تبلیغات
تبلیغات متنی
رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی
محبوبترینها
بررسی دلایل قانع کننده برای خرید صنایع دستی اصفهان
راه های جلوگیری از جریمه های قبض برق
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکتهای مهندسی در آلمان
صفر تا صد حق بیمه 1403! فرمول محاسبه حق بیمه
نقش هدایای سازمانی در افزایش انگیزه و تعهد کارکنان
کلینیک پروتز و ساخت اندام مصنوعی دکتر اجرائی
چگونه میتوانیم با ترانسفر وایز پول جابجا کنیم؟
بهترین مدلهای [صندلی گیمینگ] براساس نقد و بررسی کاربران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1804764718
![archive](https://vazeh.com/images/2archive.jpg)
![نمایش مجدد: رسالت ماندگار حسيني refresh](https://vazeh.com/images/refresh.gif)
رسالت ماندگار حسيني
واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: رسالت ماندگار حسيني
![](http://www.ettelaat.com/new/newdata/2009/01/01-04/14-18-58.jpg)
گذشت ايامي چند از واقعه كربلا، باعث فراموش كردن بزرگي مصيبت و عبرت آموزي از پيامدهاي آن نميشود. واقعيت اين است كه تاثير مصيبت پس از وقوع آن، بيشتر از احساس مصيبت، پيش از وقوعش است. افزون بر اين معمولا پيامدهاي ستيز و فداكاري پس از پايان نبرد آشكار ميشود. روز عاشورا امام حسين (ع) و مردان همراهش، حتي جوانان و پارهاي از خردسالان نيز كشته شدند. بنابر آنچه در كتب تاريخ آمده است، در خيمهها و اهل بيت امام حسين تنها دو مرد زنده ماندند: شخص اول علي بنالحسين، امام زين العابدين(ع) بود. او بيمار بود و گمان بردند كه او در حال احتضار است و عمر او ديري نميپايد. او را رها كردند، و نيازي به كشتنش احساس نكردند؛ زيرا گمان كردند كه او خود خواهد مرد.
جوان ديگري كه به شكل شگفتانگيزي از مرگ نجات يافت، حسن مثني، فرزند امام حسن بود. او به شدت جراحت ديده بود و در ميان كشتهها بر زمين افتاده بود، بيهيچ حركتي يا نشاني از حيات. پس از آنكه شعلههاي آتش نبرد فرو نشست، و خواستند كشتهها را به خاك بسپارند، او را زنده يافتند. درمانش كردند و بدين ترتيب او در چادر و ميان اسرا ماند. در برخي كتب مقاتل، رويدادهايي از او در مجلس ابن زياد و يزيد و همچنين در راه آمده است؛ اما غير از اين دو، همه شهيد شدند و نقش اصلي براي به سرانجام رساندن رسالت امام حسين(ع) بر دوش حضرت زينب (س) باقي ماند، و او اين وظيفه دشوار را به بهترين شكل ممكن به انجام رساند.
بيشك او به همه مصيبتهايي كه در روز عاشورا امام حسين به چشم ديد، دچار شد و افزون بر آن، مصيبت از دست دادن امام حسين را نيز لمس كرد؛ اما در وراي اين مصيبتها او وظايفي داشت. نخستين آنها پاسداري از عزت امام حسين و نماياندن او به عنوان مظهر قدرت است، نه اينكه او را ناتوان، ترسو و ضعيف نشان دهد. امام حسين با فداكاريهاي گوناگون يارانش، و با آماده ساختن زنها، خصوصا حضرت زينب، براي رويارويي با اين مصيبتها، زمينه را براي اين مساله فراهم كرد، تا در چهره آنان نشاني از ناتواني و خواري نمايان نشود و فرياد و ناله و شيون نكنند. اين گونه مسائل ابدا در كربلا نبود. امام حسين نيز در روز عاشورا بر اين امر تاكيد داشت؛ يعني در روز عاشورا، ياران امام حسين براي مرگ پيشدستي ميكردند. شاعر نيز چنين وصفشان ميكند:
لبسوا القلوب علي الدروع كانما
يتهافتون علي ذهاب الانفس
(قلبها را بر روي زره نهاده بودند،گويي براي مرگ از يكديگر پيشي ميگيرند!)آنها بر مرگ پيشي ميگرفتند، گويي به برترين جاها و زيباترين آرزوها ميرسند.
خاندان حسين (ع) اين گونه بر يكديگر سبقت ميگرفتند و هر كدام از آنها با اصرار و پافشاري ميخواست در برابر دشمن، بدون توجه به مرگ و با شجاعت بايستد. اين همه، هدفمند بود تا در تاريخ روشن شود كه راه راست و اثر ايمان و معناي عزت و بزرگي چيست. امام حسين(ع) شخصاً به اين امر به خوبي توجه داشت: همچون ناتوان در صحنه ظاهر نميشد. بر فرزندان نميگريست، و براي كشته شدگان مويه نميكرد. در برابر دشمنان و غمها و مصيبتها ناتواني نشان نميداد. سخن معروف درباره او را شنيده ايد: در اين عبارت آنچه نمايان است، اراده، استواري، روشنايي در چهره و صلابت در موضع است. پس از همه اين مصيبتها، باز هم همان موضع را به روشني نزد بانوان در همه شرايط اين ايام و مصيبتها ميبينيم؛ يعني موضع قدرت و بي توجهي و بي اهميتي به مرگ، جراحت و تشنگي و دشمن.
آنچه پس از دفن اجساد سپاه عمر سعد روي داد، براي ما بسنده است. لشكريان عمر، اجساد ناپاك سپاه خودشان را دفن كردند و پيكر امام حسين(ع) و خاندان و يارانش بر زمين ماند. هنگامي كه بر آن شدند از كربلا به كوفه بروند، اهل بيت، زنان و مادران و خواهران را از كنار قتلگاه و كشته شدگان گذراندند؛ يعني كوشيدند تا آنچه در نبرد براي شهدا اتفاق افتاده بود، آشكار سازند. چرا اين كار را كردند؟ براي اينكه آنچه را امام حسين(ع) به آن ميانديشيد، بي ثمر سازند. امام ميخواست در زندگي و پس از مرگش نيز با قدرت ظاهر شود؛ اما آنها ميخواستند كه حسين را پيش و پس از مرگش ناتوان نشان دهند. ميخواستند زنان را در برابر اجساد بياورند، تا آنها بگريند، غمزده شوند، ناله كنند، و عجز و ضعف در آنها ظاهر گردد.
اين صحنه دلهرهآور را تصور كنيد. زنان و فرزندان را كنار اجساد آورده اند، هر يك از زنان، برادر، همسر يا فرزندي در ميان كشته شدگان دارد، اما گريه نميكند. آنها وظيفه داشتند كه از زينب پيروي كنند. حضرت زينب سرورشان بود، پس در همه امور از او پيروي ميكردند.
پشت سر حضرت زينب ميرفتند. حضرت زينب، در جلوي آنها به پيكر پاره پاره امام حسين(ع) رسيد، پيكري كه حتي يك عضو سالم در آن ديده نميشد و با اين حال پوشيده از تير و شمشير و نيزه و سنگ بود؛ آنچنان كه چيزي از آن پيدا نبود. نيازي نيست تاريخ اين حوادث روشن را به ما بگويد. زينب آمد و نزديك برادر ايستاد و سنگها و نيزهها و شمشيرها را كنار زد و با دو دستش پيكر امام حسين را بلند كرد و گفت: اين قهرماني را تصور كنيد. حسين براي زينب (س) همه چيز است. بزرگان، قهرمانان و كوهها در برابر اين صحنه ناتوان اند؛ اما زينب ابداً چنين نيست: .
با اين سخن، حضرت زينب اعلام داشت كه اين كار به اراده و خواست خودمان بوده است، نه اينكه بر ما تحميل شده باشد. هيچ كس نگفت بياييد و كشته شويد. هيچ كس نگفت كه برخيزيد و هيچ كس از ما اين كار را نخواست. ما با آزادي كامل آمديم و آن را برگزيديم. آنچه به دست آورديم، نتيجه خواست و اراده خودمان است. ما حسين را براي دين خدا قرباني كرديم و از خدا ميخواهيم كه اين قرباني را از ما بپذيرد، و چيزهاي ديگر، اصلا مهم نيست. چنان كه در مجلس ابن زياد وقتي از او ميپرسد: فرمود: بيشك پس از اين موضع حضرت زينب در برابر شهادت سرور شهيدان، ديگر زنان تكليف خود را در برابر شهدايشان، دانستند؛ چرا كه هنگامه ناله وشيون و اظهار ناتواني نبود، بلكه زمان قدرت و صلابت بود و بايد به جهانيان اعلام ميشد ما بدينجا آمديم و ميدانستيم چه رخ خواهد داد. با آسودگي آن را اراده كرديم و به سويش گام برداشتيم و تلاش كرديم و از خداوند ميخواهيم كه آن را از ما بپذيرد. و اگر كارزار، بيش از اين فداكاري ميخواهد، ما آمادهايم. بنابراين نقش حضرت زينب، اين است كه رسالت امام حسين و حضور عزتمندانه و شرافتمندانهاش در نبرد را، تمام سازد.
من به آنچه از ناتوانيها، شيونها و نالههاي امام حسين(ع) يا زنان و يا اهل بيت نقل و خوانده ميشود، اعتقادي ندارم. به هيچ عنوان به اين چيزها اعتقاد ندارم. اميدوارم اين مسائل مطرح نشود؛ چرا كه اينها منحرف كردن حركت امام حسين و مأموريت اوست. هرگز نشاني از نشانههاي سستي در حسين پديدار نشد، نه بر او و نه بر ياران و زنانش. اين رسالت بزرگي بود كه حسين آن را به انجام رساند و كاري بود كه حضرت زينب نيز در ميان زنان انجام داد. و سپس حضرت زينب، نقش مهم ديگري نيز به عهده گرفت و آن چيرگي بر توطئه بنياميه بود. آنها ميخواستند امام حسين را بكشند، بي آنكه كسي خبردار شود.
پس از آنكه مسلم بن عقيل شهيد شد و كوفيان به عهدشان وفا نكردند و بيعت را شكستند و به سپاه ابنزياد پيوستند، ديگر كوفه محل دوستداران حسين نبود، بلكه صحنه اي براي دشمنانش بود. چرا حسين را آزاد نگذاشتند تا وارد كوفه شود؟ دليل اين كار چه بود؟ براي اينكه حسين بيرون از كوفه كشته شود، حر را با سپاهي فرستادند تا در وسط صحرا جلودار حسين شود. سپس او را از كوفه و همه مراكز مهم مسلمين دور كردند، تا كشته شود و كسي آگاه نشود. اين نقشه آنان بود و براي همين بود كه همه مردان را كشتند. درباره امام سجاد گفتند:
تلاش آنها بر اين بود، ميگفتند در صحرا طوفانها ميآيد، شنها را با خود ميبرد و اجساد را ميپوشاند و هيچ كس خبردار نخواهد شد! سپس امور را براي مردم وارونه جلوه ميدهند و ميگويند: رفتار خوارج بدترين اثر را بر مردم گذاشته بود؛ چرا كه مردم آنها را عامل هرج و مرج و پارهپاره كردن امت و فتنه انگيزي ميان مردم ميدانستند. از همين رو ممكن نيست كسي خوارج را دوست بدارد. وقتي گفته شود خوارج، گويي همه چيز پايان يافته. اين حرف وسيلهاي براي تبليغات و پنهانسازي و دور ساختن نبرد از مراكز اسلامي بود.اينها مسائلي اساسي براي پنهان كردن قتل حسين و پايان دادن و خلاص شدن از همه چيز بود.
اما چه كسي اين توطئه را خنثي كرد؟ زينب سلام اللهعليها؛ زيرا پس از نبرد، آن را براي مردم و در مراكز اسلامي بازگو كرد؛ در كوفه، در راه، در شام و در همه جا. چگونه توانست اين ماموريت را انجام دهد؟ كوفه علي را ميشناسد. كوفه صداي علي را ميشناسد. كوفيان آمدند تا خوارج و اسرا را تماشا كنند. ناگهان صداي بلند علي را شنيدند! از شهادت امام، بيش از بيست سال نگذشته، و بسياري از مردم علي را ميشناسند و هنوز او را، روز و شب، در خانههاشان ياد ميكنند. امام را ميشناسند، صدايش را شنيدند و با آن انس پيدا كردند و دانستند كه صداي علي از همين صداست. اين صدا از كجاست؟ گفتند از زني كه ميگويند است. و زماني كه از او خواستند تا سخن بگويد، ديدند كه با راويان مقاتل با زبان علي سخن ميگويد!
در اين لحظه بود كه دريافتند كساني كه آنها را كشتند، همان فرزندانشان هستند؛ آنها را فرستاده بودند تا پيروز شوند و دين خدا را ياري رسانند. آنها رفتند و فرزند دختر رسول خدا و خاندانش را كشتند! آنها بر اثر كارزار همسران و برادران و فرزندان خودشان كشته شدند. در اين هنگام نالهها و گريهها را آغاز كردند. حضرت زينب(س) براي آنها سخن گفت؛ نفسها در سينه حبس شد و سكوت همه جا را فراگرفت، حتي زنگ چارپايان نيز از حركت افتاد. مردم شيون و زاري آغاز كردند. پس از اين، در آن خطبه معروف، صحنه ماجرا را برايشان به تصوير كشيد.
نتيجه آن شد كه تا زينب وارد كوفه شد و يك يا دو روز در آنجا ماند، كار انجام گرفته براي همه كوفيان روشن شد؛ قضيه كشتن حسين و آنچه روي داده بود و چگونگي آن و جزئيات تجاوزها و همه چيز. زينب بدين سان از شهري به شهر ديگر ميرفت.
چرا از شهري به شهر ديگر ميرفت؟ شما ميدانيد كه در گذشته، كاروان نميتوانست زمان زيادي در بيابان به مسيرش ادامه دهد؛ زيرا اسبان و استران و امكانات حمل و نقل توان آن را نداشتند كه مثلا پانصد كيلومتر در بيابان بروند. از همين رو ناچار بودند از راههايي بروند كه از شهرها و روستاها ميگذشتند. بنابراين اسرا را از راهي كه در آن ساكناني بودند، گذراندند؛ يعني از شهري به شهري و از روستايي به روستايي، و آنها را مستقيما از نجف به شام نبردند. در هر شهري كه وارد ميشدند، همان قصه تكرار ميشود: زينب سخن ميگويد و مردم جمع ميشوند و از او ميپرسند:
اين كار تا شام ادامه يافت. در شام نيز همان اتفاق افتاد. با اولين خطبه اي كه زينب در قصر يزيد گفت، همه چيز روشن شد، تا جايي كه همسر يزيد با پيراهنش خود را پوشاند و از قصر بيرون رفت و پافشاري كرد تا زينب و خاندان حسين وارد قصر شوند. جنبش از خانه يزيد آغاز شد. چه كند؟ آيا ميتواند همه را بكشد؟ هر كجا كه اين بانو ميرود، مردم به جنبش ميافتند و آنچه رخ داده، بر مردم آشكار ميشود.
در اندك زماني، همه جهان اسلام و همه امت از ماجرا آگاه شدند. پس از اين بود كه امت دانست خودش مسئول است و مقصر. بايد گناهش را جبران كند و از آن توبه نمايد. بنابراين نخستين وظيفه حضرت زينب، پاسداري از شرافت و عزت پس از شهادت امام حسين است، و پس از آن به سرانجام رساندن رسالت امام حسين (ع)، و رساندن خبر مصيبتها و رخدادها به قلب جهان اسلام. در حالي كه بني اميه ميخواست آنها را در بيابان دفن كند.
پس از مصيبت امام حسين (ع) و پايان رسالتش، نقش قهرمانانه حضرت زينب در برابر ماست. ما به اين زن احترام ميگذاريم و او را بزرگ ميداريم، زني كه كاري را صورت داد كه قهرمانان بزرگ از انجامش ناتواناند. علاوه بر اينها يك تجربه شكوهمند و تابناك، و واقعهاي عبرت آموز در برابر ماست ودر مييابيم همان گونه كه مرد ميتواند حسين باشد، زن مسلمان نيز ميتواند زينب باشد. اگر امام حسين نمونهاي است براي قهرمانان و كمالي است براي مردان، زينب نيز نمونه اي است براي زنان. آن چنان كه مرد مسلمان ميتواند قهرمان و مجاهد باشد، زن مسلمان نيز ميتواند قهرمان و مجاهد باشد. آنان هر دو نياز به ايمان و ايستادگي و احساس قرب به خدا دارند، تا نترسند و اندوه نداشته باشند:
اين واقعه در برابر ماست و ما به سخني از سخنان امام حسين، هنگامي كه از مكه خارج شد، توجه ميكنيم:
رسالت حسين و هدف حسين و شهادت حسين در اين سخن خلاصه ميشود. در اينجا اين پرسش مطرح ميشود كه: آيا امت جد حسين، فقط در عصر امام حسين بودند؟ آن امت پايان يافتند يا هنوز هستند؟ آيا امر به معروف و نهي از منكر و اصلاح مردم مخصوص ايام امام حسين بود و پايان يافت، يا اينكه ما نيز از آن امت هستيم؟ ما نيز به اصلاح نيازمنديم، و به امر به معروف و نهي از منكر. طبيعتاً اين كار هميشگي است. پس ما هنوز در شرايط مناسب براي تحقق اهداف امام حسين(ع) هستيم. به سخن ديگر امام حسين در زمان خودش كشته شد تا ما را امروز، اصلاح، امر به معروف، و نهي از منكر كند.
پس در زمانه ما و بنا بر تجزيه و تحليل خود او، اگر منكر ترك شود، و به معروف عمل گردد، و جامعه اصلاح شود، امام حسين به هدفش از شهادت رسيده است. و هر اندازه كه معروف، ترك شود و به منكر عمل گردد، و ميان مردم فساد اشاعه يابد، بدين معناست كه در اين برهه از زمان و اين نسل از امت، خون امام حسين را به هدر داده است! آيا ميشنوي؟ اي كسي كه براي امام حسين اندوهگيني و بر او ميگريي، امروز هر چه فساد بيشتر شود و اصلاح جامعه كمتر، كمكي است براي به نابودي كشاندن اهداف امام حسين؛ اهدافي كه امام براي آنها كشته شد!
پس امروز و در اين شرايط، بزرگداشت شعائر و گوش فرا دادن به گريه، تنها وظيفه ما نيست، بلكه آنچه بر ما واجب است، ياري رساندن به امام حسين در اهدافش است، او خود به اين اهداف تصريح كرده است: : اين كار براي پيروزي بر كسي يا براي كسي نبود، تا بگوييم تمام شد و ما راحت شديم. هرگز چنين نيست، بلكه رسالتي را كه امام حسين آن روز هدف قرار داد، امروز نيز برجاست؛ زيرا كه امت بر جاست. پس ما به جاي آنكه امروز بگوييم و آرزو كنيم كه: ، ميتوانيم او را ياري كنيم و او را در برابر دشمنش قدرتمندتر، و اهدافش را محقق سازيم. اين كار شدني است و در برابر ماست.
حالا خود دانيد اي مومنان. به خود توجه كنيد كه نبرد برپاست. به اعمال و رفتار خودتان و فرزندانتان و زندگيتان و واجباتتان و محرمات تان توجه كنيد و هوشيار باشيد، و هر آنچه خود ميخواهيد، برگزينيد.
يکشنبه 15 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 270]
-
گوناگون
پربازدیدترینها