاند. اما انگار جمع پولها به حد رضايت خانواده زورگير نرسيده. كسي به شهر زيبا نميآيد موحد از ميهمانهاي انگشتشمار شهر زيباست. كمتر كسي رضايت ميدهد براي دلخوشي بچهها هم شده، چند ساعتي از زندگي بزند و به اينجا بيايد. به جز موحد، عليرضا رضايي، محسن كاوه، عليرضا دبير، پژمان درستكار و غلام محمدي به شهر زيبا آمدهاند تا كشتيگيران جوان روي تشك ذوق كنند. اما غير از كشتيگيران، ديگر كسي براي سر زدن به شهر زيبا و دست كشيدن به سر و صورت بچهها چندان حوصله ندارد. اگر حسين ياريار نبود كه آنها همين چند تا ميهمان سرزده را هم نميديدند. انگار ياريار چند ماه پيش جشني براي بچهها گرفته كه در آن بازيگر و كارگردان و ورزشكار و حتي مجريان اخبار را با خودش به شهر زيبا بياورد؛ جشني كه تا نيمههاي شب طول كشيد و هنوز هم خاطرهاش در دل بچهها زنده مانده. بماند اينكه در جشن، چند ميليوني از پول ديه بچهها جور شده و آنها از شهر زيبا رفتهاند. حاج حميد كريمي خودش زماني توي هيأت فوتبال تهران كار كرده و سر همين ماجرا كلي با فوتباليستها آشنايي دارد. پروين و قلعهنويي از دوستان نزديك حميد هستند، اما تا حالا به شهر زيبا نيامدهاند. هر چند پيش از اينكه حاج حميد به شهر زيبا بيايد، آنها ماهي يك بار خودشان همراه يك تيم از فوتباليستها به زندان قصر ميرفتند تا هم با زندانيها فوتبال بازي كنند هم به چند نفر از رفقاي تو حبس و مديرهاي كلهگندهاي كه پس از آزادي حسابي به درد ميخورند، سر بزنند. حاج حميد با استيلي و برومند هم رفاقت نزديكي دارد. داستانش خواندني است. روزي كه بازيكنان استقلال و پرسپوليس توي دربي با مشت و لگد به جان هم افتادند، برومند بابت مشتي كه پاي چشم رأفت زد و استيلي به خاطر لگدهايش به نوازي، از سوي نيروي انتظامي دستگير شدند و به زندان قصر رفتند. آن شبي كه استيلي و برومند توي زندان بودهاند، حاج حميد حسابي هوايشان را داشته. از زندان تا تيم ملي چند تا كشتيگيري كه به شهر زيبا آمدهاند، استعداد عجيبي را بين بچهها ديدهاند. حتي غلام محمدي و محسن كاوه قول دادهاند كه اگر آنها چند سال پشت هم تمرين كنند، شايد كارشان به تيم ملي هم برسد. هنوز كسي فراموش نكرده كه چند سال پيش در زندان قصر «پوريا راسخ سليم» توي فوتسال همه را انگشت به دهان كرد. پوريا كاري كرد كه فتحاللهزاده مشكلش را حل كند و حتي ده ميليون تومان به او بدهد تا براي فوتسال استقلال بازي كند. اما همين كه پوريا از زندان قصر آزاد شد و رفت توي ليگ فوتسال، به قدري سركوفت شنيد كه بيخيال فوتسال شد. آخرين خبري كه حاج حميد از او گرفته، برميگردد به چند ماه پيش كه پوريا توي آژانس، رانندگي ميكرد و اين براي پوريا كه زماني علي روزبهاني به تيم اميد فوتسال دعوتش كرده بود، چندان قابل تحمل نيست. اصلا عجيب نيست وقتي حاج حميد آرزو ميكند كاش اين تشكها بيرون از شهرزيبا پهن ميشد تا كار كسي به اينجا نكشد. توي شهرزيبا هر قدر هم كه بچهها خوب كشتي بگيرند، باز هم سابقه شهرزيبا توي پروندهشان رفته. روي تشك وقتي بچهها دوبنده را پايين ميزنند، پيدا كردن مسير چاقو روي جغرافياي بدنشان كار سختي نيست؛ نشانههايي كه تمامشان به روزهاي پيش از شهرزيبا برنميگردد. اينجا چاقوها و تيغهاي زيادي در حركت است و البته تمامشان بابت «خودزني». آخرين خودزني مال عاشوراي امسال است كه يكي از بچهها رگش را با تيغ زده بود. وقتي به دادش رسيدند و دليل كارش را پرسيدند، فهميدند كه از چند ماه پيش به هر دري زده تا پول ديهاش جور شود، ولي تاسوعا و عاشورا گذشته بود و پسرك هنوز در شهرزيبا به دنبال چند ميليون پول ديه بود. از فوتبال دستي تا يوگا فريد هفده سال دارد ولي از دو سال پيش همه چيز را ميفروشد تا توي «عبدل آباد» قهوهخانه بزند. كاسبي به راه بوده تا شبي كه يكي از رفقا يك دختر را با خودش به قهوهخانه ميآورد و دختر را زن خودش جا ميزند. اما نيم ساعت نميگذرد كه نيروي انتظامي به قهوهخانه ميريزد. دختر نه تنها زن رفيق فريد نبوده، كه انگار يكجوري از دست پدر و مادرش هم در رفته. براي همين فريد دادگاهي ميشود و الان به جرم «آدمربايي» توي شهرزيباست. البته داستان فريد به فصل تازهاي رسيده و انگار همين روزهاست كه از شهرزيبا به «عبدلآباد» برگردد. فريد چندان اهل ورزش نيست. نه اين كه نخواهد، چون چند جاي بدنش پلاتين گذاشته و اگر بخواهد توي سالن فوتبال توپ را شوت كند، احتمال دارد پلاتينها بيرون بزنند. فريد الان عضو شوراي شهرزيباست كه يك جوري به اداره شهرزيبا كمك ميكنند. شوراي شهرزيبا توي آخرين پيشنهاد به حاج حميد، رئيس شهرزيبا، درخواست چند تا فوتبال دستي را داده تا شايد آدمهاي منزويتر كه كشتي و فوتسال و پينگپنگ رخوتشان را به هم نميزند، با فوتبال دستي به زندگي اجتماعي برگردند. البته ورزش در شهرزيبا به اين محدود نميشود. چيزي شبيه به يوگا براي خودسازي هم وجود دارد. البته نه به آن صورتي كه فكرش را ميكنيد. توي شهرزيبا يك جايي به اسم قرنطينه هست كه ساكنان جديد شهرزيبا چهار روز ابتدايي خودشان را آنجا ميگذرانند. قرنطينه جايي شبيه به يك آشپزخانه اوپن است كه در آن همه از هشت صبح تا ده شب بدون اين كه به جايي تكيه بدهند، بايد دو زانو بنشينند. اگر كسي بخواهد به جايي تكيه كند يا روي زمين لم بدهد، نگهبانها او را سر پا نگه ميدارند. اينجور قانونها قرنطينه را به يك باشگاه آموزش يوگا شبيه كرده كه در آن همه به جايي در دور دست زل ميزنند و در خودشان غرق ميشوند. بماند براي محرم سال بعد م.ب كه زماني يك باشگاه معروف را راه انداخته بود و با پول عجيبي كه به فوتبال آورده بود مشهور شد، از مشتريهاي ثابت حاج حميد توي «بند چك» زندان قصر بوده. آخرين قول وفا نشده شهرزيبا را او داده. چند ماه پيش وقتي بحاج حميد را ميبيند، تو رو در بايستي ميماند و قول ميدهد كه براي تاسوعا و عاشوراي بچهها كلي پرچم و طبل و سنج و زنجير بفرستد شهرزيبا. اما حالا كه كمكم به اربعين هم رسيدهايم، خبري از پرچمها نيست. انگار چند شب مانده به عاشورا كسي به او زنگ زده تا خبري از پرچمها بگيرد ولي، جواب داده «فعلا سرم شلوغ است. بگذاريد براي بعد از تاسوعا و عاشورا!» تا قران آخر ديهام را ميگيرم! علي دايي هنوز وقت نكرده به شهرزيبا سر بزند. اما يك بار كه كاري از دستش برميآمد، دست رد به سينه حاج حميد نزد. انگار توي يك پرونده، شاكي آذري زبان بوده و حاج حميد ميفرستد دنبال علي دايي تا بتواند با كمك دايي رضايت شاكي را بگيرد و يكي از بچهها آزاد شود. روز دادگاه با وجود اين كه كسي به آمدن دايي اميد نداشته، اما همه ميبينند كه او پلههاي دادگاه را دو تا يكي بالا ميآيد. با آمدن دايي، كل مجتمع قضايي به هم ميريزد و انگار چند تا از مسؤولين دادگاه ميروند از دايي امضا هم ميگيرند. به هر حال وقتي نوبت دادگاه ميشود، دايي براي گرفتن رضايت از شاكي پا در مياني ميكند تا ديه را ببخشد. شاكي هم شفاهي رضايت ميدهد و رضايت كتبي را ميگذارد براي چند روز بعد. اما انگار توي فاصله اين چند روز با چند نفري مشورت ميكند و وقتي به دادگاه برميگردد، پايش را توي يك كفش ميكند كه تمام ديه را ميخواهم . وقتي دليل تغيير رأي را از او پرسيدند، جواب داده كه «انگار يارو از فاميلهاي علي دايي است. اينها پولشان از پارو بالا ميرود. چرا من بايد از حقم بگذرم.» كار به جايي ميرسد كه ديگر نميتوانند دايي را پيدا كنند و پسرك به شهرزيبا برميگردد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 178]
صفحات پیشنهادی
زندگي در شهر زيبا
زندگي در شهر زيبا-آسيبها- مهدي اميرپور: با كشتيگيران كانون كه مقابل زندگي، يك بار ضربه فني شدهاند و حالا دنبال جبران هستند. اهالي، آنجا را با ديوارهاي بلندش ...
زندگي در شهر زيبا-آسيبها- مهدي اميرپور: با كشتيگيران كانون كه مقابل زندگي، يك بار ضربه فني شدهاند و حالا دنبال جبران هستند. اهالي، آنجا را با ديوارهاي بلندش ...
مديرعامل سازمان زيبا سازي :آثار هنري تهران را به شهر زندگي ...
مديرعامل سازمان زيبا سازي :آثار هنري تهران را به شهر زندگي تبديل ميكنند-مديرعامل سازمان زيبا سازي :آثار هنري تهران را به شهر زندگي تبديل ميكنند مدير عامل سازمان ...
مديرعامل سازمان زيبا سازي :آثار هنري تهران را به شهر زندگي تبديل ميكنند-مديرعامل سازمان زيبا سازي :آثار هنري تهران را به شهر زندگي تبديل ميكنند مدير عامل سازمان ...
يه جزيره زيبا يا يه شهر صنعتي و پر جمعيت مثل تهران؟؟؟؟؟
به نظر من اگر ادم از يه وقتي كه خودش مي خواد و از زندگي در يه شهر پر جمعيت خسته شده بره توي يه جزيره خوش اب و هوا و زيبا تنها يا با يكي دو نفر از اونايي كه دوستشون ...
به نظر من اگر ادم از يه وقتي كه خودش مي خواد و از زندگي در يه شهر پر جمعيت خسته شده بره توي يه جزيره خوش اب و هوا و زيبا تنها يا با يكي دو نفر از اونايي كه دوستشون ...
سفرنامه: آلمان (Dresden) : جهان گردي
سفرنامه: آلمان (Dresden) : جهان گردي-شهر Dresden مرکز ایالت ساکسونی، در شرق آلمان ... در جنگ جهانی دوم این شهر به کلی ویران شده بود ولی امروزه به یک شهر زیبا و مدرن ... منهم درiserlon در ایالت nord rhein westfallen زندگی میکنم و مطالبی که نوشتی کم ...
سفرنامه: آلمان (Dresden) : جهان گردي-شهر Dresden مرکز ایالت ساکسونی، در شرق آلمان ... در جنگ جهانی دوم این شهر به کلی ویران شده بود ولی امروزه به یک شهر زیبا و مدرن ... منهم درiserlon در ایالت nord rhein westfallen زندگی میکنم و مطالبی که نوشتی کم ...
با بچههاي شهر زيبا _ 1
با بچههاي شهر زيبا _ 1-روياهاي دختر 17 ساله در ميان تيغههاي قيچي آرايشگري خبرگزاري ... گويي با تمام وجود زندگي نابود شدهاي كه در حال ترميم است را حس ميكني.
با بچههاي شهر زيبا _ 1-روياهاي دختر 17 ساله در ميان تيغههاي قيچي آرايشگري خبرگزاري ... گويي با تمام وجود زندگي نابود شدهاي كه در حال ترميم است را حس ميكني.
گالری عكس فیلم شهر زیبا
گالری عكس فیلم شهر زیبا-گالری عكس فیلم شهر زیبا. ... اخبار ادبی و هنری 21 اردیبهشت ماه 1383نیما یوشیجـ زندگی نامه، گالری عكس و ... ها و پنجره های زیبا اُرسی ...
گالری عكس فیلم شهر زیبا-گالری عكس فیلم شهر زیبا. ... اخبار ادبی و هنری 21 اردیبهشت ماه 1383نیما یوشیجـ زندگی نامه، گالری عكس و ... ها و پنجره های زیبا اُرسی ...
چيزهايي که زندگي را زيبا و متفاوت مي کنند!
چيزهايي که زندگي را زيبا و متفاوت مي کنند! ... اگر در شهر زندگي مي کنيد، در اين صورت آيا تا به حال به سبک معماري محلي که هر روز در آن جا پياده روي مي کنيد، توجه ...
چيزهايي که زندگي را زيبا و متفاوت مي کنند! ... اگر در شهر زندگي مي کنيد، در اين صورت آيا تا به حال به سبک معماري محلي که هر روز در آن جا پياده روي مي کنيد، توجه ...
زيبا سازي چهره شهر و روستا در دستور كار حوزه عمراني زنجان قرار ...
زيبا سازي چهره شهر و روستا در دستور كار حوزه عمراني زنجان قرار گرفت-به گزارش ايرنا، سعيد رفيعي، روز دوشنبه در ... تفاوت زندگی مشترک با دوستی های عاشقانه ...
زيبا سازي چهره شهر و روستا در دستور كار حوزه عمراني زنجان قرار گرفت-به گزارش ايرنا، سعيد رفيعي، روز دوشنبه در ... تفاوت زندگی مشترک با دوستی های عاشقانه ...
سبك زندگي - باغچهاي زيبا داشته باشيم
سبك زندگي - باغچهاي زيبا داشته باشيم-سبك زندگي - باغچهاي زيبا داشته ... و سنگريزههاي رنگارنگ فراوانند، اما سنگهاي بزرگتر را بايد از اطراف شهر تهيه كنيم.
سبك زندگي - باغچهاي زيبا داشته باشيم-سبك زندگي - باغچهاي زيبا داشته ... و سنگريزههاي رنگارنگ فراوانند، اما سنگهاي بزرگتر را بايد از اطراف شهر تهيه كنيم.
زندگی رویایی در دهكدهای زیبا
زندگی رویایی در دهكدهای زیبا-«دهكده خاطرات» محصول سال 2008 تلویزیون ... در مجموعه تلویزیونی، 2 منطقه كندل فورد و كندل فورد گرین تبدیل به یك شهر شدهاند و قصه در ...
زندگی رویایی در دهكدهای زیبا-«دهكده خاطرات» محصول سال 2008 تلویزیون ... در مجموعه تلویزیونی، 2 منطقه كندل فورد و كندل فورد گرین تبدیل به یك شهر شدهاند و قصه در ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها