تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 20 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هيچ واعـظـى مـؤثرتر از نصيحت نيست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814784741




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سياست - زماني براي چانه‌زني جدي


واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: سياست - زماني براي چانه‌زني جدي


سياست - زماني براي چانه‌زني جدي

فلينت لورت / ترجمه: ارشاد عليجاني:«فلينت لورت»،‌از مديران سياست خارجي آمريكا در سال‌هاي‌– 2003 1992- در حوزه خاورميانه، خليج فارس و امور بين‌المللي انرژي است. او رئيس بخش امور خاورميانه در شوراي امنيت ملي آمريكا بوده كه در سال 2003 و در پي شدت گرفتن اختلافاتش با سياست‌هاي دولت بوش در خاورميانه از اين مقام دولتي كناره‌گيري كرده‌است. لورت، تاليفات بسياري در زمينه‌هاي مختلف دارد از جمله كتاب‌هاي «به‌سوي تهران» و «وارث سوريه». وي با نشريات مختلف آمريكا از جمله واشنگتن‌پست، فايننشيال‌ تايمز، نشنال اينترستز و امريكن پروسپكت همكاري داشته و مطلب زير را چندي پيش با همكاري «هيلاري مان‌لورت»، مسوول سابق سرويس خارجي شوراي امنيت ملي آمريكا كه او نيز به‌طور اختصاصي روي مسائل ايران، افغانستان و خليج فارس كار مي‌كرده، نوشته‌است. اين مطلب بيانگر نياز آمريكا و البته ايران به داشتن رابطه ديپلماتيك مناسب با يكديگر است و به نوعي پيشنهاد مذاكره اين دو كشور را تحت عنوان «چانه‌زني بزرگ» مي‌دهد. در اين نوشته گرچه راهكار «چانه‌زني بزرگ» خوشبينانه به نظر مي‌رسد و شامل نكاتي است كه شايد نادرست يا اغراق‌آميز باشد (مانند اراده احتمالي ايران براي رسيدن به سلاح‌هاي هسته‌اي يا...) اما حاوي نكات مهمي از منظري جديد نسبت به ارتباط با ايران است كه به هر حال در مقامات و افراد صاحب‌نفوذ در دو كشور ايران و ايالات متحده آمريكا بي‌تاثير نخواهد بود.

رئيس‌جمهور بعدي آمريكا خواه جان مك‌كين باشد، خواه باراك اوباما بايد در سياست‌هاي آمريكا در قبال جمهوري اسلامي ايران تغييراتي نوين ايجاد كند؛ تغييري بنيادين و مشابه با تنظيم رابطه آمريكا با ايران در دهه 1970 توسط نيكسون. نزديك به سه دهه از سياست‌هاي آمريكا در راستاي انزواي ديپلماتيك ايران و اعمال فشارهاي متعدد ناشي از تحريم‌هاي اقتصادي و تلاش‌هاي نه‌چندان جدي در راستاي تغيير رژيم ايران مي‌گذرد؛ تلاش‌هايي كه به منافع آمريكا و هم‌پيمانانش در خاورميانه هم آسيب وارد كرده‌است. تنش‌هاي بين ايران و آمريكا به يكي از عناصر هميشگي در ناآرامي‌هاي منطقه بدل شده و موجب افزايش روزافزون دل‌نگراني‌ها در حوزه امنيت جهاني انرژي شده است. در نتيجه سياست‌هاي اشتباه كاخ سفيد در قبال ايران، موقعيت آمريكا تا حدي در معرض خطر است كه در هيچ زماني بعد از جنگ سرد چنين نبوده است. در چنين شرايطي، آشكار است كه زمان تغييري بنيادي در شيوه برخورد آمريكا با ايران فرا رسيده‌است. منظور از تغيير بنيادي، تغييرات پله‌اي يا مذاكرات قدم به قدم يا تلاش براي مديريت چالش‌هاي منطقه‌اي چنان‌كه دولت بوش انجام داده، نيست؛ بلكه منظور، پيگيري يك استراتژي تمام و كمال در راستاي بهبود روابط بين دو ملت است.

چنين سياستي به‌طور قطع بايد هرچه بيشتر در راستاي «چانه‌زني جدي» قرار داشته باشد. راهكار «چانه‌زني بزرگ» به اين معناست كه هر دو كشور تمام تفاوت‌ها و اختلافات خود را روي ميز گذاشته و به طور همزمان و در قالب مجموعه‌اي به حل و فصل آنها اقدام كنند. نگراني‌هاي آمريكا در قبال اقدامات ايران مي‌تواند شامل مسائلي چون دستيابي به سلاح‌هاي كشتار جمعي، حمايت از تروريسم، نقش‌آفريني ايران در مذاكرات اعراب و اسرائيل و همچنين اثرگذاري ايران در تحولات عراق و افغانستان باشد اما ايران نيز متقابلا مي‌تواند خواستار شفاف‌سازي اراده آمريكا در روابط با ايران و به رسميت شناختن نقش ايران در تحولات منطقه‌اي و جهاني باشد كه به معناي افزايش اطمينان خاطر امنيتي ايران از آمريكاست تا دولت آمريكا اقدامي در راستاي تغيير مرزها و حكومت جمهوري اسلامي انجام ندهد. اين تعهدات دوجانبه مستلزم چانه‌‌زني جدي بين ايران و آمريكاست كه مطمئنا بايد در بستر زمان و طي مراحل مختلف باشد. مسئله كليدي اين است كه تمام تعهدات طرفين بايد شفاف باشد و به صراحت مورد توافق هر دو قرار گيرد.

فرصت‌سوزي
«چانه‌زني جدي»، تنها راهي است كه ايالات متحده مي‌تواند با استفاده از آن روابط سازنده خود با جمهوري اسلامي را توسعه و تقويت كند. متاسفانه مباحثي كه در آمريكا در مورد ايران در جريان است، حاوي تغييرات بنيادي و مورد نياز در سياست‌هاي آمريكا نيست، درحالي ‌كه نياز بيشتري براي به‌كار بردن انواع مذاكرات ديپلماتيك با تهران وجود دارد، بيشتر مباحث جاري در ايالات متحده هنوز بر اين مسئله تمركز دارند كه چگونه مي‌توان از «تهديداتي» كه تصور مي‌شود از جمهوري اسلامي سرچشمه مي‌گيرد، جلوگيري كرد. در خطابه‌هاي بسياري از مفسران آمريكايي، جمهوري اسلامي به عنوان رژيمي بي‌تجربه و ايدئولوژيك توصيف مي‌شود كه درك مناسبي از روابط خارجي و منافع ملي خود ندارد. به واقع سناريو‌هايي كه درمورد حمله هسته‌اي ايران به اهدافي در اسرائيل مطرح مي‌شود توجهي به نتايج اتخاذ چنين تصميمي از جانب ايران ندارد و اين‌طور وانمود مي‌شود كه گويي جمهوري اسلامي قرار است به اولين «ملت خودكشي‌كننده» بدل شود. مناقشه بر سر مسائل ايران و آمريكا به‌طرز وحشتناكي مشابه بحث بر سر تربيت بچه‌هايي است كه درست تربيت نشده‌اند. در يك‌سمت، تندروهايي هستند كه معتقدند «اين بچه نابالغ» بايد به اجبار و زور به سمت رفتار مناسب سوق داده شود و در سمت ديگر، طرفداران مذاكره‌اند كه فكر مي‌كنند با تطميع و دست نوازش مي‌توان ايران را به طريقي به سوي رفتار مطلوب‌تر ترغيب كرد. اين دو نگاه در بهترين شرايط به دو وضعيت ختم مي‌شود؛ اول، ناديده گرفتن اين واقعيت مهم كه ايران تنها تهديدي نيست كه بايد كنترل شود. با توجه به موقعيت استراتژيك ايران (در قلب خليج‌فارس و در امتداد خاورميانه، در آسياي مركزي و جنوب آسيا)، ثبات و افزايش نفوذ اين كشور در مناطق كليدي و منابع عظيم هيدروكربن، اين كشور را تبديل به معضلي براي ايالات متحده كرده است.

پيش از پيشنهاد گشايش دفتر ديپلماتيك در تهران، بوش پدر و بيل كلينتون نيز به چنين امكاني اشاره كرده بودند اما اين فكر براي آنان در حد اتفاقي خوشايند و دوست‌داشتني اما نه چندان جدي براي بهبود موقعيت استراتژيك آمريكا در خليج فارس، خاورميانه و قلب اوراسيا تلقي مي‌شد. براي دولتي كه در ژانويه 2009 در آمريكا به قدرت خواهد رسيد، بهبود استراتژيك روابط با تهران در حد «يك الزام» قرار مي‌گيرد؛ اتفاقي كه براي حفظ منافع آمريكا در منطقه الزامي به نظر مي‌رسد. اين الزام در راستاي استراتژي فعاليت بيشتر در مناطقي است كه به‌شدت درگير چالش‌هاي ناشي از امنيت انرژي هستند. بيش از يك دهه سياست آمريكا بر مبناي اين بوده كه دومين ذخيره به اثبات‌رسيده نفت دنيا و دومين ذخيره به اثبات رسيده گاز طبيعي دنيا بنا به دلايلي كه تاثيري بر تعادل جهاني انرژي نداشت تا تصميم بعدي درون زمين باقي بماند. شايد شرايط سال 1990 قابل تحمل بود، زماني كه ارزش انرژي پايين بود و كمبود منابع جهاني هيدروكربن در كوتاه‌مدت نگراني ايجاد نمي‌كرد اما زماني كه منابع نفت و گاز محدود شده و شايد اين منابع حدود يك دهه يا بيشتر دوام داشته باشند، تلاش بيرون گذاشتن ايران از مناسبات جهاني انرژي رفتاري كاملا غيرمسئولانه است. ايالات متحده آمريكا همچنان به تاكتيك‌هاي خود مبني بر دور نگه‌داشتن كمپاني‌هاي اروپايي از ايران ادامه مي‌دهد كه اين امر بر قيمت نفت و گاز تهيه شده در ايران تاثيرات محدود‌كننده‌اي مي‌گذارد. فقدان سرمايه‌گذار جديد اروپايي به‌علاوه برخي مسائل ديگر، در ظهور ايران به عنوان صادركننده گاز طبيعي مايع (ال.ان.جي) تاخير ايجاد مي‌كند، اما در دورنمايي استراتژيك‌تر، سياست آمريكا باعث خالي‌شدن عرصه رقابت براي شركت‌هاي رو به رشد چيني و روسي و شركت‌هاي غيرغربي ديگر شده كه براي توسعه منابع هيدروكربن به تهران كمك مي‌كنند. نقش رو به رشد روسيه در صنايع بالادستي ايران از ديد آمريكا و اروپا مشكل‌ساز است.

از آنجاكه شركت‌هاي چيني، هندي و مالزيايي در پروژه‌هاي حوزه انرژي ايران سرمايه‌گذاري كرده‌اند، مايلند تا فرآورده‌هاي بيشتري به بازار عرضه كنند، از سويي شركت‌هاي دولتي روسيه نيز درصدد محدوديت و كنترل عرضه محصولات هيدروكربن هستند تا كنترل بازارهاي محلي و جهاني را دردست داشته باشند. اين مسئله به جاه‌طلبي‌هاي مسكو براي «تعديل» رشد فروشندگان جهاني گاز شامل الجزاير، ليبي و ونزوئلا برمي‌گردد تا همچنان بتواند از آن به‌عنوان اهرم فشاري استفاده كند. محدود كردن ايران به صدور گاز طبيعي مي‌تواند به استوارتركردن سلطه روسيه در بازارهاي انرژي اروپا كمك كند و به مسكو اجازه دهد ظهور ايران را به عنوان صادركننده اصلي گاز به كنترل خود درآورد. دومين كوتاهي در سياست‌هاي آمريكا در برابر چالش‌هاي فراروي خود با ايران به اين مساله برمي‌گردد كه پس از سال 1989 جمهوري اسلامي به توانايي روزافزوني در رسيدن به اهداف خود در حوزه امنيت داخلي و سياست بين‌الملل دست پيدا كرده، هرچند ممكن است بسياري از اين منافع و اهداف در نظر بسياري از آمريكاييان قبل قبول نباشد.

جمهوري اسلامي سال‌هاست كه نشان داده توانايي فعاليت‌هاي عملي و منطقي براي گسترش منافع خود را دارد هرچند در نظر آمريكايي‌ها برخي از رفتارهاي تاكتيكي و استراتژيكي حاكمان ايران در پيگيري منافعشان، ناخوشايند باشد، مانند رابطه گسترده ايرانيان با گروه‌هاي مختلف سياسي و نظامي در عراق، حمايت از گروه‌هاي حزب‌الله و حماس كه دولت آمريكا از آنها به‌عنوان گروه‌هاي تروريستي نام مي‌برد يا پافشاري بر در اختيار داشتن چرخه غني‌سازي سوخت اتمي كه موافق خواسته‌هاي آمريكا نيست ولي در هر صورت غيرمنطقي هم نيستند. فقدان سياست‌هاي مناسب در آمريكا براي مقابله با ايران، برخي را به تمركز روي گزينه نظامي براي تغيير رژيم ايران سوق داده درحالي‌كه ما معتقديم چنين روشي باعث به تحليل رفتن توانايي آمريكا براي ايجاد تغيير در سياست‌هاي ايران مي‌شود. حركت نظامي آمريكا عليه ايران به‌طور قطع باعث سرعت‌گرفتن برنامه‌هاي هسته‌اي ايران و حمايت بيشتر مردم از جمهوري اسلامي خواهد شد.

تعيين هدف
در مقابل چنين پس‌زمينه‌اي، سياست منطقي براي آمريكا در قبال ايران مذاكره روي منافع اساسي تا رسيدن به يك تفاهم استراتژيك و همه‌جانبه است. هدف از چنين تفاهمنامه‌اي، بازآرايي توانايي اثرگذاري جمهوري اسلامي براي حمايت از منافع و سياست‌هاي آمريكا، به‌جاي حركت عليه آنهاست. اين روشي بود كه دولت نيكسون در رابطه با چين در سال‌هاي 1970 به كار گرفت. نيكسون و مشاورانش با تمام وجود به اين نتيجه رسيدند كه ربع قرن سياست‌هاي آمريكا براي انزوا، تضعيف و فشار به چين، منافع آمريكا را در آسيا و در سطح جهاني برآورده نكرده است. در عمل دولت نيكسون به سياست‌هاي آمريكا چنان تغيير شگرفي داد كه تامين‌كننده منافع آمريكا بود. نكته مهم اينكه او زماني دست به اين كار زد كه حزب كمونيست چين هنوز زير سيطره مائو بود و مردم درگير انقلاب فرهنگي بودند. اين حركت منطقي نيكسون در سال‌هاي جنگ سرد در كوتاه‌مدت باعث نفوذ و قدرت تاثيرگذاري برابر با شوروي شد و منافع بلندمدت آن تا بعد از جنگ سرد نيز گسترش يافت. امروز گروهي در هر دو حزب دموكرات و جمهوريخواه معتقد به رويكرد قدرتمندانه‌تر آمريكا در برخي مسائل در مقابل پكن هستند ولي حتي بازهاي ليبرال و سرسخت يا نئوكان‌ها اساسا استراتژي هوشمندانه نيكسون براي تنظيم رابطه با چين را به چالش نمي‌كشند. لازم است دولتمردان بعدي آمريكا نيز چنين هوشمندي و جسارتي را در سياست هاي آمريكا در قبال ايران نشان دهند كه مسلما هم به نفع امنيت ايالات متحده و هم به نفع هم‌پيمانان منطقه‌اي آمريكا خواهد بود. دولت بعدي آمريكا بايد بر آن باشد تا ايران را به راهي وارد كند كه در هر زمان و در هر مكان ممكن با آمريكا همكاري كند نه اينكه عليه ما عمل كند.

تنها راه ممكن نيز ورود به گفت‌وگوهاي جامع و بدون پيش‌شرط با ايرانيان با هدف حل اختلافات دو طرف، عادي‌سازي روابط طرفين و به‌رسميت شناختن و مشروع دانستن موقعيت و نقش ايران در منطقه است. جوهر راهكار «چانه‌زني بزرگ» دقيقا همين است. در مقابل، برخي استدلال مي‌كنند ميزان نفرت و تفاوت موجود بين واشنگتن و تهران آنقدر زياد است كه اجازه نمي‌دهد مذاكرات رنگ واقعيت به خود بگيرد. به نظر منفي‌نگران در بهترين حالت، ايران و آمريكا نمي‌توانند به توافقات نيكسون و چين برسند و لازم است همانند تنش‌زدايي آمريكا و شوروي در خلال جنگ سرد، بخش‌هايي از تنش ها حل‌وفصل شود. اما ما معتقديم تنش‌زدايي بين ايالات متحده و ايران، استراتژي كارآمدي براي دفاع از منافع آمريكا و هم‌پيمانانش نيست. «تنش‌زدايي» مسلما اختلافات اساسي ايالات متحده و جمهوري اسلامي را حل نخواهد كرد. تلاش براي مديريت تنش‌ها با هدف جلوگيري از رويارويي يادآور استراتژي كوتاه‌مدت آمريكا در تقابل با شوروي در زمان جنگ سرد است، زماني‌كه به نظر مي‌رسيد درگيري‌هاي شرق و غرب تا زماني كه بلوك شوروي تغيير ماهيت مهمي در سياست‌هاي خود ايجاد نكند معلق خواهد بود و هر دو طرف مايل بودند از رويارويي نظامي مستقيم جلوگيري به عمل آورند. به سه دليل اين سناريو قابل استفاده در مورد مسئله جمهوري اسلامي و ايالات متحده نيست.

اول، ايالات متحده و شوروي از نظر نظامي در شرايط و قدرت مشابهي قرار داشتند؛ اما ايالات متحده قدرت بسيار برتر نظامي در مقايسه با ايران هست و خواهد بود. حدود 30 سال بعد از انقلاب، ايران هنوز توانايي ايجاد يك نيروي نظامي پرقدرت در داخل مرزهاي خود را ندارد و در صورت حمله آمريكا، ايران تمام تلاش خود را خواهد كرد تا به نوعي در برابر حمله آمريكا دست به دفاع و حمله متقابل بزند. پس فقدان يك تفاهم استراتژيك همه‌جانبه با واشنگتن، تهران را بر آن خواهد داشت تا زماني‌كه سياست‌هاي ايالات متحده در پي براندازي باشد به تحركات خود ادامه دهد. دوم، در فضاي غيرقابل اطمينان درباره نيت نهايي آمريكا در تقابل با جمهوري اسلامي، حاكمان ايران به فعاليت روي هسته دفاعي خود در زمينه‌هايي كه بيشترين اطمينان را در زمينه مقابله و مقاوت در برابر ايالات متحده، دارا باشد، ادامه خواهند داد. گفت‌وگوهاي بي‌پرده مقامات ايران حاكي است كه سياست‌هاي ايران كه ديرزماني به آن اعتقاد پيدا كرده‌اند، دنبال‌كردن سياست‌هاي دفاعي است. سوم، تنش‌زدايي ايراني- ‌آمريكايي هزينه‌هايي براي موقعيت استراتژيك آمريكا در بر خواهد داشت كه در قياس با توسعه بنيادين روابط ايران-آمريكا به صرفه نخواهد بود و دولت بعدي نيز توانايي دستيابي به اهداف مهم خود را در حوزه انرژي يا تحولات خاورميانه (عراق، افغانستان يا در سرزمين‌هاي اعراب و اسرائيل) از دست خواهد داد.

ديگر طرفداران مذاكره واشنگتن و تهران بارها گفته‌اند بهتر است مذاكرات به‌صورت قدم به قدم در جهت ايجاد اطمينان و گسترش آرام روابط صورت گيرد اما اين سخنان درباره تغييرات تدريجي، اتفاقات تاريخي در روابط بين ايران و آمريكا پس از انقلاب ايران را ناديده مي‌گيرند. تمام دولت‌هاي آمريكا از سال 1979 به بعد در پي انزواي جمهوري اسلامي بوده‌اند و به فشار اقتصادي عليه ايران اقدام كرده‌اند. گرچه تعدادي از مقامات ايراني نيز پيش‌بيني كرده‌اند كه همكاري‌هاي تاكتيكي با آمريكا مي‌تواند راهي به سوي گسترش روابط استراتژيك بين دو ملت باشد، ولي هيچ‌گاه اين اتفاق رخ نداده و به علت كوتاهي يا نبود اراده‌اي قوي انجام نشده‌است. بنابراين زماني‌كه همكاري‌هاي تاكتيكي با ايران در جهت منافع آمريكا بوده، قطع مكرر گفت‌وگوها توسط واشنگتن اعتماد طرف ايراني را كاملا از بين برده و به خودي خود باعث شده تا گفتمان گروه‌هاي تندرو در هر دو طرف برتري داشته باشد و موجب بدترشدن تمامي روابط شود. بدون تفاهم استراتژيك و درست در زماني كه هر دو طرف تمايل به برقراري ارتباط داشته‌اند، هميشه حملات تروريستي، انتقال نيروهاي نظامي يا اتفاقات نحس ديگري وجود داشته و دارند كه مي‌توانند در واشنگتن مورد استفاده و قضاوت براي قطع هر همكاري تاكتيكي و فاصله گرفتن بيشتر از تهران شود.

ايجاد يك چانه‌زني جدي
پيگيري يك چانه‌زني بزرگ تنها راهي است كه ايالات متحده و ايران مي‌توانند اين كلاف سردرگم را باز كنند كه خود مستلزم نشان‌دادن انعطاف فراوان در يك سوي مذاكرات و با اين اميد است كه طرف مقابل در مورد ديگري چنان انعطافي از خود نشان دهد. همچنين لازم است هر دو طرف از هرگونه اظهارنظر يا تحركي كه باعث عصبانيت طرف مقابل شود خودداري كنند. اين راهي قابل اطمينان و واقع‌گرايانه براي مسائل ديپلماتيك ايران و ايالات متحده است. دنبال‌كردن چانه‌زني بزرگ بين ايران و ايالات متحده بايد از تعريف يك چارچوب كاري استراتژيك براي توسعه روابط آغاز شود (به‌طور مثال موضوع اجلاس شانگهاي كه در سال‌1970 شكل‌دهنده بهبود استراتژيك در روابط بين آمريكا و چين شد) ديدار طرفين در قالب نيازهاي استراتژيك به عنوان روشي مطمئن و ساده و شكل‌‌دهنده سازوكاري براي چانه‌زني حداقل بايد دربرگيرنده سه طيف از موضوعات باشد: منافع امنيتي آمريكا؛ شامل توقف مسائلي است كه آمريكا آنها را به صورت توليد تسليحات، حمايت از تروريسم و مداخله در مذاكرات صلح بين اعراب و اسرائيل و مشكل‌سازي در عراق و افغانستان مي‌بيند.

منافع امنيتي ايران؛ شامل تضمين گسترده امنيتي توسط آمريكا به جمهوري اسلامي، لغو تحريم‌هاي يك‌طرفه و چندجانبه عليه ايران و به رسميت شناختن جايگاه ايران در مسائل بين‌المللي و توسعه همكاري امنيتي منطقه‌اي. دو طرف مي‌توانند در مواجهه با مسائل امنيتي منطقه به صورت مشترك عمل كنند. به‌عنوان نمونه همكاري ايران و ايالات متحده براي ايجاد ثبات در عراق مي‌تواند پايه‌اي براي ايجاد يك ساختار امنيتي در منطقه خليج فارس و خاور باشد. چنين سياستي مي‌تواند در موارد ديگر امنيتي در خاورميانه نيز صورت پذيرد؛ اتفاقي كه قبلا با يارگيري‌هاي دوطرفه در مورد مصر، اردن و امارات متحده به وقوع پيوسته و چارچوبي براي همكاري‌هاي امنيتي در منطقه به وجود آورده‌است. اين چارچوب مي‌تواند عملكردي شبيه به سازمان امنيت و همكاري اروپا در منطقه داشته باشد، چنان‌كه همكاري ميان ايران و ايالات متحده آمريكا در افغانستان مي‌تواند پايه گسترش همكاري‌هاي امنيتي در منطقه جنوب آسيا باشد. در گفت‌وگوهاي آمريكا با ايران حول موضوع افغانستان در سال‌هاي 3-2001 ديپلمات‌هاي ايراني روي مستقر كردن يك چارچوب امنيت منطقه‌اي با محور آسياي مركزي كار مي‌كردند اما با روي كار آمدن دولت جديد در ايران مساله بسيار پيچيده و بغرنج شد. چانه‌زني ايران و آمريكا امري سهل‌الوصول نيست.

پايبندي به تعهدات براي هر دو طرف ساده نخواهد بود و به هر حال لازم است هر يك نگراني‌هاي مهم و اساسي طرف مقابل را برطرف كند. بر پايه گفت‌وگوهاي مقامات قبلي و كنوني ايران، «ما به‌شدت معتقديم كه حجم زيادي از مسائل و منافع مشترك در مسير بهبود روابط با آمريكا وجود دارد» به هر حال گفت‌وگو با مقامات ايراني ما را بر آن مي‌دارد باور كنيم كه دولت جديد آمريكا مايل به ايجاد رابطه‌اي موثرتر با ايرانيان است. يك راه دولت جديد ايالات متحده براي تلطيف روابط ايران و آمريكا مي‌تواند به رسميت شناختن و اجراي موافقتنامه الجزاير در سال 1981 باشد كه شامل تعهد آمريكا مبني بر عدم دخالت در مسائل داخلي ايران است. تمامي دولت‌هاي آمريكا به جز دولت بوش به اين توافق احترام گذاشتند. تاييد دوباره قرارداد الجزاير توسط دولت جديد آمريكا مي‌تواند پيام‌هاي مثبتي در مورد ظرفيت‌هاي توسعه روابط به ايران بفرستد. ما معتقديم در فضاي آميخته به اعتماد شرايط كشف، ارائه و به‌كارگيري يك چارچوب استراتژيك براي بازسازي روابط ايران و آمريكا وجود دارد و دولت آينده ايالات متحده آمريكا مسلما هيچ وظيفه ديپلماتيك مهم‌تري جز اين نخواهد داشت.
منبع: پايگاه اينترنتي«نيو امريكن فانديشن»
 يکشنبه 28 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[مشاهده در: www.iribnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 157]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن