تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
بهترین سایتهای خرید تیک آبی رسمی اینستاگرام در ایران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1815496727
هـوش + هـيـجـان
واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: هـوش + هـيـجـان
«نميتوانم بگويم نه... ديگه خسته شدم ... هيچ چيز آنگونه كه من ميخواهم پيش نمي رود... ديگر نميتوانم به هيچ چيز خوشبين باشم... نميفهمم چه احساسي دارم... اصلا از خودم و زندگيام راضي نيستم...».
شايد در مكالمات روزمره از دوستان، همكاران و حتي اعضاي خانواده خود عباراتي نظير آنچه در بالا ذكر شد، زياد شنيده باشيد. احتمالا با افراد زيادي روبرو شدهايد كه خيلي زود از مسايل زندگي آزرده يا سرخورده ميشوند و كاملا مايوسانه دست از تلاش ميكشند و سعي در كنارهگيري ميكنند يا كنج انزوا ميگزينند؛ اما نقطه مقابل آن، كساني را ديدهايد كه عليرغم مشكلات زيادي كه پيش رو دارند با انرژي و خوشبيني همچنان اميدوار حركت ميكنند و از زندگي خود نهايت رضايت را دارند.
آيا تاكنون به اين فكر كردهايد كه علت اين همه تفاوت چيست؟ چرا برخي از افراد، اين چنين شكننده و آسيبپذيرند و عدهاي ديگر تا اين حد مقاوم؟ چرا گروهي به راحتي در اجتماع حضور مييابند و از شركت در جمع لذت ميبرند و گروهي ديگر به خاطر تجربههاي بد خود از برخوردها يا صحبتهاي آزاردهنده ديگران، از جمع كناره ميگيرند و براي كسب آرامش بيشتر به خلوت پناه ميبرند. چرا برخي افراد با مسائل، راحت و خوشبينانه برخورد ميكنند و برخي ديگر با تجربه كوچكترين مشكل، خود را بدبختترين و كمشانسترين موجود روي زمين قلمداد ميكنند كه هميشه محكوم به رنج كشيدن هستند؟
از مباحثي كه در روانشناسي مورد توجه قرار گرفت، بررسي علت اين تفاوتها بود. روانشناسان در پيگيري اين تفاوتها به دنبال يك ظرفيت و قابليت رواني قابل قبول و قابل اندازه گيري، اصطلاح هوش هيجاني (EQ) را مطرح كردند.
هيجان چيست؟
قبل از پرداختن به مفاهيم زيربنايي هوش هيجاني، ابتدا بايد به تعريفي از هيجان پرداخت؛ واژهاي كه روانشناسان و فلاسفه بيش از يك قرن درباره معناي دقيق آن به بحث و جدل پرداختهاند. ريشه واژه هيجان از كلمه لاتين "motore" به معناي حركت، با اضافه پسوند "e" به معناي دورشدن نشاندهنده ميل به عمل در هر هيجان است. هيجان به احساس و افكار همراه آن و حالات روانشناختي و محدودهاي از تكانهها برميگردد (گلمن، 1995 ). در فرهنگ لغت آكسفورد، معناي لغوي هيجان چنين تعريف شده است: «هر تحريك يا اغتشاش در ذهن، احساس، عاطفه، هدايت، هر حالت ذهني قدرتمند يا تهييج شده» (اعتصامي،83) و در فرهنگ جامع روانشناسي، هيجان اين گونه تعريف شده است: «هيجان معمولا واكنش كوتاه مدت، شديد، مقطعي به شمار ميآيد و از خلق كه حالت مسلط و دوام يافته بر شخص است، متمايز ميشود».
«گلمن»(1995) واژه هيجان را براي اشاره به يك احساس، فكر و حالت رواني و بيولوژيكي مختص آن و دامنهاي از تمايلات براي عمل براساس آن به كار ميبرد. تعاريف هيجان، متعدد و اغلب متناقض است، اما از نظر برخي از نظريهپردازان مجموعهاي از هيجانات جهانشمول هستند؛ مانند خشم، اندوه، ترس، شادماني، عشق، شگفتي، نفرت، شرم ( گلمن به نقل از پارسا، 1382). هر يك از اين هيجانات يك هسته واحد دارند. به عبارت ديگر شكل اصلي هر هيجان در افراد مختلف يكسان است؛ اما در جوامع مختلف تحت تاثير شرايط فرهنگي خاص آن جامعه، شكل بروز هيجان متفاوت است. امروزه بر اثرات روانشناختي هيجان تاكيد زيادي ميشود و اين موضوع عموما پذيرفته شده است كه هيجان به جاي تداخل با ساير ظرفيتهاي شناختي، موجب افزايش آنها ميشود. علاوه براين، اتفاق نظر زيادي وجود دارد كه هيجانها منبع اوليه انگيزشي هستند (لزارد، 1971؛ ليپر، 1948؛ تام كينز، 1962؛ شوارز، 1990؛ نقل از سالوي و همكاران، 2000، به نقل از امينيها).
نظريههاي هوش هيجاني:
تاكنون بحثهاي متفاوتي درمورد چيستي هوش مطرح شده است و نظريههاي متعددي در پاسخ به اين پرسشها كه «آيا هوش يك توانايي كلي است يا مجموعهاي از تواناييها ؟» يا اينكه «آيا هوش ذاتي است يا ميتوان آن را آموخت؟ » شكل گرفته است.
فيلسوفاني چون افلاطون، ارسطو، دكارت و كانت علاقهمند به موضوع نقش هيجانات در تفكر و رفتار بودند. افلاطون عقيده داشت كه هيجانات، جنبه ابتدايي و حيواني انسان هستند و با عقل و منطق ناسازگارند (سياروچي و همكاران، 2003، ترجمه امامزادهاي و نصيري، 1384- به نقل از سپهريان آذر،1385).
«فرويد» (نظريهپرداز روانكاوي) معتقد بود كه هيجانات تفكر منطقي را تضعيف ميكنند و «آرتور كاستلر» اظهار كرد كه ناتواني ما در آگاهي به واكنشهاي هيجاني، خشم و كنترل آنها به علت بروز اشكالاتي در رشد سلسله اعصاب مركزي در دوران جنيني است كه خود ناشي از يك اشتباه تكاملي است و جنبههاي حياتي نوع انسان را تهديد ميكند.
درسالهاي 1969 - 1900 هوش و هيجان به صورت جداگانه مورد بررسي قرار گرفتند و هوش به عنوان توانايي استدلال انتزاعي درنظر گرفته شد. ديدگاههاي متعددي نيز در اين زمينه به وجود آمد. برخي از نظريه پردازان، هوش را توانايي منحصربه فرد براي يادگيري دانستند و برخي ديگر معتقد بودند كه افراد در زمينههاي مختلف، تواناييهاي گوناگون دارند. «ورنون» و «اسپيرمن» هوش را به عنوان يك كل تعيين كردند، «ترستون»، «گيلفورد» و «گاردنر» نيز مطرح كردند كه هوش مجموعهاي از تواناييهاي ذهني جداگانهاي است كه كم و بيش مستقل عمل ميكنند. طي سالهاي 1920-1990 پژوهشگران زيادي در پي شناسايي هوش هيجاني بودند. درسال 1920 «ثرندايك» (روانشناس رفتارگرا) در دانشگاه كلمبيا از عبارت «هوش اجتماعي» براي توصيف مهارت سركردن با ديگران استفاده كرد. او توانمنديهاي اجتماعي را يكي از عنصرهاي مهم هوش ميدانست (هدلند، استنبرگ، 2001، به نقل از سپهريان آذر).
«ديويد» و «كسلر» (1958) هوش را يك توانايي كلي معرفي كردند كه فرد را قادر ميسازد تا بهطور منطقي بينديشد، فعاليت هدفمند داشته باشد و با محيط خود به طور موثر به كنش متقابل بپردازد (سيف، 1380).
«كرانباخ» (1960) عقيده داشت كه هوش اجتماعي را نميتوان تعريف كرد و اندازه گيري هم نشده است.
در سالهاي 1980 شكافهايي در تجزيه و تحليل ماهيت هوش ظاهرشد. به اين ترتيب ديدگاههاي جديد، هوش شناختي سنتي را به چالش كشيدند و بيشتر روانشناسان به نتيجه مشابهي رسيدند كه براساس آن مفاهيم قديمي هوشبهر تنها محدود به مهارتهاي كلامي و رياضي و عملكرد خوب در محيطهاي تحصيلي است، اما در زمينههايي كه با اين محيطها فاصله دارند، پيشبينيكننده قدرتمندي نيستند. معروفترين اين ديدگاهها نظريههاي «استرنبرگ» و بهخصوص «گاردنر» و «سالوي» است كه هوش را از منظر فراختري نگريستند.
مهارتهاي اجتماعي - هيجاني
واژه هوش هيجاني (EI) و بهره هيجاني (EQ) به عنوان پركاربردترين لغات ومفاهيم جديد درسال 1995 از سوي آمريكا انتخاب شدند. ازآن پس تاكنون نيز تحقيقات درمورد هوش هيجاني رو به افزايش است.
درسال 1980 ميلادي «رون بار- آن»، براي اولين بار مخفف «بهره هيجاني» يا "EQ" را براي اين دسته تواناييها به كار برد و اولين آزمون در اين مورد را ساخت. در سال 1990 «پيتر سالوي» استاد دانشگاه ييل و «جان ماير» مفهوم اساسي تئوري خود را براي اولين بار تحت عنوان «هوش هيجاني» به چاپ رساندند. در سال 1995 اين مفهوم در پرفروشترين كتاب سال 1995 نوشته «دانيل گلمن» تحت عنوان «هوش هيجاني» ظاهر شد و عموميت يافت (اكبرزاده، 1383).
سالوي و ماير (1990) هوش هيجاني را به عنوان توانايي درك احساسات در خود و ديگران معرفي كردند.
ماير و سالوي اظهار ميدارند: گرچه بعضي اوقات دركاربرد عملي، لازم است كه هوش هيجاني به عنوان يك سازه واحد محسوب شود، اما در بيشتر كارهاي ما پيشنهاد ميشود كه هوش هيجاني ميتواند به چهارشاخه تقسيم شود:
اولين شاخه، احساس و بيان هيجان شامل بازشناسي و وارد كردن اطلاعات كلامي و غيركلامي از سيستم هيجاني است.
شاخه دوم تسهيل تفكر به وسيله هيجان، (بعضي اوقات به كارگيري هوش هيجاني ناميده ميشود) و عبارتست از به كارگيري هيجانها در تكاليف شناختي مانند خلاقيت و حل مسئله.
هيجانها از دو طريق وارد سيستم شناختي ميشوند:
1- به عنوان احساسات شناخته شده، مانند مورد كسي كه فكرميكند «حالا من كمي غمگين هستم»،
2- به عنوان شناختهاي تغيير يافته، مانند وقتي كه يك شخص غمگين، فكر ميكند؛ «من خوب نيستم.»
تسهيل هيجاني تفكر بر اين موضوع متمركز است كه چگونه هيجان روي سيستم شناختي اثر ميگذارد و به اين ترتيب چگونه ميتواند براي حل مسئله به نحو موثر، استدلال، تصميمگيري و كارهاي خلاق بهكار رود. البته شناخت ميتواند به وسيله هيجانهايي از قبيل اضطراب و ترس، مختل شود. ازطرف ديگر هيجانها ميتوانند در سيستم شناختي اولويت ايجاد كنند كه به چه چيز مهمي توجه كند و به آن بپردازد.
شاخه سوم، فهم يا ادراك هيجاني، شامل پردازش شناختي هيجان است كه عبارت است از بصيرت و معلومات بهدست آمده در مورد احساسات خود يا احساسات ديگران.
شاخه چهارم، اداره يا تنظيم هيجاني در مورد تنظيم هيجانها درخود و ساير افراد است.
ماير و سالوي در كتاب «بار- آن و پاركر»، هوش هيجاني را تحت عنوان سه معني بررسي كردهاند:
الف- طرز تفكر يك عصر يا دوره (روحيهاي كه در يك زمان وجود دارد): عبارت است از خصوصيات فرهنگي - معنوي يا احساسي كه يك دوره را مشخص ميكند. به نظر ماير و سالوي هوش هيجاني يكي از اين «طرز تفكرهاي اين عصر» است.
ب- شخصيت: خصوصيات شخصيتي مانند پافشاري و مقاومت، انگيزه پيشرفت و مهارتهاي اجتماعي به عنوان هوش هيجاني شناخته ميشود.
ج- توانايي ذهني: رويكرد علمي، هوش هيجاني را بيشتر با عبارات «تواناييهاي ذهني» تعريف ميكند تا معني وسيع قابليتهاي اجتماعي.
در تعريف ماير و سالوي هوش هيجاني توانايي درك، ارزيابي و بيان صحيح هيجانها و توانايي دستيابي و توليد احساسات براي تسهيل فعاليتهاي شناختي؛ توانايي درك مفاهيم مربوط به هيجانهاي خود و ديگران براي رسيدن به رشد، حال خوب و ارتباطات اجتماعي موثر تعريف ميشود.
مفهوم هوش هيجاني به عنوان تنظيم كننده در موضوعهاي مختلف سودمند بوده است.
در ديدگاه سالوي و همكاران، مفهوم هوش هيجاني متناقض و درمقابل مفهوم هوش نيست. رويكرد هوش هيجاني عقيده دارد كه هيجانها سازگارانه و كنشي هستند و براي سازماندهي فعاليتهاي شناختي و در نتيجه رفتار به كار ميروند. هيجانها و احساسات شديد ميتوانند در خدمت عقل باشند. اين عقيده ابتدا به وسيله دو روانشناس تجربي قديمي «روبرت ليپر» و «ماورر» بيان شد. روانشناسان انسانگرايانه، درميان چيزهاي ديگر عقيده برآن داشتند كه يكي ازاحتياجات ضروري و مبرم انسان اين است كه نسبت به خودش احساس خوبي داشته باشد، هيجانهاي خود را مستقيما تجربه نمايد و از نظر هيجاني رشد كند (هرمان، 1992، به نقل اكبرزاده).نظام هيجاني شامل تجارب دروني هستند كه در پاسخ به الگوهاي ارتباطات خارجي به وجود ميآيند. اگر شخصي اعتقاد داشته باشد كه ديگراني كه در زندگياش مهم هستند او را دوست دارند، خوشحال ميشود، اگر معتقد باشد كه آنها با او بد رفتاري كردهاند، عصباني ميشود و.... گرچه اين مدلهاي دروني ارتباطات منعكسكننده دنياي خارج هستند، اما عين آنچه درخارج اتفاق ميافتد، نيستند.
آرزو دانشكده
كارشناس ارشد روانشناسي
سايت ايسنا
شنبه 28 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1614]
-
گوناگون
پربازدیدترینها