واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: مادر اينجا، حس جاودانگي مهر مي پروزاند و اين سوي جهان چشم ها ، مهر نازنين روزگار مادرانگي است براي مهر انگيز براي فرنگيس يراي حکميه، خواهران نابينايي که همه زيبايي دنيا را با سرانگشتان خويش حس مي کند. آرنج هاي زخمي مادر، راز سالهاي رنج و ترنج است روي حضور گمشده پيرقالي ها که با زبان رج هاي رديف به هم گرده خورده اند، انگشت هاي زخمي مادر زخمه هاي زحمت بي دريغ است، براي غلبه بر قهر طبيعت. خورشيد پوست نازک تنهايي مادر را سوزنده است، کوه با همه سنگ هايش پاي مادر را مي خراشد و دختران به کلبه شب زده مادر مشتي صبح مي پاشند. مادر اينجا، سال هاي عمر رفته در مسير پرفراز و نشيب روستا را، راه هاي پرپيچ و خم گرما و سرما را طي کرده است، آن چنان که غرش رود در دل کوه، خواب آشفته ايل را آشفته تر مي کند. موهاي بهاري مادر را در اين خانه، فرشته ها تل زده اند خانه اي با چشم هاي پر از جهان هستي ، چشم هاي دختران نابينا که، روز مادر تنها لحن شيرين مادر را مي توانند حس کنند. اينجا بهار بلوط و رود است، بهار چشمه و گياه، بهار جوانه زدن برنو و و سرپر و پوشينه اي سبز برقامت صخره هاي سترگ، که چونان دشنه هايي تيز در دل کوهساران فرو رفته است. بايد حرکت کرد، چرا که ايستادن و ماندن اين جا مرداب مي زايد، حتي اگر آب رونده باشد درست مثل رودي که از کنار پاي تو مي گذرد و نم پس نمي دهد. بنگ بکنين همه مال ( فرياد زنيد همه قبيله را که هنگامه کوچ و رحيل فرارسيده است) را سر مي دهند و فرياد زنان جرس کوچ در کوه مي پيچد چنانکه ياد زنان عشاير در آستانه کوه زنده است. دره هاي کوه همچون گهواره هايي کودکان را در آغوش کشيده اند و زنان راه را، از چاه براي فرزندان خود در مسير باز مي کنند. زنان بختياري پيش قراول قبيله اند، راه را مي شناسند و کوه را همچون اسبان لگام گستيخته زير گامهاي خود رام مي کنند و کودکان خويش را بر گرده خود نهاده اند و مسير را تا رسيدن به افق هاي روشن خورشيد پيمايش مي کنند. تاراز ستيغ کوه بلنداست، که در پس آن برف و سنگ به سازش نشسته اند و پشت آن بلوط و گون آراميده اند و با نگاهي نافذ به کوچ ايل بختياري مي نگرند. زنان ايل بختياري، همه تحرک ايل اند، احساس مسووليت ايل را با خود دارند، با استقامتي بلند صخره ها را مي پيمايد و کوه رام مي کنند، تا طعم خوش زندگي هم چنان شيرين باشد. کودکانگي کودکان خويش در آغوش دارند و چرخه زندگي را مانند چرخه روزگار خويش مي چرخاند و ايستاده ترين زنان اند. زنان بختياري چنان شيفته کارند و کوه را مانند فرزند خود نوازش مي کنند، که فراموششان مي شود خورشيد صورت مادرانه شان را مي سوزاند. آنها سه خواهر روشن دل اند، که ترانه عاشقي مادرانه خويش را به همه مادر تقديم مي کند و چشم هاي بالغ و باراني آنها مکاشفه ناديده هاي روز مادر است و اينجا مادرانگي چراغي هميشه روشن است. گزارش از محمود رييسي 7359/671
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 331]