واضح آرشیو وب فارسی:فارس: به مناسبت سي امين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي(1)مبانى فكرى انقلاب اسلامى
خبرگزاري فارس: هر انقلابى مسبوق به نظامى از انديشه و تفكر است كه مبناى نظرى و مكتب فكرى آن را تشكيل مىدهد. به عبارت ديگر، انديشهها و تفكرات، همواره بخشى از وضعيت پيش از انقلاب هستند و بدون آنها، انقلاب وجود نخواهد داشت.
![](http://media.farsnews.com/Media/8710/Images/jpg/A0598/A0598077.jpg)
نظم سياسى بدون داشتن پشتوانه نظرى دوام ندارد (1)و هر انقلابى به دليل آنكه در پى تخريب نظام سياسى مستقر و ايجاد يك نظام سياسى ديگر است، ناچار براى نظام مطلوب آينده خود بايد يك پشتوانه فكرى و نظرى داشته باشد، وگرنه مهندسى اجتماعى بعد از انقلاب، موفق نخواهد بود و نظام از هم خواهد پاشيد.به عبارتى، هيچ انقلابى صورت نمىگيرد، مگر اينكه مقدمات تغيير فكر فراهم شده باشد.
داورى اردكانى با اشاره به همين نكته، پيدايش علم كلام جديد توسط شهيد مطهرى را يكى از نشانهها و مقدمات انقلاب اسلامى ايران مىداند (2) حمله و هتاكى رژيم شاه به اسلام و دستاويز قراردادن ايرانيت، مليت و ناسيوناليسم از سوى رژيم، از جمله محركهاى شهيد مطهرى در دفاع از اسلام بود و همين دفاع، مستلزم طرح جديدى از عقايد اسلامى بود كه مبناى فكرى انقلاب اسلامى قرار گرفت.البته برخى منكر چنين مبانى فكرى و نظرى براى انقلاب اسلامى هستند و در اين زمينه صرفا به رساله «ولايت فقيه يا حكومت اسلامى» امام اشاره مىكنند كه تنها يك بحث فقهى و شامل كليات حكومتبود و وارد جزئيات نشده بود. (3)
به نظر اينها، نيروها و ساير جريانهاى فكرى ايران نيز هيچ كدام درباره مبانى فكرى و فلسفى انقلاب و طرح حكومت آينده، كارى نكرده بودند.
اگر اين نظر درستباشد، ناگزير بايد به اين گريزگاه پناه ببريم كه نظام جمهورى اسلامى، صرفا نتيجه يك روند سعى و خطا بوده و انقلابيون، پس از پيروزى انقلاب، براى عمل سياسى گذشته خود كم كم مبادى فكرى و نظرى تدوين كردهاند كه در اين صورت اينها ديگر مبادى فكرى و نظرى نخواهند بود، بلكه صرفا ايدئولوژىهايى است كه عمل اجتماعى يك ملت را توجيه مىكند و سرانجام روزى مشت طراحان آن باز مىشود و همه چيز را از هم مىپاشد.
ما در اين پژوهش قصد داريم صحت و سقم اين ادعا را بسنجيم و بر همين اساس، انديشه انقلاب اسلامى را طرح كردهايم تا با توجه به اصول تفكرات و نظرات جريانهاى فكرى عمده ايران در سالهاى 57- 1332، ببينيم اولا چنين مبادى فكرى و نظرى براى انقلاب اسلامى هستيا نه؟ و ثانيا كدام جريان فكرى روى اين مبادى و مقدمات كار كرده است؟ ما واقعيت (Fact) مسلمى به نام انقلاب اسلامى را در پيشرو داريم و ناچار بايد تكليف خودمان را نسبتبه آن روشن كنيم و ببينيم آيا انقلابى به عظمت انقلاب اسلامى و با نظامى كاملا بىسابقه و نوين كه تداوم هم دارد، مىتواند بدون مبانى فكرى و نظرى از پيش انديشيده شده باشد؟ !
فرضيه ما اين است كه انقلاب اسلامى چنين مبانى فكرى دارد و مبتنى بر تامل نظرى و فلسفى در حوزه انديشه و تفكر است و نفس همين تامل نظرى و فراگرد عقلى، تحولى بىسابقه در تاريخ انديشه سياسى شيعه است كه مكتب فكرى نوينى را به وجود آورد و مبناى انقلاب اسلامى شد.
به نظر ما وجه تمايز اصلى انقلاب اسلامى از ساير جنبشهاى سياسى معاصر ايران، در همين نكته نهفته است و بر همين اساس، ما انديشه انقلاب اسلامى را به تحولات فكرى پيوند زدهايم كه يكى از اين تحولات اساسى، روى آوردن به مطلق انديشه و تفكر و تهيه مقدمات فكرى انقلاب است.اگر متفكران ايرانى عصر مشروطه نيز با چنين تامل نظرى و فكرى به استقبال انقلاب مشروطه مىرفتند، انقلاب مشروطه به آن بن بست نظرى و عملى كشانده نمىشد و احتمالا در نخستين سالهاى قرن بيستم و همزمان با انقلابهاى بورژوا دمكراتيك اروپا، در ايران نيز انقلاب اسلامى به وقوع مىپيوست.
انقلاب مشروطه، گرچه پل ارتباطى ما با عصر جديد بود،(4)ولى مبتنى بر تفكر و انديشه قبلى و مستقل «خودى» نبود و به همين دليل هم دير نپاييد.روشنفكران عصر مشروطه بر اساس يك نظريه و منطق درون انديشه و به طور طبيعى به اين نتيجه نرسيده بودند كه بايد انقلاب كنند، بلكه تفكر حاكم بر انقلاب مشروطه، تفكرى قرضى و وارداتى بود و روشنفكران ما با عملگرايى و تقليد از اعمال و شعارهاى انقلابى، چند صباحى به تهييج و تحريك احساسات تودهها پرداختند و چون اين احساسات مبتنى بر انديشه و تفكر و بينش نبود، زود فروكش كرد و مردم خيلى راحت پذيراى استبداد صغير شدند.
گذشته از اين، عمل تودهها و بسيج انقلابى آنها به طور عمده به تبعيت از علما و مجتهدان و مراجع تقليد بود و مردم حتى به تبعيت از علما و به عنوان يك وظيفه و تكليف شرعى وارد صحنه شدند و برداشت و بينشى عميق نسبتبه مشروطه نداشتند.آنها بر اساس مفهوم عدالتخواهى اسلامى، صرفا به دنبال تاسيس عدالتخانه بودند.
بدين لحاظ، برخى معتقدند كه تحولات سياسى - اجتماعى دوره مشروطه، نه بر شالوده استوار انديشه سياسى، بلكه با تكيه بر نوعى «روشنگرى روزنامهنگارانه» انجام شد (5)و هيچ انديشمند سياسى در اين دوره به وجود نيامد، زيرا آنهايى كه خيلى پر و پا قرص پاى علم مشروطه سينه مىزدند، با اعراض كامل از انديشه قديم و سنتى، از ايدئولوژىهايى حتى در حد نازل روزنامهنگارى كه به تبع تقليد از غرب، يگانه افق آنها بود، تقليد كردند و اين در حالى بود كه اين ايدئولوژيها، فرآورده فرعى تاريخ و تمدن جديد غربى بودند و نه انديشه و تفكر فلسفى. (6)
ه - .مدل آرمانى انديشه انقلاب اسلامى
هر انقلابى مسبوق به نظامى از انديشه و تفكر است كه مبناى نظرى و مكتب فكرى آن را تشكيل مىدهد. به عبارت ديگر، انديشهها و تفكرات، همواره بخشى از وضعيت پيش از انقلاب هستند و بدون آنها، انقلاب وجود نخواهد داشت. (7)
البته اين بدان معنى نيست كه انديشهها موجد انقلابند و يا ممانعت از انديشه بهترين راه جلوگيرى از انقلاب است، بلكه تنها بدين معنى است كه انديشهها در تحليل عوامل رفتار جمعى، جزئى از متغيرها را تشكيل مىدهند.بر همين اساس، ما مىخواهيم انديشهها و تفكراتى را كه سالهاى پيش از انقلاب اسلامى به وجود آمدند و زمينه ذهنى جامعه را براى انقلاب آماده كردند، جستجو كنيم و ببينيم آيا طراحى براى جامعه پس از انقلاب و مهندسى اجتماعى وجود داشتيا نه؟
ما انقلاب اسلامى را به عنوان يك واقعيت پذيرفتهايم و كارى به علل و فرآيند و نتايج آن نداريم، صرفا مىخواهيم انديشهها و تفكراتى را كه پشتوانه نظرى و فكرى انقلاب اسلامى و نظام جمهورى اسلامى بودند، پيدا كنيم و آن را «انديشه انقلاب اسلامى» نام دادهايم كه به صورت يك منظومه فكرى است.در اين مبحث مدل آرمانى (Ideal Type) اين انديشه و شاخصهاى آن را مشخص مىكنيم تا اصول تفكرات و انديشههاى جريانهاى مختلف فكرى ايران را بر اساس اين مدل بسنجيم و ببينيم اصول تفكر كدام يك از آنها با اين مدل آرمانى تطبيق مىكند.تفكر هر جريان فكرى كه با اين مدل تطابق داشته باشد، تبعا انديشه و اصول تفكراتش، مبناى فكرى انقلاب اسلامى خواهد بود.
با توجه به بحث نظرى كه در مورد مبانى فكرى و نظرى انقلاب داشتيم، انديشه انقلاب اسلامى را مىتوانيم يك منظومه فكرى يا نظامى از انديشه بدانيم كه توسط انديشمندان و متفكران جامعه عرضه شده و نظريهاى منسجم ارائه داده است تا مورد تبعيت مردم و پيروان انقلاب قرار گيرد.اين منظومه فكرى بايد ضمن تامل نظرى و تفكر عقلى در مشكل جامعه، صورت مساله را در عالم ذهن و انديشه (تفكر فلسفى) طرح كند و راه حل ارائه دهد و در سطح جامعه نيز يك مكتب فكرى مشخص فرا راه مردم قرار دهد كه حاوى طرد و نفى اساس نظام سلطنتى و ارزشهاى آن، ايراد خدشه در مبانى انديشهها و ايدئولوژىهاى رقيب، و نيز ترسيم شمايى هر چند كلى از حكومت اسلامى آينده باشد. اين مكتب كه همان مبناى فكرى انقلاب اسلامى است، بايد طى يك ايدئولوژى و راه كار مشخص، برنامهاى عملى براى تخريب و تغيير نظام موجود ارائه دهد و در بعد سازندگى نيز چارچوبى مطلوب براى تعويض پايههاى ارزشى جامعه آينده و شيوه عملى رسيدن به آن را نشان دهد.
پىنوشتها:
1. فرهنگ رجايى، پيشين، ص 72.
2. داورى اردكانى، دفاع از فلسفه، ص 114.
3. بازرگان، پيشين، صص 86- 85.
4. جواد طباطبايى، درآمدى فلسفى بر تاريخ انديشه سياسى در ايران، ص 34.
5. همان، ص 143.
6. همان، صص 112- 111 و 34- 33.
7. ر.ك به: كرين برينتون، كالبد شكافى چهار انقلاب، ترجمه محسن ثلاثى، صص 59- 58.
........................................................................................................
منبع:كتاب درآمدى بر مبانى فكرى انقلاب اسلامى، ص 91نويسنده: محمد شفيعىفر
انتهاي پيام
سه شنبه 1 بهمن 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 261]