واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: آنا آخماتووا، شاعر و نویسنده روس در ۲۳ ژوئن ۱۸۸۹ (در گاه شماری رایج در آن زمان ۱۱ ژوئن) در بالشوی فانتان در نزدیکی بندر ادسا به دنیا آمد. جد مادری اش، احمدخان، از خان های تاتار و از نسل چنگیز بود. پدرش مهندس مکانیک کشتی بود و از نیروی دریایی بازنشسته شده بود. یک ساله بود که به همراه خانواده به تسارسکویو سلو، یا «روستای شاهی» نزدیک سن پترزبورگ نقل مکان کردند و او تا ۱۶سالگی در همان جا زندگی کرد.
این شاعر خواندن را خیلی زود آموخت و در پنج سالگی سخن گفتن به فرانسه را یاد گرفت. وی نخستین شعر خود را، در یازده سالگی، سرود؛ در ۱۹۰۵ پدر و مادرش از هم جدا شدند و او فرزندان اش را با خود ابتدا به اوپاتوریا برد و بعد از مدتی به کییف رفتند و آنجا ساکن شدند. این شاعر در سال ۱۹۰۷ در کییف، در دبیرستان فوندوکلییفسکایا تحصیلات متوسطه را تمام کرد و همانجا به دانشگاه رفت. در دانشکده حقوق آموزشگاه عالی زنانه، حقوق خواند.
آخماتووا در سال ۱۹۱۰، در ۲۱ سالگی، با وجود مخالفت خانواده اش، با شاعری به نام نیکولای گومیلیف ازدواج کرد. در این سالها شعرهای او در نشریات مختلف منتشر شد. در نخستین مجموعه اشعارش به نام «شامگاه» منتشر شد. این کتاب و اثر بعدی این نویسنده با نام «باغ گل» (۱۹۱۴)،در میان منتقدان و عموم مردم توفیق بسیاری به دست آورد
اول اکتبر ۱۹۱۴ فرزندش لف به دنیا آمد. همسرش خیلی زود آنها را ترک کرد و داوطلبانه به ارتش پیوست. در ۱۹۱۸ از همسرش جدا شد و بعد از مدتی با باستان شناسی به نام ولادمیر شیلیکو ازدواج کرد.
امیدوار بود با این دانشمند برجسته بتواند زندگی خوبی داشته باشد اما این ازدواج هم دیری نپایید. وی پس از اعدام نیکولای گومیلیف در ۱۹۲۱ به جرم فعالیت های ضدانقلابی به تنهایی مسئولیت بزرگ کردن فرزندشان را به عهده گرفت.
در جنگ جهانی دوم هنگامی که لنینگراد (پترزبوگ) محاصره شده، آخماتووا این شهر را با هواپیما ترک کرد. او نخست به مسکو و بعد به تاشکند رفت و تا ژوئن ۱۹۴۴، که به لنینگراد آزاد شد، در تاشکند ماند و مانند بقیه شاعران در بیمارستان های نظامی شعرخوانی می کرد.
پس از پایان جنگ امید تازه ای برای باز شدن فضای سیاسی شکل گرفت. آخماتووا در همین سالها نخستین نوشته ادبی خود را در قالب نثر تجربه کرد.
در سال ۱۹۶۱ مجموعه ای به نام «شعرها» از این شاعر منتشر شد و سال بعد منظومه «بدون قهرمان» را پس از ۲۱ سال به پایان برد. سرانجام در ۱۹۶۴ در ۷۵ سالگی از آخماتووا به طور کامل اعاده حیثیت شد و بخش عمده آثارش در اتحاد جماهیر شوروی مورد پذیرش قرار گرفت و سال های پایانی عمرش در آرامش گذشت.
سال های آخر عمر آنا آخماتووا سرشار از فعالیت ادبی بود و او در اوج شهرت و محبوبیت به سر می برد. از سراسر اتحاد جماهیر شوروی هر روز نامه های ستایش آمیز دریافت میکرد و اطراف او همیشه پر بود از شاعران جوانی که او را می ستودند.
آخماتووا از دهه ۵۰ به بعد چندین بار سکته قلبی کرد و هر سال چند هفته ای در آسایشگاه یا بیمارستان بستری شد تا آن که سرانجام در پاییز ۱۹۶۵ دچار حمله قلبی شد و دیگر هرگز سلامت خود را به طور کامل به دست نیاورد.
وی در ۵ مارس ۱۹۶۶ در بیمارستانی در حوالی مسکو درگذشت. پیکر او را برای خاک سپاری به لینینگراد انتقال دادند.
مجموعه اشعار
•۱۹۱۲ - شامگاه.
•۱۹۱۴ - تسبیح.
•۱۹۱۴ - گلستان یا باغ گل.
•۱۹۱۴ - فوج پرندگان سفید.
•۱۹۲۱ - بارهنگ.
•۱۹۲۲ - ۱۹۲۲ بعد از میلاد (Anno Domini MCMXXI)
•۱۹۴۰ - گزیده اشعار "از شش کتاب".
•۱۹۶۳ - فاتحه و شعر بدون قهرمان.
•۱۹۶۵ - پرواز زمان و صدای شاعران. گزیده ای از برگردان شعرهای خارجی.
پس از مرگ
•۱۹۶۷ - شعرهای آخماتوا.
•۱۹۷۳ - افسانه بدون قهرمان و بیست و دو شعر.
•۱۹۷۶ - گزینه اشعار.
•۱۹۸۹ - گزینه اشعار.
•۱۹۸۵ - دوازده شعر از آنا آخماتوا.
•۱۹۹۰ - کلیات اشعار آنا آخماتوا.
هنر زندگي ساده و خردمندانه را آموختم
سر به آسمان بلند مي كنم
و دست به دعا برمي دارم.
در تاريك و روشن آسمان قدم به باغ مي گذارم
و نگراني پوچ را از خود دور مي كنم.
به آواي علفهاي رقصان گوش مي سپارم
و در باره زندگي
اين زندگي فاني و زيبا شعر مي سرايم.
به خانه بر مي گردم
گربه پشمالو دستم را نوازش مي كند
و چراغ كوچه اتاقم را روشن
صداي ُدرناي پناه گرفته
بر بام خانه
سكوت شب را مي شكند…
اگر صداي در بلند شود
شايد اصلا آن را نشنوم!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 96]