واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اصطلاحات آزادگان در اسارتآزادگان سرافراز در دوران اسارت و در برخورد با وقایع محتلف،اصطلاحاتی به كار میبردند كه نشاندهنده وضعیت اردوگاهها بود. سرویس فرهنگ و حماسه خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) به نمونههایی از این اصطلاحات اشاره میكند.آب از نو میآید (هوا صلیبیه)هر زمان كه بازرسان صلیب سرخ جهانی جهت بازدید به اردوگاه میآمدند، نیروهای عراقی نیز آب لولهكشی اردوگاه را وصل میكردند و آب جریان مییافت. به همین جهت برای اطلاع سایرین از بازدید صلیب سرخ، اصطلاحاً گفته میشد «آب از نو میآید».آب و علف«آب و علف» به نوعی غذا اطلاق میشد كه محتویات و مخلّفات آن فقط شامل آب و علف (به اصطلاح سبزی) بود و عراقیها آن را به عنوان قرمهسبزی در برنامه غذایی اردوگاه موصل 1 قرار داده بودند ولی اثری از گوشت و سبزی و ... در آن دیده نمیشد...آدمکشدر اردوگاه شانزده تكریت، یكی از پزشکان عراقی كه در لباس طبابت اسرا را شكنجه میكرد به نام « آدمكش» معروف شده بود.آزادگاهبرخی از آزادگان به جای لفظ اردوگاه از اصطلاح «آزادگاه» در مكاتبات و محاورات استفاده میكردند.آزمایشگاهبچّهها به محلّ شكنجه و شكنجهگاه، «آزمایشگاه» میگفتند، زیرا در آنجا بود كه تأثیر دعا و عمق ایمان و مقاومت آزادگان مورد آزمایش قرار میگرفت.آژ - یخاین كلمه اسم رمزی بود كه در مورد یكی از جاسوسان نفوذی دشمن بكار برده میشد تا سایرین را از حضور او مطلع سازند. كار روزانة این شخص گشتزنی و جمعآوری خبر برای عراقیها بود.آسایشگاه دجّالیندشمن عدة زیادی از نیروهای مخلص و كسانی را كه پایبندی بیشتری نسبت به انجام فرایض داشتند (غالباً از فرماندهان، روحانیون و پاسداران) و نسبت به هدایت و ارشاد سایرین نیز همّت میگماردند، تحت عنوان «دجّال» در آسایشگاه مخصوصی به نام «آسایشگاه دجّالین» جمع آوری كرده بود مثل آسایشگاه هفت اردوگاه موصول (قاعة دجّالین).آسمان ابری است (آفتابه را آب كنید)اصطلاحاً رمزی بود برای مطلع ساختن سایرین از وجود نگهبانان عراقی و افراد ستون پنجم و آنتنها در محوّطة آسایشگاه.آش داغهر وقت كه بنا به دلایلی از قبیل لو رفتن جریان خاصی، احتمال شكنجه و ضرب و شتم عمومی و یا كتك خوردن فرد خاصی میرفت، این اصطلاح به عنوان رمز شایع میشد.آفت عراقیدر اردوگاه موصل 3 عدهای از برادران اقدام به باغبانی و كاشت سبزیجات در محوّطة اردوگاه كرده بودند. گاهی از مواقع تمام یا قسمتی از محصولات این باغچه توسط عراقیها سرقت میشد كه در این هنگام بچّهها میگفتند محصول را آفت عراقی زده است.آفتاب پرستاز آنجا كه دشمن بعثی كینة عمیقی نسبت به اسلام داشت، به عناوین مختلف در آزار و شكنجه، برادران آزاده ایرانی میكوشید. در این بین یكی از سربازان عراقی كه شقاوت و بیرحمی را از حد گذرانده بود تابستانها كه گرما بیداد میكرد، اگرچشمش به آزادهای میافتاد كه در سایه نشسته بود، به سوی او هجوم میبرد و با وارد آوردن ضربات كابل مجبورش میكرد از سایه به زیر تابش طاقت فرسای خورشید برود. به همین دلیل به «آفتاب پرست» معروف شده بود.آفتابگردانیكی از اسرا در اردوگاه موصل از هنگام آزادباش، یعنی از صبح تا ظهر، چهرة خود را مقابل آفتاب نگاه میداشت و بعد از آمار ظهر نیز همین كار را ادامه میداد و بدین جهت به «آفتابگردان» شهرت پیدا كرده بود.آفتابه را آب كنیدرمز اعلام خطر رجوع شود به «آسمان ابری است».آنتن (بی سیم)به افرادی گفته میشد كه اخبار مربوط به آسایشگاهها و اسرا را به منظور دریافت امكانات بیشتر و یا خیانت، به خارج انتقال میدادند.آهنیروزی یكی از افسران عراقی وارد آسایشگاه شد و دید یكی از برادان آزاده مشغول اقامة نماز و در حال سجده است و او با میلة آهنی بر سر آن برادر كوبید و از آن پس «آهنی» لقب گرفت.آیینه نگهبانیدر زمان برگزاری نماز جماعت و یا سایر آیینها و مراسم، یكی از برادران كه عهدهدار نگهبانی بود، تكّه آیینهای را به دستة مسواك یا نوك انگشت و یا قطعهچوبی میبست و برای كنترل رفت و آمد نگهبانان عراقی و آگاه ساختن به موقع سایرین، از میان میلههای پنجره از آن استفاده میكرد.اِبْرَةاِبره لغتی عربی و به معنای سوزن است. در بسیاری از اردوگاهها همراه داشتن سوزن ممنوع بود و حتی برای تعمیر پوشاك نیز در اختیار اسیران قرا نمیگرفت. به این جهت اسرای ایرانی در دوران اسارت از ابزار و وسایل ابتدایی مثل استخوانهای نازك موجود در غذا و یا از سیم خاردار با پارهای تغییرات به عنوان سوزن برای دوخت و دوز استفاده میكردند.ابریقابریق لفظی عربی و مترادف با كلمة فارسی آفتابه است. عراقیها هر دو سال یك بار نسبت به تعویض تعداد معدودی آفتابه كه مورد استفادة حدود سه هزار نفر بوده اقدام میكردند و به این جهت اسرا با آب كردن موادّ پلاستیكی و یا آفتابههای دیگر، به تعمیر سوارخشدگی و یا شكستگی این وسیلهها میپرداختند.ابلیساسم مستعار یكی از عراقیها به نام علی بود. وی كه از نیروهای بعثی اردوگاه بود، علی رغم داشتن ظاهری آرام، روحیهای شیطانی و عقدهای داشت.ابن ملجملقب یكی از نظامیان عراقی بود كه با كوچكترین بهانهای به ضرب و شتم و شكنجة اسرا میپرداخت.ابومشاكلعراقیها به افرادی كه همیشه برای افرادی درد سر ایجاد میكردند و در مسائلی که در اردوگاه پیش میآمد دخیل بودند،«ابومشاکل» لقب میدادند.چلو كابلكنایه از شكنجه كه در محاوره به عنوان مزاج به كار برده میشد.چلودرختدر اردوگاه غذایی از برنج و برگ چغندر تهیه میشد كه اكثر اوقات شاخ و برگ درخت نیز در آن به چشم میخورد، بدین جهت به این غذا اصطلاحاً «چلو درخت» میگفتند.چهار راه پلنگیبه محلّی در اردوگاه موصل 2 گفته میشد، زیرا یكی از افسران عراقی كه همیشه لباس پلنگی به تن داشت و بدین نام هم مشهور شده بود، در آنجا می ایستاد و اقدام به ضرب و شتم اسرا می كرد.چهارراه صمّونبه چهار راهی گفته شد كه ماشین توزیع نان در آنجا میایستاد و نانهای صمّون را بین اسرا توزیع میكرد.چهارپایاندر نامههای آزادهها به خانوادههایشان، اصطلاح چهارپایان به تانکها و نفربرهای دشمن اطلاق میشد و در خود اردوگاه هم منظور از «چهارپایان»، نظامیان و نگهبانان بعثی بودند.چهل تكهكنایه از لباسهای دوران اسارت بود كه تعداد وصلههای آن گاه بسیار زیاد میشد.چهل قوطینایهای بود از عملیات منافقین موسوم به«چهل چراغ» كه در اردوگاه رایج شده بود.حاجی مرغیاسم مستعار یكی از برادران آزاده بود كه به ظاهر از مرغ بدش میآمد.حبّانهحبّانه به ظرف سفالی نسبتاً بزرگی گفته میشد كه ظرفیت60 لیتر آب را داشت. برادران آزاده از این ظرف جهت نگهداری آب آشامیدنی استفاده می كردند. چنانچه بعضی از مواقع این ظرف میشكست - كه عمدتاً هم به دلیل تهاجم و ضرب و شتم بعثیها این حادثه اتفاق میافتاد- عراقیها 5 دینار ازحقوق مجموع اسرای آسایشگاه كسر میكردند و یك حبّانهی دیگر میآوردند.حبیب بن مظاهرلقبی بود كه به بعضی ازآزادگان مسن داده میشد. در یكی ا ز اردوگاهها شخصی به نام عمو یدالله اهل ارومیه و معروف به «حبیب» بود. او به دلیل كهولت سن زودتر از سایرین آزاد شد و چند ماه پس از آزدی دار فانی را وداع گفت.حدیقهبه باغچهای كه در آن توسط جمعی از اسرا سبزی كاشته میشد و در محوّطة اردوگاه قرار داشت، «حدیقه» میگفتند.حرامیكنایه از سربازان عراقی.حرس مهربان«حرس» در زبان عربی به نگهبان گفته میشود. در بین نگهبانان عراقی سربازی بود كه هنگام سیلی زدن به صورت برادران آزاده، میخندید و به همین دلیل در بین بچّهها به «حرس مهربان» معروف شده بود.حسن چوپانلقب یكی دیگر از سربازان عراقی بود كه در اردوگاه به «حسن چوپان» شهرت پیدا كرده بود.حسن گالیهیک روز عراقیها از برادر آزاده حسن رفسنجانی خواستند که به امام توهین کند امّا چون با ممانعت او روبرو شدند، وادارش کردند در سرمای زمستان داخل حوض آب برود و بعد از این که از حوض بیرون آمد گفت بسم الله الرحمن الرحیم، و دوباره پرید داخل حوض. از آن پس به خاطر این پافشاری و نحوه انجام آن، بچّهها به او «حسن گالیله» میگفتند.حلاّقبه آرایشگر اردوگاه «حلّاق» گفته میشد. هر دو ماه یك بار تراشیدن سر با تیغ در اردوگاه اجباری بود. با آمدن صلیب سرخ به اردوگاه، یك ماشین دستی و قیچی و یك آینة كوچك به حلّاق تحویل داده شد.حلقة ارادتدر شكنجههای عمومی وقتی سربازان عراقی بیهدف همه را مورد حمله قرار میدادند گروهی ازبرادران، پیشنماز و یا فرد خاصی را در میان میگرفتند و از كتك خوردن وی جلوگیری می كردند. به این حلقة محافظ، «حلقة ارادت» گفته میشد.حلوای اسارتی (شیرینی اسارتی)نوعی حلوا بود كه دراسارت به روش عجیبی ساخته میشد. طریقة درست كردن این حلوا از این قرار بود: نانی كه بین اسرا توزیع میشد اغلب خمیر و غیر قابل استفاده بود. بچّهها این نانها را میگذاشتند تا خشك شود، بعد آنها ار می كوبیدند و از الك رد میكردند و در نتیجه آردی به دست میآمد كه در مناسبتهای مختلف آن را سرخ میكردند و رویش مربّایی كه با آب و شكر درست شده بود میریختند تا به صورت حلوا یا نوعی شیرینی در میآمد و به آن «حلوای اسارتی» یا «شیرینی اسارتی» میگفتند.حلوای سیاسیوقتی عراقیها از نیّت اسرا مبنی بر ساختن حلوا به منظور گرامیداشت یاد شهدای22 بهمن مطلع شدند، گفتند این حلوا سیاسی است، و ازآن پس اصطلاح «حلوای سیاسی» رایج شد.حلوای شب جمعهاز خمیرهای نان، بعد از خشکاندن و آرد کردن، بچهها نوعی حلوا درست میکردند که معمولاً شبهای جمعه بین برادران توزیع میشد و این در حقیقت نوعی ارتباط پنهانی بین اسرا و ملت بود که شبهای جمعه بر مزار شهیدان حضور به هم میرسانند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 722]