تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر بنده اى بر همان چيزى كه در درون داشته و با آن از دنيا رفته، برانگيخته مى شود...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815597112




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده: آلوين - تافلر معماري تمدن


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: آلوين - تافلر معماري تمدن
خبرگزاري فارس:سيصد سال قبل در طول كم وبيش نيم قرن انفجاري رخ داد كه امواج آن سراسر كره ي زمين را به لرزه درآورد، جوامع را درهم ريخت و تمدني به تمامي نوين خلق كرد. اين انفجار، در انقلاب صنعتي بود.
سيصد سال قبل در طول كم وبيش نيم قرن انفجاري رخ داد كه امواج آن سراسر كره ي زمين را به لرزه درآورد، جوامع را درهم ريخت و تمدني به تمامي نوين خلق كرد. اين انفجار، در انقلاب صنعتي بود. نيروي جزر و مدي غول آساي آن كه همانا موج دوم بود با تمامي نهادها ي گذشته تصادم كرد و شيوه ي زندگي ميليون ها انسان را دگرگون ساخت.

در طول ده ها هزار سالي كه تمدن موج اول با قدرت تام حكمفرما بود، جمعيت كره ي زمين به دو گروه تقسيم شد- «بدوي» و « متمدن ». مردم به اصطلاح بدوي در دسته ها و قبايل كوچك مي زيستند و از راه جمع آوري آذوقه، شكار يا ماهيگيري امرار معاس مي كردند و كساني بودند كه انقلاب كشاروزي بر آنها بدون تاثير گذركرد.

جهان «متمدن» در مقابل، آن قسمت از كره ي زمين را در برگفت كه اغلب مردمانش روي خاك و زمين كار مي كردند. به سخني ديگر هرجا كه كشاروزي پديدار شد تمدن ريشه در خاك فرو برد. از چين وهندوستان تا بنين 1 و مكزيك و يونان و روم تمدن هايي برخاستند و افول كردند و در تركيب هاي رنگارنگ و بي انتها با هم جنگيدند و در آميختند.

اما در زير پوسته ي اين گوناگوني ها شباهت هاي اساسي نهفته است. در همه ي آنها زمين مبناي اقتصاد، زندگي، فرهنگ، ساختار خانواده و سياست را تشكيل مي داد. در همه ي آنها حيات درحول و حوش دهكده اي شكل مي گرفت. درهمه ي آنها تقسيم ساده اي از كار حكمفرما بود و بتدريج تعدادي كاست ها و طبقات معين – نظير اشراف، روحانيون، رزم آوران، رعايا، بردگان يا غلامان – پديدار شدند. درهمه ي آنها ساخت قدرت تمام و كما لااستبدادي بود. درهمه ي آنها تولد مقام فرد را در زندگي تعيين مي كرد. و درهمه ي آنها اقتصاد نامتمركز بود به نحوي كه هر ناحيه و محله بيشترين قسمت مايحتاجش راخود فراهم مي اورد. موارد استثنا نيز ديده مي شد- زيرا در تاريخ هيچ چيز يكدست نيست. فرهنگ هاي بازرگاني نيزوجود داشت كه ملاحانش درياها را در مي نورديدند.2 بتدريج قلمروهاي متمركزي در اطراف نظام هاي عظيم آبياري تشكيل شد. اما علي رغم تفاوت هايي از اين گونه، دليل كافي در دست است كه همگي اين تمدن ها ي به ظاهر متفاوت را مورادي خاص از پديده اي واحد محسوب داريم يعني تمدن كشاروزي، تمدني كه بوسيله موج اول انتشار يافت.

در دوران سلطه اش گاه به گاه نشانه هايي از پديده هاي درحال تكوين به چشم ميخورد، دريكي از جزاير يونان در سال چهارصد سال قبل از ميلاد و در برمه در سال صد قبل از ميلاد چاه نفت حفر شد.4 در بابل و مصر نظام هيا اداري پهناوري شكوفا گرديد.5 در آسيا و آمريكاي جنوبي شهرهاي بزرگي رشد يافت. پول و مبادله وجود داشت. جاده هاي تجار ي دل بيابان ها و اقيانوس ها و كوه ها را از ختا 6 تا كاله 7 مي شكافت.شركت ها و صور ابتدايي ملت به چشم مي خورد. حتا در اسكندريه ي قديم نوعي مشاين بخار ابتدايي وجود داشت. 8

اما هنوز در هيچ كجا چيزي كه بتوان بدرستي تمدن صنعتي اش ناميد به چشم نمي خورد.9 اين به اصطلاح نشانه هاي آينده درواقع رويدادهاي غريب تاريخ بودند كه در مكان ها و زمان هاي گوناگون مشاهده مي شد. آنها هر گز به نظامي هماهنگ تبديل نشدند يا نمي توانستند بشوند. بنابراين مي توانيم تا سال هاي 1750- 1650 از جهان موج اول سخن گوييم. علي رغم باقي مانده هاي گذشته بدوي و نشانه هاي آينده ي صنعتي، تمدن كشاورزي بر كره ي زمين سلطه ي كامل داشت و به نظر مي رسيد كه قصد دارد براي هميشه چنين بماند.

اين جهاني بود كه در ان انقلاب صنعتي ناگهان ظاهر شد، « موج دوم » را به راه انداخت و ضد تمدني عجيب، قدرتمند و فوق العاده پر انرژي خلق كرد. نظام صنعتي چيزي بيش از دودكش ها و خط توليد كارخانه ها و توليد انبوه بود. يك نظام اجتماعي غني و چند وجهه اي را تشكيل مي داد كه بر تمام جنبه هاي زندگي اثر گذارد و همه ي خصايص گذشته ي « موج اول » را مورد حمله قرار داد. كارخانه ولو ران 10 را خراج از شهر ديترويت بوجود آورد اما تراكتور را نيز به مزرعه، ماشين تحرير را به اداره و يخچال رابه آشپزخانه برد. روزنامه هيا يوميه و سينما، مترو و هواپيماي « دي سي – 3) بوجود آورد. نماي خارجي ساختمان هاي بوهاوس 11 و صندلي هاي بارسلوني، تحصن، قرص هاي ويتامين و طول عمر درازتر به ارمغان آورد. ساعت مچي و كيف بغلي را جهاني كرد. مهمتر اينكه همه ي اين چيزها را به هم ربط داد و مانند قطعات يك ماشين روي هم سوار كرد تا نظام اجتماعي قدرتمندتر، بهم پيوسته تر و جامع تري را كه بشر تا آن زمان شناخته بود به نام « تمدن موج دوم » خلق نمايد.

راه حل خشونت آميز

همانگونه كه موج دوم سرتاسر جوامع مختلف را در مي نروديد، جنگي خونبار و طولاني ميان مدافعين گذشته كشاورزي و پارتيزان هاي آينده ي صنعتي در جريان بود. نيروهاي موج اول و موج دوم رو در روي يكديگر و آنچه راكه بر سر راه بودكنار مي زدند. وغالبا مردم بدوي را كه در مسير خود مي يافتند ازميان بر مي داشتند.

در ايالات متحد، اين برخورد با ورود اروپايياني كه به قصد بر پا داشتن تمدن كشاروزي موج اول وارد اين سرزمين مي شدند آغاز شد. موج كشاروزي به رهبري سفيد پوستان بي رحمانه رو به غرب هجوم برد، سرخ پوستان را بي خانمان كرد و تا اقيانوس اطلس پيش رفت و در سرزمين آنان دهكده ها و مزارع كشاروزي احداث كرد.

اما سخت ترين حادثه براي كشاروزان هجوم صنعتكاران اوليه، يا به عبارتي ماموران آينده موج دوم بود. كارخانه هاو شهرها درنيو انگلند و ايالات مركزي ساحل اتانتيك مانند قارچ از زمين روييد. در اواسط قرن 19 شمال شرق آمريكا درايا يك بخش صنعتي بود كه به سرعت روبه رشد داشت وسلاح هاي گرم، ساعت، ابزار كشاروزي، منسوجات، چرخ خياطي و كالاهاي ديگر توليد مي كرد. حال آنكه بقيه قاره آمريكا هنوز زير سلطه صاحبان منافع كشاروزي بود. برخوردهاي اقتصادي و اجتماعي بين نيروهاي « موج اول » و « موج دوم » تا سال 1861 به اوج خود رسيد و در اين سال به خشونت مسلحانه تبديل شد.

جنگ هاي داخلي آمريكا آن طور كه بسياري تصور مي كنند انحصارا بر سر مساله اخلاقي بردگي يا سمايل محدود اقتصادي مانند تعرفه ي گمرگي به وقوع نپيوست.بلكه مساله بزرگتري را در بر مي گرفت كه عبارت بود از اينكه آيا قاره ي ثروتمند جديد بايد بوسيله ي كشاروزان اداره شود يا از اينكه آيا قاره ثروتمند جديد بايد بوسيله كشاروزان اداره شود يا صنعتگران؟ نيروهاي موج اول بر آن حكومت كنند يا نيروهاي موج دوم؟ آيا جامعه ي آينده آمريكا بايد اساسا كشاورزي باشد يا صنعتي ؟ با پيروزي ارتش شمال كار از كار گذشت. ايالات متحد بطور محتوم مي بايست صنعتي شود. از آن زمان به بعد كشاروزي در همه ي زمينه ها اعم از اقتصاد، سياست، زندگي اجتماعي و فرهنگي، عقب نشيني كرد و صنعت حكمفرما شد. موج اول با پيدايش ناگهاني موج دوم فرو نشست.

نظير اين برخورد تمدن ها در جاهاي ديگر نيز بوقوع پيوست. در ژاپن با بازگشت ميجي 12 به عنوان اپراتور كه در سال 1868 انجام گرفت همان منازعه بين گذشته كشاروزي و آينده صنعتي، اما در شكل ژاپني اش، تكرار شد. الغاي فئوداليسم در سال 1876، شورش طايفه ستسوما 13 در سال 1877، اقتباس قانون اساسي غربي در 1889 همگي بازتاب هاي برخودر امواج اول و دوم در ژاپن محسوب مي شدند كه گام هايي بودند به سوي تولد ژاپن به عنوان يك قدرت صنعتي پيشگام در جهان.

در روسيه نيزهمين برخودر بين نيروهاي موج اول و دوم بوقوع پيوست. انقلاب 1917 نمونه ي روسي جنگ داخلي آمريكا بود. اساسا آنطور كه به نظر رسيده جنگ بر سر كمونيسم نوبد بلكه بر سر صنعتي شدن بود. آن زمان كه بلشويك ها آخرين نشانه هاي برديگ را پاك كردند و به فرمانروايي فئودال ها خاتمه دادند در واقع كشاروزي را به طرف يك فراگرد صنعتي شتاب آلود و بنيادي راندند و با اين عمل، آنها نيز حزب موج دوم را تشكيل دادند.

از كشوري به كشور ديگر همچنان منافع موج اول با منافع موج دوم برخورد مي كرد و به بحران هاي سياسي و جنبش ها، اعتصابات و قيام ها، كودتا و جنگ ها مي انجاميد و به ه رگونه، در اوسط قرن بيستم نيروهاي موج اول درهم شكست وتمدن موج دوم بر كره ي زمين مسلط گرديد.

امروزه كمربندي صنعتي مدار بيست و پنجم و بيست و ششم نيمكره ي شمالي را احاطه كرده است و در آمريكاي شمالي در حدود 250 ميليون نفر به شيوه ي صنعتي زندگي مي كنند. در اروپاي غربي از جنوب اسكانديناوي تا ايتاليا نيز زندگي يك ربع ميليارد ديگر به دين شيوه مي گذرد. در شرق، در ناحيه صنعتي « اروپاي شرق ي» ونواحي غربي اتحاد جماهير شوروي نيز در حدود ربع ميليارد ديگر مردم در جوامع صنعتي زندگي مي كنند. و بالاخره ما به ناحيه صنعتي آسيا مي رسيم كه شامل ژاپن، هنك كنگ، سنگاپور، تايوان، استراليا، زلاند نو، و بخش هايي از كره ي جنوبي و چين است كه يك ربع ميليارد ديگر جمعيت صنعتي را تشكيل مي دهد. درهمه ي آنها تمدن صنعتي جمعا يك ميليارد انسان را در بر مي گيردكه 4/1 كل جمعيت كره ي زمين است. 14

علي رغم تفاوت هايي نظير زبان و فرهنگ، ترايخ و سياست كه بر سر آن ها جنگ هايي رخ داده همه ي جوامع موج دوم از ويژگي هاي مشتركي برخودارند. درواقع درزير تفاوت هاي شناخته شده، مباني مشتركي ديده مي شود.

براي درك امواج برخورد كننده ي تحول بايد قادر باشيم ساختارهاي همانند همه ي كشورهاي صنعتي را شناسايي كنيم كه درواقع چهارچوب پنهاني تمدن موج دوم را تشكيل مي دهد. و اين چهارچوب صنعتي است كه از همه سو گسترش مي يابد.

باتري هاي حيات

لازمه ي بقاي هر تمدني، چه كهن چه نوين، انرژي است. جوامع موج اول انرژي شان را از « باتري هاي حيات» يعني نيروي عضلاني حيوان و انسان يا از خورشيد و باد و آب مي گرفتند. درختان جنگل ها را براي طبخ غذا و ايجاد گرما قطع مي كردند. چرخ چاه كه برخي از انواع آن با نيروي جز و مد دريا به كارمي افتاد سنگ هاي آسياب را به حركت در مي آورد.

اسباب هاي بادي در مزارع نوا سر مي دادند. حيوانات گاوآهن را مي كشيدند. تخمين زده شده است كه اروپا تا زمان انقلاب فرانسه، انرژي مورد نيازش را از حدود 14 ميليون راس اسب و 24 ميليون راس گاو تامين مي كرد. 15 بنابراين همه ي جوامع موج اول از منابع انرژي كه احيا شدني بود بهره برداري مي كردند. طبيعت قادر است جنگل هايي كه قطع شده، بادي كه بادبان ها را به حركت در آورده و رودخانه هايي كه چرخ ها را به چرخش در آورده، همه را احيا كنند. حتا حيوانات و انسان ها كه « بردگان انرژي » محسوب مي شدند احيا پذير هستند.

بالعكس، همه ي جوامع موج دوم انرژي مورد نياز خود را از زغال و گاز و نفت، يعني سوخت هاي فسيلي كه جبران ناپذيرند، تامين مي كردند.

جايگزيني انقلاب منابع نوع دوم به جاي نوع اول از انجا آغاز شد كه نيوكامن 16 ماشين بخاري در سال 1712 اختراع كرد: براي اولين بار تمدني ظاهر شده بودكه بيشتر از سرمايه مي خورد تا از بهره ي پول خود. اين نظام با استخراج ذخاير انرژي از عمق زمين نوعي كمك هاي مالي پنهاني ( سوبسيد) براي تمدن صنعتي خود فراهم مي كرد تا رشد اقتصاديش ار افزايش دهد. از آن روز تاكنون از هركجا كه موج دوم عبور كرده كشورهاي با اين تصور كه مي توانند از سوخت هاي فسلي تا ابد استفاده كنند به ساختن ساختارهاي عظيم سر به فلك كشيده ي فني و اقتصادي مبادرت ورزيدند. در جوامع صنعتي اعم از سرمايه داري و كمونيست، در شرق و غرب، درجوامع صنعتي اعم از سرمايه داري و كمونيست، درشرق و غرب، انتقال از انرژي پراكنده به متمركز، از انرژي جايگزين شدني به انرژي احيا ناپذير، از منابع متنوع به منابع محدود به روشني به چشم مي خورد. سوخت هاي فسيلي بنيان انرژي جوامع دوم را تشكيل مي داد.

رحم تكنولوژيك

خيزش به سوي نظام جديد انرژي با پيشرفت عظيم تكنولوژي همگام بود. جوامع موج اول متكي بر چيزي بودند كه ويترو ويوس 17 در 2 هزارس ال قبل ان را « اختراعات ضروري » ناميد. اما اين جرثقيل ها، گاو آهن ها، منجنيق ها، چرخ ها و اهرم ها اساسا براي تقويت نيروي عضلاني انسان يا حيوان بكار مي رفتند.

موج دوم، تكنولوژي را به جهتي كاملا نوين سوق داد. ماشين هاي برقي ومكانيكي عظيم، قطعات متحرك، تسمه لوله، ياتاقان، پيچ و مهره، همه و همه محيط اطراف را به هياهوكشانيد. اين ماشين هاي جديد نقشي بيش از تقويت نيروي عضلاني انسان ابقا كردند. تمدن صنعتي به تكنولوژي اعضاي حسي اعطا كرد، ماشين هاي خلق كرد كه قادر به شنيدن و ديدن و لمس كردن، آنهم با دقت و صحتي بيش از انسان ف بودند.18 موج دوم با اختراع ماشين هايي كه قادر به تلويد مثل دايمي ماشين هايي جديد – يعني ماشين هاي توليد ابزار 19- بود كبه تكنولوژي، رحمي اهدا كرد. مهم تر اينكه اين تمدن دستگاه ها و ماشين ها را تحت يك نظام بهم پيوسته انرژي هاي احيا ناپذير مستقيما به درون نظام توليد انبوه تزريق مي شد كه آن نيز به نوبه ي خود سيل كالا را به داخل نظام بسيار پيشرفته ي توزيع انبوه سرازير مي كرد.

خانواده اي با كارآيي بيشتر

و اما سپس فني موج دوم به « سپهر اجتماعي» نياز داشت كه به همان اندازه انقلابي باشد تا بتواند با آن همگام شود. اين سپهر همچنين به سازمان هاي اجتماعي كاملا نويني نيازمند بود.

قبل از انقلاب صنعتي، به عنوان مثال، اشكال خانواده از جايي به جاي ديگر متفاوت بود. اما هر كجا كه كشاورزي رواج يافت مردم به زندگي در خانواده هاي بزرگ چند نسلي 26 تمايل پيدا مي كردند كه متشكل از عمو- دايي، عمه – خاله، اقوام زن – شوهر، مادربزرگ – پدر بزرگ بود، كه همگي زير يك سقف به سر مي بردند و به صورت يك واحد توليد بوداقتصادي با هم كار مي كردند. از انواع اين خانواده مي توان خانواده ي اقتصادي با هم كار مي كردند. از انواع اين خانواده مي توان خانواده ي دسته جمعي درهند و خانواده ي زادروگا 27 در بالكان و خانواده ي گسترده در اروپاي غربي را نام برد. خانواده ايستا بود و گويي ريشه در خاك داشت.28

با آغاز حركت موج دوم در جوامع موج اول، خانواده فشار تحول را حس كرد. در درون هر خانواري برخورد امواج پيشگام به شكل تعارض، حمله به اقتدار پدرشاهي و روابط دگرگون يافته ي والدين – فرزندانت و مفاهيم جديد آداب معاشرت ظاهر شد. با انتقال توليد اقتصادي از مزرعه به كارخانه افراد خانواده ديگر به صورت يك واحد با يكديگر كار نكردند.

با نياز به كارگران براي كار در كارخانه، وظايف اصلي خانواده به نهادهاي تخصصي ديگر واگذار شد. تعليم و تربيت كودك را مدارس برعهده گرفت. مواظبت از سالخوردگان به خانه هاي سالمندان يا مراكز رفاهي ديگر سپرده شد. بالاتر از همه، جامعه ي نوين به تحرك نياز داشتند، كارگراني مورد نياز بود كه به دنبال شغل از اينجا به آنجا بروند.

خانواده ي گسترده با داشتن مسئولتي خويشاوندان سالخورده و بيمار و معلول بر دوش خود و داشتن عده ي زيادي كودك قادر به هيچگونه تحركي نبود. بنابراين ساخت خانواده بتدريج و طي تجربه ي دردناكي شروع به تغيير كرد. مهاجرت به شهرها رشته ي خانواده را ازهم گسست و بحران هاي اقتصادي ويرانگر خانوارها را برآن داشت كه خود را از زير بار گران خوشاوندان ناخواسته رها سازند و درنتيجه كوچكتر و كوچكتر شوند و ازتحرك بيشتري برخوردار گردند و درنتيجه با نيازهاي « سپهر فني » بيشتر متناسب شوند. خانواده ي به اصطلاح هسته اي متشكل از پدر، مادر و عده ي كمي فرزند، بدون خويشاوندي دست و پاگير الگوي نوين استاندارد ومورد قبول همه ي جوامع صنعتي اعم از سرمايه دار يو سوسياليست گرديد. حتا در ژاپن كه سالخوردگان از احترام اسثتنايي برخوردارند خانوار بزرگ و چند نسلي كه اعضاي آن به شدت به يكديگر پيوسته اند با پيشرفت موج دوم ا زهم پاشيد. بتدريج برتعداد خانواده هاي هسته اي فزوده گرديد. بطور خلاصه خانواده ي هسته اي نيز نظير سوخت هاي فسيلي، كارخانه هاي ذوب آهن يا فروشگاه هاي زنجيره اي در زمره ي وجوه ي مشخصه همه ي جوامع موج دوم در آمد كه آنها را از جوامع موج اول متمايز مي ساخت.

برنامه درسي نهايي

با انتقال كار از مزارع و منازل مي بايست كودكان را براي زندگي و كار در كارخانه آماده ساخت. صاحيان اوليه ي معادن، كارخانه ها و آسياب ها در انگلستان درحال صنعتي شدن همانگونه كه انره يورو 29 در سال 1835 نوشت دريافتند كه « تقريبا تربيت افراد بالغ اعم از روستاييان و يا افراد شاغل در صنايع دستي براي كار مفيد در كارخانه غير ممكن است.» آماده ساختن جوانان براي نظام صنعتي بسياري از مشكلات بعدي اين نظام را به مقدار معتنابهي حل مي كرد. درنتيجه ساختار مركزي ديگري براي جوامع موج دوم بوجود آمد كه همانا آموزش و پرورش همگاني بود.

آموزش و پرورش همگاني كه بر پايه ي مدل كارخانه طرح ريزي شده بود خواندن، نوشتن، حساب و قدري تاريخ و موضوعات درسي ديگر را ياد مي داد. اين « برنامه درسي آشكار » بود. اما د رپشت آن يك « برنامه ي درسي نهاني» كه چندان آشكار نوبد وجود داشت، كه اساسي تر بود: اين برنامه كه هنوز هم در اغلب كشورهاي صنعتي معمول است مشتمل بر سه درس است: درس وقت شناسي، درس اطاعت، و درس كار تكراري طوطي وار.كار در كارخانه به كارگراني نياز دارد كه به خصوص درمورد كارازنجيره اي به موقع سركار حاضر شوند واز مقام بالا دستور بگيرند و بدون چون و چرا دستورات را اجرا كنند. در نهايت، كارخانه به زنان ومرداني احتياج دارد كه غلام حلقه به گوش ماشين يا اداره باشند وكارهاي فوق العاده يكنواخت و تكراري را بي چون وچرا انجام دهند.

بنابراين، از اواسط قرن نوزده به بعد با هجوم موج دوم از كشوري به كشور ديگر پيشرفتي درامر آموزش و پرورش حاصل شد، كودكان از سنين پايين تر مدرسه را آغاز مي كردند وسال تحصيلي طولاني تر و طولاني تر مي شد. ( در آمريكا بين سال هاي 1878 و 1954 در حدود 35 درصد بر طول سال تحصيلي افزوده شد) ونيز بدون وقفه بر سال هاي تحصيل اجباري افزوده گرديد.30

واضح است كه آموزش و پرورش همگاني از نظر بشريت گامي به جلو محسوب مي شد. هماگونه كه گروهي ازمكانيك، و كارگران شهر نيويرك در سال 1829 اعلام داشتند، بعد از حيات وآزادي، ما آموزش و پرورش را بزرگترين نعمت اعطايي به بشر مي دانيم. 31با اين وصف، مدارس موج دوم نسل بعد از نسل جوانان را به صورت ماشيني به نيروي كار منضبط و مقرراتي از نوعي كه مورد نياز تكنولوژي فني – الكتريكي و خط توليد بود وارد ساخت.

اگر همه ي مطالب فوق رابا هم بررسي كنيم به اين نتيجه خواهيم رسيد كه خانواده ي هسته اي و مدارس به شيوه ي كارخانه، جزيي از نظام يكپارچه واحدي را تشيكل مي دهند كه جوانان را. براي نقش هايشان در جامعه ي صنعتي آماده مي سازد. از اين نظر نيز جوامع موج دوم اعم از سرمايه داري يا كمونيست، شمال يا جنوب با يكديگر چندان تفاوتي ندارند.

موجودات فناناپذير

در همه ي جوامع موج دوم نهاد سومي بوجود آمد كه دامنه ي نظارت اجتماعي دونهاد اول را گستر ش داد. اين نهاد اختراعي بود به نام « شركت سهامي » تا آن زمان موسسات بازرگاني درمالكيت يك فرد، يك خانواده يا عده اي شريك بود. البته شركت هايي وجود داشت اما تعداشان بسيار قليل بود.

حتا تا انقلاب آمريكا طبق نظر مورخ بازرگاني آرتور ديوينگ 32، « هيچ كس نمي توانست تصور كند.» كه روزي شركت سهامي به جاي مالكيت فردي و جمعي، قالب اصلي تشكيلاتي بشود، تا سال 1800 فقط 335 شركت سهامي در آمريكا وجود داشت كه اغلب آنان به فعاليت هاي نيمه عمومي نظير ساختن كانال يا ميدان هاي دو اشتغال داشتند.33

پيدا شدن توليد انبوه همه ي اينها را تغيير داد. تكنولوژي هاي موج دوم بيش از يك فرد يا حتا يك گروه كوچك به سرمايه هاي كلان احتياج داشت. تا زماني كه اين خطر وجود داشت كه مالكين و شركا همه ي ثروت خود را در سرمايه گذاري از دست بدهند از به مخاطره انداختن پولشان در قمارهاي بزرگ و پر مخاطره اكراه داشتند. ولي با طرح مفهوم مسئوليت محدود آنها اين جرات را پيداكردند. اگرشركتي ورشكست مي شد، سرمايه گذار فقط مبلغي را كه سرمايه گذاري كرده بود از دست مي داد نه بيش از آن. اين اختراع راه هاي تازه اي به سوي سرمايه گذاري گشود.

از اين گذشته، دادگاه يا شركت سهامي به منزله ي « موجودي فنا ناپذير» رفتارمي كردند. يعني مي توانست از موسسين خود بيشتر عمر كند. در نتيجه امكان مي داد كه برنامه ريزي هايي دراز مدت انجام دهد و طرح هاي به مراتب بزرگتري در مقايسه با گذشته اجرا كند.

در سال 1901 اولين شركت سهامي يك ميليارد دلاري به نام« فولاد ايالات متحده» در صحنه ظاهر شد كه درواقع تمركزي بود از دارايي هاي كلان كه تا آن زمان در تصور نمي گنجيد. تا سال 1919 در حدود پنج شش واحد از اين شركت هاي بوجود آمد. درواقع شركت هاي بزرگ سهامي به صورت عنصر تفكيك نشدني زندگي اقتصادي درهمه ي كشورهاي صنعتي من جمله سوسياليست و كمونيست در آمد 34، البته به شكل متفاوت ( از نظر تشكيلاتي ) اما اساسا به همان صورت. اين سه عنصر – يعني خانواده ي هسته اي، مدرسه به شيوه ي كارخانه و شركت هاي سهامي غول پيكر – نهادهاي اجتماعي معرف جوامع موج دوم به شمار آمدند.

در سرتاسر جهان موج دوم از ژاپن گرفته تا سويس، انگلستان، لهستان، آمريكا و اتحاد جماهير شوروي، بسياري از افراد مسير زندگي يكساني را طي كردند. آنها در خانواده هاي هسته اي پرورش يافتند. از طريق مدارس شبه كارخانه اي به سيل عامه پيوستند. و در آخر به خدمت يك شركت بزرگ خصوصي يا دولتي در آمدند. بر هر مرحله اي از زندگي يك نهاد مهم موج دوم سلطه داشت.

كارخانه ي موسيقي

درحول وحوش اين نهادهاي مركزي سازمان ها و تشكيلات ديگري بوجود آمد. وزارتخانه هاي دولتي، باشگاه هاي ورزشي، كليساها، اتاق هاي بازرگاني، اتحاديه هاي اصاف، سازمان هاي حرفه اي، احزاب سياسي، كتابخانه ها، انجمن هاي قومي، گروه هاي تفريحي و هزاران سازمان ديگر كه با برخاستن موج دوم از اينجا و آنجا سر درآورده وزيستبوم تشكيلات يافته و پيچيده اي خلق كردند كه در ان هر گروه به ديگري خدمت مي كرد، همديگر را هماهنگ مي ساخت وكار ديگري را اصلاح و متعادل مي كرد.

در نگاه اول تنوع اين گروه ها آنها را پديده اي تصادفي و فاقد نظم به نظر مي آورد. اما با نگرشي دقيق تر الگوي پنهان آشكار مي گردد. در كشورهاي موج دوم يكي بعد از ديگري نوآوران جامعه با اعتقاد بر اينكه كارخانه پيشرفته ترين وكار آترين موسسه ي توليدي است سعي داشتند فواعد كلي مربوط به آن را در ديگر سازمان ها نيز بكار گيرند. بنابراين مدارس، بيمارستان ها، زندان ها، تشكيلات اداري دولتي و سازمان هاي ديگر، بسياري از خصوصيات كارخانه از قبيل تقسيم كار، ساختار مبتني بر سلسله مراتب و خصلت بي هويتي ماشيني را به خود گرفتند.

حتا در هنر نيز بسياري از قواعد كلي كارخانه را در مي يابيم. به جاي كاركردن براي يك حامي آن طور كه در طول سلطه ي طولانتي تمدن كشاورزي معمول بود، موسيقيدانان، هنرمندان، آهنگسازان ونويسندگان به مقدار زياد هنر خود را در اختيار بازار قرار دارند. بيشتر و بيشتر آثار خودر ابراي مشترياني عرضه مي كردند كه هيچگونه آشنايي با آنها نداشتند. و در جريان اين انتقال بود كه در همه ي كشورهاي موج دوم ساختار توليد هنري دگرگون كرديد.

موسيقي به عنوان مثال قابل توجه است. با ورود موج دوم سالن هاي كنسرت در لندن و وين و پاريس و جاهاي ديگر پديد آمد. اين سالن ها با خود باجه ي فروش بليت و مدير سالن كنسرت، يعني تاجري كه هزينه ي توليد را مي پرداخت و به مشتريان فرهنگي بليت مي فروخت، به همراه آورد.

طبيعتا با فروش بليت بيشتر پول بيشتري بدست مي آمد. بنابراين روز به روز صندلي هاي بيشتري به سالن ها افزوده مي شد. سالن هاي بزرگتر به نوبه ي خود به صداي رساتري احتياج داشتند، سالن هايي كه مي بايست در آخرين صندليش نيز موسيقي به وضوح به گوش مي رسد. در نتيجه موسيقي مجلس به موسيقي سمفونيك تحول يافت. كرت ساكس 35 در كتاب معتبرش به نام « تاريخ آلات موسيقي » 36 مي نويسد: « گذار از يك فرهنگ اشرافي به فرهنگ مردمي در قرن هيجدهم سالن هاي عظيم كنسرت را جايگزين سالن هاي كوچك كرد كه به صداي رساتري نياز داشت.» از آنجا كه تكنولوژي اين امر مهيا نبود، اجبارا سازها و نوازندگان بيشتري به كار گرفته شدند تا طنين بيشتري توليد كنند. در نتيجه اركستر سمفوني جديد به وجود آمد و براي نهاد صنعتي بود كه بتهوون، مندلسون، شوبرت و برامس سمفوني هاي باشكوه خود را نوشتند.

اركستر حتا در ساختار دروني اش نيز برخي ار خصوصيات كارخانه رامنعكس مي ساخت. در آغاز اركستر سمفوني بدون رهبر بود و يا رهبري از نوازندگان به نوازنده ي ديگر انتقال مي يافت. بعدا نوازندگان نظير كارگران كارخانه يا كارمندان اداري به بخش هايي ( گروه هاي سازي) تقسيم شدند كه هر بخش به بازده كلي ( موسيقي) كمك مي كرد و به وسيله مديريتي از بالا (رهبر اركستر ) هماهنگ مي شد و حتا به تدر يج يك معاون در سطح پايين تر سلسله مراتب مديريت ( اولين ويولونيست يا رئيس گروه سازها ) ظاهر شد. نهاد جديد محصولش را به بازار انبوه عرضه داشت و به تدريج صفحات فونوگراف در صحنه ي بازار جهاني پديدار گرديد. 37

تاريخچه ي اركستر فقط مثالي است از چگونگي تكوين سپهر اجتماعي موج دوم با سه نهاد مركزي و هزاران تشكيلات گوناگونش كه همگي خود ربا نيازها و شيوه هاي « سپهر فني – صنعتي » متناسب با آن است. همه ي تمدن ها به يك« سپهر اطلاعاتي » نيز كه به كار توليد و توزيع اطلاعات بپردازد نيازمندند. در اين زمينه نيز تحولاتي كه موج دوم به همراه آورد قابل توجه است.

بوران كاغذ

همه ي گروه هاي انساني از زمان هاي اوليه تا به امروز به ارتباط رو – در- رو و شخص – به شخص وابسته بوده اند. اما براي ارسال پيام از زماني به زمان ديگر و ازمكاني به مكان ديگر نظام هايي احتياج بود. گفته اند كه ايرانيان قديم برج ها يا« پست هاي خبري» برپا مي داشتند كه مرداني با صداي قوي و رسا بر بالاي آنها گمارده مي شدند تا پيام ها را از طريق فرياد زندن از برجي به برج ديگر انتفال دهند. روميان سرويس پيام رساني گسترده اي بنام كوروس پابليكوس 38 دراختيار داشتند. بين نسال هاي 1305 و اوايل 1800 اداره ي تاكسيراني نوعي خدمات سريع السير با چاپارهاي تيز تك در سراسر اروپا ارائه مي داد. در سال 1628 تقريبا بيست هزارنفر را به استخدام در آورد. پيك ها همگي ملبس به اونيفورم هاي آبي و نقره اي بودند و سرتا سر قاره را مي پيمودند تا پيام هاي بين شاهزادگان، امراي ارتش، بازرگانان و رباخواران رد و بدل كنند.

در طول تمدن موجاول، همه ي اين كانال ها به ثروتمندان و قدرمتمندان اختصاص داشت. و افراد عادي بدانها دسترسي نداشتند. همانگونه كه لورين زيلياكوس 39 مورخ مي نگراد حتا « اقدام به ارسال اسناد از طرق ديگر توسط مقامات با سو ظن تلقي مي شد و يا ممنوع بود.» بطور خلاصه مادام كه تبادل اطلاعات از طريق رو- در – رو براي عموم ممكن بود، نظام هاي جديدتر انتقال اطلاعات وراي محدوده ي خانواده يا يك روستا فقط براي مقاصد كنترل اجتماعي يا سياسي بكار مي رفت. درواقع سلاح هاي خاصي بود در دست نخبگان. 40

موج دوم همانطور كه سرتاسر كشورها را درمي نورديدند اين انحصار طلبي ارتباطي را درهم شكست و اين امر به علت گرايش ناگهاني ثروتمندان به نوع دوستي صورت نگرفت بلكه تكنولوژي موج دوم وتوليد انبوه كارخانه به جريان يافتن « انبوهي » از اطلاعات نياز داشت و اين امر از عهده ي كانال هاي قديمي ساخته نبود.

اطلاعاتي كه توليد اقتصادي جوامع ابتدايي و جوامع موج اول احتياج داشت بالنسبه ساده بود و معمولا از طريق افرادي كه در مجاورت آنها مي زيستند قابل حصول بود. غالبا به صورت شفاهي با ايما و اشارتي بود. اقتصاد موج دوم بالعكس مستلزم ايجاد هماهنگي نزديك در كارهايي بود كه در ان واحد درچندين محل انجام مي شد. ولازم بود كه نه تنها موادخام بلكه مقادير زيادي اطلاعات توليد و به دقت توزيع شود.

به اين علت، با نيرو گرفتن موج دوم كشورها در ايجاد خدمات پستي با يكديگر به سمابقه برخاستند. اداره ي پست درست به همان اندازه ي ماشين پنبه پاك كني و ماشين نخ ريسي براي جامعه اختراعي مفيد و پر تخيل محسوب مي شد. تا جايي كه همه فراموش كرده اند كه در آن زمان چه شور و شعفي برپاكرد. ناطق آمريكايي، ادوارد اورت 41 اعلام داشت : « ناگزيرم كه اداره ي پست را بعد از مسيحيت به عنوان دست راست تمدن مدرنمان به حساب آورم.»

زير اداره ي پست اولين كانال باز و وسيع رابراي ارتباطات منطقه ي صنعتي فراهم آورد. تاسال 1837 ادراه ي پست بريتانيا نه تنها پيام هاي نخبگان بلكه در حدود 88 ميليون بسته پستي در سال حمل مي كرد كه با معيار آن زمان بهمني از ارتباطات محسوب مي شد. در سال 1960 كه تقريبا اوج صنعتي شدن منطقه بود و موج سوم تموج خود را آغاز كرده بود اين رقم به ده ميليارد افزايش يافت. در همان سال اداره ي پست ايالات متحده 355 بسته مراسلات داخلي رابراي هر نفر اعم از مرد، زن، كودك در كشور حمل مي كرد.42

به هرحال موج خروشان پيام هاي پستي كه با انقلاب صنعتي همراه بود 43 بيانگر حجم واقعي اطلاعاتي است كه جريانش با پيدايش موج دوم آغاز شد. حتا تعداد بيشتري پيام از طريق آنچه يم توان نظام هاي كوچك پستي ناميد در داخل سازمان هاي بزرگ جريان يافت. يادداشت ها، نامه هايي هستند كه هرگز وارد مجاري ارتباط همگاني نمي شوند. در سال 1955 با اوج « موج دوم » در ايالات متحد، كميسيون هوور44 به پرونده هاي سه شركت عمده نظري انداخت و به ترتيب 34 هزار، 56 هزار و 64 هزار سند و يادداشت در پرونده ي هريك از كارمندان حقوق بگير كشف كرد!!

از طرفي ديگر نيازهاي اطلاعاتي سريعا رو به رشد جوامع صنعتي نمي توانست منحصرا از طريق نگارش برطرف گردد. بدين علت تلفن و تلگراف در قرن نوزدهم اختراع شد تا به نوبه ي خود سهمي از بار ارتباطي روبه تورم را به دوش گيرد. در سال 1960 آمريكاييان در روز در حدود 256 ميليون مكالمه تلفني – تقريبا 93 ميليارد در سال – داشتند تا جايي كه خطوط پيشرفته ترين شكبه و نظام تلفني دنيا غالبا اشغال بود.45

اساسا اينها نظامياني بودند كه پيام را از يك فرستنده به يك گيرنده در آن واحد ارسال مي كردند. اما جامعه اي كه توليد انبوه و مصرف انبوه و مصرف انبوه ايجاد كرده است به شيوه هايي براي اسراسل پيام هاي انبوه نيز نياز دارد. و اين بدان معنا است كه يك فرستنده بتواند در آن واحد با انبوهي از گيرندگان ارتباط برقرار كند. برخلاف كارفرماي دوران ماقبل صنعت كه مي توانست شخصا با هركدام از كارمندانش اگر لازم بود حتا در خانه هايشان ملاقات كند، كارفرماي صنعتي نمي تواند با هزاران كارگر و كارمندش يك به يك ارتباط برقرار سازد. فروشنده و توزيع كننده ي انبوه نيز نمي تواند با يكايك مشتريانش تماس بگيرد. جامعه ي موج دوم جهت ارسال پيام واحد به عده ي زيادي افراد به ابزار قدرتمندي نياز دارد كه همزمان، كم هزينه، سريع ومعتبر باشد وتعجبي هم ندارد وقتي مي بينيم كه چنين وسيله اي ار اختراع مي كند.

خدمات پستي قادرند يك پيام را به ميليون ها نفر ارسال دارند اما نه به سرعت و تلفن مي تواند پيام را به سرعت ارسال دارد اما نه به يك ميليون نفر بطور همزمان. اين شكاف مي بايستي با رسانه هاي همگاني پر شود.

البته امروز، انتشار انبوه روزنامه ها و مجلات جزيي از زندگي روزمره ي كشورهاي صنعتي شده است. ظهور اين نشريات در سطح يك كشورانعكاسي است از توسعه ي هم سويه ي بسياري از تكنولوژي هاي صنعتي جديد و ساخت هاي اجتماعي. بنابراين، همانگونه كه ژان – لويي سروان- شرايبر 46 مي نويسد، « اين انتشارات تنها با دست به دست دادن ورود قطارها در يك ايستگاه برا ي حمل و نقل نشريات به سرتاسر كشور ( با وسعت كشورهاي اروپايي ) در يك روز، و ماشين هاي چاپ رتاتيو كه قادر به چاپ ده ها ميليون نسخه در چند ساعت هستند، و شبكه اي ازتلگراف و تلفن، و بالاتر ازهمه ي عامه ي مردمي كه در سيستم آموزش اجباري خواندن را آموخته اند و صنايعي كه به توزيع انبوه محصولات خود احتياج داشتند امكان پذير گرديد..»

در همه ي رسانه هاي همگاني از روزنامه و راديو تا سينما و تلويزيون، ما بار ديگر اصول اساسي كارخانه را متجسم مي بينيم. همگي آنها مهر پيام هاي واحدي را به ذهن ميليون ها انسان مي زنند درست به همان گونه كه كارخانه محصولات واحدي را براي استفاده ي ميليون ها خانه بيرون مي ريزد. پيام هاي همسان كه به صورت انبوه توليد شده اند شبيه كالاهاي همسان كه به صورت انبوه ساخته شده اند از چند كارخانه پندارسازي همچون سيل به سوي ميليون ها مصرف كننده سرازير مي شود. بدون اين نظام وسيع و پرقدرت براي به جريان انداختن اطلاعات، تمدن صنعتي نمي توانست شكل گيرد و يا به خوبي عمل كند.

بنابراين در كشورهاي صنعتي، اعم از سرمايه داري و يا سوسياليستي يك « سپهر اطلاعاتي » پيشرفته بوجود آمد- يعني مجاري ارتباطي كه از طريق آن پيام هاي فردي و همگاني را مي توان به مثابه ي كالا يا مواد خام به خوبي توزيع كرد. اين « سپهر اطلاعاتي » با « سپهر فني » و « سپهر اجتماعي » درهم آميخت و به خدمت آنان در آ»د و درهماهنگ ساختن توليد اقتصادي با رفتار شخصي به آنها كمك كرد.

هر كدام از اين حوزه ها در نظام بزرگتر وظيفه ي حساسي را به عهده داشت و به هيچوجه بدون ديگري قادر به ادامه حيات نبود. سپهر فني توليد و توزيع ثروت را برعهده دشات، سپهر اجتماعي با هزاران سازمان وتشكيلاتي بهم پيوسته اش براي افراد نقش هايي تعيين مي كرد وسپهر اطلاعاتي، اطلاعات لازم براي فعاليت كل نظام را توزيع مي كرد. آنها با هم معماري اساسي جامعه را شكل مي دادند.

بنابراين ما در اينجا طرحي از ساختارهاي متعارف را درهمه ي كشورهاي « موج دوم » - علي رغم تفاوت هاي فرهنگي و جغرافيايي شان، علي رغم ميراث مذهبي و قومي شان، و علي رغم اينكه آيا خود را سرمايه دار يا كمونيست مي نامند- مشاهده مي كنيم.

اين ساختارهاي همانند كه در روسيه ي شوروي و مجارستان به همان اندازه بنيادي هستند كه در آلمان غربي، فرانسه، و كانادا، محدوده هايي ايجاد مي كنند كه در آنها تفاوت هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي قابل تبيين مي شوند. اين ساختارها در همه جا تنها پس از منازعات تلخ سياسي و اقتصادي بين طرفداران حفظ ساختارهاي قديم « موج اول » و آنان كه معتقدند تنها تمدني نوين قادر به حل مشكلات دردناك گذشته است پديدار مي گردند.

موج دوم با خود گسترده اي شگفت انگيز از اميد بشري به همراه آورد. براي اولين بار مردان و زنان به خود جرات دادند تا باور كنند كه مي شود فقر و گرسنگي، بيماري و استبداد را ازبين برد. نويسندگان و فيلسوفان آرمان گرا از آبه مولي 47 و روبرت اوون 48 تا سنت سيمون 49، فوريه 50، پرودون 51 لوييي بلان 52، ادوارد بلامي 53 و بسياري ديگر در تمدن درحال تكوين صنعتي، توانايي بالقوه اي براي ايجاد صلح، وحدت وهماهنگي، اشتغال براي همه، تساوي ثروت و امكانات، وپايان امتياز مبتني بر توارث و پايان تمامي شرايطي كه در طول صدها هزارسال حيات بدوي و هزاران سال تمدن كشاورزي به نظر تغيير ناپذير و ازلي مي رسيد، ديدند.54

اگر تمدن صنعتي امروزه چيزي كمتر از حالت آرماني اش به نظر مي آيد، اگر در واقع بيدادگر و ملال انگيز، زيستبوم ستيز، جنگ افروز و روان سركوب گر به نظر مي آيد، بايد دانست چرا ؟ در صورتي قادر به پاسخ به اين چرا هستيم كه بتوانيم شكاف عظيمي راكه باعث شده روان انسان موج دوم به دو بخش متخاصم تقسيم شود بررسي كنيم.

پي نوشت:

1- Benin

2- مراجعه كنيد به [504] صفحه 3. اين كتاب درخشان تاثيرات انزوا، و به ويژه دور افتاده بودن قاره ي استراليا را برتوسعه ي آن تجزيه و تحليل كرده است.

3- در باره كارخانه هاي توليد انبوه يونان مراجعه كنيد به [237] صفحه 40

4- مراجعه كنيد به [155] صفحه 30.

5- در باره ي ديوانسالاري هاي قديم مرجعه كنيد به [17] جلد اول، صفحه 34.

6- Cathay: ختا نامي است كه ماركوپولو در اروپاي قرون وسطا براي چين رواج داد. – م

7- Calais

8- مراجعه كنيد به فصلي از [494] ف صفحه 435 و نيز[ 453] صفحات 36-35

9- درباره ي تمدن ماقبل صنعت مراجعه كنيد به [171] صفحه 15

10- Willow Run

11- Bauhaus

12- Meije Restoration در باره ي عصر ميجي مراجعه كنيد به [262] صفحه 307.

13- Satsuma

14- در اين كتاب من نظام صنعتي جهان را تا سال 1979، متشكل از كشورهاي آمريكاي شمالي، اسكانديناوي، انگلستان، ايرلند، اروپا ( شرقي و غربي به غيز از پرتقال، اسپانيا، آلباني، يونان، بلغارستان )اتحاد جماهير شوروي، ژاپن، تايوان، هنك كنگ، سنگاپور، استراليا و زلاند نو دانسته ام. البته كشورهاي ديگري نيز هست كه مي توان ضميمه كرد و همچنين نقاطي صنعتي در كشورهاي غيرصنعتي وجود دارد نظير مونتري و مكزيكو سيتي در مكزيك، بمبئي درهندوستان و بسياري ديگر كه مي توان به اين فهرست اضافه كرد.

15- مراجعه كنيد به [244] صفحه 257

16- Newcomen در باره ي ماشين بخار نيوكامن مراجعه كنيد به [ 453 ] صفحه 94 و [433] صفح 69

17- Vitruvius مراجعه كنيد به [171] صفحه 23

18- در باره ي ابزار دقت و صحت مراجعه كنيد به[ 438 ] پيشگفتار و مقدمه.

19- مراجعه كنيد به [237] صفحه 41

20- Lille

21- Essen

22- Magnitogorsk

23- تجارت اوليه به روشني در [259] صفحات 71-64 تصوير شده است.

24- در باره پيشرفت هاي توزيع انبوه نگاه كنيد به [29] صفحه ي 85.

25- George Huntington Hartford

26- نگاه كنيد به [191] جلد اول، صفحه 54.

27- Zadruga

28- ايستايي خانواده در عصر كشاورزي در [508] صفحه ي 196 توصيف شده است.

29- Andrew Ure نگاه كنيد به [266] صفحات 360 – 359

30- درباره ي نظام آموزشي قرن 19 در ايالات متحد نگاه كنيد به [ 528] صفحات 51-450 درباره ي افزايش طول سال تحصيلي نگاه كنيد به:

[528] صفحه 451.

31- نگاه كنيد به [492] صفحه 391

32- Arthur Dowing. نگاه كنيد به [14[ صفحه ي 15

33- در باره ي تعداد شركت ها در آمريكا قبل از سال 1800،نگاه كنيد به [101] صفحه 657.

34- در باره ي شركت هاي سوسياليستي نگاه كنيد به مقاله اي در همين باره نوشته لئون اسمولينسكي :

Leon Smolinski in Survey(London ), Winter 1974.

دركشورهاي صنعتي سوسياليستي اروپاي شرقي نظير اتحاد شوروي شكل مسلط به اصطلاح « موسسه توليدي» (Production Enterprise) يا صحيح تبر بگوييم « شركت سوسياليستي » است. موسسه ي توليدي بطور معمول تحت مالكيت دولت است نه سرمايه گذران خصوصي، و در نتيجه در چارچوب يك اقتصاد برنامه ريزي شده مستقيما تحت كنترل سياسي است. اما نظير شركت كاپيتاليستي، كاركردهاي اصلي آن تمركز سرمايه و سازمان دهي توليد انبوه است. از ان گذشته، مانند همتاي كاپيتاليستي خود زندگي كارمندانش را شكل مي دهد؛ نفوذ سياسي غير رسمي ولي قدرتمندي اعمال مي دارد؛ نخبگان جديدي در نظام مديريت بوجود مي اورد؛ به روش هاي اداري و بوروكراتيك متكي است وتوليد را عقلاني مي كند. اهميت و مركزيت اين موسسه درنظام اجتماعي به هيچوجه كمتر از شركت سرمايه داري نبوده و نيست.

35- Curt Sachs

36- The History of Instruments

37- تكامل اركستر در [7] صفحه 389 و [6] مورد بحث قرار گرفته است.

38- Cursus Publicus

39- Laurin Ziliacus

40- تاريخچه ي پست موضوع كتابي است اثر زيلياكوس : نگاه كنيد به [56] صفحه 21.

41- Edward Evereti نگاه كنيد به [385] صفحه ي 257.

42- تعداد مراسلات پستي شاخصي خوب و فوري است براي سنجش ميزان صنعتي شدن سنتي در يك كشور در جوامع « موج دوم» در سال 1960 ميزان متوسط حجم پست 141 بسته بريا هر نفر بود. بالعكس درجوامع « موج اول» اين ميزان به سختي به يك دهم ان مي رسيد- يعني دوازده بسته براي هر نفر در يك سال در مالايا يا غنا و دركلمبيا چهاربسته در سال.

43- نگاه كنيد به [41] صفحه 34 و سالنامه ي آماري يونسكو، سال 1965، صفحه ي 483.

44- Hoover Commission

45- در باره ي تلفن و تلگراف نگاه كنيد به [54] صفحات 19-18 و [268] صفحه 261. آمار مربوط به تلفن از [39] صفحه 802 گرفته شده است.

46- Jean- Luis Servan- Schrelber. نگاه كنيد به [52] صفحه ي 45.

47-Abbe Morelly

48- Robert Owen

49- Saint Simon

50- Fourier

51- Proudon

52- Louis Blanc

53- Edward Bellamy

54- در باره ي سوسياليسم آرماني نگاه كنيد به [476] فصل هشتم.
.......................................................................................................
منبع:سايت آينده نگر
انتهاي پيام/
 چهارشنبه 6 آذر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 802]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن