تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 11 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):بى گمان شيعيان ما دل هايشان از هر خيانت، كينه،وفريبكارى پاك است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803276152




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شجره طيبه ـ 4 مرگ متفاوت


واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: شجره طيبه ـ 4 مرگ متفاوت
سيد مهدي فهيمي
حقيقت مرگ چنان به واقعيت زندگي چسبيده كه تصور تفكيك آن دو همان قدر دشوار است كه جدا كردن رنج از راحت بيم از اميد بيماري از صحت هجران از وصل و همينطور تاريكي از روشنايي و سرما از گرمالله مي بينيد هنوز مي شود به اين جفت ها و تركيبات اضافه كرد. آنها با وجود هم خانواده نبودن چون پستي و بلندي نه تنها همبسته اند كه به اعتباري خود يكي هستند يعني تصور اولي تصديق دومي را نيز در پي خواهد داشت . به نحوي لازم و ملزوم هم هستند چنان كه يكي به ديگري شناخته مي شود و به سبب همين تضادي كه حسب ظاهر دارند در حركت متوالي حيات يك كل را تشكيل مي دهند. مثل شب و روز كه از يكي كاسته و به ديگري اضافه مي شود و بدين ترتيب زندگي تحقق پيدا مي كند.
اما در معنا و مطلوب واقع شدن به شدت نزد ما نسبي هستند همين گرما و سرما را در نظر بگيريد حسب طبع و تربيت آب و هوايي هر كدام از يكي در رنج و از ديگري در راحت هستيم . و اين وضعيت تا بدان پايه است كه گويند : يكي درد و يكي درمان پسندد. يا : اي بس شكست كز آن كارها شود درست . و در نهايت : اقتلوني اقتلوني يا ثقات ان في قتلي حيات .... در واقع امرهم صرف نظر از جزع و فزع اوليه مرگ ما براي بازماندگان آثار و عوارض گوناگون دارد. يكي مثل آب به خاك مي رود و چون سرو صنوبر از آن برمي خيزد و ديگري چون برگ تكيده از بام حيات مي افتد و پايمال رهگذران معابر مي شود.
با اين همه « نيست » و « هست » شدن ها عموما قابل شناسايي و شمردن نيستند شايد از آن روي كه در اين تغيير و تبديل شباهتها و شكل ها بهم مي ريزند و ما ديگر نمي توانيم به علائم و آثار اوليه استناد كنيم . گويي نه از دو عالم كه متعلق به عوالم مختلف اند. ساده ترين نمونه اش تبديل آب و هوا و غذا به انرژي براي بقا است : از جمادي مردم و نامي شدم وز نما مردم ز آدم سر زدم . يكي هم با نابودي خود ديگران را به نابودي مي كشاند. در هر حال بديهي است كه گمراه هادي نمي شود و فاني حيات نمي بخشد مگر از كيسه خليفه !
پس با وجود اين كه مرگ و زندگي بر يك بالين سر نمي نهند گسست و انقطاعي بين شان نيست . پشت و روي يك سكه اند و در واقع اين دوئيت گويي در نگاه ماست والا انواع اجناس را كه بشكني و يا بفشري شمش و عصاره هر چيز يكي بيش نخواهد بود. چنان كه ذات حق يكي است هر چه از اوست نيز يكي است و مرگ نقطه بازگشت و ارجاع اين تعددها و تكثرها و رنگ ها و حجم ها به همان اصل اولي بوسيله ذوب شدن عناصر و پديده هاست . به رغم زندگي كه در آن گاهي « جو » رفيق « زر » و « خرمهره » همنشين « در ثمين » است بواسطه تقلب و تظاهر و ميدان پيدا كردن انسان مبسوط اليد و غير محدود به حدود.
و اما آن مرگ كه تفاوتها را آشكار مي كند مرگي نيست كه به زندگي شبيخون مي زند او را غافلگير مي كند و چون دشمن ناكامي به ارمغان مي آورد بلكه خط پايان مسابقه منزل آخر سفر مهر و امضا نامه و خلاصه جز مكمل و متمم حيات است . و نشانه آن نسبت به مرگي كه عين هلاكت و فلاكت است قبل از هر چيز رضايتمندي شخص در ارتحال از اين عالم به عالم ديگر است و چرا كه نه ! چه كسي است كه از رسيدن به مقصد و مقصود خود احساس امن و امان نكند ولو بندگي به شرط مزد نكرده باشد. از اين كه معبود و مطلوب او را به نزد خود خوانده باشد و ايام غربت و عسرت و جدايي به آخر برسد بي شك اگر آرزوي مرگ نكند و خود را به دامن آن نيندازد لااقل از ديدن و يافتن او متعجب نخواهد بود. سهل است كه خم به ابرو نمي آورد كه آنقدر با او بيگانه نيست . چگونه به اين ترتيب و توضيح كه در همه عمر و مرحله به مرحله زندگي كار و فراغت يك دم از او جدا نبوده است . يعني اين « آخر » و « انتها » آن « اول » و « ميانه » را نيز را با خود دارد و او با هر گامي كه از شرق خامي به سوي مغرب پختگي برداشته اين حركت از نيستي به هستي و از كال بودن به رسيدگي و از دوري به نزديكي را تجربه كرده است آنقدر عادي كه از كودكي به جواني و آنگاه پيري برسد. بنابراين چقدر پيش پا افتاده خواهد بود اين پرسش كه : در واقعه كربلا و نظاير آن تا جنگ تحميلي و حتي در غزوه ها و سريه ها صدر اسلام كه عموما دشمن از حيث عده و عده (آن روز شتر و انسان ) و تجهيزات و تداركات چند برابر قواي اسلام بودند و به عبارت ديگر با وجود عدم موازنه قوا و از سوي ديگر محدود به حدود نبودن دشمن با توجه به حركت جريان هستي و موجودات به سمت حيات و پايندگي آيا اين مبارزه قتل نفس نخواهد بود در حالي كه شما در عادي ترين شكل مجاهدت و مقاومت با دشمن از حيث اين كه مانع و مزاحم زندگي آزادي و استقلال توست مبارزه مي كني و به نحو غيرقابل اجتناب لابد به قدري كه براي برداشتن او از پيش پاي خود و ياران خود به آنها نزديك مي شوي طبعا مرگ و ضرب و جرح را به جان خود مي خري و اين در معرض قرار دادن جان خود به نسبت نزديكي به مواضع دشمن بديهي تر از آن است كه نياز به توجيه داشته باشد.
و همچنين رنگ باختن « زنده بودن » به هر نحو ممكن در مماشات با دشمن كه قطعا در ارزيابي و ارزش يابي مجاهد راه خدا وقعي نداشته است كه او را مصر به مقاومت كند; و اين وضع در همه موجودات سريان دارد. در امور مادي نيز اين قاعده حكمفرماست . كم نبودند طوايف بدوي كه در ادوار مختلف بر سر كمبود منابع حياتي مادي جان خويش و خانواده و دودمان خود را نهادند چه در نظر آنها زندگي فاقد قدرت و ثروت اعتباري نداشت و كجا اين دو بيشتر از جنبه عقلاني و معرفتي و روحاني حيات بشر اهميت داشته كه نخواهد براي آن جان نثار كند
بنابراين اگر كشمكش و مقاومت از هر نوع و در هر سطح آن ضروري زندگي انسان مسئول باشد جا دارد كه طرفين افراد باشند يا اجتماعات و دول روي موضوع آن بايستند ببينند براي حفظ توسعه و يا تبديل و تغيير چه تيغ آخته بروي هم مي كشند يا بيشتر كشيده اند. اگر اين امر در زندگي و مرگ فاتحان و حاكمان و تواريخ فرمايشي ايشان كه حب و بغض ها در آن مستتر است و يكسره مدعي عدالت و ظلم ستيزي و احقاق حقوق جامعه خود كه سهل است فراهم آوردن سعادت بشراند دشوار باشد زندگي و مرگ جامعه جوانان داوطلب با معصوميت اي كه مقتضي اين سنين و از ويژگي مومنين است جاي تامل بسيار دارد.
نگوئيد از تبليغات نبايد غافل بود بگوييد وقتي جنگي فرسايشي مي شود يعني همگان فرصت كافي خواهند داشت كه از مقاومت خسته بشوند و توجه كنند كه بخش قابل توجه اي از جامعه درگير جنگ نيست و « از تمام ظرفيت هاي كشور استفاده نمي شود » و حتي « تمام ارگانهاي حكومتي تصميم به جنگ ندارند » بنابراين پس از ارضا شدن حس كنجكاوي اوليه شان و نسبت به جنگ و جبهه و بخود گرفتن نام رزمنده سلحشور و احيانا برداشتن زخم و جرحي و بازنگشتن برخي از افراد به جنگ جايي كه ديگران با سبقت در علم و ايمان و عمل بعضا موضع صلح اختيار مي كنند بنشينند و در افكار و احساسات خود تجديدنظر كنند و براي اعزامهاي مجدد ولو با تن مجروح و با جاي خالي دوستان و بستگان شهيد شرايطي بحراني در جنگ و سخت جان تر شدن دشمن و عمليات ناكام و پر ريخت و پاش پا پس بكشند يا لااقل نگويند : مگر اگر مرد است گو نزد من آي ....و به مرخصي نيايند كه مبادا به دام زندگي بيفتند بهانه پدر پير تك فرزندي يا تنها پسر خانواده بودن برادر شهيد داشتن درس و مشق و مدرسه كار در مزرعه تامل تا بهبود يافتن زخمهاي پيشين پر شدن ظرفيت در اعزام جا ماندن از يك عمليات مهم اسير زرق و برق شهر شدن به زندگي روزمره خو كردن و در خود منطقه : بهانه كمبود تجهيزات حتي قمقمه آب و كوله پشتي حتي سلاح داشتن .
شما چطور مي توانيد توضيح دهيد مقاومت در شرايطي را كه گوني باندازه كافي براي جان پناه نيست بعضي بايد با هزينه شخصي وسايل كاري شان را تعمير كنند. وضع فرمانده اي كه اساس منزل اش را طلبكار جلو چشمان همسرش و فرزندانش مي كشد و مي برد و او همچنان صد متر به عقب برنمي گردد.
چقدر باور كردني است كساني (نه كسي توجه كنيد) براي رفتن به جبهه و ماندن در آن و شركت در عمليات گريه كنند مسئولان را به جان عزيزانشان سوگند دهند و اگر لازم شد ايشان را تهديد كنند حتي اگر لازم شد با آنها گلاويز شوند اگر يكي بود گروهي بودند در مناطق و موقعيت خاصي اين وضع پيش مي آمد و اختصاص به استثنائات داشت (اگرچه باز هم خارق العاده بود) باز هم ديوار حاشا بلند بود اما وقتي طي يك دهه از قشرهاي مختلف و طبقات متفاوت اين امور سر زد چه مي توانستيم گفت جز آن كه : عقل گويد شش جهت حداست و بيرون راه نيست عشق گويد راه هست و رفته ام من بارها!
مي دانيد اگر چه نه خيلي از ما ممكن است مال و جان خويش را بر سر غيرت نسبت به ناموس خود بگذاريم و حتي از دين خود براي دنياي خود بگذريم وقت خشم وقت غرور وقت از خود بي خودي هر چه از هر كه مي تواند سر بزند. در يك كنش متقابل مقابله به مثل كه جايز نيز هست . از آن قماش كه « به اسب شاه گفته اند يابو » . اما اما تو و تمام آنچه مربوط به هسته خانواده و ايل و تبار توست نسبتي با ماجرا پيدا نكنند بروي با دشمن متجاوزي بجنگي كه او را به اسم و رسم نيز نمي شناسي كه از او كينه اي به دل گيري بغض و نفرتي نسبت به او نداري و حتي مي تواني به اندازه جواني شان جهل و مزدوري شان و نيز مسلمان بودن نيروهاي جزشان آنها را دوست بداري چندان كه با اسراي شان در فرصتي گل كوچك بازي كني از آب و آذوقه خود بدهي به آنها زخم شان را ببندي در حالي كه داغت تازه است خشم و سعبيت آنها را نسبت به خودت و سايرين بارها تجربه كرده اي مي داني كه اگر جلو خودت نايستي مي تواني و حق خواهي داشت تلافي كني اما مگر در سطح يك نظام ايران اسلامي چنين كرد در بحث استفاده از مواد شيميايي بمباران مناطق مسكوني و هدف قرار دادن هواپيماي مسافربري و نظاير آن تمام اين مقدمات بخاطر نشان دادن زندگي متفاوت بود. فصل « آداب و رسوم » جنگ در فرهنگ عمومي جبهه كه خود ابواب متعدد دارد گوشه اي از آن هستي متفاوت است كه مرگ متفاوت را در پي دارد.
مي گويند : اگر بنا باشد ما بد ديگران و خوب خود را نگوئيم چه حرفي باقي مي ماند حال ببينيم در شرايط صلح اگر ما كلمه « خود » را كه شما مي توانيد صنف و حزب و سازمان و حتي مسجد و معبد و ملت و.... را به آن اضافه كنيد از ميان برداريم چقدر از آن حيات طيبه و متفاوت را خواهيم داشت كه نسبت « لشكر مخلص خدا » به ما حقيقي باشد و اين اخلاص چگونه پديد مي آيد در حالي كه علم و عمل ما هيچ اصالت ندارد. تمامش بخاطر براي با ملاحظه و مشروط به مقاصدي است كه حتي به خشنودي خودمان نيز منجر نمي شود چه رسد به همسايه و بندگان خدا و ذات اقدس باري . اين كه هر چه هست را بگذاري و بگذري و پيامبرانه فرياد « ما اسئلكم عليه من اجر » سر بدهي . اگر هم كسي و يا مجموعه اي از سر حق شناسي چيزي گفت و كاري كرد بخود نگيري نشنوي و در تو تاثير نكند چون او تو را بس است .
غرض مرگ متفاوت حاصل زندگي متفاوت است . مرگي چون فرو افتادن ميوه از شاخه در تابستان بر آب بي تكان و حول و هراس . رسيدن خلاصي و خلوص و رهايي بهم در يك نقطه : كوزه اي را كه پي آب برند عاقبت مي شكند در ره آب .
ما ضامن چه بخش از زندگي خود در شائبه نداشتن مي شويم آن چنان كه با جان خويش آن را گواهي و مهر و امضا كنيم و يا يك شخص معتبر و عالم رباني حاضر باشد آن را تصديق كند در حالي كه ما مزد عمل نكرده مي خواهيم مثل برخي فرزندان كه بجاي عصاي پيري و كوري والدين از پشت آنها پله نردبان مي سازند.
الحمدلله
 دوشنبه 2 دي 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 271]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن