واضح آرشیو وب فارسی:شبكه خبر دانشجو: گزارش تحليلي/ريشههاي شكست صلح منطقه غرب از آب گل آلود نفت ميبرد
بعد از جنگ جهاني دوم، انگليس فرسوده از جنگ مزه مزه ميكرد تا سرزميني براي صهيونيستهايي كه خود را قرباني نازيسم ميانگاشتند، يافته و پايگاهي براي قدرت رو به افولش در منطقهاي حساس و استراتژيك بتراشد.
به گزارش «شبكه خبر دانشجو»، نمي توان باور داشت كه انگليس دلش براي مردمي كه از قضا از قوم يهود، و به گونه هاي مختلف با آيين مسيحيت در تضاد هستند، سوخته باشد؛ زيرا مردمان بسياري از دين ها و مذاهب مختلف زير آتش همين قدرت جهاني در دوره جنگ و غير جنگ سوختند و كسي چيزي نگفت.
پس چه شد كه انگليس خواست «دولت» و «ملتي» از قوم يهود در منطقه خاورميانه ايجاد كند؟
در واقع مقامات وقت انگليس در پي عده اي جاني مي گشتند تا بتوانند در منطقه اي كه از لحاظ ژئوپلتيكي و استراتژيكي در نظام بين الملل بسيار حساس است، اميدي براي اختلاف افكني داشته باشند تا در روزهاي بادا و مبادا از آن بهره مند شوند.
سياست «اختلاف بينداز و حكومت كن» سياست ديرين انگليس بوده و هست و آن را مي توان در تمامي كشورهايي كه انگليس در آنها نفوذ داشته است، مشاهده كرد.
براي يافتن مثال عيني نيازي نيست به راه دوري برويم؛ زيرا سياست هاي اختلاف افكن حيدري- نعمتي و ... در تاريخ ايران قابل مشاهده است.
از سوي ديگر منطقه خاورميانه به خاطر داشتن موقعيت ژئوفرهنگي مي تواند بر كل جهان اسلام تاثير بگذارد؛ اين عامل اگر تبديل به عنصري براي اتحاد در دنياي اسلام شود، مي تواند يك تنه بر كل غرب حكم براند.
اما اگر اين فرهنگ در درون خود و در برابر دشمني بيروني و در كنار مرزهاي زميني و فرهنگي خود يكسره در حال اختلاف و دودلي باشد شانس اتحاد خود را از دست خواهد داد.
در اين صورت غرب كه در آن زمان انگليس سرآمد آن بود و امروز آمريكا، راحت تر مي توانند اين قدرت بالقوه را كنترل كند.
انگليس نتوانست قدرت فائقه خود را در جهان حفظ كند، از اين رو حفاظت و ميراث نظام سرمايه داري را به آمريكا سپرد؛ آمريكا نيز رژيم صهيونيستي را به ارث برده و پدرخواندگي آن را قبول كرد.
طي اين مدت مقامات آمريكايي از رژيم صهيونيستي به عنوان اهرمي عليه اسلام و اتحاد ميان آنها استفاده كرده اند.
اولين ضربه كاري زماني به پيكره اسلام و كشورهاي اسلامي خورد كه معاهده ننگين كمپ ديويد با مصر به امضا رسيد و اولين كشور قدرتمند اسلامي كه روزي با رهبري ناصر دشمن بلامنازع صهيونيسم بود، از بدنه اسلام جدا شد.
در واقع غرب و اين بار آمريكا راه «اختلاف بيفكن و حكومت كن» را اجرا كرد و از آن روز تا كنون هيچ اتفاق نظري از سوي كشورهاي مسلمان عليه رژيم صهيونيستي صورت نگرفته است.
اگر چه در آن روز برخي از كشورهاي عربي به اين مسئله اعتراض كردند، اما كم كم خود به دام آن افتادند و در مشهودترين نوع آن، بر سر سفره آناپوليس نشستند.
بر اين اساس آمريكا به رهبري بوش در صدد است تا در روزهاي آخر عمر دولت خود كشورهاي عربي ديگري را از بدنه اتحاد احتمالي مسلمانان جدا كند تا «جنگ هميشه در اين منطقه حاكم باشد و غرب هميشه بر آن مسلط».
از اين رو صلحي در كار نخواهد بود و تنها نمايشي از آن به اجرا در مي آيد؛ اين موضوع را به دو دليل مي توان بيان كرد: اول اينكه رژيم صهيونيستي كساني را بر سر قدرت مي نشاند كه بذات جاني و عاشق كشتارند، به اين معني كه ذات رژيم صهيونيستي در جنايت استوار است و نبود جنايت به معناي نبود اين رژيم است، دوم اينكه اختلاف و درگيري به نفع منافع غرب است؛ زيرا كنترل بسياري از كشورهاي اسلامي و بخصوص عربي را از اين طريق به دست مي گيرد؛ از اين رو صلح در خاورميانه به معناي شكست سياست هاي آمريكا و نظام سرمايه داري در منطقه است.
خاورميانه منطقه ثوتمندي است و غرب نيز ذات خود را در سرمايه مي داند، حال اگر بخواهد اين سرمايه را از دست ندهد بايد آب را گل آلود كند و ثروت را ببرد.
اين موضوع را مي توان در رفتار امروز نظاميان صهيونيستي در غزه مشاهده كرد؛ در حالي كه سياست مداران به دروغ پشت ميز مذاكره صلح مي نشينند، نظاميان خود را به كشتار مردم بيگناه تشويق مي كنند تا اين دور ادامه يابد و اعراب از اين دچار سرگيجه شوند و .../انتهاي پيام/
دوشنبه 4 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبكه خبر دانشجو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 122]