واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: تكيه بر جوهر اديان الهي براي درمان آلام امروز بشر
![](http://www.ettelaat.com/new/newdata/2008/10/10-30/15-38-14.jpg)
اشاره: حجتالاسلام والمسلمين دكترسيدمحمد خاتمي كه چندي پيش به دعوت شخصيتهاي علمي و مذهبي اتريش به اين كشور سفر كرد در سخناني با عنوان در دانشگاه وين گفت: اخلاق جهاني به معناي تسلط يك ايدئولوژي جهاني براي همه و يا حتي تسلط يك دين بر اديان ديگر نيست. وي با اشاره به اينكه، بدون يك اخلاق جهاني واقعگرا نميتوان به همزيستي جهاني دست يافت، گفت: تدوين اصول و ارزشهاي بنيادين اخلاقي و مجموعهاي از حقوق جهان شمول بشري فقط از طريق شكلگيري فهم ميان ذهني در ميان فرهنگها و جوامع بوجود ميآيد.
دكترسيدمحمد خاتمي با تاكيد بر اينكه با منطق زور و اعمال خشونت سياسي در عصر جديد نميتوان چنين فهم مشتركي را ايجاد كرد، گفت: درحالي كه اگر مراودههاي ميانذهني صورت گيرد ، هم حوزههايي از استقلال فرهنگي خلق ميشود كه ارزشهاي جوامع در چهارچوب آن حفظ ميشود و هم ، معيارهاي فرافرهنگي ساخته ميشود كه براساس آن ميتوان ارزشهاي مشترك اخلاقي و حقوق جهانشمول بشري را تعريف كرد. متن كامل سخنراني دكتر خاتمي رئيس جمهوري سابق كشورمان در پي از نظر خوانندگان گرامي روزنامه اطلاعات ميگذرد:
به نام خدا
آقاي رئيس
استادان ارجمند
دانشجويان عزيز
خانمها وآقايان
براي من حضور در دانشگاه بزرگ و پرسابقه وين و در ميان صاحب نظران نام آور حوزه حقوق و علوم سياسي مايه خوشوقتي است و خوشوقتي بيشتر اينكه در اين جمع ميتوانيم در باب موضوع مهمي چون گفت و گو كنيم.بحث درباره اخلاق جهاني منحصر به مباحث شناخته شده در حوزه فلسفه نخواهد بود، بلكه لازم است بحث كنيم كه چگونه ميتوانيم راهي به مباني روشن، قابل اجرا و احكامآور اخلاقي پيدا كنيم كه در سايه آن احكام، قدرتهاي بزرگ و كوچك جهان موظف و مكلف به رعايت حقوق اساسي انسان و كرامت و احترام نسبت به آحاد بشر شوند. و فكر ميكنم با رجوع به جوهر اديان الهي، بخصوص اسلام و مسيحيت، كه هر دو بر اخلاق تكيه دارند ميتوان نه تنها ميان پيروان راستين اديان ابراهيمي همدلي ايجاد كرد، بلكه موجب همراهي و همگامي آنان براي درمان آلام امروز بشر و مهار كردن قدرتهاي بداخلاقي شد كه جز به زور و اشغال و سركوب و ترور نمي انديشند.
اجازه ميخواهم در اينجا به طرح و توصيف موضوع مورد نظر اين نشست بپردازم و زمينه گفت و گو در اين مورد را فراهم آورم.
يكم: اخلاق جهاني
جهان پيش روي ما داراي ارتباطي فشردهتر از گذشته و حركتي شتابندهتر ميشود، در نتيجه به مباني و معيارهاي مشترك براي بهتر زيستن بيشتر نياز پيدا ميكند.جهاني شدن و ورود به عصر اطلاعات را چه فرصتي براي نوع بشر و چه ، تهديد يا تركيبي از فرصت و تهديد براي او قلمداد كنيم، نيازمند موازيني جهاني در حوزه اخلاق است.وقتي همه فاصلهها در زمان و مكان در حال كم شدن است، بايد براي نزديكي يكدست و يكنواخت چارهاي انديشيد.ميتوان براي اين بيم يا اميد بشر فهرست گوناگوني از متغيرها و شاخصهاي جديد فراهم كرد:
1- برخي صاحبنظران بر اين باورند كه حد و مرززدايي يا منطقهزدايي (deterritorialization) به عنوان متغيري اجتماعي مهمترين وجه جهاني شدن است، چون حضور تاثير گذار رسانههاي ارتباطي موجب شده است كه روندها و رخدادهاي گوناگون بتوانند در هر جا و مكاني از جهان به وقوع بپيوندند.در واقع، ديگر به معناي سنتي آن يعني يك مكان قابل تشخيص از نظر جغرافيايي و يا يك مكان خاص از نظر اجتماعي در معرض تغييرات پرشتاب است.در اين تغيير نه تنها مرزها كه جامعه ملي، نظام جوامع بينالمللي و نوع بشر يعني چهار عنصر مهم حيات انساني دستخوش دگرگونياند. ميتوان در برابر اين دگرگوني، انبوهي از مسائل جديد را كه نيازمند تبيين جديد و پاسخهايي جديداند برشمرد:
بالا رفتن آگاهي نسبت به جهان، توجه به ارزشهاي پساماديگرايانه، افزايش روندها و جنبشها و نهادهاي جهاني، موضوعيت يافتن مساله تنوع و تكثر فرهنگي، تبديل حقوق مدني به مسالهاي جهاني، پيچيدهتر شدن مفهوم به سبب طرح عوامل جنسيتي و نژادي و قومي و مذهبي، انعطافپذيري نظامهاي بين المللي، پيدايش بيشتر دل مشغوليهاي عموم بشري چون صلح و محيط زيست و شهروندي جهاني و جامعه مدني در كنار ظهور جنبشهاي بنيادگرايانه ديني و قومي.به بيان ديگر عناصري چون فرهنگ، هويت، قوميت و جنسيت به صورت روزافزوني در كانون مسائل ملي، منطقهاي و بين المللي قرار گرفتهاند.
آيا ميتوان از كنار اين مسائل كه هر روز بيشتر با زندگي افراد، امور جوامع و مناسبات جهاني پيوند ميخورند گذشت؟
2- گروهي نيز در برابر پيدايش افق جهاني شدن به فرهنگ تكيه دارند.آنان معتقدند كه عنصر اصلي جهاني شدن بر بستري قرار دارد كه ميتوان آن را سبك فرهنگي ناميد.از اين رو جهاني شدن، شبكهاي را فرا روي انسان و جامعه مينهد كه به سرعت گسترش يابنده و متراكم شونده و مركب از پيوندها و وابستگيهاي متقابل است، اين خود وجه مشخص زندگي مدرن به شمار ميآيد.
استعارههايي چون دهكده جهاني، همجواري و در تعابير جديد جهاني همسايگي در جهان چند فرهنگي معرف نزديكي فزاينده جهانيان به يكديگر و بي واسطگي روابط اجتماعي است.به اين ترتيب پديده همجواري، ما را به فراسوي وضعيت رايج ارتباط ميبرد و ارزشهاي نوظهوري وارد حوزه معرفت و زندگي ما ميشود.اين پديده، رخدادي يك بعدي نيست، روندي چند وجهي است كه پارادايمها و گفتمانهاي مختلفي را در عرصههاي سياسي، حقوقي، اخلاقي، علمي، اقتصادي، فرهنگي و زيست محيطي به وجود ميآورد.
آيا ميتوان همسايگي در جهان چند فرهنگي را فارغ از قاعدههاي اخلاقي مشترك سامان داد؟ آيا ميتوان در اين روند جهاني-محلي شدن (Globalization) از كنار قواعدي مانند عام گرايي- خاص گرايي به آساني گذشت؟
3- گروهي ديگر با تاكيد بر جهاني شدن اقتصاد، مساله پيش روي ما را جا به جايي بافت تجربههاي زندگي ميدانند.به زعم آنان در اوضاع مدرنيته متاخر معني زندگي كردن اقتصادي انسان در جهان با نحوه زيستن او در دورههاي پيشين فرق كرده است.هر چند همگان به صورت محلي زندگي ميكنند، اما دنياهاي پديدار شده افراد عمدتا جهانياند.يك اقتصاد كاملا جهاني، در متن حتي همه مبادلات تجاري منطقهاي و ملي حضور دارد.
آيا ميتوان در چنين اقيانوسي كه مجموعهاي پيچيده از جريانهاي متعدد اقتصادي وسياسي و فرهنگي به آن معنا ميدهد بدون جهت نماها و لنگرهاي اخلاقي مشترك كشتي حيات انساني را به پيش برد؟
4- برخي جهاني شدن و مفاهيم مهمي درحوزه سياست چون دموكراسي را دركانون توجهات نظري و تجارب عملي قرار ميدهند.در انديشه آنان تحولات حاصل از فرايند جهاني شدن، همه چارچوبها از جمله چارچوب ملت را ميشكند و قدرت دولت-ملتها را به طور مداوم تضعيف ميكند.از اين نظر مسير جهانيشدن هر قدر مبهم هم باشد، اما از اين رو روشن است كه جهاني شدن را منادي پايان دوره سلطه جهاني دولت-ملتها به منزله الگوي اصلي سامان سياسي بداند.در اينجاست كه صاحب نظران سياست در دو سوي عالم ضرورت دفاع از عامگرايي را در حوزه سياست و اخلاق يادآور ميشوند و دموكراسي را در عصر جهاني راهي براي برون رفت از بحرانهاي روزگارنو ميدانند. در فهم آنان جهان كنوني به دليل آنكه تحت سيطره عقلانيت ابزاري و منافع برآمده از قدرت اقتصادي و سياسي است مواجه با از دست رفتن معنا، تزلزل هويت جمعي، بيگانگي و شيئيگونگي است. در اين فرايند جهاني كه چشماندازهاي نگرانكنندهاي از حاكميت زور، خشونت، نابرابري و فقر ترسيم ميكند، بايد به عقلانيت ارتباطي و الگوهاي مبتني بر درك و كنش مشترك رو آورد. عقلانيت ارتباطي محصولي تك ذهني نيست، عنصري بين الاذهاني است كه به فعاليتها و داوريهاي بين ذهني وابسته است.در اين نگاه، گسترش حوزه عقلانيت ارتباطي، مستلزم گسترش تواناييهاي گفتاري و ارتباطي است.به عبارت ديگر، در شاخصترين وجه از استعدادهاي انساني كه استعداد گفتگو و تصميمگيريهاي عقلاني است، ميتوان پايه دستاوردهاي بزرگ بشر را چون حاكميت ملي، شيوههاي دموكراتيك حكومتگري، حقوق بشر و همه سازوكارهايي كه انسانها را به هم پيوند ميدهند و در برابر هم پاسخگو ميكنند، نهاد.در واقع سخن محوري در اين وجه از نگاه به جهاني شدن اين است كه ديگر نه ساختار دولت و نه سازوكار بازار بلكه فقط فرايند تصميمسازي جمعي ميتواند الگويي از مشروعيت عمومي به وجود آورد. به اين ترتيب اگر قرار باشد دموكراسي بعد از افول قدرت و نقش دولت-ملتها به حيات خود ادامه دهد، بايد نوعي احساس مشترك جهاني و التزام به مشاركت همگاني در نگرش شهروندان جهان به وجود آيد.
اين ادراك سياسي بر پايه كدام قاعده اخلاقي قرار دارد و چه جنبههايي از آن صورت عام و چه جنبههايي از آن صورت خاص به خود ميگيرد؟
مي توان بر اين تقسيم بندي چهارگانه و پرسشهايي كه بر آنها مترتب است، طبقات و سوالهاي ديگر افزود، اما اين افزودن ميدان ضرورت كار را چندان فراختر نميكند: ما از هميشه وابستهتر به يكديگريم از اين رو نيازمندتر به يك نظم اخلاقي جهاني هستيم, ما بايد بتوانيم پنجره دلها و ذهنهايمان را به روي يكديگر بگشاييم و به حرمت اجتماع جهاني و زيست بوم جهاني، فرهنگ همبستگي را پاس داريم و به كار بنديم.
پنجشنبه 9 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 80]