تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 13 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دوست ندارم كه در كودكى از دنيا مى رفتم و وارد بهشت مى شدم و بزرگ نمى شدم تا پروردگارم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820588986




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ستاره كوچك تو ...


واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: ستاره كوچك تو ...
يادته، كوچك كه بودي هر شب وقتي كه خورشيد پاشو اونور كوه ها مي ذاشت و پيرهن ستاره اي شب روي آسمون كشيده مي شد، مي اومدي، مي نشستي روي پله هاي ايوون و به ستاره ها خيره مي شدي؟ دنبال ستاره خودت مي گشتي و همين كه چشمات نورش رو مي ديد مثل اين كه گمشده اي رو بعد از سال ها پيدا كنه برقي مي زد و لبات مي خنديد؟

همين طور نگاهش مي كردي، باهاش حرف مي زدي چي مي گفتي؟ نمي دونم شايد از هر چي كه امروز بهت گذشته بود، شايد هم آرزوهاتو براش مي گفتي تا به ماه بگه ... شايد برآورده مي شد.

ستاره ات هر شب يك سمت آسمون بود، گاهي سوسوش از هميشه پر رنگ تر بود، اين وقتا دل توي دلت نبود شايد فكر مي كردي با خودش خبراي خوش داره، فكر مي كردي حتما امشب يك بغل آرزوي برآورده شده برات آورده، اون وقت بود كه چشات پر از اشك مي شد.

خيلي شبا ديدنت كه از خواب بلند مي شدي مي رفتي كنار پنجره مي نشستي و دستاتو زير چونه ات مي ذاشتي، به ستاره ات نگاه مي كردي و نمي دونم زير لب چي مي گفتي، ستاره ها هر كدوم به يك رنگ مي درخشيدند. سپيد، طلايي، آبي، قرمز و ستاره طلايي تو مدام چشمك مي زد.حتما خيلي دلت مي خواست دستات به آسمون مي رسيد و مي تونستي ستاره ات رو بگيري و بياري پيش خودت، شايدم دوست داشتي يك شب كه دل آسمون گرفته و هواي گريه داره، همراه با قطره هاي بارون ستاره تو هم به زمين بباره ... حتما اون وقت خونه ما غرق نور مي شد ... گاهي كه ستاره طلايي تو از هميشه به ماه نزديك تر بود، حس غريبي از سبكبالي همه وجودتو پر مي كرد اونقدر شاد بودي كه هر كسي مي تونست تو اولين نگاه اين خوشحالي رو از چشمات بخونه، نمي دونم تو اين نزديكي چي مي ديدي كه روحت اين قدر سبك بال مي شد، شايد حس مي كردي كه امشب به خدا نزديك تر شدي، يك كار خوب كردي كه خدا تو رو به خودش نزديك تر كرده شايد ...

اما بعضي شبا وقتي همه ستاره ها بودن و ستاره تو نبود، وقتي همه جاي آسمون دنبالش مي گشتي و خسته و نااميد روي پله ها مي نشستي و به زمين خيره مي شدي. اين شبا يك كسي توي گوشت مي خوند: يك اتفاق تلخ ... يادته؟ همون شب بود كه مامان قهر كرد و از خونه رفت ... و هيچي حتي دستاي كوچك تو هم نتونست چادرشو محكم بگيره و مانع رفتنش بشه.
 يکشنبه 28 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خراسان]
[مشاهده در: www.khorasannews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 63]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن