واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: سينما - هاليووديها گرفتار توهم قدرتند
![](http://kargozaaran.com/NewsImage/87073021350911-7.jpg)
سينما - هاليووديها گرفتار توهم قدرتند
ترجمه: يحيي نطنزي:بري لوينسن، برنده اسكار بهترين كارگرداني سال 1989 براي فيلم «مرد باراني/ سخاوتمند» و نامزد پنج اسكار ديگر، جرات به خرج داده و هاليوود را مايه ريشخند قرار داده است. او پيش از اين در «سگ را بجنبان» هم به قدرت توهمسازي هاليوود اشاره كرده بود، اما در آن فيلم سياستمداران موضوع هجو او بودند.
چگونه يك كارگردان ميتواند رابرت دونيرو، شان پن و بروس ويليس را كنار هم در يك فيلم قرار دهد؟ آنهم فيلمي كه تا حدي از رنگ و بوي كمدي برخوردار است؟
واقعيت اين است كه در هاليوود تهيهكنندگان و كارگزاران قدرتي ندارد و صرفا گرفتار توهم قدرت هستند. بيشتر كساني كه در هاليوود حضور دارند هيچ قدرتي ندارند و بخشي از فرآيند توليد فيلم به شمار ميروند. حتي روساي استوديوها هم قدرتي ندارند و هميشه چيزي بالاتر از آنها وجود دارد. يك تشكيلات وجود دارد كه حضورش در همه جا حس ميشود. بقيه گرفتار توهم قدرت هستند و با همين توهم روزگار ميگذرانند. مثلا براي همين فيلم با بروس ويليس تمام گرفتم و از فيلمنامه و شخصيتها برايش گفتم. ضمنا تاكيد كردم كه پول چنداني در اين پروژه وجود ندارد. بروس فيلمنامه را خواند و صبح روز بعد گفت: «خيلي خب! من هستم»؛ به همين راحتي!
بروس ويليس بازيگر سختگيري است. براي جلب نظر او از چه قدرتي استفاده كرديد؟
همانطور كه گفتم صرفا وي را در جريان توليد قرار دادم و او هم چون از نقش و شخصيت خوشش آمده بود و قبول كردم در فيلم بازي كند. بازيگران براي انتخاب نقشهايشان معيارهاي متفاوتي دارند و بروس هم از اضافه وزن اين شخصيت خوشش آمده بود.
داستان «چه اتفاقي افتاد؟» چقدر مبتي بر واقعيت شكل گرفته است؟ آيا واقعيت هاليوود و دنياي فيلمسازي در آن حس ميشود؟
قطعا ردپاي واقعيت در فيلم وجود دارد. از همان اول ميدانستيم قرار نيست يك هجويه توليد كنيم و شخصا ترديد دارم كسي بتواند يك هجويه درباره هاليوود توليد كند. «چه اتفاقي افتاد؟» صد در صد مبتني بر واقعيت جاري در هاليوود شكل گرفته است.
شما علاوه بر فيلمسازي دستي هم در تهيهكنندگي داريد. نظرتان درباره تهيهكنندگي چيست؟
بيشتر مواقع حتي با اينكه تهيه كننده هستيد دست و پايتان بسته است و از فقدان قدرت رنج ميبريد. در هاليوود من هم مثل بقيه هستم و نميتوانم به راحتي هر كاري دوست دارم انجام بدهم. واقعيت اين است كه تصويري كه اكثر ما در يك تهيهكننده در ذهن داريم مردي است كه سيگاري گوشه لبش گذاشته است و دائما فرمان ميدهد. اما اين تصوير اين به سالها پيش تعلق دارد و هيچ كدام از تهيهكنندگان امروزي چنين ظاهري ندارند و تمام كساني كه در توليد فيلم نقش دارند به نوعي در خدمت يكديگر هستند. شما در نقش تهيهكننده صرفا كمك ميكنيد تا كار به سرانجام برسد.
شخصيت دونيرو در بخشي از داستان براي توليد فيلم بروس ويليس مبارزه ميكند. اما ممكن است فيلمش مانند بسياري فيلمهاي ديگر در همان مراحل ابتدايي ناكام شود. نظرتان درباره چنين تجربهاي چيست؟
اين تجربه مانند گرفتار شدن به يك احساس دوگانه است. از يك طرف خشم خودنمايي ميكند و از طرف ديگر حس ناكامي آزارتان ميدهد؛ تركيبي از احساسات متفاوت. به همين دليل معتقدم عناصر احساسي اين فيلم عناصر جديدي است كه معمولا با آنها مواجه نميشويم.
نميخواهم چيزي از داستان فيلم را لو ميدهم اما به نظر ميآيد شخصيت دونيرو در اين فيلم در برابر كارگردانش با موقعيت غافلگيركنندهاي مواجه ميشود. خود شما به عنوان تهيهكننده تا به حال چنين موقعيتي را تجربه كردهايد؟
در دوران تهيهكنندگيام بارها بدون اينكه استوديو باخبر شود دست به كارهايي زدهام كه بعدا در زمان نمايشهاي آزمايشي فاش شده است. كارهايي كه قرار نبوده هيچكس از آنها با خبر شود.
تمايل داريد تعدادي از آنها را بيان كنيد؟
نه! (ميخندد).
آيا استوديوها بعد از پي بردن به ماجرا عكسالعملي نشان دادهاند؟
آه! بله.
معمولا اينجور مواقع چه كسي در پايان برنده ميشود؟
بستگي به چگونگي بحثهايي كه ميان شما درميگيرد دارد و در پايان با توجه به همان بحثها تصميمگيري ميكنيم. معمولا اگر تغييري كه انجام دادهايد نتيجه خوبي داشته باشد آنها هم به وجد ميآيند و اعتراضي نميكنند.
تدوين نهايي براي يك كارگردان از اهميت زيادي برخوردار است. آيا در اين زمينه تجربه جذابي با استوديوها داشتهايد؟
شخصا وقتي كنترلي بر فيلم نداشتهام خوش شانس هم بودهام. هنگام كارگرداني «Diner» مسوولان استوديو آنقدر از فيلم بدشان ميآمد كه برايشان مهم نبود كه فيلم را دوباره تدوين كنند چراكه از فيلم متنفر بودند. چون فكر ميكردند به هيچ طريقي نميشود از اين فيلم پول درآورد علاقهاي به تكهتكه كردنش نداشتند.
البته اين فيلم با اقبال تماشاگران و منتقدان مواجه شد. سرانجام فيلم قانع كننده بود؟
طبيعتا براي من بله.
آيا استوديو بعد از موفقيت اين فيلم سراغي از شما گرفت؟ مثلا براي عذرخواهي؟
نه. هيچ تماسي گرفته نشد و حتي ديگر با من صحبت هم نكردند.
سال گذشته نسخه جديدي از فيلم «طبيعي / Natural» با بازي رابرت ردفورد را با عنوان تدوين كارگردان روانه بازار كرديد. نسخه جديد چه ويژگيهايي نسبت به نسخه سال 1984 داشت؟
بعد از سالها سراغ مديران شركت سوني رفتم و به آنها گفتم سالها قبل قرار بود شروع ديگري براي فيلم در نظر بگيريم و صحنههايي هم فيلمبرداري شده بود اما چون برنامه نمايش تنظيم شده بود و وقت كمي داشتيم مجبور شديم به شروع اوليه اكتفا كنيم. خوشبختانه نگاتيوهاي شروع مورد نظر من پيدا شد و من هم به مديران سوني گفتم: «خب! اگر ممكن است خيلي دوست دارم فيلم را با صحنههاي آغازين متفاوت ببينم». آنها موافقت كردند و نسخه جديد به راحتي آماده شد.
نميخواهم بگويم كه آن فيلم به لحاظ سبكي از مد افتاده بود اما به عنوان يكي از فيلمهاي توليد شده در دهه ميانه دهه 80 خيلي سنتي به نظر ميآمد. آن زمان همه سعي ميكردند فيلمهايشان شبيه ويدئوهاي MTV باشد.
داستان فيلم در سال 1939 ميگذشت و عامدانه نميخواستم فيلم سر و شكل دهه هشتادي داشته باشد.
شما اغلب به سراغ فيلمهايي ميرويد كه داستان يك دوران چندين و چند ساله در گذشته را به تصوير ميكشند. چرا چنين داستاني برايتان جذاب است؟
شايد ريشه اين علاقه را بايد به زماني جستجو كنيد كه در بالتيمور كار ميكردم. در بالتيمور با وقايع فرهنگي متفاوتي مواجه شدم كه همگي در دوران متفاوتي اتفاق افتادند. در اين زمينه از تجربههاي شخصيام خيلي استفاده كردهام.
اما فيلم «مرد باراني» را هم كارگرداني كردهايد و اتفاقا برايش جايزه بهترين كارگرداني را بردهايد.
از اين لحاظ به فيلمسازي به چشم يك بازي نگاه ميكنم و هر بار براي هر فيلمي به سراغ داستاني ميروم كه از آن لذت ببرم. مثلا وقتي ميخواستم فيلم «طبيعي» را كارگرداني كنم همه ميگفتند كدام آدم عاقلي به سراغ يك فيلم درباره بيس بال ميرود. اما چون به اين موضوع علاقمند بودم به آن حرفها توجه نكردم و كار خودم را پيش بردم.
چه چيزي باعث شد در كنار موفقيتهاي خود به عنوان نويسنده قدم به حيطه كارگرداني بگذاريد؟
وقتي «Diner» را نوشتم به اين نتيجه رسيدم كه كسي نميتواند آن حسي را كه مد نظرم است به فيلم تزريق كند. بخش اعظم كار در ذهنم وجود داشت و ميدانستم هر كارگردان ديگري نميتواند به آنچه دلخواه من است برسد. بعضي چيزها مانند نوع بيان ديالوگها و حس فضا، زمان و مكان وجود دارد كه تنها خود نويسنده ميداند چگونه بايد به تصوير كشيده شوند.
شما در ژانرهاي مختلف كردهايد. در ميان اين ژانرهاي كدام يك را بر ديگري ترجيح ميدهيد؟
فكر ميكنم يكي از مشكلات دنيايي كه در آن زندگي ميكنيم اين است كه همه چيز در آن به نوعي در چارچوب ژانر قرار ميگيرد. اما ميخواهم با حرف شما مخالفت كنم چون مثلا «Diner» واقعا يك فيلم ژانر نبود. «Tin Men»، «آوالون» و «بلنديهاي آزادي» هم همينطور. هيچكدام از آنها تمام و كمال در خدمت يك ژانر بهخصوص نيستند و فكر ميكنم اين قاعده در مورد فيلمهاي ديگرم هم مصداق داشته باشد. «صبحبخير ويتنام» را در چه ژانري ميخواهيد قرار دهيد؟ كمدي، درام يا جنگي؟ اين تقسيمات واقعا گيج كننده هستند و باعث دلزدگي و سردرگمي تماشاگران ميشوند. از طرف ديگر در يك فروشگاه محصولات سينمايي چطور ميتوان فيلمها را بر اساس ژانر طبقهبندي كرد؟ شايد وقت آن رسيده باشد كه معيار جديدي براي طبقهبندي فيلمهاي سينمايي پيدا كنيم. با اين حال قبول دارم كه از داستاني به داستاني ديگر پريدهام و هر بار روي مواد متفاوتي دست گذاشتهام. همانطور كه گفتم صرفا به سراغ چيزهايي ميروم كه برايم جذاب باشند.
آيا شكل متفاوتي از داستان وجود دارد كه دوست داشته باشيد به سراغ آن برويد؟
با اينكه از بيشتر موزيكالها خوشم نميآيد اما هميشه هميشه دوست داشتم يك فيلم موزيكال كارگرداني كنم. البته شيفته فيلمهاي وسترن هم هستم.
به «چه اتفاقي افتاد؟» برگرديم. ظاهرا فيلم يك پيش توليد طولاني داشته است.
بله. پيش توليدمان به اين دليل طولاني بود كه ميخواستيم فيلمنامه نهايي متن قابل اعتنايي باشد و اتفاقا بازيگران اسم و رسمدار هم اكثرا با خواندن فيلمنامه به راحتي پيشنهاد بازي را پذيرفتند. اصرار داشتيم كه شخصيتهاي فيلمنامه حتما شخصيتهاي حساب شدهاي باشند و افت و خيزهاي زندگي آدمهاي معمولي اين دوره و زمانه را به نمايش بگذارند. يكي از جذابيتهاي فيلم همين واقعي بودن شخصيتها است. مثلا تهيهكننده فيلم در تقابل ميان زندگي كاري و زندگي شخصياش قرار گرفته است و مانند همه انسانهايي كه اطرافمان ميبينيم ميخواهد بدون اينكه دست به اسلحه ببرد يا كارهاي شگفتانگيز انجام دهد مشكلات پيش رويش را به تنهايي حل كند. البته توجه به شخصيتها در فيلمهاي قبلي من هم وجود دارد و معمولا بدون اينكه خيالم بابت شخصيتها راحت نباشد فيلمبرداري را شروع نميكنم. اما بعد از آماده شدن فيلمنامه به سرعت كار را پيش ميبرم. همين فيلم را 33 روزه فيلمبرداري كرديم كه نسبت به ميانگين پروژههاي فعلي ركورد خوبي محسوب ميشود.
چهارشنبه 1 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 205]