تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 21 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بر شما باد رجوع به كتاب خدا (قرآن) ... كسى كه به آن عمل كند از همه پيشى مى گيرد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814979951




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

در امتداد تاريكي


واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: در امتداد تاريكي
لجن زار اعتياد
پدرم بيماري لاعلاجي داشت و پس از چندسال رنج و عذاب، روي تخت بيمارستان جان داد و مادرم را با چهار بچه قدو نيم قد تنها گذاشت. من آن موقع كلاس پنجم ابتدايي بودم و غم از دست دادن پدر را خوب حس مي كردم. پس از مرگ پدرم، بار سنگين زندگي به گردن مادر افتاد و او شبانه روز كار مي كرد تا بتواند خرج و مخارج ما را تامين كند، اما نتوانست تاب بياورد و كمر شكسته اش راست نمي شد. «محدثه» كه براي حل مشكل خود به دايره اجتماعي كلانتري مصلاي مشهد مراجعه كرده است، ادامه داد: دو سال بعد از مرگ پدر، مادرم به اميد اين كه سروساماني بگيرد با مردي ازدواج كرد. من با دو خواهر و برادرم به خانه مادربزرگ رفتيم و زندگي جديد خود را در كنار او ادامه داديم تا اين كه خواهر بزرگم ازدواج كرد. هنوز سه ماه از اين ماجرا نگذشته بود كه سرو كله يك خواستگار برايم پيدا شد. من ١٦ ساله بودم و او ٣٨ ساله، مادربزرگ كه نگران آينده ام بود و هميشه مي گفت تنها آرزوي من سروسامان گرفتن شما بچه هاست، مرا با اصرار و اجبار وادار كرد تا سر سفره عقد بنشينم و ازدواج كنم. آغاز زندگي مشترك با مردي كه با هم ٢٢ سال تفاوت سني داشتيم كار سختي بود چون نه او حرف مرا مي فهميد و نه من متوجه مي شدم كه او چه مي گويد و از همه اين ها بدتر اعتياد او به موادمخدر بود.«حميد» خيلي زود خانه نشين شد و مغازه اش را به اجاره داد البته هرچه پول به دستش مي رسيد را هم دود مي كرد. با شرايط بد اقتصادي كه پيدا كرده بوديم كار به جايي رسيد كه مجبور شدم به سر كار بروم. من در كارخانه اي مشغول كار شدم و چون خيلي از نظر روحي و جسمي خسته بودم، به پيشنهاد زني كه همكارم بود و به باوري غلط به سيگار روي آوردم تا كمي آرامش پيدا كنم. دوست جديدم كه از شوهرش جدا شده بود، مي گفت: هر وقت ناراحت هستم يك نخ سيگار دود مي كنم اگر چه بعد از يكي دو هفته متوجه شدم كه او به موادمخدر هم اعتياد دارد. من اوايل جلوي شوهرم سيگار نمي كشيدم اما او وقتي متوجه موضوع شد نه تنها ناراحت نشد بلكه با حيله و نقشه مرا هم پاي بساط موادمخدرش نشاند. شش ماه گذشت و كريستال لعنتي و كار سخت كارخانه، ظاهرم را حسابي خسته و ژوليده كرده بود. خودم هم مي دانستم كه ديگر حسابي گرفتار شده ام و راه گريزي ندارم. قصد داشتم ترك كنم اما چند روز قبل فهميدم كه باردار هستم. چون حال و روز خوبي نداشتم به پزشك مراجعه كردم و حرف هاي دكتر مرا حسابي نگران كرد.به تازگي زخم هايي نيز روي پوست بدن شوهرم نمايان شده است كه با ديدن آن ها وحشت مي كنم. مانده ام چه خاكي بر سرم بريزم. زن جوان در پايان اظهار داشت: كاش مادرم در زمان ازدواج مجددش با هوشياري و دقت بيشتري عمل مي كرد. كاش مادربزرگم ازدواج ما را تنها راه گريز از واقعيت ها نمي دانست و اي كاش من حواسم را بيشتر جمع مي كردم چون به جاي اين كه شوهرم را ترك اعتياد بدهم، خودم را نيز در لجن زار انداختم.
 سه شنبه 28 آبان 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خراسان]
[مشاهده در: www.khorasannews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 85]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن